احسان زیورعالم، روزنامهنگار: در فیلم «بیخود و بیجهت»، رضا عطاران در نقش محسن، کلافه از وضعیت مغشوش و مشوش خود، پارچهای از میان اثاثیه بیجا و مکانش بیرون میکشد و با نشاندادن عنوان «حاجمحسن» فریاد میزند که او «حاجمحسن» است و البته با وجود وضعیت دینیاش، در چنین مخمصهای اسیر شده است. فریادهای عطاران ناگهان ورق را برمیگرداند و شرایط جنگی درون کوچه به یک وضعیت صلحطلبانه بدل میشود، راننده کامیون کمی از موضع خود عقبنشینی میکند؛ هرچند پایان ابزورد فیلم به وضعیتی علیه «حاجمحسن» بدل میشود. وضعیت شرح داده شده برای ما همواره آشناست. رفتارهایی که در هر بزنگاهی آدمی را به سمتوسویی متفاوت میکشد تا درنیابیم ما با موجود رومی طرف هستیم یا موجودی زنگی. وضعیت عمومی فرهنگ ما نیز در چنین شرایطی است. بخش مهمی از بدنه فرهنگ رویکردی باری به هر جهت دارد. در برابر یک واقعه سیاسی فیلمی میسازد شعاری و ناگهان برای کسب مال و شاید محبوبیت، جرثومهای میسازد بیارزش.
مسعود اطیابی اگرچه در نخستین فیلمش – که از قضا جنبه هویت دینی آن بسیار پررنگ بود و بهنوعی اثری شعارزده بود – تمایل داشت فیلمسازی باشد مطمئن؛ اما همهچیز در فیلم دوم تغییر میکند. دومین فیلم اطیابی، اثر پرفروش «خروس جنگی» است که اساسا با هویت دینی «مصائب دوشیزه» در تضاد است. فیلم کمدی که شاید چندان به مذاق مذهبیون خوش نمیآمد و شاید برای همین باشد که در تیتراژ نام اطیابی بدونذکر عنوان ابتدایی نامش روی پرده ظاهر میشد. اطیابی طی دو دهه فیلمسازیاش مدام میان مطمئنبودن و گیشهای بودن در نوسان بوده است. حتی برای لبنان و افغانستان هم فیلمسازی کرده؛ اگر تصور کنیم با فیلم روبهرو هستیم. از «برج آرام» اطیابی عمل به یک تثبیت میرسد و دیگر تبدیل به یک کمدیساز دستچندم میشود که برایش گیشه واجد اهمیت میشود. جاییکه او تصمیم میگیرد به سبک فیلمفارسیسازان برای خنداندن مردم به سراغ ممنوعیات برود، یعنی دقیقا از زمانی که «تگزاس» را در برزیل میسازد و ممنوعیات حول شخصیتهای زن را در برزیل به راحتی اعمال میکند. به نظر میرسد کسب همان وجاهت اطمینان در بدنه سیستم، به اطیابی و عامریان این فرصت را میدهد با مسائلی که میتوانند موردانتقاد متفکران باشند، پولسازی کنند. جالب آنکه هر سه فیلم اساس کمدی خود را بر تضاد میان جامعه مذهبی و جامعهای نهچندان مذهبی قرار میدهند. انتخاب عبارت «نهچندان مذهبی» از آنرو است که ظاهر فیلمهای اطیابی بر این است شاید این جامعه ظواهر مذهبی را رعایت نمیکنند؛ اما به هرحال در باطن مذهب را میپذیرند. همانند سکانس پایانی فیلم «دینامیت» که دو خواهر نهچندان مذهبی، ذات دو شخصیت مذهبی را میپذیرند و در سکانسی بسان رویاهای جنسی فیلمهای کمدی تینیجری، بر ماشین گرانقیمت بهسمت کامیابی احتمالی پیش میروند، جاییکه احتمالا سیدمسعود اطیابی معتقد است مذهب پیروز شده است. وضعیت «دینامیت» - و البته دو کمدی پیشین اطیابی – چیزی شبیه وضعیت سیسیل بی.دمیل در سینمای هالیوود است. اینکه فیلمت را تا جای ممکن سرشار از عناصر مبتذل و پیشپاافتاده مخاطبپسند کنی؛ اما کافی است به آن وجاهتی اخلاقی بدهی. ابتذال در اینجا بهمعنای رایج در نوشتارهای تندرو نیست، ابتذال را در اینجا در معنای دقیق کلمهاش استفاده کردهام، «بسیار صرفکردن چیزی به حدی که ارزش آن کاسته شود.» این تعریفی است که مرحوم محمدمعین برای واژه ابتذال برگزیده و دقیقا همان کاری است که سینمای اطیابی و دیگر کمدیسازان با موضوع اخلاق، دین و حتی «نهچندان مذهبی بودن» میکنند. شمایلی که آنان دمیلوار از اخلاق بازنمایی میکنند دروغین است و به جای آنکه خنده بر لبان مخاطب آورد، دنیای آنان را مبتذل میکند. البته جریان کمدیهایی از دست «دینامیت» متعلق به امروز نیست. نقد به ظواهر دینداری همواره یکی از موضوعات جذاب در ادبیات طنز و هجو فارسی بوده است. برای مثال حافظ به طنز میفرماید «بیا که رونق این کارخانه کم نشود / به زهد همچو تویی، یا به فسق همچو منی» یا «گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر / مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد». واقعیت آن است جریان پیشپاافتادگی طنز فارسی از گذشته تا امروز، مسیر کاملا مشخصی را طی کرده است. در حوزه طنز دراماتیک کافی است فیلمهای اطیابی و دیگران را با نمایشنامههای رفیع حالتی و رضا کمال شهرزاد و حسن مقدم قیاس کنید که چگونه در آن آثار نگاه نقادانه در ژانر کمدی، واکنشی است اخلاقی و اجتماعی به وضعیت جامعه. از قضا در آن نمایشنامهها نیز متظاهران دینی مورد نقد مولفان قرار میگیرند؛ اما نقدشان بیشتر به شعر حافظ نزدیک است تا سینمای اطیابی. کارنامه فیلمسازی اطیابی در اتمسفر «دینامیت» چیزی شبیه همان رفتار محسن «بیخود و بیجهت» است. مسیری برای آنکه از شر مخالفان مذهبی فیلم خلاص شد و فریاد زد «مسعود منم.» اما فیلم «دینامیت» نه مذهبی است و نه طناز. نه قصدش دفاع از دینداری است و نه انتقاد از متظاهران دینی. اگر قرار باشد نمونه خوبی برای چنین نقدی به سبک کمدی در نظر گرفت، ذهن نگارنده به فیلمهای بونوئل – با اشاره به سوءاستفاده بورژواها از مناصب دینی در «جذابیت پنهان بورژوازی» - یا فیلم نهچندان محبوب اما جذاب «الان کجا میرویم» نادین لبکی یا «ما یک پاپ داریم» نانی موراتی سوق مییابد. فیلمهایی که با برجستهسازی یک معضل سعی در یافتن راهحل یا درگیر کردن ذهن مخاطب دارند. برای مثال در فیلم لبکی، در یک روستای لبنانی با حضور جمعیت مرکب از مسیحیان و مسلمانان، کارگردان لبنانی از خطر فروپاشی اجتماعی ناشی از اختلاف دینی خبر میدهد، فیلم 10 سال پیش تولید شده است و نتیجه بیتوجهی جامعه سیاسی لبنان به پیام طنازانه فیلم، این روزها در خیابانهای بیروت عیان میشود.
اگر «دینامیت» را همسنگ اثر لبکی بدانیم – هرچند قیاس گزافی است – پیام فیلم درنهایت چه چیزی است؟ قرار است کدام وجه ذهن من ایرانی را درگیر کند؟ چه پیامدی را گوشزد میکند؟ تا بدینجای کار، با توجه به پایان فیلم، پیام فیلم همراهی طبقه ثروتمند، توسط ضعفای مالی است. همان پیامی که منوچهر هادی در آثاری چون «سالوادور» یا «آینهبغل» ترویج میکند. پیامی که فیلمفارسی پیش از انقلاب از آن دوری میجست و تلاش میکرد خوشبختی را با وجود بازنمایی افراطی ثروت، خارج از چارچوب ثروت نشان دهد؛ سینمای اطیابی و هادی فشار زیادی بر وجه «خوشبختی در گرو پول» دارد. برای مثال در فیلم «آینهبغل» خوشبختی زمانی حاصل میشود که شخصیت پولدار چکی یکمیلیاردی برای شخصیت فقیر میکشد یا در «دینامیت» خوشبختی زمانی رقم میخورد که دو طلبه – نمایندگان اصولگرایی و اصلاحطلبی دینی – پشت بیامدبلیو گرانقیمت، به رویا فکر میکنند نه اصلاح دینی جامعه که کل کمدی فیلم بر آن استوار است. تلاشهای اصلاحگری دینی دو طلبه راه به هیچ میبرد – اگر دستگیری شخصیت قاچاقچی فیلم را امتیاز بدانیم- جز نزدیکی میان دو قطب متضاد در فیلم. اما واقعیت اجتماعی ایران چیز دیگری است و اساسا معضل دین و مذهب چندان در گرو وضعیت طبقاتی پیشاانقلابی نیست. حذف طبقه متوسط فروپاشیده از این بازی دمیلوار، محصولش میشود ابتذال «دینامیت». شاید به تضادهای مدنظر فیلمساز بخندیم؛ اما خندهها با آمدن تیتراژ خاموش میشود و فیلم با تنها شعار نهاییاش به پایان میرسد: «با دختران ثروتمند رفاقت کن». اطیابیها و هادیها این روزها معتمدان فرهنگساز نظام لیبرال به حساب میآیند، جاییکه سرمایههای پولی میتوانند با کمی چرندیات و بازیگران خوشخطوخال، انباشت ثروت پدید آورند و تکثیر چنین سینمایی از قضا وجه تیز نقادانه و برجستهساز هنر را هم کند میکند. همان وجهی که یک سیستم مبتنی بر پول خواهانش هست. هنر را کالا کن و بفروش، هرچند بنجل، هرچند بیمصرف.