«حکایت حال» مصاحبه لیلی گلستان است با احمد محمود؛ کتابی که خود گلستان در مقدمهاش میگوید با رمان همسایهها محمود را شناخته و نثر روان و تبحرش در ساختن شخصیتها و فضا و البته فارسی بیپیرایهاش باعث شده تا خواننده همیشگی آثار او باشد. بعد توضیح میدهد که بعد از خواندن مدار صفردرجه تصمیم گرفته با نویسنده درباره قصههای خودش، قصههای دیگران و در کل درباره ادبیات و وضع مملکت گفتوگویی ترتیب دهد؛ گفتوگویی که البته محمود آن را رد میکند. گلستان مینویسد لحن پاسخ مثل نوشتههایش آنچنان صریح و قاطع بود که اصراری نکرده و تنها از او خواسته درباره پیشنهادش فکر کند. روزها را در انتظاری سپری میکند که تحملش راحت نبوده: «سه جلدی را خوانده بودم و تمام صحنههایش در جانم بود و گرم موضوع بودم.» سهماه بعد و زمانی که دیگر امیدی به قبول درخواستش نداشته، خبر موافقت محمود با گفتوگو را میشنود: «فکرهایم را کردم، برای گفتوگو آمادهام.» لیلی گلستان کتابها، یادداشتها، ضبطصوت و نوارها را برمیدارد و به دیدار احمد محمود میرود. حکایت حال که اولینبار در سال 1374 چاپ میشود، حاصل همین دیدار است که یک سال قبل شکل گرفته و مفصلترین و اساسیترین گفتوگویی است که از احمد محمود بهجا مانده؛ با نکات خوبی درباره نوشتن، نقد و حتی روزنامهنگاری. کتابی خواندنی که نشر معین در 174 صفحه و قالبی شبیه دیگر کتابهای محمود درآورده. به بهانه همین کتاب و درباره آن با لیلی گلستان گفتوگوی مکتوبی داشتیم که خواندنش در نودمین سالروز تولد احمد محمود لطف مضاعف است.
خانم گلستان، ممنونم که پذیرفتید به این چند پرسش پاسخ بدهید. ابتدا بگذارید شکلگیری کتاب حکایت حال را مرور کنیم. چه ویژگیهایی در آثار و شخصیت محمود شما را بهسوی این گفتوگو کشاند؟ چه نیازی، چه ضرورتی به انجام آن احساس کردید؟ چرا احمد محمود؟
من همیشه نوشتههای احمد محمود را دوست داشتم و شخصیتش هم برایم قابل احترام بود. یک نوع وارستگی استثنایی داشت. کتاب مدار صفردرجه را که خواندم فکر کردم با او مصاحبه کنم تا بیشتر درمورد کتابهایش حرف بزند. اصولا گفتوگو با نویسنده را لازم میدانم، چون بیشتر به عمق نوشتههایش پی میبریم.
موضوع گفتوگوی شما «آثار» احمد محمود است و هروقت هم که صحبت به گوشههایی از زندگی شخصی او کشیده میشود، باز به اقتضای توضیح آثار اوست. مستقلا به زندگی احمد محمود نپرداختهاید. این انتخاب شما بود یا اجبار وقت و محدودیتهای دیگر؟ برای تعیین چهارچوبی مشخص که نتیجهاش گفتوگویی شستهورفته باشد چنین انتخابی کردهاید یا اساسا به نقش دادههای زندگینامهای در فهم بهتر آثار بیاعتقادید؟
به زندگی خصوصیاش وارد نشدم و بیشتر به نوشتههایش و حالات و رفتار و عقاید خودش ورود کردم. محدودیتی نداشتم. خودش درمورد زندگی و پیشینهاش تا جایی که لازم میدانست حرف زده است .
نسبت تاریخ و قصه در آثار احمد محمود چیست؟ کدام در خدمت دیگری است؟ حد و رسم رمان تاریخی چیست؟ بازگوکننده عینبهعین تاریخ است یا گزینشگر تکههایی از آن؟
او قصد نداشته تاریخنگاری کند. برحسب فضا و زمانهاش و برحسب تجربههای زیستهاش قصه نوشته. زمانه و اطرافش را خوب دیده و خوب حس کرده و در قصههایش بازتاب داده. به تاریخ و تعریف عینبهعین آن کاری نداشته است .
در این کتاب درباره سهم داستانهای فارسی در ادبیات جهانی هم سخن گفتهاید. بحث خواندنی و گرمی است. احمد محمود میگوید باید برای معرفی نویسندهها سرمایهگذاری شود و شما میگویید راه پیوستن به ادبیات جهانی همت کردن به ترجمه آثار است. سالها از این گفتوگو میگذرد و همچنان ادبیات داستانی ایران آنچنان سهمی در ادبیاتی داستانی جهان ندارد. امروز هم بر سر همان عقیده ۱۵ سال پیش هستید یا عوامل دیگری را هم دخیل میدانید؟ بگذارید مثالی بزنم. مارکز معروف شد چون از کنجوکنار عالم سراغش آمدند و خریدارش شدند. اول او را از مجراهای گوناگونی جز ترجمه شناختند و درپی این شناخت، ترجمه کردن آثار مارکز هم شروع شد. گمان میکنم روابط و اغراض سیاسی، مناسبات فرهنگی، قرابتهای اجتماعی و خلقوخوهای مشترک و بسیار بیش از اینها در توجه کردن و برکشیدن شاعر و نویسنده و هنرمند مؤثر باشد. چهبسا همه رمانهای نویسندهای ترجمه شود، ولی هیچ در شناخت جهانی او فایده نکند. امروز پس از گذشت 15 سال نظر شما چیست؟ چرا هنوز در ادبیات داستانی جهان جا باز نکردهایم؟
ما هم از مجراهای گوناگونی محمود را شناختیم، اما اگر ترجمه نشود شناخت او فقط در همین جا بسنده میشود و به بیرون نمیرود. باید ترجمه شود تا مردم دنیا او را بشناسند. اگر اورهان پاموک یا نجیب محفوظ جایزه نوبل گرفتهاند فقط بهدلیل شناساندن آنها به دیگر جهان بود و فقط از راه ترجمه، و تا وقتی که لزوم این کار ازسوی دولت و ناشران حس نشود، اتفاقی جهانی برای نویسندگان ما نخواهد افتاد .
15سال از انتشار چاپ اول کتاب حکایت حال میگذرد. گمان میکنم در این مدت بارها به این گفتوگو اندیشیده باشید. حتما بازخوردهای گوناگونی هم دریافت کردهاید، کتبی و شفاهی. آقای باستانی پاریزی برای «انتقاد از خویش» تعبیر جالب «خودمشتمالی» را بهکار میبردند. کار سخت و ظریفی است و در میان اهلقلم مملکت ما نمونههای اندکی دارد. اگر بخواهید در مقام منتقد به حکایت حال بنگرید و چند سطری بنویسید به چه مواردی اشاره میکنید؟ آیا نکتهای هست که از طرح آن ناراضی باشید؟ بحثی درگرفته است که پرداخت آن حالا به نظرتان کافی نباشد؟ تصور کنید امروز این گفتوگو را با محمود انجام میدادید، چه موضوعهای دیگری هست که با او درمیان میگذاشتید؟
ببینید، اینکار چندماه طول کشید و چندین و چندبار مرور شد و بعد که هردو رضایتمان را ابراز کردیم بردم برای چاپ. بنابراین الان که بعد از حدود 15 سال به کتاب نگاه میکنم، میبینم کتابی است ازنظر من بیهیچ کموکاستی و هرکاری را که دوست داشتهام و لازم دانستهام در آن وارد کردهام و از نظر الان من کمبود یا حسرتی ندارد. خوشبختانه با اقبال مردم هم روبهرو شد و هنوز خوانده میشود و تجدید چاپ میشود .