

نقش روسیه در روزهای پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری فرانسه زیر ذرهبین بازیگران سیاسی و انتخاباتی این کشور قرار گرفته بود. در آن زمان امانوئل مکرون یکی از نامزدهای آن رقابت با اشاره به خط خبری رسانههایی چون «اسپوتنیک» و «راشاتودی» تاکید کرد: «هنگامی که سازمانهای خبری اقدام به نشر اکاذیب و مطالب توهینآمیز میکنند، دیگر روزنامهنگار نیستند بلکه قصد تاثیرگذاری در معادلات سیاسی دارند. «راشاتودی» و «اسپوتنیک» وسیله نفوذ در انتخابات (ریاستجمهوری فرانسه) بودند و بارها در مورد من و مبارزان انتخاباتی من دروغ منتشر کردند.» با توجه به سابقه دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده و نوع ادبیات همدلانه رسانههای روس با مارین لوپن، نامزد راست افراطی و رقیب مکرون در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری فرانسه، پیشبینی میشد که در صورت پیروزی مکرون در انتخابات ریاستجمهوری، شاهد تغییر چندانی در روابط سرد مسکو-پاریس نباشیم. با این حال کمتر از یکماه پس از ورود مکرون به الیزه، پوتین در ورسای به دیدار همتای فرانسوی خود رفت. این دیدار بهخودی خود نشان از تحولات بزرگ در صورتبندیهای دیپلماتیک دارد. این دیدار چند روز پس از نشستهای پرحاشیه ناتو و هفت کشور صنعتی جهان انجام شد. در این دو نشست اقدامات خارج از عرف دونالد ترامپ و مخالفت او با معاهده پاریس بسیاری از سران عقلگرای غرب را سرخورده کرد. این سرخوردگی بهجایی رسید که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان پس از این دو نشست و با اشاره به اقدامات و اظهارات دونالد ترامپ اعلام کرد: «آن دوران که ما میتوانستیم بهطور کامل روی دیگران حساب کنیم، رو به پایان است. من این واقعیت را در چند روز گذشته دریافتم. اروپا باید به فکر خودش باشد.» این قبیل اظهارات نشان از آن داشت که کشورهایی چون آلمان و فرانسه از اقدامات و اظهارات غیرسازنده رئیسجمهوری غیرقابل پیشبینی ایالات متحده ناامید شدهاند و به دنبال تغییر نقشهراه دیپلماتیک خود هستند. اقدامات تروریستی در اروپا و راهبرد ایالات متحده در نزدیکی با برخی کشورهای عربی که اتفاقا تروریستهای تکفیری بهشدت به آنان علاقهمندند و آبشخور مالی و تئوریک آنها وابسته به برخی حلقههای غیررسمی قدرت در این کشورهاست، نیز اروپا را با تعارضات زیادی مواجه کرده است. با این توضیحات سفر پوتین به پاریس میتواند واجد پیامهای زیادی باشد؛ پیامهایی از این دست که در اردوگاه غرب شکافی پدید آمده است و برخی از کشورهای قدرتمند اروپایی خواهان خروج از سایه عموسام و آشتی با تزار روسیه هستند. مواردی چون بحران سوریه، نوع تعامل با ایران، صلح خاورمیانه، رابطه با چین و... میتواند در مرکز این شکاف قرار بگیرند. برخی تحلیلگران تحولات اخیر را بهمعنای آغاز خیزش اروپای مستقل میدانند بهویژه اگر بریتانیا نیز به صورت کامل سفره خود را از اتحادیه اروپا جدا کند. در مقابل اما برخی تحلیلگران گرفتن این نتیجه از تحولات اخیر را تا حدودی غیرواقعی میبینند. آنان با توجه به نوع تعامل ترامپ و پوتین در چند ماه اخیر و افزایش نزدیکی دو کشور ایالات متحده و روسیه، بر این باورند که نزدیکی اروپا به روسیه عملا به معنای نزدیکشدن این کشورها به آمریکای دوران ترامپ است و در نتیجه نباید منتظر شکاف در اردوگاه غرب باشیم بلکه تنها میتوان پیشبینی کرد که وجوه افتراق و اشتراک این قدرتها در برخی موارد قلب ماهیت دهد.
تغییراتی که جمع جبری آن تفاوت چندانی با صفر نخواهد داشت. این دو تحلیل هرکدام بخشی از واقعیت را در خود مستتر دارد، با این حال میتوان گفت این زمان است که میتواند بهعنوان سنگ محک این تحلیلها مورد استفاده قرار بگیرد و هنوز بسیار زود است که بخواهیم از اروپای مستقل یا تداوم اروپای زیر بیرق ینگهدنیا سخن بگوییم.
