عبدالحسین خسروپناه، معاون علومانسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی: در بحث پیشرو درباره الزامات و چالشهای وحدت حوزه و دانشگاه نکاتی ذکر خواهد شد. بنده به سه الزام مهم در وحدت حوزه و دانشگاه اشاره میکنم و بعد برخی چالشها را نیز ذکر خواهم کرد.
الزام معرفتی در پذیرش عقل و نقل دینی
یکی از الزامات در وحدت حوزه و دانشگاه الزام معرفتی است. الزام معرفتی به این معناست که حوزویان و دانشگاهیان بپذیرند که عقل -عقل استدلالگر و عقل تجربی- و نقل دینی-قرآن و سنت- دو بال رشد و تحقق تمدن اسلامی هستند. اگر فقط عقل بسندگی را بپذیریم و نقل دینی را کنار بزنیم یعنی به عقل استدلالی و عقل تجربی بها بدهیم اما بهنقل دینی و قرآن و روایات بیاعتنا باشیم، در این حالت قطعا وحدت شکل نمیگیرد و پیشرفت و تمدن هم پدید نمیآید. اگر نقل بسندگی را بپذیریم و عقل و تجربه را کنار بزنیم، بازهم وحدت حاصل نمیشود و جامعه رشد نمیکند. ما مسلمانان برای عقل جایگاه خاصی قائلیم، البته میان مسلمانان برخی هم ضدعقل هستند که حساب آنها جداست، مثلا ابنتیمه کتابهایی با عنوان «درء تعارض العقل و النقل» و «الرد علی المنطقیین» دارد. امثال او استثنا هستند و نمیتوان آنها را به کل مسلمانان تسری دارد. عموم علمای اسلام عقل استدلالی را قبول دارند. فخر رازی در کتابهای خود برای اثبات وجود خدا، برهان عقلی ارائه میکند، خواجهنصیر و دیگر علما هم همینطور هستند.
مدرنیته که در اواخر قرن15 شکل گرفت و از رشنالیتی حرف میزد به این دلیل بود که مسیحیت قرون وسطایی نگاهی ضدعقلانی داشت و میگفتند ما ایمان میآوریم تا بفهمیم و فهم بعد از ایمان را ذکر میکردند اما در دنیای اسلام اینگونه نبود.
منابع معرفتی دانشگاه عمدتا علومی هستند که با عقل استدلالگر و تجربی مباحث خود را مطرح میکنند. جالب است بدانید در گذشته در کتابهایی که علمای بزرگ ما درباره طبیعیات مینوشتند، از عقل تجربی استفاده میکردند. ابنسینا در قانون از روش تجربی استفاده کرده است. همچنین عقیلی در کتابهای طبیاش مثل خلاصهالحکمه و آثار دیگر از روش عقلی و تجربی استفاده کرده است.
برخی از اینها هم عالم دین بودند و از آیات و روایات هم استفاده میکردند. خواجهنصیر هم عالم هیات بود و هم عالم دینی و علوم دیگر. ما در سنت تمدن اسلامی همیشه وحدت عقل و تجربه و آیات و روایات را داشتهایم، لذا این منابع معرفتی با هم تمدنسازی میکردند.
حوزه و دانشگاه هریک نهادی خاص خود و ساختار آموزشی مربوط به خود را دارند، اما میتوانند روش یکدیگر را بپذیرند. در سالهای اخیر هم فقه و علوم قرآن و حدیث و... وارد دانشگاه شدهاند و هم برخی علوم دانشگاهی و علومانسانی به حوزه رفتهاند. همین الان اساتیدی از دانشگاه به حوزه میروند و تدریس دارند. این وحدت عملی حوزه و دانشگاه است. لذا وحدت حوزه و دانشگاه یک الزام را پذیرفته بهنام الزام معرفتی. یعنی عقل استدلالی و عقل تجربی و نقل قرآنی و روایی را پذیرفتهاند. به این ترتیب یکی از چالشهای وحدت حوزه و دانشگاه عقل بسندگی یا نقل بسندگی است.
الزام اخلاقی
در روایات آمده که علم با حلم یعنی صبر و شکیبایی و تحمل جمع میشود. اگر بنا باشد حوزیان و دانشگاهیان حرف هم را نفهمند و به یکدیگر برچسبهای ضددین و ضدعقل بزنند، این امر هر دو نهاد را نابود میکند. باید حلم و صبر داشت و این امر با گفتوگو امکانپذیر است.
شرط این امر هم اخلاق است. مقام معظم رهبری درمورد کرسیهای آزاداندیشی میفرمودند شرط آزاداندیشی رعایت اخلاق و منطق است. این امر تمرین و ممارست میخواهد. توصیههای پیامبر و ائمهاطهار مشحون از آموزههای اخلاقی است. تواضع و فروتنی لازمه علم است. اگر عالمی فروتن نباشد باید در علم او هم شک کرد. ابنسینا در 17سالگی همه علوم زمان خود را فراگرفته بود. او میگفت: «انا جاهل فی کل العلوم.» این اثر علم است که تواضع میآورد. لذا طبیعتا چالش اینجا رذایل اخلاقی است؛ اینکه انسان خود را برتر بداند.
الزام ساختاری
مقام معظم رهبری در بحثهای وحدت حوزه و دانشگاه میفرماید این وحدت با شعار و بخشنامه بهدست نمیآید. اگر ساختار مناسب آن شکل بگیرد این وحدت بهتر نتیجه میگیرد. متاسفانه ما هنوز الزام ساختاری را نداریم. البته در حوزه وحدت حوزه و دانشگاه کارهای بزرگی شده است. صدها کتاب در حوزههای علومانسانی، هنر و... میتوان نام برد که با وحدت حوزه و دانشگاه نوشته شده است. بخش قابلتوجهی از کتابهای انتشارات سمت محصول وحدت حوزه و دانشگاه است. بیانصافی است که وحدت حوزه و دانشگاه را شعار بداینم. البته در وضع مطلوب نیستیم اما ایده وحدت حوزه و دانشگاه در حد شعار هم نمانده است.
اما الزام ساختاری هم نداریم. به این معنی که ساختاری تعریف کنیم که استادان حوزه و دانشگاه به تولید علومانسانی اسلامی بپردازند. این ساختار توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مجلس شورای اسلامی باید شکل گیرد. مثلا میتوانیم دانشکدهای بهنام نظام خانواده اسلامی داشته باشیم و حوزویان و دانشگاهیان در آن کار پژوهشی کنند. همچنین دانشکدههای روانشناسی اسلامی، جامعهشناسی اسلامی و... داشته باشیم که استادان حوزه و دانشگاه به تولید علم در آن بپردازند.
الان مثلا اساتید دانشگاه علامه یا دانشگاه تهران و... از استادی که در حوزه علوم انسانی اسلامی کار کرده دعوت میکنند و مباحثاتی دارند که نتیجه آن مقاله، رساله یا پایاننامه میشود، اما اینها ساختارمند نیست و جزیرهای است و نیاز است که ساختار داشته باشیم. اگر این الزام ساختاری شکل بگیرد میتوان به دستاوردهای وحدت حوزه و دانشگاه نیز بیش از پیش امید داشت.
دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه یک ساختار خوب بود اما تبدیل به یک پژوهشگاه شد که عده خاصی از حوزه و دانشگاه در آن حضور دارند. این ساختار باید در کل کشور توسعه پیدا کند که بتواند به علم و دانش و پیشرفت کشور کمک کند، لذا از عواملی که کار وحدت حوزه و دانشگاه را کُند پیش میبرد، همین نبود ساختار است.
چالش افراطگرایی در تجدد یا سنت
عدهای در ایران -در ترکیه و هند و آفریقا هم هستند- میگویند هرچه غربیان گفتهاند همان درست است ولاغیر. مثل وحی منزل با گفتههای غربیان برخورد میکنند. این درحالی است که در خود غرب هم نقد وجود دارد. کانت وقتی کتاب سنجش خرد ناب را منتشر کرد آنقدر به آن نقد وارد کردند که مجبور شد 15سال بعد ویراست دوم کتاب را بنویسد. بنابراین باید آثار غربیان نقد شود و نباید بهعنوان وحی منزل با آن برخورد کرد.
از طرفی هم عدهای افراط در سنت دارند. به احادیث غلط و باطل اصرار دارند یا فهم غلطی از قرآن دارند و در سنت افراط میکنند، لذا اعتدال در سنت و تجدد لازم است تا وحدت حوزه و دانشگاه شکل بگیرد.
این تعدادی از الزامات و چالشهایی بود که برحسب تجربه عرض شد. قطعا الزامات و چالشهای دیگری هم وجود دارد که خوب است درمورد آنها گفتوگو شود.