شیما کرمی، روزنامهنگار: ایرج صغیری، بازیگر، کارگردان، نمایشنامهنویس و داستاننویس بوشهری است. از مشهورترین نوشتههای او میتوان «قلندرخونه»، «خالو نکیسا» و «خلخال شوم» را نام برد. «آواز تیتروها» از تازهترین نوشتههای صغیری است که در انتشارت مهرک منتشر شده است. او کوشیده با دیدی عمیق و در قالب داستان به تفسیر وقایع تاریخی در دوران مشروطه و قیام مردم جنوب بپردازد. آواز تیتروها اثری است الهامبخش درباره مردان و زنان و نوجوانانی که میکوشند با شفقت و گذشت و خودباوری به دفاع از مرزوبوم خود و خروج استعمار از کشور بپردازند. این کتاب روایتگر وقایع تاریخی در دوران مشروطه است. پس از مرگ مظفرالدینشاه درحالیکه تنها 10روز از امضای قانون اساسی او گذشته بود، محمدعلیشاه، ولیعهد او به سلطنت رسید. او برخلاف پدرش با انقلاب مشروطه مخالف بود و با کمک گرفتن از کارشناسان روسی، مجلس شورایملی، نماد مشروطه را به توپ بست. این دوره سیاه در تاریخ ایران به «استبداد صغیر» معروف است؛ دورانی که اوضاع دربار بسیار نابسامان و آشفته بود. پس از پیدا شدن نفت در ایران، ممالک اروپایی، برای گرفتن امتیاز استخراج نفت ایران دندان تیز کردند. در این میان شهرهای جنوبی بهخصوص بوشهر موردحمله قرار گرفت. «آیتالله سید عبدالحسین لاری» بههمراه شاگردش «سیدمرتضی مجتهد اهرمی»، نیروی نظامی و جنگنده خود را به سرپرستی «رئیسعلی دلواری» در جنوب سامان دادند.
داستان از زبان حیدر، خواهرزاده رئیسعلی دلواری است. پدر حیدر در توفان لهمیر از دنیا میرود. او بهناچار به خانه دایی میرود و آنجا زندگی میکند و در جوار او به مبارزه میپردازد. رئیسعلی، مبارز مشروطهخواه و رهبر قیام جنوب در تنگستان و بوشهر علیه نیروهای بریتانیا در دوره جنگجهانی اول بود. دوران جوانی او همزمان با حضور گسترده استعمار انگلیس در خلیجفارس بود. وی نقشی کلیدی در قیام جنوب داشت. قیام مردم تنگستان به رهبری وی رویهم هفت سال طول کشید و در این مدت دلیران تنگستانی دو هدف عمده را دنبال میکردند؛ پاسداری از بوشهر، دشتستان و تنگستان بهعنوان منطقه سکونت خود و جلوگیری از حرکت قوای بیگانه به درون مرزهای ایران و دفاع از استقلال وطن. صغیری با توصیفی بسیار زیبا غروب آفتاب در سواحل جنوب را به شالی با رنگهای آبی، نارنجی، سرخ و بنفش که در نسیم ملایم، با پیچشی قریب به دور سر خورشید میچرخند تشبیه کرده است. او با تفسیرهایی زیبا خواننده را با خود به سواحل تنگستان و بوشهر میبرد. روی شنهای ساحل گرم و دلنشین جنوب قدم میزند و همزمان صدای مرغهای ماهیخوار آبی و سیاهرنگ را که روی میله پوسیده لنج قدیمی در کمین صید ماهی هستند، به گوش خواننده میرساند. طعم قلیهماهی و میگو را که مردم محلی در پخت آن استادند را یادآور میشود. از دیگر نقاط قوت این نویسنده استفاده از گویش بسیار شیرین و جذاب تنگسیری (گویش لری تنگستانی) است. داستان کتاب با وصف یک روز گرم و زیبای بهاری و در فضایی لذتبخش در سواحل دلوار شروع میشود. حیدر بههمراه رفیق دیرینهاش نوشاد درحال ماهیگیری هستند. آنها در یک لنج چوبی و قدیمی از نفس افتاده در غروب آرام و دلنشین، بیخبر از آنکه چه چیزی در انتظارشان است، درحال صید هستند. برخلاف آغاز آرامشبخش، داستان در انتها، در محیطی ناامن، حزنآلود و احساسی درحالیکه پیکر بیجان نوشاد را تشییع میکنند پایان مییابد.
از ابتدا و انتهای داستان میتوان به این نکته پی برد که کتاب بیانگر ماجرایی پرشور و هیجانانگیز است که نویسنده آن را بهخوبی ترسیم میکند. او خواننده را آرامآرام وارد فضای دوران مشروطه میکند و به نقطهعطف میرساند و در انتها آرامآرام داستان را به اتمام میرساند.