• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۰-۱۱-۰۹ - ۰۳:۰۲
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۱
  • 0
  • 0

ما شاخ غولی را که نبود، شکستیم!

از خیلی‌ها پرسیدیم چطور آمده‌اند داخل و از جواب‌ها می‌شد فهمید که خیلی‌ها قوم و خویشی در فدراسیون یا وزارت ورزش داشته‌اند، تعداد کمی با بدبختی بلیت گرفته بودند و بعضی هم از آن دسته‌ای بودند که مرامی رد شده بودند.

ما شاخ غولی را که نبود، شکستیم!

فاطمه بکایی، خبرنگار: همه‌چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، قرار شد برویم ورزشگاه که ببینیم اولین حضور زنان تماشاچی چه کیفیتی دارد. قرار شد برویم بین تماشاچی‌ها؛ نه در جایگاه خبرنگارها.

با خود قرار گذاشته بودم با دقت به همه‌چیز نگاه کنم تا هم چیزی را که دلیل ممنوعیت حضور زنان بوده، پیدا کنم، هم ببینم مردها با این اتفاق جدید چطور برخورد می‌کنند. اولین واکنش را هم توی راه دیدم، وقتی پیرمرد راننده اسنپ گفت واقعا برم استادیوم؟ گفتم بله. گفت ببخشید مگه ‌راهتون میدند؟ گفتم بله، این اولین‌بار است. پیرمرد سه‌بار گفت خدا رو شکر، این یعنی آینده روشنه!

رسیدیم ورزشگاه. حدود ۲۰دقیقه‌ای که منتظر رسیدن همکارها بودم، خوب به مردهایی نگاه می‌کردم که پلیس اجازه نمی‌داد وارد پارکینگ ۲۰ و ورودی شرقی استادیوم شوند. منتظر بودم با فحش و داد و هوار تماشاچی‌هایی مواجه شوم که پلیس از آنها می‌خواست تمام استادیوم را پای پیاده دور بزنند تا از در غربی وارد ورزشگاه شوند اما هیچ فحشی نشنیدم. تا متوجه می‌شدند دلیل این محدودیت جدید، حضور زنان است، بی‌هیچ اعتراضی راه می‌افتادند سمت ورودی غربی ورزشگاه.

اوضاع تا گیت اول خوب بود. پارکینگ و ورودی اختصاصی بانوان که مردها اجازه استفاده نداشتند و اتوبوس‌هایی که حداقل پیاده‌روی را هم تسهیل می‌کردند. گیت اول متوجه شدیم شماره ملی هیچ‌کدام از ما ۵ نفر ثبت نشده و حیران ماندیم که چه کنیم، اما دیدیم مسئول گیت با هر کارت ملی که چراغ سبز دارد ۵ نفر را به زور راه می‌دهد که ما هم شانس آوردیم و جزء همان ۵ نفر از گیت رد شدیم.

اینجا تازه خان اول بازرسی‌های عجیب‌و‌غریب پلیس بود و البته رفتارهای گاه تندی که شاید برای ما عجیب و برای مردها آشنا و تکراری باشد. مثلا توی یکی از این گیت‌های بازرسی من برای یک مداد که همیشه توی جیب دارم، متوقف شدم و به دستور تند «جناب سرهنگ»! ۵ پلیس زن از اول، با تندی و وسواس شروع کردند به بازرسی بدنی من؛ انگار تقصیر من بوده که مجبور شده بودند آنجا باشند. گیت آخر بدون بلیت شدنی نبود، یا لااقل ما فکر می‌کردیم شدنی نیست. برای همین با همکار سابق‌مان که حالا در وزارت ورزش بود، تماس گرفتیم و وقتی فهمید توی ورزشگاه هستیم، قرار شد ۵ بلیت برساند دست‌مان؛ بماند که چقدر استرس کشیدیم تا بلیت‌ها رسید. جدی جدی هر ۵ نفر می‌ترسیدیم نکند نتوانیم زمین سبز را ببینیم و برمان گردانند! بالاخره بلیت به دست رفتیم سمت گیت آخر و آنجا فهمیدیم که اینجا هم مرامی و دلسوزانه با هر بلیت ۵ نفر را به زور از گیت رد می‌کنند و چقدر هم خوشحال شدیم از این بابت.

رد که شدیم، انگار هنوز هم بترسیم نکند لحظه آخری بگویند ببخشید اُمیکرون اطلاع داده فقط تماشاچی‌های زن را مبتلا می‌کند و با این بهانه نگذارند بازی را ببینیم؛ می‌دویدیم سمت جایگاه بانوان! و آن لحظه‌ای متوقف شدیم که از آن بالا چشم‌مان قفل شد روی زمین بزرگ و سبزرنگی که زیر پا بود.  کم نبودیم اما زیاد هم نبودیم؛ در بدترین جایگاه استادیوم، پشت دروازه، که مردها معمولا تمایل کمتری به نشستن در این جایگاه دارند؛ اما همین هم برای ما یک پیروزی بزرگ بود. دخترها با بوق‌های رنگارنگ سنگ‌تمام گذاشته بودند؛ ما تقریبا هیچ‌صدای دیگری جز صدای بوق دخترها نمی‌شنیدیم، یک لحظه هم آرام نمی‌گرفتند، هر بار با یک ریتم و یک شعار جدید بازار تشویق تیم ملی را داغ می‌کردند، اصلا انگار نه انگار که هوا چقدر سرد است و باران هم می‌بارد.

از خیلی‌ها پرسیدیم چطور آمده‌اند داخل و از جواب‌ها می‌شد فهمید که خیلی‌ها قوم و خویشی در فدراسیون یا وزارت ورزش داشته‌اند، تعداد کمی با بدبختی بلیت گرفته بودند و بعضی هم از آن دسته‌ای بودند که مرامی رد شده بودند. بعضی‌ از شهرستان آمده‌ بودند، آنقدر پشت در نشسته بودند که بالاخره اواسط بازی سایت بلیت باز شده بود و خودشان را داغ‌داغ رسانده بودند به نیمه دوم بازی. بازی را با شیرینی گل نیمه دوم و شادی صعود به جام‌جهانی تمام کردیم و حسابی هم خوش گذشت بهمان. سرد بود و خیس؛ اما تماشای بازی از آنجا واقعا مزه دیگری داشت و هرچند نگذاشتند تیم ملی برای دور افتخار و تشکر از تماشاچی‌ها بیاید سمت جایگاه خانم‌ها! و ما پوزخند زدیم به این تدبیر و هورا کشیدیم برای مهدی طارمی که یکه و تنها آمد نزدیک‌ترین جایی که به او اجازه می‌دادند و برای خانم‌ها دست تکان داد به نشانه تشکر از هواداری‌شان.

بیرون که می‌آمدیم هر پنج نفرمان فقط به یک سوال فکر می‌کردیم؛ کجای دین و دنیا به هم ریخت از اینکه ما روی صندلی‌های خیس ورزشگاه نشستیم و بازی را درحالی تماشا کردیم که از آن فاصله حتی نمی‌شد بازیکنانش را به‌راحتی تشخیص داد، چه برسد به اینکه فسادی اتفاق بیفتد؟! و هنوز این سوال توی مغزمان رژه می‌رود که واقعا برای همان دو ساعت معمولی بود که این همه سال هزینه دادند؟! آخر چطور ممکن است برای اتفاقی به این سادگی و کم‌خطری ۴۰ سال تمام این همه هزینه بدهیم؟ همه‌چیز آنقدر ساده و تمیز و بی‌دردسر بود که حتی خجالت می‌کشم برای تیتر این اتفاق بنویسم «شاخ غول را شکستیم»! آخر کدام غول؟ کدام شاخ؟ کدام خطر که بخواهد زنان و اسلام را تهدید کند؟

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

امیرحسین کسائی، خبرنگار:

مسجد پارک قیطریه و بانی خیر

مهدی اقراریان، رئیس کمیته نظارت و حقوقی شورای شهر تهران:

نگاهی به علت‌های ساختاری مشارکت پایین‌تر از میانگین در تهران

همه ابهامات مصوبۀ جدید شورای عالی فضای مجازی؛

ممنوع می‌کنم، پس هستم!

در پی انتقاد از به کار رفتن واژه «خلیج فارس»؛

خبرنگاران قطری، لطفا به موزه‌ها سر بزنید!

سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه ایده حکمرانی:

از شورشی‌های یمنی تا سال 57! چراغ سبز به تحقیر ملی

علی سعد، مدیر اندیشکده حکمرانی شریف:

مهجوریت سرمایه ‌اجتماعی و تلاش برای اصلاح امور

نقدی به یک رفتار رسانه‌ای که چند بار تکرار شده است

کاش مردم سیستان‌و‌بلوچستان، توییت خانم خبرنگار را ندیده باشند

میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بین‌الملل:

تنش در شرق از زاویه‌ای دیگر

سهیلا عباس‌پور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی:

کریم مجتهدی؛ فیلسوفی وقف فلسفه

پژوهشگر هسته عدالت اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع):

مدرسه دولتی از نوعی دیگر

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

بنویسید مرا، شهر مرا خشت به خشت

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

مردی در خیابان کشوردوست

نعمیه موحد، روزنامه‌نگار:

چرا دوباره هک شدیم؟

بچه کشتن تو مرام من نیست؛

دم ناصر خاکزادهای مدینه گرم...

در ۱۰۰ سالگی از جان جلال چه می‌خواهیم؟

ایران ۱۴۰۲ و جنبش جلال

حضور وزیر بهداشت و خبرنگار صداوسیما در اتاق زایمان؛

اتاق زایمان بیلبورد تبلیغاتی نیست

ابوالقاسم رحمانی، دستیار سردبیر:

موضع فان فانی

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

پرواز از پمپ‌بنزین

محمد زعیم‌زاده، جانشین سردبیر روزنامه فرهیختگان؛

از عباس آژانس تا سخنران تلویزیون + فیلم

حامد عسکری، شاعر و نویسنده؛

ملاقات بر سطح لغزنده‌ کلمات

از میدان التحریر تا دانشگاه هاروارد؛

ایران در نوک پیکان درگیری‌ است

فاطمه کنعانی، عضو هیات‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

قوی سیاه هوش‌مصنوعی و دنیای سفید کودکان

رامین شمسایی‌نیا، دانش‌آموخته دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی:

ایده «مقاومت اجتماعی» اسلام‌گرا و لکنت علوم اجتماعی متاخر

خبر بازداشت فرزند یکی از مسئولان قضایی تایید شد

فرصت و تهدید برخورد با یک دانه‌درشت دیگر

کلید اسرار بر قفل صندوق‌های قرض‌الحسنه؛

روایتی از شگرد جدید فرار مالیاتی در استان فارس

تاثیر و تأثر سینما و جامعه از منظر مرحوم دکتر عماد افروغ

سینما آینه جامعه است

به بهانه استعفای لوئیس روبیالس، رئیس فدراسیون فوتبال اسپانیا به‌خاطر اقدام غیراخلاقی در جام‌جهانی

وقتی اخلاق بر فوتبال پیروز شد

ادعای معاون وزیر آموزش‌وپرورش مبنی‌بر تعطیلی انتشارات گاج باز هم آب رفت؛

مردودی آموزش و پرورش در آزمون گاج

مهدی عبداللهی، دبیر گروه اقتصاد:

موفقیت سیاست دلارزدایی از ارز اربعین

رضا کردلو، روزنامه‌نگار:

پراکنده از اربعین

صادق نیکو، روزنامه‌نگار:

زبان رسا و البته رسانا

احمد اولیائی، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی:

اربعین را به مثابه «فرهنگ» باید دید نه اتفاق مناسکی موسمی

نقدی بر سفر هیات فنی آب ایران جهت درخواست اجرای کامل قرارداد هیرمند

غصه ناتمام هیرمند

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار