ریحانه عارفنژاد، نویسنده نوجوان: با دوستانم در راهروی مدرسه حرف میزدیم. روز آخرین امتحان ترم دوم بود تا شروعش هنوز وقت داشتیم. هرکس نکتهای میگفت؛ یکی جزوهاش را آورده بود و تندتند ورق میزد و بقیه هم هرجا که مشکل داشتند یا فراموش کرده بودند، از روی کتاب میدیدند. من هم به سهم خودم مشغول سوال کردن و جواب دادن به سوال دیگری بودم. استرس و هیجان داشتیم اما بین صحبتهایمان شوخی میکردیم و بلندبلند میخندیدیم.
سرمان حسابی گرم بود که معلم عربی از آنطرف راهرو ما را دید؛ جلوتر آمد، سلام کردیم و خسته نباشید گفتیم. جوابمان را که داد، چشمش به من افتاد. ابروهایش را در هم کشید: «امتحان دیروز بعضیهاتون رو تصحیح کردم.» کنجکاو شدیم که زودتر از موعد گرفتن کارنامه نمرههایمان را بدانیم اما به قیافه معلم نمیخورد که راضی بوده باشد. قلبم تند میزد. دوباره چپچپ نگاهم کرد و با لحن سرزنشآمیزی گفت: «آخرشم که 19 شدی!» یکلحظه از اینکه نمره بالایی گرفتم ذوق کردم ولی او بلافاصله ادامه داد: «اصلا از تو انتظار نداشتم خراب کنی. مگه من بهت نگفتم اشکالاتت رو ازم بپرس؟!» این همه دلخوریاش را که دیدم وا رفتم. یخ زده بودم. یکهو تمام حرفهایش درمورد اهمیت درس عربی و تاثیر نمره بیستش روی معدل با وضوح فولاچدی در ذهنم پخش شد. نمیدانستم چه باید بگویم، خوشبختانه بچهها درباره نمرات خودشان از او پرسیدند و 19 من بین حرفهایشان گم شد. دیگر با کسی حرف نزدم، حوصله نداشتم، فقط به فکر آن نمره نچسب و نارضایتی معلمم بودم. آخر او قبلا هم بهخاطر چند جلسه غیبتی که داشتم، شوخی و جدی بهمن گفته بود: «تو هیچوقت درستوحسابی عربی رو یاد نمیگیری.» حالا من واقعا نتوانسته بودم ۲۰ بگیرم. آن روز آنقدر ذهنم درگیر شد که سر امتحان نمیتوانستم تمرکز کنم. کل زمانی را که سرم روی برگه بود، داشتم به 19 لعنتیام فکر میکردم.
اما حقیقت این بود که نمره 19 واقعا هیچمشکلی نداشت! خیلی هم خوب بود. اگر چیزی یاد نگرفته بودم که 19 نمیشدم، اصلا من که یک ربات بدون اشتباه نبودم! حسابی برای امتحان عربی وقت گذاشته بودم. با دقت خطبهخط کلمات و قواعدش را خوانده و موفق هم شده بودم. ولی خانم معلم به تلاشم نگاه نکرد. حتی به نمرات 20 درسهای دیگرم هم نگاه نکرد. سال بعدش نمره امتحان ترم عربیام باز هم ۱۹ شد که جزء بالاترین نمرات کلاس بود. دبیر جدیدمان تشویقم کرد و نگفت که من هیچوقت نمیتوانم عربی یاد بگیرم. هر دو نمره یکی بود اما یکیشان به من کلی حس خوب داد و آن یکی کل روزم را خراب کرد.
اصلا ممکن است کسی چشمبسته، ریاضیاش را 20 بگیرد، یعنی آنقدر ریاضی توی خونش باشد که حتی به حل یک تمرین هم در شب امتحان نیاز پیدا نکند. از طرفی آن یکی دانشآموز روزها وقت بگذارد؛ یکعالمه فرمول و راهحل را با خودش مرور کند و هزار کتاب کمکدرسی را قورت بدهد ولی به نمره ۲۰ نرسد. حالا با آن همه زحمت، چرا مثلا ۱۸ برایش نمره خوبی بهحساب نیاید؟
من فکر میکنم آدمها باید برای تلاششان تشویق شوند، برای جدیتی که به خرج داده و زحماتی که کشیدهاند، حتی اگر نتیجهاش صددرصد ایدهآل از آب درنیاید. وقتی کمالگرایی باعث شود زحمات دانشآموزی را نبینیم و برای چند نمره پایینتر و بالاتر سرزنش یا با کس دیگری مقایسهاش کنیم، چه به سر اعتمادبهنفسش میآید؟ دانشآموز نباید فکر کند: «با وجود تلاشهام اینجا موفق نشدم... پس توی چیزهای دیگه هم موفق نمیشم.» یا «من عملکرد خوبی نداشتم! پس بقیه حق دارن که سرزنشم کنن.»
قبول کنیم که ایرادی ندارد اگر همهجا به یک اندازه موفق نیستیم. ضعف داشتن در یک درس بههیچوجه نشانه کمهوش بودن نیست، ما با هم فرق داریم، استعدادها و مهارتهای مختلفی داریم. اگر در یک امتحان نمره بالایی نگرفتیم در درسها یا کارهای دیگری موفق هستیم. فقط این مهم است که تلاشمان را کرده باشیم. اصلا مگر غیر از این است که «لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»؟ براى انسان جز حاصل تلاش او نیست. [سوره نجم، آیه ۳۹]