ماجرای جلسه فرماندهان سپاه با روحانی و انتقادات سردار سلیمانی به روحانی چیزی بود که سردار حاجی زاده در گفتوگو به با روزنامه کیهان به آن پرداخت. انتشار این مصاحبه واکنشهای تعدادی از اصلاح طلبان را برانگیخت. حسام الدین آشنا که پروژه تاریخ شفاهی او در مرکزبررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری شروعی بود برای دوقطبی سازی از شخصیت حاج قاسم حال در واکنش به این مصاحبه گفته است نقل قول از کسی دیگری در فقدان او را دور از امانت داری دانسته است. این درحالی که ماجرای انتشار صوت ظریف و ایجاد دو قطبی میدان و دیپلماسی نیز بعد از شهادت سردار سلیمانی بود.
در گفتوگویی که با سعید آجرلو، کارشناس مسائل سیاسی داشتهایم چرایی لزوم پرداختن به ابعاد سیاسی شخصیت حاج قاسم به عنوان یک الگوی تراز انقلاب اسلامی مورد بحث قرار گرفته است. آجرلو معتقد است:« نگاه تک بعدی و اصطلاحا تقلیل گرایانه حتما در جهت تبیین مکتب حاج قاسم نیست و باید تمام ابعاد شخصیتی ایشان مورد بحث قرار بگیرد. یک بعد مهم از شخصیت ایشان بعد سیاسی است. الآن نیز فرصت خوبی است که در حوزه سیاسی به شخصیت ایشان پرداخته شود.» در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
نظرتان در مورد مصاحبه سردار حاجی زاده با کیهان چیست؟
ما، زمانی که درباره «مکتب سلیمانی» حرف میزنیم، به شدت نیازمند آن هستیم که ابعاد مختلف شخصیت ایشان را مورد بحث قرار دهیم. وقتی چیزی تحت عنوان مکتب شهید سلیمانی مطرح میشود، به این معنا است که آن شخصیت دارای ابعادی است که حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را پوشش میدهد. پس طبیعی است که صحبت کردن از مکتب سلیمانی، بدون صحبت کردن از جنبههای سیاسی شخصیت حاجقاسم، عملا تصویر روشنی از این فرد و از این تفکر به ما نخواهد داد. امروز که بعد از گذشت دو سال از شهادت ایشان فضایی پیش آمده است که به نظر میرسد تبیین و توصیف ابعاد مختلف این شخصیت لازم است. یکی از افرادی که مدعی عدالتخواهی است، مدتی پیش چند شبهه درباره شهید سلیمانی مطرح کرد و گفت من از نظر سیاسی حاجقاسم را قبول ندارم. بعد برای اینکه درباره رفتار سیاسی حاجقاسم مثالی آورده باشد، گفته بود ایشان نامهای نوشته و گفته است من دست آقای روحانی را میبوسم. یعنی درباره شخصیت سیاسی ایشان شبههای وارد کرده بود و بر آن اساس گفته بود از نظر سیاسی ایشان را قبول ندارد. یک بخشی از اصلاحطلبان مثل آقای جهانگیری هم به واسطه روابطی که با حاجقاسم داشتهاند، روایتی از شهید سلیمانی ارائه میکنند که مجموع این اتفاقات، نیاز به صحبت کردن درباره ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی را بیشتر از قبل میکند. وقتی که از موضع افراد رادیکالی در جریان عدالتخواه و همچنین از موضع اصلاحطلبان این مسائل شنیده میشود، طبیعی است که باید برای روشن کردن وجوه شخصیتی شهید سلیمانی، یک روایت ناب و خالص از شخصیت ایشان ارائه شود که اساسا حاجقاسم از نظر سیاسی کجا قرار میگیرد، چه تفکری داشته است و چگونه میتوان آن را توضیح داد. هم برای جامعه فعلی، هم برای نسل جدید و هم برای آیندگان. تبیین شخصیت حاجقاسم به این معنا است که ما هم رفتار ایشان را در حوزه سیاسی در سالهای حیاتش توضیح بدهیم و هم بتوانیم در موضوعات مختلف از این مکتب و از این تفکر استفاده کنیم.
برخی معتقدند چون شهید سلیمانی یک شخصیت مورد قبول همه بود نباید این موارد نقل شود تا شهید سلیمانی مورد اجماع باقی بماند. این نظر را چقدر درست میدانید؟
روایت آقای حاجیزاده از دیدار فرماندهان سپاه با رئیسجمهور وقت، پاسخی به آن فرد مدعی عدالتخواهی است که در سخنان خود آن شبهه را به حاجقاسم وارد کرد. آنها که میگویند ما شهید سلیمانی را از لحاظ سیاسی قبول نداریم، اینجا باید روایت آقای حاجیزاده را مثالی بر آن بدانند که شهید سلیمانی با چه گفتمانی با آقای روحانی مواجهه داشته است. درباره آن نامه شهید سلیمانی به روحانی باید گفت آن نامه درحالی نوشته شده بود که آقای روحانی در مقابل تهدیدهای ترامپ، پاسخ تندی به آمریکا داده بود و حاجقاسم به اعتبار این حرف، از آقای روحانی تشکر کرده بود. این کجا به این معناست که آقای سلیمانی، آقای روحانی و تفکر او را قبول داشته است؟ اینقدر اشعریگونه و جبرگرایانه بدون توجه به زمینه و بافتار یک سخن، شبهه وارد میکنند. من فکر میکنم سه کنش خیلی جدی و مهم در کنار کنشهای متعددی که پنهان بوده و از نظر ما دور مانده است، به صورت علنی از آقای سلیمانی در مسائل سیاسی دیدهایم؛ یکی در دوران آقای خاتمی است که شهید سلیمانی آن نامه معروف فرماندهان سپاه به آقای خاتمی را امضا میکند، دومی، مواجهه ایشان با آقای احمدینژاد بر سر مسئله انقلابهای عربی است که آقای احمدینژاد به همراه آقای مشایی از آن تحت عنوان بهار انسانی یاد کرده بودند. سومی هم ادامه همان تفاوت رویکرد در موضوع مقابله با داعش و مسائل سوریه واختلافنظرهای جدی درباره سپاه پاسداران بین آقای روحانی و جریان مقابل است. ما حداقل این سه کنش سیاسی حاجقاسم را در مواجهه با سه رئیسجمهور اخیر شاهد بودهایم. آیا این به این معنا است که حاجقاسم نزدیک به یک حزب سیاسی است؟ خیر. اگر به وصیتنامه حاجقاسم نگاه کنید، نگاه شهید سلیمانی به جمهوری اسلامی، به رهبری، به جهان اسلام و دشمنان خیلی صریح مشخص است. این نگاه هم اصلا جریانی و حزبی نیست. حالا اگر یک جریان سیاسی بیشتر این تفکرات را قبول دارد، نزدیکی بیشتری به این تفکرات دارد، به این معنا است که مثلا میخواهد این فرد را مصادره به مطلوب کند؟ خیر. جریان انقلابی به تفکرات آقای شهید سلیمانی نزدیکتر بوده است، از اقدامات ایشان حمایت کرده است، به همین جهت تفکراتش نزدیکتر به نظر میرسد. اینکه جریان اصلاحطلب میگوید به ایشان علاقه داریم و از اینکه ایشان مصادره به مطلوب شود ناراحت میشویم، خیلی خوب است. بهتر آن است که آقای محسن امینزاده، آقای تاجزاده و خیلی دیگر از این شخصیتهای سیاسیشان با خود مرور کنند در دورانی که حاجقاسم صبح و شب در مقابل داعش درحال جنگ بود چه اظهارنظرهایی کردند؟ همین آقای آشنا، همین آقای روحانی پاسخ دهند که چه کمکی میتوانستهاند در سوریه و عراق به حاجقاسم بکنند که نکردهاند. دولت آقای روحانی بگوید کجاها میتوانسته کار را تسهیل کند و پیش ببرد و نکرده است. کجاها با راهبرد شهید سلیمانی در منطقه مخالفت کرده است. راهبردی که راهبرد امنیت ملی است. راهبردی که به فرمایش رهبری هم امتی بود هم ملتی. یعنی هم منافع ملی را در بر میگرفت و هم منافع جهان اسلام را در بر میگرفت. حاجقاسم هرکجا میدید انقلاب در خطر است، به واسطه اینکه خط قرمزش ولایت فقیه بود به میدان میآمد. هرکجا میدید منافع ملت، امنیت ایران در خطر است، هرجا میدید منافع ملت و امنیت ایران در خطر است به میدان میآمد و برایش فرقی نداشت چپ و راست. مگر احمدی نژاد منتسب به اصولگراها نبود. حاج قاسم آنجایی که لازم بود سکوت نکرد. آقای روحانی خود را منتسب به میانه روها میدانست، آقای خاتمی منتسب به اصلاح طلبان بود. حاج قاسم چون مبانی و اصول داشت، مبانیاش هم برگرفته از انقلاب بود و از منافع حزبی نبود که بخواهد به نفع حزب خاصی موضع گیری کند، سکوت نمی کرد و از انقلاب دفاع می کرد. منتهی حاج قاسم چند ویژگی داشت. اهل گفتوگو و سخن گفتن بود. اهل صبر کردن و شنیدن بود. درعین حال بنای او بر جذب بود و نه دفع کما اینکه صحبتهایی از حاج قاسم درباره نسل جدید و جوانان داریم که همین تناسب موجب این حجم از سرمایه اجتماعی برای این بزرگوار بود. سربازان و کسانی که با حاج قاسم میجنگیدند عاشق حاج قاسم بودند روابطشان صرفا نظامی نبود.
آیا اینکه حاج قاسم شخصیتی همه جانبه داشت معنایش این است که او خط قرمزهای خود را کنار میگذارد. اصلا اینطور نیست. حاج قاسم خط قرمزهایش را کنار نمیگذارد. شهید سلیمانی با وادادگان و متحجران مرزبندی داشت. روایت سردار حاجی زاده و نیز روایتهای مختلفی که از حاج قاسم وجود دارد همین را به ما میگوید. شهید سلیمانی چون انسانی با اصول مبتنی بر انقلاب اسلامی و گفتمان امام و رهبر انقلاب بوده است از اصول خود کنار نمیآمده است. اما در عین حال مبنای رفتار او عقلانیت انقلابی بود. یعنی همان چیزی که رهبری به آن تاکید کردند. عقلانیت انقلابی یعنی شجاعت در کنار تدبیر. این دو امر باید درکنار هم قرار بگیرد. این دو در شخصیت حاج قاسم وجود داشت که از دل آن مکتب سلیمانی بیرون آمد. حال اینکه آقای آشنا نسبت به بیان نظرات حاج قاسم معترضاند باید بیایند و بگویند که موضع شان در مقابل تفکر و رویکرد حاج قاسم چگونه بوده است. باید روابط و حرف جناحهارا کنار بگذاریم و بگوییم که آقای روحانی آن زمان که در ریاست جمهوری بوده آیا تفکرات شهید سلیمانی را قبول داشته و با او همراهی کرده است، آیا آقای احمدی نژاد با ایشان همراه بوده است و یا اینکه در مقابل ایشان مانع تراشی کرداند. اگر کنار او نبودهاند باید رفتار خودشان راصلاح کرده و تجدید نظر بکنند. هم از ناحیه برخی اصلاح طلبان و هم از جانب برخی مدعیان عدالتخواهی تفاسیر نادرستی از حاج قاسم ارائه شده و شبهاتی وارد شده است که این موارد حتما باید پاسخ داده شود چرا که شخصیت حاج قاسم تراز یک فرزند انقلاب اسلامی است. شما زمانی که با یک شخصیت به عنوان تراز و معیار سنجش فرزندان انقلاب اسلامی مواجهاید پس نباید هیچگونه تسامحی در پرداختن و توصیف کردن چنین شخصیتی داشته باشید.
ما در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی دو کنش متناقض از ایشان در مقابل سپاه شاهد بودیم. به این صورت که در سال 95 یعنی یک سال قبل از انتخابات به بهانههای مختلف سپاه را مورد عتاب قرار میدادند و گاهی نیز در دفاع از سپاه صحبت میکردند. دلیل این کنش متناقض را چه چیزی میدانید؟
خیلی روشن است. آقای ظریف که مصاحبه درباره حاج قاسم داشتند و همه هم آن را شنیدند. این حرف خوبی نیست که ما بخواهیم آن را مدام باز کرده و به آن بپردازیم شاید خوشایند آقای ظریف هم نباشد و امیدوارم الآن نظر آقای ظریف هم تغییر کرده باشد. ما نمیخواهیم این موارد را باز کرده و به آن اشاره بکنیم اما این تضاد علنی است و مردم هم اظهار نظرها را شنیدهاند. اینها چیزهایی نیست که مخفیانه باشد. بخش زیادی از کاهش اعتبار آقای روحانی به خاطر صحبتهایش در انتخابات سال 96 بود. آقای روحانی در این انتخابات حرفهایی را مطرح کرد که حتی خارج شدن از خط قرمزها بود و دوباره هم نتوانست خودش را برگرداند و امروز هم هزینه همین حرفها را میدهد. انتقادات آقای روحانی علنی بود و کدهای آن واضح است. همان زمانی که آقای روحانی داشت حرف انتخاباتی می زد، سردار سلیمانی در مجاورت ایران در سوریه و عراق درحال جنگ با داعش بود. آقای روحانی سالها دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده و خود را مدعی تخصص در امنیت ملی میدانست. حال آیا رویکرد حاج قاسم درست بود یا رویکرد آقای روحانی؟
امروز مشخص است که رویکرد سپاه قدس در منطقه که در مقابل داعش ایستاد کاملا درست بوده و اساسا مسئله جنگ با بنیاد گرایی و رادیکالیسم در منطقه است. در بحران اخیر افغانستان نیز خیلی از افراد در جناح اصلاح طلب گفتند چرا جمهوری اسلامی با دولت جدید افغانستان مدارا میکند. افرادی که مخالف جنگ با داعش و کمک به دولت سوریه بودند چگونه در موضوع افغانستان نظرشان به دخالت و تقابل نظامی تغییر کرد. آیا عاقلانه بود ایران در مقابل دولتی که کشوری را فتح کرده و مردم نیز با آن مقابله نمیکنند اعلام جنگ کند. اما داعش یک خطر فوری بود که دشمنی و عداوت خود را نسبت به جهان اسلام و مذاهب مختلف به ویژه مردم ایران اعلام کرده بود و خطر آنرا نیز همه ما احساس کردیم.
نگاه تک بعدی و اصطلاحا تقلیل گرایانه حتما در جهت تبیین مکتب حاج قاسم نیست و باید تمام ابعاد شخصیتی ایشان مورد بحث قرار بگیرد. یک بعد نیز شخصیت سیاسی ایشان است. الآن نیز فرصت خوبی است که در حوزه سیاسی به شخصیت ایشان پرداخته شود.
شخصیت حاج قاسم به عنوان یک شخصیت ملی و انقلابی که به تعبیر رهبر انقلاب دارای غیرت دینی و عقلانیت است باید تبیین شود. "حاج قاسم حزبی و جریانی نیست" به این معنی نیست که مقابل خط قرمزهای انقلاب سکوت میکند. کما اینکه شجاعانه با آقای روحانی صحبت کرده و نکاتش را در میان گذاشته است.