بهتر است تکلیف را با فیلم لانا واچوفسکی مشخص کنیم. هرچند تکلیف نیز مشخص است، قسمت چهارم ماتریکس یک فیلم ابرقهرمانی است که نه‌تنها هیچ داستان، ایده و شخصیت‌پردازی خاصی ندارد، بلکه برعکس تبدیل به یک اثر اکشن دم‌دستی شده است؛ فیلمی که تنها می‌توان گفت فروش گیشه برای سازندگانش در سطح استودیو یا کارگردانی مهم بوده، هرچند آن‌هم چنانکه توقع می‌رفت محقق نشده است.
  • ۱۴۰۰-۱۰-۰۹ - ۰۳:۱۳
  • 00
تکنیک احضار مردگان واچوفسکی‌ها
تکنیک احضار مردگان واچوفسکی‌ها

امیرمحمد بهامیر: اولین‌باری که سه‌گانه ماتریکس را دیدم، غرق در جهان فلسفی و پر از نمادش شدم. از آن زمان حدود 12سال می‌گذرد و در این مدت هیچ‌گاه اثری به قدرتمندی ماتریکس را برای جریان‌سازی در صنعت سینما ندیده‌ام؛ اثری که مفاهیم دینی را به‌گونه‌ای با تکنولوژی و نمادهای سرمایه‌داری و ضددینی تلفیق کرد که بعد از پایان این سه‌گانه شما می‌ماندید و پرسش‌هایی اساسی که پیرامون واقعیت و آگاهی مطرح می‌شود؟

سه‌گانه برادران واچوفسکی در سال‌های انتهایی قرن بیستم چنان موجی را پیرامون مباحث فلسفی و دینی به‌راه انداخت که تا قبل از آن هیچ‌اثری نتوانسته بود اینچنین سینما و منتقدانش را به‌چالش بکشد. اثری که در پس لایه‌های داستانی خود عملا باور به خدا، واقعیت و منجی را به‌چالش می‌کشید و دنیای واقعی را درون گودال این پرسش می‌کشاند که آیا واقعی است یا تنها محیط شبیه‌سازی‌شده‌ای که فکر می‌کنیم واقعی است.

اما بعد از گذشت 20 سال و تغییر برادران واچوفسکی به خواهران واچوفسکی، سرنوشت سه‌گانه ماتریکس نیز تغییر کرده است. قسمت چهارم ماتریکس که بوی طمع فروش گیشه‌های سینما بعد از کرونا از تمام سکانس‌هایش به‌مشام می‌رسد، هرچه را سه قسمت قبلی ریسید، پنبه کرد، البته این پنبه کردن درباره فلسفه دنیای ماتریکس نیست، زیرا آن فلسفه جهان واقعی و رویا همچنان باقی است، حالا اما کمی خلاصه‌تر.

جهان واقعی و رویا که واچوفسکی‌ها درباره آن سه‌گانه ساختند و پس از آن ساتوشی کن از سرزمین آفتاب تابان درباره‌اش انیمیشنی به نام پاپریکا ساخت و سپس نولان این ایده را با ساخت فیلم تلقین تقریبا جهانی کرد، در ماتریکس4 بار دیگر سوژه قرار گرفته است. ایده‌ای پیرامون امر واقع و جهان رویا که آیا اساسا جهان زندگی ما رویاست یا رویا نیست، زیرا اگر جهان واقعی رویا فرض شود آنگاه فلسفه، دین، آزادی و اختیار، همگی یکباره در آن دچار ایرادات اساسی می‌شوند.

بهتر است تکلیف را با فیلم لانا واچوفسکی مشخص کنیم. هرچند تکلیف نیز مشخص است، قسمت چهارم ماتریکس یک فیلم ابرقهرمانی است که نه‌تنها هیچ داستان، ایده و شخصیت‌پردازی خاصی ندارد، بلکه برعکس تبدیل به یک اثر اکشن دم‌دستی شده است؛ فیلمی که تنها می‌توان گفت فروش گیشه برای سازندگانش در سطح استودیو یا کارگردانی مهم بوده، هرچند آن‌هم چنانکه توقع می‌رفت محقق نشده است.

واچوفسکی‌ها که آثار شاخصی همچون «کلاود اطلس» را ساخته‌اند یا نویسنده اثر تحسین‌شده «وی مثل وندتا»‌ بوده‌اند، در ماتریکس4 اثری عامه‌پسند را ساخته‌اند؛ فیلمی که تمام ایده‌های قبلی جهان ماتریکس را به دم‌دستی‌ترین حالت ممکن تنزل می‌دهد، سپس تلاش می‌کند بار دیگر آن را در قالبی جدید سروسامان بدهد تا بتواند به خورد مخاطبانی بدهد که دیگر آن نسل پر از اندیشه قرن بیستم نیستند. شاید به همین خاطر باشد که ماتریکس جدید، ساده، دم‌دستی و با مفاهیمی همچون شبکه‌های مجازی، گیم‌های ویدئویی و از همه بدتر سروشکلی همچون فیلم‌های ابرقهرمانی و اکشن هالیوودی پیوندخورده است.

قسمت چهارم چکیده‌ای خلاصه از سه قسمت اصلی است، یعنی فیلمساز برای آنکه بتواند ایده‌های سه‌گانه را خلاصه و بعد ساده‌سازی کند، با تبر خود داستان و شخصیت‌ها را قربانی کرده است، از آن سمت سازندگان فیلم تلاش می‌کنند ایده‌ای را که خود مبتکر آن بوده‌اند اما دیگران آن را بهتر برای مخاطب تعریف کرده‌اند، دوباره تعریف کنند.

ایده ظاهری ماتریکس4 همزیستی مسالمت‌آمیز ربات‌ها و انسان‌هاست، برخلاف سه‌گانه قبلی که ربات‌ها در مقابل انسان‌ها قرار گرفته بودند. این قرارگیری نیز ارتباط مستقیمی با خودآگاهی دارد که آن را فیلم، هم در شخصیت نئو به تصویر می‌کشد و هم در شخصیت مورفیوس و هم در قالب ربات‌هایی که به کمک انسان‌ها آمده‌اند.

نئو و ترینیتی-که دو محور اصلی سه‌گانه ماتریکس هستند- در قسمت چهارم پوسته‌ای خالی از شخصیت‌های قبلی‌اند، زیرا تمرکز نه روی شخصیت‌ها، بلکه روی آن پیامی است که لانا واچوفسکی می‌خواهد با فیلمش بگوید. از همین روی است که اگر سکانسی از ماتریکس4 را درکنار سکانسی از فیلم جان ویک ادیت کنید، هرگز نخواهید فهمید کیانو ریوز در کدام فیلم نقش نئو را برعهده دارد و در کدام یک نقش جان را.

شخصیت ترینیتی که نمادی فمینیستی از زنان قهرمان‌محور در سینمای مردسالار هالیوودی بود نیز به این سرنوشت و حتی بدتر دچار شده است؛ شخصیتی که هیچ‌فرقی با NPC یا همان شخصیت‌های غیرقابل‌بازی در گیم‌های ویدئویی ندارد. زوجی که در انتهای قسمت سوم فدا شدند تا جهان انسان‌ها به صلح برسد، در تناسخ یا رستاخیز یا هر آنچه اسمش را بگذارید، کاملا به سبک دراماهای کره‌ای عمل می‌کنند.

کل داستان چهارم درواقع یک درامای کره‌ای جذاب از رسیدن نئو به ترینیتی است. هرچند دراماهای کره‌ای حداقل تکلیف‌شان با خودشان مشخص است اما در اینجا همین تکلیف نیز معلوم نیست که به کجا ختم خواهد شد، تکلیفی که در شخصیت‌های فرعی فیلم، وضعیتش به‌مراتب فاجعه‌بارتر است؛ از مورفیوس بگیرید که معلوم نیست وظیفه حضورش در فیلم چیست تا نایوبی که تبدیل به پیرزنی غرغرو شده است.
جهان ماتریکس بعد از قسمت چهارم به دوتکه تقسیم خواهد شد؛ سه‌گانه ماتریکس برادران واچوفسکی و سری فیلم‌های ماتریکس لانا واچوفسکی.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰