سیدمهدی ناظمیقرهباغ، پژوهشگر فلسفه: نه اینکه ماتریکس4، فیلم خیلی بدی باشد. شاید اگر قبلا ماتریکسی در کار نبود و این فیلم داستان مستقلی داشت، دیدنی هم بود. حتی الان هم خیلی از ما، یکبار آن را دیدهایم. درضمن این سوال را هم باید گوشه ذهن نگه داشت و آن اینکه: کدامیک از سریهای جدید شاهکارهای نوستالوژیک سینما، به جذابیت و رضایتبخشی اسلاف خود بودند؟ اگر هم برخی استثنائا بودند، اغلب نبودند. فرض کنیم ماتریکس جدید هم یکی از آنها. پس مساله حادی وجود ندارد. اما گویا در مواجهه مستقیم با مخاطبان ماتریکس جدید، یک یأس و دلزدگی خاصی مشاهده میشود. آنها ناراحت و ناراضی هستند. انتظار «این» را نداشتند.
پرسش بهتر، شاید این باشد: مخاطبان ناراضی ماتریکس، آیا اصلا انتظار ساخت ماتریکس دیگری داشتند؟ البته که وقتی خبر تولید و پایان تولید ماتریکس به گوش رسید، همه منتظر بودند تا آن را ببینند ولی اساسا بعید است مخاطبان قدیمی سری ماتریکس که یکی از جذابترین خاطرات سینمایی خود را با آن فیلمها سپری کرده بودند، انتظاری برای ساخت سری جدید داشته باشند. این هم البته در ابتدا مهم نیست، زیرا تجربه نشان داده تصمیمگیر نهایی در اینباره، کمپانیها هستند و نه مردم. کمپانیها براساس تخمینی که از بازار دارند، تصمیم نهایی خود را درباره طرحهای پیشنهادی میگیرند و کار تولید را آغاز میکنند.
تا اینجا یادآوری کردیم که ماتریکس4 شاید خیلی بدتر از مثلا سریهای جدید جنگ ستارگان یا فیلم «Blade Runner» جدید نباشد. اما به نظر میرسد ماتریکس4، بیشتر ذوق مخاطبان خود را مخدوش کرده است. این مولفه را هم «فعلا» نادیده میگیریم که اصلا ماتریکسپسندها چندان طالب آمدن ماتریکس دیگری نبودند. پس چیزی که بهطور جدی باید درباره آن پرسید این است که چرا ماتریکس4 که فیلمی است با اکشن زیبا، داستانی پیچیده، مرتبطشده با گذشته، حتی با درونمایههایی از فلسفه ماتریکس قدیمی(به این نکته دقت کنید که نئو دوباره در مناسبات ماتریکس فرو رفته است و همهچیز را صرفا یک بازی میانگارد و باید یکبار دیگر از خواب بیدار شود و...)، تعارض زیادی با ذهن مخاطبان قدیمی ایجاد میکند؟
یکبار دیگر ماجرای ماتریکس را مرور کنیم. ماتریکس قدیمی ظاهری داشت باشکوه و غیرقابلانکار. سطح جدیدی از جلوههای ویژه رایانهای ایجاد کرد، از تکنیکهای متنوع سبکهای مختلف فیلمسازی بهره برد و داستانی غیرقابل پیشبینی و قوی داشت. در قسمت اول، انبوهی از اشارات فلسفی و عرفانی و مذهبی و سیاسی داشت که در دو قسمت بعدی نبودند؛ ولی مقوم فهم آن دو قسمت هم بودند. شخصیتپردازی قوی و داستان منسجم را هم فراموش نکردیم. ماتریکس اما بهخاطر صرفا یک ظاهر باشکوه، تبدیل به شاهکار نشد. اینها قطعا دلیل موفقیت یک فیلم خوب، مثلا «Xmen» هم هستند ولی «Xmen» و نه حتی اغلب آثار نولان، منجر به ایجاد یک شاهکار ماندگار سینمایی نشدند. ماتریکسپسندها، بارها در فواصل مختلف این فیلمها را دیدند و درباره آنها مفصل گفتوگو کردند. منتقدان و فیلسوفان و دانشمندان درباره ماتریکس کتابها نوشتند و تدریس کردند. ماتریکس یک شاهکار بود. چرا ماتریکس شاهکار بود؟
در شرایطی که دهه طلایی 70 از سینمای هالیوود گذر کرده بود و فیلمسازان مولف هالیوودی اغلب به تکرار میپرداختند یا حداقل دیگر آن فروغ قدیمی را نداشتند و در شرایطی که جو غالب سینمای هالیوود از جنگ سرد گذر کرده و بهسمت جنگهای آخرالزمانی با عربها، مسلمانان، موجودات فضایی و مانند آن حرکت کرده بود، مخاطبان سینما اثری را مشاهده میکنند که در اوج قدرت تکنیکی خود (ازجمله فیلمنامه قوی و منسجم که اولین نقطه در داشتن تکنیک قوی است)، میتواند درباره مساله انسان در عصر امروز سخن بگوید.
ماتریکس، فیلمی است که ورای همه اشارتهای فلسفی خود، اشارتهایی که به اعتقاد نگارنده، بسیاری از آنها حضور در فرم اثر ندارند و بیشتر تلاشی هستند برای رنگ و لعاب فیلم، موفق شد درباره آخرالزمان با مخاطب سخن بگوید. در آن زمان انبوه فیلمهای آخرالزمانگرای سیاسی یا صرفا تکنیکی هالیوود نمیتوانستند سخن قوی و معناداری داشته باشند. «End of Days» را مثلا به یاد آورید. فیلمی با تکنیک بسیار قوی ولی در ادامه ژانر فیلمهای مذهبی ترسناک، بدون آنکه نکته مهمی را بتواند با مخاطب درمیان بگذارد. ماتریکس اما، از دل همه گفتوگوها و کنشهای اثر، توانایی سخنگفتن با مخاطب دارد و این مخاطب، جوان هم هست. جوانانی که امروز میانسال شدهاند و درحال تحمل آثار فیلمسازانی مانند نولان، شاید انتظار داشتند اگر ماتریکس دیگری میآید، ماتریکسی باشد که توضیحی جدی و نه توضیحنمای سرگرمکننده، درباره جهان امروز داشته باشد.
ماتریکس درباره سرشت جهان، سرشت انسان، نسبت انسان و تکنولوژی، تقابل آرمانهای انسان با ساختار سرمایهداری حاکم بر جهان، نقش فرهنگها و تفکرات شرقی و مذهبی در این جهان و مانند آن توضیح میدهد و سعی میکند این توضیح، منسجم باشد. در توضیح ماتریکس قدیم، مخاطب اصلی جوانان هستند. جوانانی که از نظم موجود جهان و از نمایندگان این نظم یعنی بروکراتهای حاکم بر کمپانیها و آژانسهای امنیتی و پلیسی و... متنفر هستند و در آرزوی دنیای دیگری به سر میبرند. ماتریکس توضیح میداد که چطور همه میراث گذشته انسان، بهنوعی در ارتباط با همین آرمانها و در محور پرسش از «کیستی انسان» قرار میگیرد. بماند که از نظر سیاسی، چنانکه انتظاری هم جز این نمیرود، سازندگان غش در معامله کردند و آرمانخواهی جوان را در حفظ وضع موجود بازتعریف کردند. وضعی که در آن باز هم ماشینها هستند، باز هم انسان، محور بود و نبود چیزهاست و مادر این انسان، شهر منحوسی است که آدمی از نام بردن آن، شرمگین میشود.
ماتریکس قدیمی در زمانی اکران میشود که سالهای طولانی تبلیغات نومحافظهکاران و فرقههای مختلف مذهبی نزدیک به آنها، بسیاری را متقاعد کرده بود که سال 2000 میلادی پایان این تاریخ است. پایانی که منجر به جنگهای آخرالزمانی و نابودی ریشه شر و ظهور انسانی جدید با محوریت «منجی» میشود. وقتی سال 2000 تحویل شد و اتفاق خاصی در جهان رخ نداد، برخی مومنان به این فرق، خودسوزی کردند. آنها نمیتوانستند نابودی ایدهای را که با خودشان وحدت یافته بود، تحمل کنند. برخی معتقدند جنگهای جرج بوش پسر در خاورمیانه در ارتباط با همین آموزههای شبهمذهبی فرق نزدیک به نومحافظهکاران بود.
در هرصورت و هرچه بود، ماتریکس توضیح آخرالزمان بود و توضیح مسالهای بسیار جدی برای انسان. توضیح درباره اینکه چرا اکثر انسانها تغییرگریز و حتی تغییرستیزند. توضیح اینکه چرا ماشینیسم انسان را به اسارت کشانده است و راه خروج از این اسارت چیست. توضیح اینکه انسان و ماشین چه تفاوتی دارند(که از بدترین توضیحات فیلم است) و توضیح اینکه راه مبارزه با اسارت سازمانیافته زندگی ماشینی چیست و آنچیزی که ما در جستوجوی آن هستیم، چیست. صد البته که از ماتریکس یک به سه، رمق این گفتوگو گرفته شد و سرگرمی آن افزوده شد. اما به هرحال و درمجموع ماتریکس موفق شد. موفق شد که با مخاطب درباره جدیترین مسائل روز جهان سخن بگوید و عده انبوهی را نیز سرگرم سازد.
این سخن گفتن ماتریکس را البته نباید به گزاف، سخن گفتنی آغازین و معادل سخنان متفکران بزرگ دانست. قطعا سخنان ماتریکس در نگاه اول، سرهمبندی مجموعهآرای مختلفی از فیلسوفان پستمدرن و تحلیلی و... تا آرای حکیمان شرقی و نمادهای مذهبی بود. اما این سرهمبندی، خوب بسته و موفق شد با مخاطبی که شاید چندان هم اهل تأمل و مکث نبود، سخن بگوید.
ساختمان باشکوه ماتریکس، اگر این نباشد، چندان ماندگار نمیماند. ماتریکس در زمانی خاص، سخنی جدی بر زبان سینما آورد و این سخن جدی، جهان فانتزی ماتریکس را خلق و جدی کرد. ماتریکس یک تا سه، فیلمهایی جدی بودند. وجه تراژیک قربانی شدن منجی، مخاطبان بیشتر مسیحی این اثر را خیلی خوب راضی کرد: منجی باید قربانی شود تا شر از بین برود و راهی جز این نیست. هیچ هنری به نهایت جدیت نمیرسد، مگر اینکه با روشی تراژیک، مرگ و عدم را پیش چشم مخاطب خود بیاورد.
اکنون میتوان فهمید که چرا ماتریکس4، مخاطبان قدیمی ماتریکس را ناراضی میکند. مخاطبان قدیمی ماتریکس، این فیلم را کمابیش زیستهاند. این فیلم برای آنها یادگار روزگاری جدی است و چالشهایی جدی، که صد البته هر کسی در حد خود و متناسب با حال خود جدیت آن را درک میکرد. ماتریکس4، این فانتزی دیدنی یکبارمصرف، تمام آن جهان شکوهمند ماتریکس قدیمی را تخریب میکند. تخریب جهان ماتریکس و ذهن شکلگرفته مخاطبان هوادار، فقط در این نیست که رویداد خاصی در ماتریکس جدید در جریان نیست. فقط در این نیست که هیچ جهان جدی و اتفاق جدی وجود ندارد. فقط در این نیست که رمق ماتریکس قدیمی، تا سه قسمت بیشتر جلو نمیرود و با مرگ تراژیک نئو، به زیباترین شکل ممکن پایان مییابد: هر چیزی که آغازی دارد، پایانی دارد. فقط در این نیست که از دیالوگهای عمیق و ماندگار ماتریکس خبری نیست، بلکه اینجاست که اصلا فیلمنامه حتی نمیتواند رابطه قهرمان-ضدقهرمان را شکل دهد. شخصیتپردازی جدی وجود ندارد. جایگزین کردن نئو و ترینیتی، امری تابع سلیقه فیلمساز نیست. در انیمیشنهای مشقی ماتریکس یک، قهرمان داستان زن بود. ولی قهرمان زن، نمیتواند جهان و داستانی را بیافریند که یک سر آن به اسطوره و دین ربط داشته باشد. منجی در این اثر، باید که مرد میبود. ماتریکس4 بسیاری از وجوه ایجادکننده جهان ماتریکس را تخریب میکند و موفق نمیشود هیچچیز جدی جدیدی خلق کند.
اهمیت این اتفاق چیست؟ آیا ناموفق بودن ماتریکس4 در عصر مارولیسم، اهمیتی دارد؟ در میان انبوهی از پروژههای تصویری ابرقهرمانی تودرتوی فانتزی با هجوم انبوهی از جلوههای ویژه و فاقد هیچ رویکرد و محتوایی جز سرگرمی محض و درنتیجه تبعیت محض از اقتضائات نظام سرمایهداری متأخر و آمریکاگرایی جهانی؟ حتی فاقد توانایی در خلاقیت در فرم، به اولیهترین معنای آن و صرفا تکرار پیدرپی خلقهای قدیمی و اتکا بر نوستالوژیها؟
اهمیت ماجرا در این نیست که ماتریکس چهاری خلق شده است که کنار آثار کمپانی مارول یا دیگر اقتباسهای هالیوود، به یک فانتزی کنار فانتزیهای دیگر مبدل شده است؛ اهمیت ماجرا این است که اینبار دستمایه فانتزیسازی، فیلمی است که جهانی را برای مخاطب خود خلق کرده بود. مسلما هالیوود با اینهمه کارشناس خبره، ناآگاه از این نیست که به گردش انداختن سرمایه و رقابت اقتصادی با آثار رقیب، بدون ریسک ممکن نیست و ناآگاه نبوده است که درباره یک خاطره زیبای قدیمی مخاطبان خود ریسک میکند. اما کمپانی وارنر این ریسک را میکند؛ چراکه در سینمای امروز، بیش از این خلق جهانی سینمایی، موضوعیت ندارد.
یکبار دیگر فیلمهای جریان اصلی را که در یک دهه اخیر دیدهاید، با خود مرور کنید. کدامیک از آنها بهتر از ماتریکس4 است؟ چرا برادران وارنر نباید در این بازار رقابت کنند و بخت خود را بیازمایند؟ این بختآزمایی مشروع و مقبول است؛ چراکه معنای سینما دیگر متکی بر جهان سینمایی نیست. این مهم نیست که شما چه ایده متفاوتی در فرم هنری یا چه بیان جدیدی در مسائل انسان به دست آوردهاید. سینمای امروز، سینمای هجوم انبوهی از جلوههای ویژه خیرهکننده است، سینمای ماجراهای معماگونه در فیلمنامه ولی بیغایت و بیمعنا، سینمای شخصیتپردازیهای بسیط و سطحی، سینمای معناستیز، هنرستیز، جهانستیز. چنین سینمایی، به جهان نیاز ندارد؛ چراکه تبار هنری خود را به نفع تصویرسازیهای رایانهای از دست داده است.
سینما ولی اینچنین نبود. سینما، جهان داشت و با مخاطب خود سخن میگفت. سینما مسائل جدی جهان را پیشروی مخاطب خود میآورد و درباره آن با تماشاگر تخاطب میکرد. شاید سخنان به سینما آمده هیچگاه سخنان اساسی و تاریخی بزرگی نبوده باشند، ولی سخنان مهمی بودند و از دغدغههای آدمیان. سینمای متأخر امروزی، سینمایی که در تبلت و گوشی هم میتوان آن را یافت و دیگر هیچ نیازی به سالن و مناسک و آداب ندارد، سینمای عصر کرونا، سینمای آخرالزمان، بالطبع حرفی هم ندارد. حرف او همان تصاویر پیدرپی هجومآورنده به چشم انسان است. سینمای امروز، سینمایی است که سینما نیست؛ صنعت تصاویر متحرک است و تابع قواعد ادراکات مغز.
ماتریکس، نهتنها جهان را بلعیده، بلکه خود سینما را هم تصاحب کرده است. سینمای ماتریکسی، سینمای اسیر تصویرسازیهای کمپانیهای بزرگ، نمیتواند تنها یادگار باقیمانده از انسان اعصار پیشین، یعنی «هنر» سینما را حفظ کند و انتقال دهد. درواقع با از بین رفتن «هنر» سینما، تنها هنر مدرن، تنها هنر عمومی جهان، به کتم عدم میرود و این یعنی پایان انسان و ظهور موجود دیگری که شاید باید آن را انسان-روبوت نام نهاد.
اهمیت ماتریکس4، در نفی ماتریکس است و در صحهگذاشتن بر همین تلقی ویرانگر از سینما. تلقی سینمای بدون جهان، سینمای بدون هنر، سینمای شوخی و فانتزی و ابتذال، سینمای ابزوردیسم. صحهگذاردن بر نهیلیسم و ماشینیسم و خداحافظی نهتنها با آرمانهای انسان بودن، بلکه با خاطره آن. اهمیت ماتریکس4 در نابود کردن خاطره ماتریکس است و در نابود کردن خاطره زمانی که انسان سینما داشت. خاطره زمانی که انسان آرمان داشت، خاطره زمانی که انسان، وجود داشت.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: