علی میرزاجعفری، روزنامهنگار: قهرمانها سنگمحک جامعهاند و مردم با نگاه به آنها، شخصیت، رفتار، عملکرد و زیست خود را ارزیابی میکنند. قهرمانها یأس را از مردم میگیرند و به آنها امید میدهند. جامعهای که قهرمان ندارد، هیچ ندارد. انسانهای بدونقهرمان، مانند آن تعبیر امیرالمومنین(ع)، مردگان متحرکند و ملت بدون قهرمان، مجمع مردگان متحرک است. کتاب «هزار جان گرامی» بر آن بوده که با روایت غم و اندوه فقدان «سربازان» شهید، با نوشتن و گفتن از روزهای تبدار دیماه سرد 1398، امید برآمده از دل مردم ماتمزده حاضر در مراسمهای تشییع و بزرگداشت و شور برخاسته از سویدای دل عزاداران سربازان حسین را به مردم و برای آیندگان یادآوری کند. بهمناسبت سالگرد شهادت سردار دلها با ساجده ابراهیمی گردآورنده کتاب «هزار جان گرامی» گفتوگو کردهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
نگارش کتاب «هزارجان گرامی» چگونه انجام شد و ایده اولیه آن چطور شکل گرفت؟
خاطرم هست که فردای شهادت سردار سلیمانی بود و از مجموعه سلوک با من تماس گرفتند و گفتند مجموعه روایتی از مراسم تشییع حاج قاسم بنویسیم، چون با توجه به تشییعی که در عراق و مراسمی که در خوزستان دیدیم، پیشبینی میکردیم که در مشهد، قم و تهران هم مراسمی برگزار خواهد شد. خواستیم مستندنگاریای از مراسم تشییع داشته باشیم که سالهای سال ماندگار شود و این مراسم تشییع بدون هیچ ثبت و نوشتهای نگذرد. ابتدا تصور میکردیم که بهتر است از چند نویسنده بخواهیم با حضور در مراسم متنی را بنویسند و احتمالا در ویژهنامهای منتشر کنیم. وقتی مراسم تشییع تهران و ماجراهایی را که اتفاق افتاد دیدیم، تصمیم گرفتیم فراخوان عمومی داشته باشیم با نام «رستاخیز» و از هرکسی که در مراسم تشییع حضور داشته، بخواهیم تجربه خود را برایمان بنویسد. روایتهای زیادی بهدستمان رسید که بعضی تجربهها واقعا خاص بودند؛ از روایت یکنفر که مراسم ازدواجش را بهخاطر شهادت سردار کنسل کرده بود تا کسانی که با اتفاقهای گوناگون به مراسم تشییع نرسیده بودند. طبق چهارچوبی که مدنظر داشتیم مجموعا ۳۰روایت را انتخاب و از این تعداد در دو بخش مهجوری و مشتاقی منتشر کردیم. هرکدام از این روایتها تجربههای نابی هستند از اشخاصی که از شهرهای دور مشهد، کرمان، اهواز و... با سختی به این مراسم رسیدند. سعی کردهایم از شهرهای مختلف روایتهایی بیاوریم که تنوع منطقهای و شهری را هم رعایت کرده باشیم.
برای نگارش کتاب الگوی خاصی مدنظر بود یا تجربه قبلی برای ثبت اینگونه روایتنگاریها داشتید؟
الگوی خاصی به این صورت نداشتیم که بر حسب نکته پیش برویم؛ نکاتی که برای ما اهمیت زیادی داشتند، تجربهنگاری و مستندنگاری بودند و لازمه این کار قالب خاصی برای روایت کردن است که تصور و خیال آدمها در آن موثر نباشند، چون باید کاملا براساس واقعیت باشند. همه این نکات قالب روایت و مستندنگاری را در اختیار ما قرار میداد و تاکید ما همیشه چه در فراخوان و چه برای نویسندگانمان این بود که از بیان جزئیات و احساس و هر چیزی که دیدند و شنیدند، غافل نشوند. شاید بتوان گفت که روایت تنها قالبی است که در این شرایط به ما کمک میکند، چون مبتنیبر تجربه زیسته و اول شخص است و جای دیگری نمیتوان آن را پیدا کرد.
قلم و سبک نگارش آثاری را که برای شما ارسال شد، چگونه ارزیابی میکنید؟
کسانی که در این فراخوان شرکت کردند و روایتهایشان را دریافت کردیم، نویسنده نبودند. تعدادی از روایتها به این خاطر که تجربه خوبی بودند، انتخاب شدند و آن روایت توسط نویسندگان ما اصلاح شده است. درکنار اینها روایتهایی از نویسندگانی داریم که آثار متفاوتی را بهچاپ رساندند. این همنشینی روایتها درکنار هم طبیعتا افت و خیزی دارد ولی سعی داشتیم تعادل را رعایت کنیم و اگر روایتی از یک شخصی داریم که نویسنده نیست، آنقدر متن را ارتقا دهیم تا درکنار روایتهای قوی دیگر همنشینی خوشایندی داشته باشد.
از نظر شما روایتنگاری در چنین لحظات حساس تاریخی برای یک کشور و ملت چه اهمیتی دارد؟
ما در این مواقع به روایتنگاری محتاجیم و شاید اگر به گذشته برگردیم و به جریانهایی که از سر گذراندیم نگاه کنیم، فقدان روایت در آنها بهچشم میآید. فقدان چیزی که قابلاتکا باشد و بتوانیم براساس آن مردمنگاری و پژوهش داشته باشیم، کاملا حس میشود، برای مثال درباره مراسم تشییع امام خمینی(ره) این را میدانیم که مراسم شلوغی بوده است ولی چند روایت از این مراسم داریم که توانسته باشد خیلیخوب از حالوهوای مراسم و مردم برایمان بگوید؟ جز روایتهای کوتاه و خردهروایتهایی که جزء تاریخ شفاهی ما حساب میشوند و مکتوب نشدهاند، چیزی در دست نیست. نمیخواستم این اتفاق برای مراسم حاج قاسم هم بیفتد، چون میدانستیم که جریانهای زیادی در این مراسم بهوجود خواهند آمد و میخواستیم این روایتها را بهشکل مکتوب داشته باشیم. باشد تا آیندگان هم این روایتها را بخوانند و بدانند در این مراسم و قبل و بعد از آن چه گذشته است.