سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار: شاید هیچکس نتواند باور کند کشوری که در یک قرن اخیر در بیش از 60 کودتا بهصورت مستقیم و غیرمستقیم، نقشآفرینی کرده و تا پارسال به داشتن قدرتمندترین دموکراسی در جهان شهره بود، اکنون نگران شکلگیری جنگ داخلی یا کودتا باشد. ضربه حمله ششم ژانویه هواداران دونالد ترامپ به کنگره آمریکا به اندازهای سنگین بود که دو هفته بعد از آن فرانسیس فوکویاما، فیلسوف سیاسی مشهور آمریکایی هشدار داد «اگر آمریکا به عقلانیت بازنگردد، انتظار خشونت بیشتری داشته باشید.» او البته پس از خروج عجیب آمریکا از افغانستان، دست به قلم شد و در تحلیلی صریح نوشت: «پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده» است. فوکویاما بدون بازکردن موضوع، تاکید کرد: «سرچشمههای قدیمی ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی است تا بینالمللی.» دیروز و با انتشار مقاله مشترک سه ژنرال ارشد بازنشسته ارتش آمریکا، نشانههای داخلی این ضعف و افول خود را به صورت لخت به نمایش گذاشت. پل دی. ایتون، آنتونیام تاگوبا، و استیونام. اندرسون که هر سه از ژنرالهای ارشد بازنشسته نیروی زمینی ارتش آمریکا هستند در مقاله مشترکی با عنوان «ارتش باید خودش را از هماکنون برای شورش در انتخابات ۲۰۲۴ آماده کند» با توجه به نزدیکی به سالگرد حمله هواداران ترامپ به کنگره، نوشتند: «همچنان که ما به اولین سالگرد شورش مرگبار ششم ژانویه در ساختمان کنگره آمریکا نزدیک میشویم – بهعنوان مقامات ارشد نظامی سابق - بهطور فزایندهای نگران عواقب پس از انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ و پتانسیل بروز آشوبی مرگبار در داخل ارتش کشورمان هستیم؛ دورنمایی که همه آمریکاییها را در معرض خطری شدید قرار میدهد.» آنها نوشتند: «بهطور خلاصه فکر اینکه دفعه بعد ما شاهد یک کودتای موفقیتآمیز باشیم چهار ستون بدن ما را میلرزاند.» به گزارش ایسنا، نویسندگان این مقاله قابل تامل با اشاره به اینکه یکی از نقاط قوت ارتش آمریکا تنوع جمعیتی آن است، اذعان کردند: «بدون مراقبت و نگهداری مداوم [این ارتش] پتانسیلی بسیار واقعی برای وقوع فروپاشی در انعکاس یک فروپاشی اجتماعی یا سیاسی دارد.» آنها از نشانههایی از آشفتگی احتمالی در نیروهای مسلح خبر دادند و با استناد به حضور «تعداد نگرانکنندهای از کهنهسربازان و اعضای فعال ارتش در حمله به ساختمان کنگره» به نافرمانی نظامیان از رئیسجمهور جدید استناد کردند و نوشتند: «اخیرا و در یک مورد شاید نگرانکنندهتر، ژنرال توماس مانچینو، فرمانده گارد ملی در اوکلاهاما، دستور جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا در الزامی کردن واکسینه شدن همه اعضای گارد ملی در برابر ویروس کرونا را رد کرد.» در این مقاله، این 3 ژنرال آمریکایی تلویحا به موضوعی اشاره کردند که سال گذشته فوکویاما نیز نسبت به آن هشدار داده بود. فوکویاما در مصاحبه با «مایکل هرش» گفته بود: «افراد اساسا در یک جنبش هویتی، کاری را که رئیس دستور میدهد انجام میدهند؛ و این مساله به دلایل مختلف، بد است، چون واقعا مبتنیبر ژرفاندیشی نیست، بلکه صرفا مبتنیبر وفاداری قبیلهای است. ماهیت این وفاداری به نحوی که تغییر کرده، ترسناک است. در سنت قدیم، این وفاداری به هویت مسیحی مرتبط بود. انواع جدید وفاداری فقط مبتنیبر تئوریهای توطئه دیوانهوار است.» ژنرالهای بازنشسته ارتش میگویند: «نمیتوان این ایده را رد کرد که واحدهای خودسری در ارتش بین خودشان برای حمایت از فرمانده کلی که «برحق» بدانند سازماندهی شوند.» این ژنرالهای آمریکایی با تاکید بر لزوم «آماده شدن برای بدترین سناریو»، خواستار جلوگیری از «وقوع شورش دیگر» و همچنین صدور «دستور بازنگری مدنی برای همه اعضای ارتش– اعم از یونیفرمپوش و غیرنظامی – برمبنای قانون اساسی و یکپارچگی انتخابات» از سوی پنتاگون شدند: «هیچ یک از اعضای ارتش نباید بگوید که در بدترین سناریو نمیتوانند بفهمند که از چه کسی دستور بگیرند.» آنها خواستار این شدند که «همه شاخههای ارتش در همه تاسیساتشان، کار اطلاعاتی فشردهتری» را با هدف «شناسایی، جداسازی و حذف شورشیان بالقوه» انجام دهند. این فرماندهان سابق ارتش در پایان از وزارت دفاع بایدن خواستند «مانور بالقوهای برای تمرین مقابله با شورش یا کودتای بالقوه پس از انتخابات بعدی برگزار کرده تا نقاط ضعف را شناسایی کند. سپس باید گزارشی از یافتههای خود را از بالا به پایین ابلاغ کرده و اقدامات حفاظتی را برای جلوگیری از فروپاشی نهتنها در ارتش، بلکه در هر نهادی که دست در دست ارتش همکاری میکند، به اجرا درآورد.» این مقاله و هشدارهای افرادی همچون فوکویاما درباره ضعف آمریکا نشان میدهد که کودتای احتمالی در آمریکا درصورت وقوع نه بهصورت لحظهای و در یک روز بلکه در یک بستر زمانی چندساله و به شکلی خزنده و چند «ترکگونه» جامعه آمریکا را بیش از وضعیت حال از هم گسیخته میکند و موقعیت داخلی آن را به شرایط کودتا ارتقا میدهد؛ جایی که با از دست رفتن انسجام در سطوح مختلف، نیروهای گریز از مرکز تولید و تقویت میشوند و تمایلات عوامگرایانه حالتی عصبی برای نیل به هدفهایشان پیدا میکنند. در آن وضعیت ذهنیتها در بین گروههای سادهتر به کسب قدرت به شکل خرد و افکار در میان دستههای بزرگتر به سمت یورش نهایی برای حذف دیگران و قبضه قدرت پیش خواهد رفت.
انواع کودتا
تشخیص ممکن بودن یا عدم امکان وقوع کودتا در آمریکا پیش از شناختن انواع کودتا کاری چندان ثمربخش نیست. پس از درک انواع کودتا اهداف و زمینههای آن ضمن فهم امکانپذیر بودن کودتا در آمریکا میتوانیم مختصات دقیقتری از این واقعه احتمالی بهدست آوریم. در اینجا البته باید در شناخت جزئیات، اشتراکات و تفاوتهای موجود میان آنان، دقت زیادی بهکار برد. در یک دستهبندی کلی میتوان کودتاها را به این نحو طبقهبندی کرد:
1 کودتای فعال
دخالت فعال ارتش و در دست داشتن ابتکار عمل از همان ابتدای منازعه ازجمله ویژگیهای کودتای فعال است. در این نوع کودتا نظامیان بهطور مستقیم و با برنامه قبلی دست به عملیات زده و با برکناری و دستگیری دولتمردان، بهطور مستقیم قدرت را در دست میگیرند. هدف اصلی از این کودتا قبضه کامل قدرت در دست نظامیان است. کودتای پرویز مشرف ۱۲ اکتبر ۱۹۹۹ علیه نواز شریف، نخستوزیر منتخب پاکستان فارغ از ادعای کودتاگران ازجمله اقداماتی است که برای قبضه کامل قدرت توسط نظامیان صورت گرفت.
2 کودتا با هدف ایجاد نظم در جامعه
در برخی مواقع نظامیان بهدلیل فرورفتن کشور در درگیریهای گسترده داخلی، از دست رفتن امنیت و ایجاد آشوب وارد خیابانها شده و اغلب بهنفع رئیسجمهور یا حاکم در راس، مخالفان را سرکوب میکنند. ترامپ پس از شدت گرفتن اعتراضات ضدنژادپرستی سال 2020 که تنها چندماه پیش از انتخابات ریاستجمهوری در جریان بودند، از ارتش درخواست کرد برای ایجاد امنیت وارد خیابانها شوند. همچنین احتمال داشت با ایجاد درگیری پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری او بهانهای برای خود بتراشد تا پس از آن ارتش را به سطح خیابانها بکشاند.
3 کودتا برای جلوگیری از تضعیف کشور بهدلیل دعوای سیاسی
مدل سوم نیز شدت گرفتن درگیریهای داخلی در سطحی است که باعث تضعیف قدرت کشور در مقابل رقبا و دشمنان میشود، مانند ارتش پاکستان که در برهههایی با ادعای ضعیف شدن کشور بهدلیل کشمکشهای سیاسی دست به کودتا زده است. در اینجا ارتش با ساقط کردن دولت اساسا دلیل منازعه یعنی «دولت» را قبضه میکند تا گروههای سیاسی بهطورکلی منزوی شوند و کشور از منازعاتشان در امان بماند. بهطورمعمول ارتش پاکستان با چنین بهانههایی دست به کودتا میزند و مدعی است بهدلیل وضعیت خطرناک این کشور دربرابر دشمن اصلیاش -یعنی هند- هرگونه تضعیف جامعه پاکستان میتواند منجر به سوءاستفاده هند و از دست رفتن بخشهایی از کشور شود.
4 کودتا و تقسیمشدگی ارتش
نوع چهارم اما کودتای ناقص است در آن ارتش نیز به دودسته تقسیم میشود. در اینجا بخشی از ارتش به یک گروه و بخشی دیگر به گروه مقابل میپیوندند. در جریان جنگ داخلی آمریکا در سال ۱۸۶۱ تا سال 1865 ارتش آمریکا به دو قسمت تقسیم شد. بلافاصله در آن سال پس از انتخاب آبراهام لینکلن به ریاستجمهوری تعدادی از ایالات جنوبی این کشور در مخالفت با وضعیت جدید، اعلام استقلال کردند. با این اقدام نظام سیاسی و ارتش آمریکا نیز به دودسته تقسیم شد.
5 کودتای افراد مسلح شبهنظامی (غیررسمی)
نوع پنجم کودتای نظامی اساسا بیرون از ارتش است و یک گروه نظامی با استفاده از انفعال ارتش با توسل بهزور سعی میکند تا قدرت را در دست بگیرد، مانند آنچه در سال ۲۰۱۴ در اوکراین رخ داد و در آن شورشیان خشونتطلب غربگرا با توسل بهزور اماکن دولت قانونی آن را اشغال کردند. ترامپ نیز بهنوعی در جریان شورش ۶ ژانویه سال گذشته میلادی بهدنبال چنین اقدامی بود. براساس بررسیهای سیانان که در ماه می سالجاری منتشر شد از هر 10 شورشی حملهکننده به کنگره آمریکا، یک تن دارای سوابقی در دستگاههای نظامی این کشور بود.
6 کودتا برای حفظ اصول کشور
ارتش همیشه بهدنبال قبضه کامل قدرت و حکمرانی مستقیم نیست، بلکه در برخی مواقع نظامیان خود را پاسدار اصول اساسی نظام حاکم بر کشور میدانند. در این نوع کودتا اگر جریان حاکم بر دولت خواستار بازنگری اساسی در اصول سنتی حاکم بر کشور شود با واکنش نظامیان مواجه میشود. نظام سیاسی ترکیه از دهه 1930 براساس ایدههای مصطفی کمال آتاتورک موسس این کشور بر پایه «لائیسیته» قرار دارد. 28 فوریه 1997 با روی کار آمدن نجمالدین اربکان بهعنوان نخستوزیر و در پیش گرفتن سیاستهای اسلامگرایانه توسط وی، ارتش با انجام یک کودتا او را از کار برکنار کرد.
7 کودتای برای جلوگیری از تغییر اجتماعی و تثبیت وضعیت سابق
جلوگیری از تغییرات اجتماعی یا انقلاب یکی از اهداف برخی گروههای ذینفع در بین نظامیان است. در اینجا ارتش الزاما با سیاستمداران حاکم مشکلی ذاتی ندارد، بلکه اینگونه تصور میکند که آنها قابلیت پایداری دربرابر امواج تغییر را ندارند. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1979 نگرانیهای زیادی در کشورهای منطقه برای تکرار واقعهای مشابه پیش آمد. بهعنوان یک پیامد، نظامیان 12 سپتامبر 1980 در ترکیه کودتا کردند و قدرت را بهطور کامل یک دهه در دست گرفتند. نامه 124 دریاسالار و ژنرال بازنشسته آمریکایی و انتقاد از دموکراتها بهدلیل نفوذ اندیشههای سوسیالیستی و کمونیستی در بین آنان و تاکید بر حمایتشان از مبارزان علیه چپگرایی، بهنوعی یک هشدار درباره وجود زمینه جهت «کودتای برای جلوگیری از تغییر اجتماعی و تثبیت وضعیت سابق» است؛ جایی که کودتاگران میتوانند دموکراتها یا یک جناح چپگرای آن را هدف گرفته و دست آنها را از قدرت و اثرگذاری کوتاه کنند.
تفاوت ظریف بین موارد 6 و 7 جهتگیریهای آنها از لحاظ کلی یا جزئی بودن است. در نوع 6 کل ارکان هدف هستند اما در نوع 7 بیشتر گروهها و جریانات تحولخواه هدف قرار میگیرند؛ گرچه نتیجه هر دو سقوط کامل دولت است.
کدام نوع کودتا در آمریکا امکانپذیر است؟
در یک بررسی شاید نوع اول و سوم در آمریکا قابلیت اجرا و وقوع را نداشته باشند اما نوع دوم، چهارم، پنجم، ششم و هفتم با توجه به سابقه تاریخی و وضعیت فعلی محتمل هستند. البته باید در بررسی همپوشانی و اشتراکات انواع کودتاها را نیز در نظر داشت. در بررسی کودتاهای محتمل در آمریکا نکات زیر شایان ذکر هستند.
1 کودتای نوع دوم یا «کودتا با هدف ایجاد نظم در جامعه» با توجه به شرایط موجود در آمریکا از امکان وقوع برخوردار است. در آمریکا منازعات چندگانه شدت گرفتهاند و از سوی دیگر بنابر اذعان افراد باسابقه شکاف سیاسی در این کشور عمیقتر شده است.
فرانسیس فوکویاما، سیاستمدار و نظریهپرداز مشهور آمریکایی که طی مقالهای در سال 2014 نسبت به اضمحلال و فروپاشی سیاسی هشدار داده و در سال 2017 نیز در کتاب خود با نام «هویت» نسبت به این شکافها بررسیهایی را انجام داده بود، در اوایل سال جاری میلادی نیز با نگارش مقالهای تحت عنوان «تا مغز استخوان فاسد؟» در مجله فارین افرز نسبت به بروز «اختلافنظرهای آشتیناپذیر» در این کشور ابراز نگرانی کرد. بروز شکافهای سیاسی گسترده در یک نقطه، شکافهای موجود در دیگر حوزهها نیز مجالی برای فعالیت پیدا میکنند. اگر این منازعات به حدی برسند که اردوکشی خیابانی و درگیری ناگزیر شود، نیروهای ارتش آمریکا یا گارد ملی درنهایت ناچار به مداخله خواهند شد؛ همانند وضعیتی که آنها در جریان شورش ۶ ژانویه و تبعات پس از آن در اقدامی شبیه به «حکومت نظامی» دست به محافظت از اماکن مهم حکومت فدرال و ایالتها زدند.
2 در نوع چهارم یا «کودتا و تقسیمشدگی ارتش» نیز پس از حمله به کنگره، مقامات امنیتی آمریکا نگران بودند تا حامیان ترامپ در بین اعضای گارد ملی موجود در کنگره حاضر نباشند. ملیگرایان حاضر در نیروهای مسلح شاید پس از تشدید تنشها، رغبتی برای مقابله با همنظران خود برای محافظت از افراد مورد تنفرشان نداشته باشند و حتی در حرکتی معکوس از معترضان و مخالفان حمایت کنند. این مساله در نامه اخیر 3 نظامی عالیرتبه آمریکایی نیز اینگونه آمده است: «درصورت وقوع یک شورش دیگر مشابه با شورش ژانویه گذشته، احتمال شکست کامل زنجیره فرماندهی برمبنای گرایشها - از صدر زنجیره تا سطح جوخهها – به میزان قابلتوجهی وجود دارد. نمیتوان این ایده را رد کرد که واحدهای خودسری در ارتش بین خودشان برای حمایت از فرمانده کلی که «برحق» بدانند سازماندهی شوند. تصور کنید که چند فرمانده کل قوای رقیب در کشور بروز پیدا کردهاند: بایدن که تازه انتخاب شده است درمقابل ترامپ(یا یکی دیگر از چهرههای ترامپی) که بهعنوان رئیس یک دولت در سایه دستور صادر میکند. بدتر از آن، تصور کنید سیاستمدارانی در سطوح ایالتی و فدرال بهطور غیرقانونی یک نامزد بازنده را بهعنوان رئیسجمهور منصوب میکنند.» این نظامیان همچنین با مبنا قرار دادن بررسی سوابق نظامی مهاجمان به کنگره در حادثه ششم ژانویه تاکید کردهاند که 10 درصد از این افراد دارای سوابق نظامی بودهاند، بهویژه آنکه یکی از دستگیرشدگان نیز عضو نیروی دریایی بوده است.
3 در نوع پنجم یا «کودتای افراد مسلح شبهنظامی(غیررسمی)» نیز ملیگرایان آمریکایی دارای شبهنظامیان زیادی هستند که نمایش آنان را میتوان در اعتراضات ضدنژادپرستی سال ۲۰۲۰ دید؛ زمانی که آنها با لباسهای مدنی و اسپرت ولی با تسلیح سنگین در اطراف محلات بیشتر سفید پوستنشین دیواره مسلح تشکیل دادند. میان شبهنظامیان سفید پوست بسیاری دارای سوابق نظامی هستند و بخشی نیز میتوانند نظامیان ناراضی سابق باشند چنان که کشته مشهور حمله به کنگره یک نظامی سابق آمریکا بود.
4 نوع ششم «کودتا برای حفظ اصول کشور» و هفتم «کودتای برای جلوگیری از تغییر اجتماعی و تثبیت وضعیت سابق» در آمریکا زمینههایی برای بروز دارند. در نامه 124 دریاسالار و ژنرال بازنشسته آمریکایی که در اواسط ماه می(اواخر اردیبهشت) منتشر شد، نشانههایی از چنین پدیدههایی دیده میشود. آنها در نامه خود مدعی شدهاند که حزب دموکرات با پذیرش و استقبال از سوسیالیستها و مارکسیستها در خود، روش تاریخی زندگی مردم آمریکا را به خطر انداخته است. آنها در نامه خود همچنین به انتخابات ریاستجمهوری 2020 نیز خدشه وارد کرده و تاکید داشتند: «بدون انتخابات عادلانه و صادقانه که به درستی «اراده مردم» را منعکس کند، قانون اساسی ما جمهوری از دست رفته است.» باید توجه داشت خدشه به انتخابات معنایی همانند عبور از صندوقهای رای دارد که میتواند رقابتهای سیاسی را از مدار دموکراسی خارج و وارد بستر زورآزمایی کند.
«ترامپ»؛ شاخص عمق شکاف آمریکا
برای بررسی سطحیبودن یا ریشه داشتن یک پدیده، نیازمند شاخصی هستیم تا بهوسیله آن چنین مسالهای را دریابیم. در جامعه آمریکا شاید «ترامپ» یک شاخص برجسته برای تشخیص ریشهدار بودن یا کمعمقی شکاف سیاسی باشد. دابتدا باید پرسید «آیا بدونترامپ، شکافهای آمریکا کاهش مییابد و خطرات برای کودتا رفع میشوند؟» این سوالی است که با کمک آن میتوان ریشههای بحران را به شکلی واضح نشان داد. اگر با حذف ترامپ با چیزی مانند مرگ طبیعی وی، خطرات موجود در آمریکا فروکش کنند، میتوان به کمعمقی ریشههای شکاف در آمریکا امیدوار بود؛ در غیر این صورت اما امیدواری تنها یک دلداری و مسکن کوتاهمدت است.
ترامپ درحقیقت خود محصول شکاف و عوامگرایی رشدیافته در آمریکاست که پس از اوجگرفتن در جامعه و سیاست کشورش، بر شدت معضلات پیشین افزوده است و همچنان درحال بهرهبرداری از آنهاست. او در این میان یارانی نیز دارد که در سطوح مختلف «پوپولیست» یا «عوامگرا» بهحساب میآیند. در بین عوامگرایان اطراف ترامپ در تندروترین بخش فردی مانند «استیو بنون» قرار دارد که حتی «فراترامپ» بهحساب میآید و دیدگاههایی رادیکالتر از ترامپ دارد. در بخش میانه نیز شخصی مانند «مایک پمپئو» ایستاده است که یک «بازیگر فرصتطلب» بهشمار میرود و برای توصیف او باید گفت یک «ترامپ محافظهکار» است. شخصی مانند لیندسی گراهام نیز شاید جزئی از این گروه میانی باشد. این دو گروه همچنان با ترامپ ماندهاند. در انتهاییترین خط عوامگرایان آمریکایی که بهنوعی از دیگر نقاط خطوط کندتر هستند، تعدادی از افراد نامتجانس حضور دارند. در این قسمت به شکل عجیبی «باز شکاری» واشنگتن یعنی «جان بولتون» حاضر است که حتی در دولت تهاجمگر جورج بوش نیز شخصی بهشدت ماجراجو و جنگطلب تلقی میشد. او اما در وضعیت تشدیدشده و غیرعادی کنونی با حفظ همان عقاید جنگطلبانهاش به شکل نسبی یک میانهرو در بین عوامگرایان بهحساب میآید. در این طیف اما تنها جنگطلبان حاضر نیستند، بلکه از جهاتی «رند پال» ملیگرا نیز جزء این گروه بهحساب میآید و البته برخلاف بولتون از نبردهای جهانی آمریکا ناخرسند و دلزده است. با این حال بولتون و رند پال اکنون «بازیگران منزوی» یا «از دور خارج شده» بهحساب میآیند.
عوامگرایان آمریکایی با تئوریهای توطئه و تکیه بر موج ملیگرایی، بیشترین ظرفیت را برای اقدامات تهاجمی و هیجانی در آمریکا دارند، اما بهوضوح بخشهای منزویشده آنها نمیتوانند جزئی از معادله تنش داخلی باشند، اما بخشهای میانی و تندرو دارای چنین ظرفیتهایی هستند. این مساله اما بهمعنای آن نیست که این افراد سردمدار شورشها خواهند بود، بلکه میتوانند با فرصتطلبی بر موج التهابات سوار شوند، چه اینکه سوارشدن فردی مانند پومپئو یا ترامپ بر التهابات برای سیستم حاکم بر آمریکا مطلوبتر از مطرح شدن افراد اصلی جنبشها است.