سیدمهدی موسوی تبار، خبرنگار گروه فرهنگ: آثاری که در زمانها و ذهنها میمانند چه ویژگیهایی دارند؟ اصلا چرا بعضی خاطرهها و آدمها در یادمان میمانند؟ فیلمهای سینمایی و سریالهایی که در خاطرمان مانده کدام خصوصیات هنری یا تصویری را داشتند؟ وقتی بخشهایی یا سکانسهایی از آن را میبینیم حالمان خوش میشود و دلمان میخواهد که بقیهاش را هم تماشا کنیم. «در چشم باد» مسعود جعفریجوزانی یکی از آن آثار است. سریالی که در اواخر دهه هشتاد از شبکه یک پخش شد و استقبال خوبی از آن شد. استقبالی که در تکرارهایش بیشتر شد و بعضیها دلشان میخواست نسخه فیزیکی آن را در خانهشان داشته باشند تا هر وقت دلشان خواست ببینندش.
سریالهای تاریخی مختلفی در پنج دهه اخیر ساخته شده است که هرکدام برشی از تاریخ را بستر روایت داستانشان قرار دادهاند و برخیشان موفق بودهاند و برخی دیگر بازنده مطلق. در چشم باد اما سه دوره از تاریخ را برای گفتن روایتش انتخاب کرد؛ سه دورهای که در تاریخ کشور ما مهم بودهاند و البته موثر و مظلوم. روایت اتفاقات سالهای ۱۳۰۰ یعنی دوره اول پایان دوره قاجار و دوره پهلوی، ۱۳۲۰ که دوره دوم جنگ جهانی دوم میشود و ۱۳۶۰ که همزمان با یک دوره زمانی خاص در بعد از انقلاب اسلامی ایران را که دوره فتح خرمشهر است، دربرمیگیرد و با آزادی خرمشهر پایان مییابد و دوره سوم میشود. درواقع این سریال، راوی مبارزات مردم ایران در سه مقطع تاریخی دوره میرزا کوچکخان، دوره منتهی به جنگ جهانی دوم و دوران معاصر (دفاع مقدس و فتح خرمشهر) است.
هرکدام از این سه دوره بهتنهایی میتوانست سوژه یک سریال باشد با قسمتهای زیاد. جعفریجوزانی اما به تعبیر خودش این سه برهه را برای بیان وصیتنامه تصویری خودش در 44 قسمت 50 دقیقهای انتخاب کرد و آنچه شاهدش هستیم یک اثر بهاندازه، قابل دفاع، غرورآفرین و جذاب است. دقت بسیار بالا در نمایش جزئیات و رعایت تناسب و تعادل در پرداختن به تاریخ، وجه هنری و دراماتیک و همچنین زیباییهای بصری از مهمترین دلایل موفقیت این سریال است. سریالهایی با قسمتها و هزینههای بهمراتب بیشتر در سالهای اخیر ساخته شدند که نتوانستند حتی یکسوم محبوبیت و موفقیت این سریال را بهدست بیاورند.
کارنامه جعفریجوزانی نشان میدهد که او تاریخ کشورش و مهمتر از آن مفهوم وطن را بهخوبی میشناسد و این خصوصیات را با تسلطش روی کارگردانی و انتخاب درست و دقیق بازیگران تلفیق میکند و خروجیهای مطلوبش با این فرمول بهدست میآیند. بیایید با هم مرور کنیم که در چشم باد از کجا شروع میشود؛ «حسن ایرانی» (به شهرت او دقت کنید) که از یاران میرزا کوچکخان جنگلی (برهه تاریخی حساس و مهم) است، پس از کشته شدن میرزا، به همراه خانوادهاش به تهران کوچ میکند (توجه به بخش دراماتیک) و با راهاندازی یک چاپخانه به کار و زندگی در تهران میپردازد (شروع یک قصه جذاب). ایرانی سه پسر و یک دختر (خانواده بهعنوان بستر داستان) دارد که از میان آنها، یکی از پسرانش به نام بیژن (انتخاب صحیح پارسا پیروزفر)، خلبانی را بهعنوان حرفه خود انتخاب میکند (کاشت داستان برای برهههای بعدی، فارغ از شباهتهایش به شخصیت واقعی) و دیگری که نادر نام دارد، به تجارت مشغول میشود (نمایش چالشها و تضادها) و... .
وقتی در سریالی که ۱۵۰ بازیگر در نقشهای اصلی دارد پیدا کردن بازیهای ضعیف کار سختی میشود یعنی یک تیم قوی در این مجموعه بازی کردهاند. فارغ از فیلمنامه و کارگردانی، بازیگران در چشم باد هم در این کار درخشیدهاند و این مجموعه یکی از بهترین آثار کارنامههای این بازیگران است. انتخابهای درست و بازیهای قوی و در چهارچوب، زوجی بودند که عنصر بازیگری در این سریال را به بالاترین بازدهی خود رساندهاند.
بیژن ایرانی یا جوزانی
ظاهرا همهچیز برای نمایش یک سریال جذاب و مفید برای عبرتهای تاریخی آماده است. بیژن ایرانی محور اصلی این سریال قرار میگیرد. معلوم نیست اگر بهجز پارسا پیروزفر، انتخاب دیگر هم میتوانست چنین موفقیتی را بهوجود بیاورد یا نه. جعفریجوزانی درباره این شخصیت تعبیر و به عبارت دیگر افشاگری جذابی دارد؛ «این شخصیت بهصورت واقعی وجود داشته و ما براساس تحقیقاتی که انجام دادیم تا حد امکان، ابعاد پنهان او را کشف کردیم و جدا از اشاره به بسیاری از جزئیات، اسم و مشخصات حقیقی او را عوض کردهایم. البته اساس پرداخت آنها اطلاعاتی بوده که بهدست آوردهایم؛ نه خیالپردازی خود ما. بهطور حتم اعمال این شخصیت، موجب عکسالعملهایی بوده است. کاری که ما انجام دادیم جداکردن این اعمال از مجموعه تحقیقات و تکمیل آنها با بهرهگیری از خلاقیت بوده است.» این را چند سال قبل به «صنعت سینما» گفت. بدیهی است که بیژن ایرانی صرفا نمیتواند محصول تخیل نویسنده و کارگردان باشد و احتمالا تلفیق چندین شخصیت است که مابهازای بیرونی هم داشتهاند. انگار جعفریجوزانی تمام حرفهایش را از زبان بیژن و بهوسیله اتفاقات پیرامونی او میزند و تمرکز و مانورش روی این شخصیت به همین خاطر است. شخصیتپردازی جذاب و همچنین تداوم حضورش در بزنگاههای تاریخی کشور از کودکی تا زمانی که تبدیل به یک چهره مشهور شده میتواند او را بهعنوان بهترین گزینه برای روایت بخش مهمی از تاریخ کشورش انتخاب کند.
ایرانِ زیبا، ایرانِ غمگین
«در چشم باد» نمایشگر یک ایران خاص نیست؛ همان اندازه که غمها و خرابیهایش را میبینیم زیباییهایش را هم نظاره میکنیم و این کنتراست را جعفری جوزانی بهخوبی حفظ کرده است. استفاده صحیح از رنگهای گرم و سرد و همچنین صحنهآرایی دقیق و منطبق بر تاریخ و زیباییشناسی بهطور همزمان، در چشم باد را یک اثر جذاب بصری کرده است. جعفریجوزانی نخواسته ایران را سیاه و تیره نشان دهد و از آنسو هم اراده برای «بهشت» نشان دادن کشورش ندارد. یک تصویر نسبتا واقعی مبتنیبر تاریخ و جغرافیا که به مخاطب قابهای ماندگاری هدیه میدهد؛ قابهایی که هم به او لذت میدهد و هم او را آگاه میکند و این دو همان ویژگیهای اصلی در چشم باد است. جعفریجوزانی بهدلیل اینکه قرار نیست در سریالش، برای کشورش مرثیهخوانی کند، نگاه جامعی به شخصیتها و وقایع داد و همین عامل، او را در مقام یک کارگردان و نه صرفا سازنده سریال، ستایشبرانگیز میکند.
فیلمبرداری این سریال که 6 سال طول کشید هم ماجراهای جالبی دارد. «علیرضا زریندست» آن را آغاز کرد، اما او اواخر سال ۸۲ از گروه رفت و «حسن پویا» به مدت یکماه، جای او را بهعنوان مدیر فیلمبرداری گرفت. پویا کار را به پایان نرساند و بعد از آن فیلمبرداری به «امیر کریمی» سپرده شد که او کار را تمام کند. شگفتانگیز اینکه مخاطب نمیتواند از روی تصاویر، تغییر فیلمبردارها را متوجه شود و همین یکدستی، مانع از بروز نواقص جدی تصویری شده است. این تغییرات البته خاص فیلمبرداری نبوده و تهیهکنندگی این اثر هم یکدست نبوده است؛ حدود نیمی از آن در زمان تهیهکنندگی انصاریان و کاسهساز فیلمبرداری شده و۵۰ درصد بقیه زمان تهیهکنندگی جوزانی و اکبری به تصویر کشیده شده است.
درباره هزینههای این سریال هم صحبتهایی شده است؛ بارها گفته شد که پرخرجترین سریال تاریخ تلویزیون بوده است. جعفریجوزانی این ادعا را در گفتوگوی سالهای قبلش با «ایسنا» رد کرده و گفته اگر پول همه بخشها را از فیلمنامه تا پایان تدوین پرداخت کنند، این سریال حدود 12میلیارد تومان هزینه داشته که رقم ناچیزی است و حداقل بودجه این سریال برای کارهایی که انجام گرفت، میبایست 50 میلیارد تومان باشد؛ اما ما در این 6 سال و تا پایان کار حدود 12 میلیارد تومان خرج کردیم که بسیار اندک است. این معجزه فقط در ایران میتواند اتفاق بیفتد. البته این رقم مربوط به دهه هشتاد است و با هر معیاری که سنجیده شود این رقم در شرایط فعلی، عدد عجیبی میشود. نکته مهم این است که در کنار هزینههای هنگفتی که در حوزههای مختلف میشود یا خاصه خروجیهای بدون بازده، این رقم برای چنین کاری زیاد نیست و باید فضا بهسمتی برود که از این سریالها ساخته شود. در چشم باد نمونه بارز اعتماد به یک کارگردان است و ایکاش حالا که بیش از یکدهه از پخشش گذشته، آن بخشهای سانسورشدهاش هم پخش میشد تا مشخص شود افسوس جعفریجوزانی برای عدمپخش آنها چقدر بهجا بوده است. بخشهایی که به گفته او درمجموع به نفع ایران و سریال بوده است.
اینکه بازپخش یک سریال موردتوجه مخاطبان قرار میگیرد صرفا بهدلیل کیفیت بالای آن مجموعه نیست؛ میدان آنقدر خالی شده که بازپخشها بیش از پخش اول دیده میشوند.