سیدهزهرا حسینی، خبرنگار: از شمال آمده بودند و به گمانم نهایتا ٢٠سال داشتند. میگفت: «پوستمان کنده شد تا توانستیم بلیت بخریم؛ از صبح دنبال بلیت بودیم، اما سایت مشکل داشت. آخر هم ساعت ١٨ سایت باز شد و بلیت خریدیم و به نیمه دوم رسیدیم.» حتما پاقدم آنها بود که تا به بازی رسیدند طارمی توانست دروازه عراق را باز کند و ما را ببرد به قطر به جامجهانی ٢٠٢٢.
پنج نفر بودیم و بهجز یکنفر، بقیه نتوانستیم بلیت بگیریم، اما بدون بلیت و پیامک راهی شدیم تا ببینیم در ورزشگاه چه خبر است. در راه مدام پیامهایی به دستم میرسید که نتوانسته بودند بلیت بخرند. سایت مشکل داشت. یکی برایم نوشته بود من همان لحظههای اول وارد سایت شدم، اما ظرفیت جایگاه بانوان را صفر نشان میداد.
من نمیدانم علت واقعی این اتفاق چه بود؟ حتی نمیتوانم حدس بزنم کار برای کم کردن حضور خانمها مهندسیشده بود، اما ماجرایی که من شاهدش بودم و چشم میچرخاندم و رصد میکردم چیزی جز بینظمی و بههمریختگی نبود؛ شما اینطور فکر کنید که انگار ناگاه به فدراسیون فوتبال صبح روز پنجشنبه خبر داده باشند که بازی ایران و عراق در ورزشگاه آزادی با حضور همه برگزار میشود و مجبور میشوند سایتی پر از ایراد را برای بلیتفروشی ایجاد کنند که حتی نتوانند یک بلیت را بهدرستی به فروش برساند و بعد هم ورودی ورزشگاهها را بدون هیچپروتکل مشخصی پر کرده بودند از بازرسیهای عجیبوغریب با برخوردهای کاملا سلیقهای. هرچه با خودم فکر کردم به جوابی نرسیدم که ما چرا باید اینقدر همه مسائل را امنیتی ببینیم و این مساله به این سادگی، یعنی بازی تیمملی را اینقدر پیچیده و عجیبوغریب!
درمورد بازرسیهای سلیقهای همینقدر بگویم که در بین همین چهارنفر به یک نفر اجازه قمقمه آب ندادند، اما بازرس کناری آن با چهار قدم فاصله مشکلی نداشت و چوب پرچم همه ما چهارنفر را گرفتند، اما وقتی وارد جایگاه شدیم کلی پرچم دیدیم با چوبهای مشابه همان چوب پرچممان.
حضور زنان در ورزشگاه آنقدر مساله سادهای بود که هرچه به پایان بازی نزدیک میشدیم، من بیشتر منتظر اتفاقی عجیب بودم تا به خودم بفهمانم این همان دلیلی بود که بهخاطرش برای حضور زنان در ورزشگاه ملاحظه داشتند. هرچه گشتم چیزی نیافتم. فاصله ما تا سکوی آقایان آنقدر زیاد بود که حتی نمیتوانستیم پرچمهای توی دستشان را ببینیم و از لحظه ورود به پارکینگ تا روی سکوها جز راننده اتوبوس و پلیس ورودی پارکینگ، همه خانم بودیم. هرچه منتظر ناامنی یا اتفاقی عجیب در ورزشگاه بودیم، خبری نشد؛ همه دنبال قانع کردن خودمان بودیم برای اینهمه سال محرومیت اما یافت نمیشد! در جستوجوی دلیلبهدلیلی بودیم که اینهمه سال بهخاطرش درهای آزادی به رویمان بسته بود، اما بازهم هیچکدام از آن دلیلها را ندیدیم و هیچچیز قانعکنندهای نیافتیم که حداقل خاطر خودمان آرام بگیرد که اینهمه سال بیخود و بیجهت محروم نشدهایم. حتی گاهی نگاهمان سمت جایگاه تماشاچیان عراق بود تا ببینیم ممکن است از فرط ناراحتی باخت تیم کشورشان، اتفاقی از آنطرف بیفتد، بازهم نه! آنقدر ناراحت بودند که بهآهستگی جایگاه را ترک کردند. داور سوت پایان بازی را زد و ما بردیم هم جامجهانی را، هم شکستن این سد محرومیت بیدلیل را که اینهمه سال برایش هزینه دادیم و آخر هم به چشم خیلیها ما زنان و دختران ایرانی را مدیون فیفا کرد که آنها ما را به آزادی رساندند. نگاهم را برگرداندم سمت زمین، هرچه چشم میچرخاندم پرچم ایران بود و من به تنها چیزی که فکر میکردم مظلومیت واژه وطن بود.
گوشی را روشن کردم دیدم پیامهای زیادی آمده که حضور خانمها در ورزشگاه گزینشی بوده و اصلا بلیتی فروخته نشده است. آنچه من دیدم بیشتر از مهندسی و گزینش، بینظمی بود و از هرکسی که پرسیدیم چطور توانسته بیاید؟ این جواب را میشنیدیم که همینطوری! بدون بلیت آمدیم ورزشگاه تا شاید بتوانیم اینجا بلیت گیر بیاوریم یا اینکه یکجوری راه پیدا کنیم. یکنفر دیگر میگفت یکی از دوستانمان را گذاشته بودیم پای سایت که هی امتحان کند شاید بتواند بلیت بخرد و خودمان هم آمدهایم ببینیم چطور میشود وارد شد. یکنفر دیگر میگفت سایت بلیتفروشی مشکل داشت و نمیتوانستیم بلیت بخریم، اما ساعت ١٨ که امتحان کردیم، توانستیم بلیت بخریم و برای نیمه دوم خودمان را رساندیم ورزشگاه. آنچه من دیدم اینطور بود که مسئولان کنترل بلیت چون میدانستند سایت به مشکل خورده و دستگاه بررسی کارت ملی ایراد پیدا کرده با هر یک بلیت چهارنفر را از گیت رد میکردند و آخر هم که شنیدیم نگذاشتند کسی پشت در بماند و همه را راهی آزادی کردند.
در مسیر برگشت اما از خارج شدن از ورزشگاه واهمه داشتم، نکند دوباره این در به رویمان بسته شود و دوباره باید بدویم و خون دل بخوریم و ایران دوباره هزینه بدهد برای اتفاقی اینقدر ساده و ساده و بازهم ساده.
این جمله را دوستانم نوشتند که آسمان به زمین نیامد. کاش برای دفعات بعدی بهجای اینکه با بینظمی در برگزاری یک رویداد ١0٠هزار نفره، بهانه تخریب بسازید و خون به دل ما کنید، سایت بلیتفروشی را سامان دهید، پروتکل مشخص و سادهای برای بازرسی تنظیم کنید و بگذارید ما دختران هم در یک رویداد ملی مهم، پرچم وطنمان را در آغوش بگیریم و همه با هم یکصدا در آزادی، ایرانمان را فریاد بزنیم و از اینکه هرچه چشم میچرخاندیم همه پرچم ایران بود، اشک توی چشمانمان حلقه بزند. باور کنید حضور ما هیچ ترسی نداشت و ندارد و حتی هیچکدام از دلایل مطرحشده برای ممنوعیت هم برایمان صدق نمیکرد. ما فقط میخواهیم ایرانمان را در آزادی صدا بزنیم. ما برای رسیدن به آزادی خون دلها خوردهایم.