محسن تاجیک، روزنامهنگار: صبح روز 27 آذر 58 دکتر محمد مفتح، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران به اتفاق دو محافظ خود توسط چهار تن از اعضای گروهک فرقان به نامهای کمال یاسینی، محمود کشانی، محمد نوری و حسن نوری در محل ورودی این دانشکده ترور و به شهادت رسید. روزنامه جمهوری اسلامی در گزارشی درباره جزئیات این حادثه نوشت: «ساعت 9:15 دقیقه هنگامی که استاد مفتح به اتفاق پاسداران وارد راهروی ورودی دانشکده میشود، مورد اصابت گلوله دو جوان قرار میگیرد. ابتدا پاسدار محافظ ایشان را به رگبار میبندند و سپس خود دکتر مفتح درحالیکه گلولهای به پای ایشان اصابت کرده بود، خود را به محوطه دانشکده میرساند. مهاجمان از پشتسر چند گلوله دیگر شلیک میکنند که به کتف ایشان اصابت میکند و در همین حال ایشان روی زمین میافتد. پاسدار دیگر که در آستانه در راهرو محافظت میکرده، به رگبار بسته میشود و چون گلوله به قلب وی اصابت میکند، در همان لحظات اول به شهادت میرسد.» کمال یاسینی مسئول ترور دکتر مفتح، خود را در راهروی دانشکده بالای سر او میرساند و گلولهای به سر دکتر مفتح میزند. دکتر مفتح، نه اولین سوژه ترور فرقان بود و نه آخرینش. فرقانیها ترورهای خود را از سوم اردیبهشت 58 و با ترور سپهبد قرنی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آغاز کردند. ۹ روز بعد از آن و در 12 اردیبهشت آیتالله مطهری را به شهادت رساندند. حاجمهدی عراقی و فرزندش حسام در چهارم شهریور و آیتالله قاضی طباطبایی، امامجمعه تبریز نیز در 10 آبان 58 توسط فرقان به شهادت رسیدند. همچنین افرادی مانند حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و آیتالله خامنهای از افرادی بودند که فرقان در ترور آنها ناکام بود. تنها 3 هفته پس از شهادت دکتر مفتح، اکبر گودرزی، رهبر 20 ساله گروه فرقان بههمراه حسن اقرلو از اعضای این گروه در یک خانه تیمی در خیابان جمالزاده بازداشت شدند. اندیشه و ایدئولوژی اکبر گودرزی، نوع تفسیر و برداشتهای او از آیات و روایات که منجربه تفکر ضدروحانیت و نهایتا ترور و خشونت شد، محاکمه آنها و پاسخها و توجیهات اکبر گودرزی در جلسه دادگاه درباره ترورهای صورتگرفته توسط این گروه و... همگی از سوژههای مهم تاریخ انقلاب محسوب میشوند. در شماره امروز حافظه به بازخوانی دادگاه محاکمه گودرزی و اظهارات شخصیتهایی که با او برخورد داشتهاند، میپردازیم.
وقتی استدلالهای سطحی مبنای جنایت و ترور میشود
جلسه دادگاه اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان به ریاست علیاکبر ناطق نوری و معاونت عبدالمجید معادیخواه برگزار شد. آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از پرسش و پاسخهای مسئولان دادگاه و اکبر گودرزی درباره ایدئولوژی، رهبری و ترورهای فرقان است. این جلسات بعدها از تلویزیون پخش شد.
گودرزی: [در فرقان] مساله رهبری و فرماندهی و این مسائل در کار نبود. یک برنامه جمعی و مشترک بود. ما 10 نفر بودیم و هر کاری شده، براساس مطالعه و مشاوره با این 10 نفر بوده. من هم یکی از آنها بودم. نقش من در این 10 نفر بهعنوان فرد موثر و اصلی مسلم است. در این تردیدی نیست که در زمینه مسائل ایدئولوژیکی نسبتبه بقیه بیشتر بودهام، اما همه مسائل ایدئولوژیکی مانند کتابهای توحیدی، نشریات و غیره با مشاوره و مطالعه همه افراد گروه بوده است.
رئیس دادگاه: اکثر دوستان و همرزمان شما در دادگاه و جلسات بازجویی شما را بهعنوان رهبر و بنیانگذار گروه فرقان میدانند و در چارت سازمانی که ترسیم میکنند، مشخص است که تشکیلاتی سازمانداده شده بوده و رهبر، اعضای پس از رهبر در کادر رهبری و مسئولیت هرکدام از آنها در هر شاخه (سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و...) مشخص بوده است.
گودرزی: اگر به این معنا باشد که در مسائل ایدئولوژیکی از آنها بیشتر بودم، درست است.
مسئول دادگاه: سوال از آنها این بوده: «رهبر گروه فرقان کیست؟» همه گفتند اکبر گودرزی.
گودرزی: همه منظور چه کسانی هستند؟ خیلیها مرا نمیشناختند یا ازطریق روزنامه مرا میشناسند. اینکه ملاک نیست.
رئیس دادگاه: عضویت گروه شما را داشتند. دست به اعمال نظامی شما هم زدند. یعنی مجری ترورهایی که شما برای آنها بیانیه نوشتید، بودند. اگر این اعضای شما دروغگو هستند، این یک مساله است. اما اگر آنها درست میگویند، این تناقض میان گفتار شما و امتتان است. شما در جلسهای که پس از بازداشت با دوستانتان کنار هم قرار گرفته بودید و بازجوها هم بودند، آنها شما را بهعنوان رهبر پذیرفته بودند، ولی شما انکار میکردید و بعد به آنها میگفتید اگر من را بهعنوان رهبر قبول دارید، من به شما میگویم که با اینها [بازجوها و نیروهای قضایی] بحث نکنید. این دال بر آن است که آنها شما را بهعنوان امام پذیرفتند و خود شما هم به رهبری و امامت این گروه معترف هستید.
گودرزی: من در همه جلسات مساله رهبری را نفی کردم.
رئیس دادگاه: شما در بیانیهای که برای ترور شهیدمطهری نوشتید، توضیح دادهاید که [او] مروج آخوندیسم بوده، در دین بدعتگذاری میکرده و اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده. شهیدمطهری گروههایی که به آنها نگاه ماتریالیسم منافق داشته را دعوت به مناظره و گفتوگو کرده، شما حتی یکبار دعوت او را قبول نکردید که بروید ببینید منظور او از ماتریالیسم منافق که میگوید، چیست و آیا این بدعت است یا خبر؟ صرف اینکه ایشان آن مقدمه را نوشتند و دعوت به مباحثه و مناظره میکنند، مورد تهمت و بعد مورد ترور قرار میگیرد. این دیکتاتوری ایجاد نمیکند که دیگر کسی در جامعه نظرش را ارائه نکند؟ بهنظر شما اگر قرآن تعبیر منافق داشته باشد، توهین به منافقین است؟
گودرزی: کلمه منافق توهین نیست. اطلاق منافق به کسانی که نفاقشان اثبات نشده، توهین است.
رئیس دادگاه: مراد شهیدمطهری از ماتریالیسم منافق چه کسانی بودند؟
گودرزی: ما بودیم دیگر!
رئیس دادگاه: از کجا معلوم؟
گودرزی: پس چه کسی بود؟!
رئیس دادگاه: پس خودتان هم میدانید که [ماتریالیسم منافق] هستید. ضمیر، مرجع خودش را پیدا میکند والا ایشان که اسمی نبرده بود.
گودرزی: او [شهیدمطهری] بر این اساس این کلمه را بهکار گرفته.
رئیس دادگاه: عجب! شما دیدید که او تحلیلی که کرده نعلبهنعل انگار با شما منطبق است... . گروهی [فرقان] پیدا شده که از نوشتههایشان برمیآید که برداشتهای غلطی دارند، بعد که [شهیدمطهری آنها را] دعوت به مناظره میکند، شما جواب نمیدهید و دلیلی برای ترور میدانید. آزادانه میرفتید و بحث میکردید و ادلهتان را میگفتید.
گودرزی: دعوت که دیگه تعارف بود!
رئیس دادگاه: درباره شهیدمطهری شما ایشان را متهم کردید به همکاری با رژیم طاغوتی قبلی و کوشش در جهت منزوی کردن مجاهدین راستین و تحریف عقاید. این را توضیح دهید.
گودرزی: ایشان روابطی با افراد منفوری مثل سیدحسن نصر، یعنی کسی که رئیس دفتر فرح بود، داشت. به کمک ایشان به دانشگاه رفت، چون ایشان صلاحیت ریاست دانشگاه و اشغال کرسی دانشگاه را از این نظر که زبان خارجی بلد نبود نداشت.
رئیس دادگاه: برای دانشگاه رفتن زبان خارجی فقط میخواهد؟
گودرزی: برای آنکه استاد دانشگاه باشد و کرسی دانشگاه را بتواند اخذ کند، نیاز به بلد بودن زبان دارد.
رئیس دادگاه: این در کدام آییننامه دانشگاهی هست؟
گودرزی: بنده آییننامهاش را یادم نیست، ولی چنین چیزی مطرح بوده که کسی که میخواهد کرسی دانشگاه را اخذ کند، باید زبان خارجی بلد باشد.
رئیس دادگاه: در آییننامه دانشگاهها هست که اگر افرادی به مرز اجتهاد رسیده باشند، از آنها برای تدریس در آن مباحث تخصصی دعوت میکنند. این کار قانونی است.
گودرزی: تا آنجاکه من اطلاع دارم، در دانشگاهها چنین است.
رئیس دادگاه: حالا کدام زبان خارجی را باید بلد باشد؟
گودرزی: انگلیسی بلد باشد دیگه.
رئیس دادگاه: کسی زبان عربی بلد باشد، قبول نیست؟
گودرزی: باید زبان رایج دانشگاهها را بلد باشد، یعنی انگلیسی.
رئیس دادگاه: این هم در آییننامه است؟
گودرزی: من آییننامه خاصی نخواندم، ولی تا آنجاکه اطلاع دارم و تحقیق کردم چنین چیزی بوده.
رئیس دادگاه: از چه کسی تحقیق کردید؟
گودرزی: افراد خاصی نبودند که من آنها را بشناسم. طرف در دانشگاه رفتوآمد میکرده، من از او پرسیدم کسی که بخواهد کرسی دانشگاه اخذ کند، چه ویژگیهایی باید داشته باشد، چنین چیزی را مطرح کردند.
رئیس دادگاه: شما همه ادلهای که برای ترور آوردهاید، از همین باب است و همینجوری توجیه کردید؟
گودرزی: بله. ادله کاملا مشخصه!
معاون دادگاه: شما در دادگاه، دفاع ایدئولوژیکی ندارید؟
گودرزی: ایدئولوژی ما مشخص است. برای چی دفاع کنیم؟ بنده به این ایدئولوژی معتقدم.
معاون دادگاه: کشتن افراد ربطی به این ایدئولوژی شما ندارد؟ یعنی از این ایدئولوژی کشتن افراد بیرون آمده است یا نه؟
گودرزی: در رابطه با خطمشیای که این اندیشه [منظور اندیشه فرقان است] درقبال این رژیم [جمهوری اسلامی] یا رژیم قبل [پهلوی] مطرح کرده، مخالفت میکند. در مخالفت هم جنگ و خونریزی هست!
رئیس دادگاه: برای ترور شهید قرنی چه توجیهی داشتید؟
گودرزی: توجیهاتی که درباره قرنی داشتیم، در نوشته و نشریهمان [پس از ترور] هست.
رئیس دادگاه: بیانیه و نوشته گروه فرقان پس از ترور شهید قرنی نمیتواند برای شخص اکبر گودرزی مطرح باشد. شما برای دادگاه توضیح دهید.
گودرزی: من به دادگاه میگویم نشریه را بیاورد و متن ما را بخواند، هرجا که قبول داشتم را میگویم و هر جا را که قبول نداشتم رد میکنم.
رئیس دادگاه: ترور آن فرد آلمانی بهنام «هانس یوآخیم لایب» را چگونه توجیه کردید؟ شما در پروندهتان گفتهاید که عباس عسگری [از اعضای فرقان] از مدتها قبل از سقوط رژیم پهلوی به شما گفته بود یک شخص خارجی به ایران میآید و عدهای دور او هستند و محافظ دارد و معلوم است که باید کارهای باشد و شناساییاش کردید و تصمیم به ترور او گرفتید.
گودرزی: اگر در زمان رژیم سابق هم برای ترور او امکانات داشتیم، این کار را میکردیم.
رئیس دادگاه: جرمش این بود که صرفا محافظت میشد؟
گودرزی: محافظت در شرایط خاص میشد. همین که تشکیلات و رفتوآمدی دارد و او را اسکورت میکنند؛ اینها قرائنی بود که او میتواند نقش حساسی داشته باشد... میخواستیم ببینیم اگر نقش حساسی دارد او را هم از بین ببریم.
رئیس دادگاه: [کشتن] پاسداران [محافظ] شهید مفتح را چگونه توجیه کردید؟
گودرزی: وقتی در جریانی پاسدار یا ارتشیها مقاومت بکنند، طبعا ما از خودمان دفاع میکنیم و جواب مقاومت آنها را میدهیم.
رئیس دادگاه: بعضی از عاملین ترور شهید عراقی [مدیر مالی وقت موسسه کیهان] و فرزندش حسام در اعترافاتشان میگویند نیت ما، ترور [حسین] مهدیان [مدیر وقت موسسه کیهان] بود و وقتی از آنها پرسیدند «مهدیان یکی از اعضای داخل ماشین بود، چرا بقیه را کشتید»، میگویند «بقیه را بهعنوان پاسداران مهدیان زدیم». بعضی هم میگویند عراقی خود بهخاطر اینکه حامی رژیم بوده و در این دستگاه مسئولیت داشته و پسرش هم به جرم پاسدار بودن پدر ترور شده است.
گودرزی: هدف این بود که مهدیان از بین برود.
رئیس دادگاه: اما کل ماشین به رگبار بسته شده.
گودرزی: پاسدارها از مهدیان دفاع کردند، آنها [عاملین ترور] هم از خودشان دفاع کردند.
رئیس دادگاه: اصلا فرصت دفاع نبوده. ماشین از فرعی میخواسته وارد خیابان اصلی بشود. در حین توقف، ماشین به رگبار بسته شده است. نه در ماشین باز شده، نه درگیری شده، نه مقاومت شده.
حیرت اعضا از بیاطلاعی رهبر گروه
عبدالمجید معادیخواه: عباس عسگری [یکی از اعضای فرقان] را آوردند. از دانشجویان پلیتکنیک بود. گفتم میگویند شما حاضر نیستید با ما حرف بزنید. گرچه اشتباه میکنید. حالا من درکنار شما نشستم. شما با چه دیدگاهی میخواستی فردی مثل من را بکشی؟ چه ضرری دارد که معلوم شود آیا شما درست فکر میکردی یا نه؟ علاوهبر این، من یک سوال دارم. این پدیده انقلاب اسلامی را چقدر میشناسید که با آن مخالفت میکنید؟ گفت: «من نمیگویم که ما صحبت نمیکنیم. من در شورای مرکزی بودم و بالاتر از من اکبر گودرزی است. اگر در گفتوگو من گیر کردم، باید آن را با اکبر در میان بگذارم و از او بپرسم.» گفتم مسالهای نیست. هروقت خواستی بگو تا او بیاید و مشارکت کند. از اینجا گفتوگوی ما شروع شد. این اتفاق که افتاد، تعجب همه را برانگیخت. باورشان نمیشد اینها با کسی حرف بزنند. حتی اعضای گروه فرقان نیز متعجب بودند. برایشان محال بود. میآمدند و روبهرو میشدند با عباس. از او میپرسیدند که آیا گفتوگو میکنی. تا عباس نمیگفت که بله من دارم گفتوگو میکنم، باور نمیکردند... یک موردی پیش آمد که گودرزی را به سلول عباس آوردیم. مساله این بود که من به عباس عسگری گفتم شما در نوشتههایتان از فردی در تاریخ اسلام نام بردید و ذکر کردید این فرد منافق، سرمایهدار یهودی است. طبق گفته شما نامش «کعب ابنعبیر» است. میگویید تمام تفاسیر شیعه از این منافق سرمایهدار یهودی گرفته شده. پرسیدم این فرد وجود داشته؟ گفت: بله. گفتم: یک رفرنس به من بده که نامش در چه کتابی آمده است. گفت زیاد است. گفتم بگو. گفت: اکبر میداند. اکبر گودرزی را آوردیم. گفتیم رفرنس بده که کجا نام این فرد آمده. گفت: مجمعالبیان. کتاب را آوردیم. نگاه کرد. دیدیم «عبیرابن کعب» است نه «کعب ابنعبیر». قبول نکرد که اشتباه است. اسم کتابهای دیگری را آورد که فکر میکرد پیدا نمیشود. ما از مدرسه سپهسالار کتابها را پیدا میکردیم و میآوردیم. چنین اسمی را پیدا نکردند. عباس عسگری باورش نمیشد فردی که رهبر خودش میداند، اینقدر بیاطلاع باشد. (گفتوگو با شهروند، اردیبهشت 87)
تحصیلات کلاسیک و حوزوی گودرزی چهقدر بود؟
سیدهادی خسروشاهی: روزی [در دهه 50] برای دیدار دوست قدیمیام، آیتالله گوگانی به مدرسه شیخ عبدالحسین در بازار کفاشان رفته بودم. دم حجره مدیریت مدرسه نشسته بودیم که شیخی عبوس از حجرهای بیرون آمد و از جلوی ما رد شد و سلام هم نکرد! از آیتالله گوگانی پرسیدم: «این شیخ کیست؟» گفت: «این شیخاکبر گودرزی است.» پرسیدم: «پس چرا سلام نکرد و بیادبانه از جلوی شما رد شد؟» آقای گوگانی گفت: «آدم مرموزی است. در اتاق خود مینشیند و پرده را میکشد. در دروس مدرسه هم حضور پیدا نمیکند و مدیریت مدرسه قصد دارد او را بیرون کند.» پرسیدم: «در اتاق تنها مینشیند و درس هم نمیخواند، پس چه کار میکند؟» گفت: «یکبار از او پرسیدیم، گفت مشغول مطالعه قرآن و یادداشتهای تفسیری است!»... گودرزی تحصیلات کلاسیک را ظاهرا تا چند کلاس ابتدایی آن زمان خوانده بود و در تحصیلات حوزوی هم چندسالی به ظاهر مقدمات و ادبیات را خواند و به مرحله قابلذکری نرسید، اما به مطالعات تفسیری خود ادامه داد و از سال 53 و 54 به تالیف و نشر «پیام قرآن» و تشکیل جلسات تفسیری در مساجد مختلف تهران پرداخت و در این مدت شاید برای نصف قرآن یا بیشتر، 10تا 15 جلد به نام تفسیر نوشت و منتشر کرد! البته در آنها از محتوا خبری نبود و بیشتر جملهپردازی و بهکار گرفتن اصطلاحات چپگرایانه بود. مثلا در تفسیر سوره یوسف، «گرگ» را بهمعنای «ضدانقلاب» تفسیر کرده و گویا حضرت یعقوب و یوسف برای سرکوب این ضدانقلاب فرستاده شده بودند! یا در تفسیر سوره بقره، «گاو» بنیاسرائیل را سیستم سرمایهداری معرفی کرده و نتیجه گرفته این گاو که شامل واسطهها و سرمایهداران و صاحبان کارخانهها و امثال اینها میشود، باید «ذبح» شود تا جامعه آسوده شود!... فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفین و سازمان مجاهدین، با استناد ظاهری به آیات قرآن و تفسیر مادیگرایانه آنها، در راستای اهداف و امیال فرقههای خودشان، خواستار حذف علما و رهبران مذهبی جریان اصیل اسلامی بودند و این به موازات فعالیت هواداران سکولاریسم الحادی بود که با اساس دین و باورهای مذهبی مخالفت میکردند. (گفتوگو با نشریه یادآور)
میزان تأثیرپذیری گودرزی از موسویخوئینیها چقدر بود؟
آیتالله مهدویکنی: «بعضیها در بیاناتشان - نمیخواهم از بعضی اعضای وقت جامعه روحانیت اسم بیاورم- حرفهایی میزدند که برای منافقین مطلوب بود. حتی آیات قرآن را طوری تفسیر میکردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از اینها خیلی ناراحت بود و میگفت این سبک تفسیر، تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است. جوانها از این حرفها خیلی خوششان میآمد، چون در آن زمان جوِ چپگرایی و کمونیستمآبی در مملکت غلبه داشت، لذا بعضی از آقایان معممین هم این حرفها را میزدند.» (کتاب خاطرات)
علیاکبر ناطق نوری: «من بعدها در دادگاه فرقان، از یکی از اعضای فرقان سوال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او گفت: ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر میگوید و رفتیم به مسجد جوستان [محل تشکیل منبرهای موسویخوئینیها] در خیابان نیاوران قدیم! بعد دیدیم یکی انقلابیتر از همه اینها آمده و روشنفکرتر از همه اینهاست و او اکبر گودرزی است! مسیر را ملاحظه میکنید. مجاهدین خلق هم بیشتر بچهها را از همین طریق گول میزدند. هم در زندان و هم در بیرون از زندان. آنها هم تفسیرهای تفنگی میکردند.» (گفتوگو با نشریه یادآور)
جعفر شجونی: «گودرزی بعد از آنکه ازسوی علمای محترم و شناختهشده و حوزههای علمیه مهم تهران طرد شد، بهسراغ آقای موسویخوئینیها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و اینهم امر غیرمنتظرهای نبود. یک شیخ محترمی بهنام آقای قاسمی نقل میکرد من یک شب در مسجد جوستان کنار آقای کروبی نشسته بودم و آقای موسوی خوئینیها هم روی منبر بود. اکبر گودرزی و محمود کشانی نشسته و محو حرفهای آقای خوئینیها شده بودند. این آقا رفته بود بالای منبر و آیه شریفه «و یصدّون عن سبیلالله» را کنایتاً و گاهی تصریحاً بر آقایان مطهری و مفتح و بهشتی تطبیق میداد و میگفت: اینها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روی هم ریختهاند!... همین محمود کشانی از کسانی بود که آقای مفتح را در دانشگاه الهیات به گلوله بست. صریح بگویم آقای مطهری معتقد بود او مارکسیست شده است!» (گفتوگو با نشریه یادآور)