سارا ابراهیمیپاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: همانطور که هفته گذشته درمورد عبور انیمیشنها از عشقهای سنتی و رمانتیک صحبت کردیم و درمورد بازنمایی از عشق و تاثیرات آن در شکلگیری تصور افراد از عشق گفتیم، در این یادداشت میخواهیم کمی بیشتر درمورد معشوقه جدید در همان انیمیشنها یعنی «خانواده» صحبت کنیم.
گفتیم که عشق به خانواده، جای عشق به مرد یا زنی را گرفت که همه ویژگیهایشان در بهترین حالت خود بود و پس از فرازوفرودهای بسیار، عاشق و معشوق به هم میرسیدند. اما جهش بسیار مهم، قرار گرفتن رکن «خانواده» بهجای آن تجملات عشق سنتی و رمانتیک بود. در اینجا، شخصیتهای اصلی بهجای تلاش برای رسیدن به عشق واقعی که از جنس خودشان نبود و عموما از طبقه اجتماعی و اقتصادی متفاوتی بود، تلاش میکردند تا مشکلات به وجود آمده در خانوادهشان را حل و فصل کنند. بین خواهر و برادر صلح ایجاد میشد، اعضای خانواده متوجه اشتباهاتشان میشدند و آن را میپذیرفتند و...
خانواده به تصویر کشیدهشده در انیمیشنهای 20 سال پیش دیزنی هم عنصر خانواده را داشت، اما عموما خانواده «هستهای» را مطلوب فرض میکرد. یعنی خانوادهای کمجمعیت که همه اعضایش به لحاظ بیولوژیکی با هم نسبتی داشتند. اگر عنصری غیر از خانواده بیولوژیکی شخصیتها در داستان وجود داشت، عموما عنصر منفی داستان تلقی میشد. درست مثل نامادری و خواهران ناتنی سیندرلا؛ اینها تنها به دلیل اینکه خانواده واقعی سیندرلا نیستند، شرور تلقی میشوند! همچنین از پدر واقعی سیندرلا -که مرده است- بهعنوان شخصیتی مثبت یاد میشود که احتمالا اگر زنده بود، هیچ یک از اتفاقات بد برای سیندرلا نمیافتاد. حتی این مساله در داستان گیسوکمند هم دیده میشود: مادر گوتل راپونزل را از والدین واقعیاش میدزد و او را در قلعهای زندانی میکند! اما زمانی که راپونزل متوجه میشود که والدین واقعیاش بیرون از قلعه هستند، تلاش میکند تا خود را به آنان برساند و مادر گوتل را از بین ببرد، چون والد بیولوژیکی او نیست!
اما در آثار جدید دیزنی، والدین واقعی و بیولوژیکی دیگر در دسترس نیستند یا ظالم و خشمگین هستند یا حتی دور و ایدهآلند؛ به همین دلیل والدین غیربیولوژیکی درکنار آنها و در مرکز صحنههای عاطفی و پیرنگهای احساسی فیلمها و انیمیشنها قرار دارند. والدین واقعی و بیولوژیکی دیگر تقدیس نمیشوند و عاری از اشتباهات نیستند، بلکه آنها هم ممکن است اشتباهاتی مرتکب شوند و حتی ممکن است خانواده خود را رها کنند و عشق به خانواده یعنی دقیقا عشق به «ترکیبی چندپاره و چندتکه از چیزهایی که افراد آنها را تعیین میکنند و درکنار آنها خوشحالند؛ نه صرفا خانواده واقعی!»
در همین راستا، آنچه غالبا درحال حاضر در انیمیشنهای دیزنی نمایش داده میشود، نشان میدهد زندگی با والدین ناتنی یا خانوادههای خودساخته برای قهرمانان داستان بدبختی و فلاکت نیست و البته آن والدین هم شخصیتهای شروری نیستند! و این درست برعکس گذشته است که زندگی با ناتنیها وحشتناک بود. حتی در داستانهای گذشته، پیدا کردن والدین واقعی، آرمان طلایی شخصیتها بود. اما الان، پایان خوش داستان و آرمان طلایی شخصیتها زندگی آرام و با صلح درکنار همان خانواده خودساخته است.
خانواده جدیدی که دیزنی تصویر میکند، آنقدر وسیع است که میتواند الگوها و مدلهای مختلفی را دربربگیرد: روابط اجتماعی (مثل روابط کار و قدرت در انیمیشن Lego) یا روابط دوستی و خانوادههای ناتنی و...
آنچه تصویر میشود، به قاعده در ذهن مخاطب کودک و نوجوان اثرگذار خواهد بود؛ آنها احتمالا به تاسی از این داستانها بهدنبال ایجاد روابط مستحکم دوستی، خانوادگی و بعدها کاری خواهند شد. حتی در سطحی، میتوانند قدرت رواداریشان را در پذیرش افراد با دیدگاههای مختلف بهخصوص در زمان ایجاد چالش و بحران بیشتر کنند، البته اینها تنها جنبههای مثبت این تولیدات رسانهای است و به این معنا نیست که هیچ نقدی بر این انیمیشنها وارد نیست.