در نشست عوامل فیلم «منصور» عنوان شد
معاون قوه قضائیه از دفترش به ما زنگ زد و گفت "ما فیلم «منصور» را دیدیم و خیلی خوش‌مان آمده است"، بعد گفتند "شما چرا قصه پدافند «شهید ستاری» را نگذاشتید؟ چرا قصه دانشگاه را؟ چرا «منصور۲» را نمی‌سازید؟"
  • ۱۴۰۰-۰۹-۲۴ - ۱۲:۰۴
  • 00
در نشست عوامل فیلم «منصور» عنوان شد
از قوه قضائیه به ما گفتند چرا «منصور ۲» را نمی‌سازید؟
از قوه قضائیه به ما گفتند چرا «منصور ۲» را نمی‌سازید؟

به گزارش «فرهیختگان»، بازیگران و عوامل فیلم «منصور» به خبرگزاری تسنیم آمدند و درباره سختی‌ها، مشکلات و بازتاب‌های گسترده این فیلم سینمایی که در حال اکران در سینماهای سراسر کشور است به گفت‌وگو پرداختند. این فیلم سینمایی از 19 آبان 1400 با روایتی از زندگی شهید منصور ستاری بر پرده سینماها رفت تا پس از جشنواره فیلم فجر «منصور» به‌عنوان نخستین ساخته سینمایی سرمدی مقابل چشمان مخاطبان قرار بگیرد.

در همان روزهای آغازین اکران، واکنش‌ها به این فیلم متعدد و متفاوت بود، عمده این واکنش‌ها هم مربوط به شیوه مدیریتی شهید منصور ستاری بود. مخاطبی که «منصور» و یا دست‌کم تیزرهای آن را دیده بود، تشنه مشاهده چنین خط فکر و سیره رفتاری در مدیران جامعه است. شاید به‌جرئت بتوان ادعا کرد که همین فاصله برون‌داد رفتاری مدیران دولتی با آنچه شهید منصور ستاری در پایان دهه اول به‌کار می‌بست و شمه‌ای از آن در «منصور» به نمایش در آمده، منجر به وضعیت امروز جامعه ما شده است.

منصورِ «منصور» به‌خوبی نشان داد که مدیر طراز انقلاب اسلامی کیلومترها با آن چیزی که این روزها مقابل چشم مردم قرار دارد فاصله دارد. منصورِ «منصور» به‌خوبی نشان داد که مدیر انقلابی عافیت‌طلب نیست و بیش از آنکه به فکر حفظ صندلی خود باشد، در اندیشه پیش بردن وظایف محوله است. منصورِ «منصور» حتی زمانی که برای عزل او از افراد جایگزین برنامه خواسته می‌شود هم از انگیزه کار کردن نمی‌افتد و اندیشه حفظ سمت او را از وظایفش غافل نمی‌کند.

محسن قصابیان در نقش «منصور»، علیرضا زمانی‌نسب در نقش غلام‌پور، سیدجواد هاشمی بازیگر نقش منفی داستان، مهدی مطهر مجری طرح و جلیل شعبانی تهیه‌کننده درباره بخش‌های مختلف این فیلم صحبت کردند که مشروح این گفت‌وگوها را در ادامه بخوانید:

چطور باید قهرمان‌ها ملموس شوند؟/ امتیازی که «منصور» داشت

* یکی از نکات مهمی که مصادیق آن را در سینما و تلویزیون دیده‌ایم مثل شهید شیرودی، شهید کشوری و شهید نریمان در «پرواز در شب» و خیلی از کارهای دیگر این بود که قهرمان ما مدت‌ها بود آن باورپذیری گذشته را نداشت، یعنی مخاطب به‌هنگام تماشای این قهرمان، نمی‌توانست به آن باورپذیری و همذات‌پنداری نزدیک شود و قهرمان خیلی دور از دسترس بود، به‌تعبیری آسمانی آسمانی بود، اما در فیلم «منصور» این اتفاق نمی‌افتد و لحظه به لحظه‌اش به‌تعبیر بسیاری از تماشاگران در سالن‌های سینما، این ارتباط با مخاطب ایجاد می‌شود. البته برخی از کارگردان‌ها به‌سمت ساخت کارهای قهرمانانه آمده‌اند، حتی «شهر گربه‌ها» هم ـ که سیدجواد هاشمی آن را ساخته است ـ در پایان به قهرمانِ‌جمعی می‌رسد و‌ آن اتحاد و همبستگی را که از دل قهرمان‌پروری به دست می‌آید تبلیغ می‌کند، بحث را از اینجا آغاز کنید، چطور سینما و تلویزیون می‌توانند قهرمان را روایت کنند و این قهرمان به دل مخاطب بنشیند و این قهرمان از او دور نباشد؟

محسن قصابیان: یکی از بزرگترین مشکلات این است، وقتی به فیلمی مبتنی بر حضور یک قهرمان می‌پردازیم، نباید طوری عمل کنیم که آن نقش و کاراکتر را بدون نقص نشان دهیم، طبیعی است که در غیر این صورت جایی برای باورپذیری نمی‌گذارد. هر جامعه‌ای و هر شخصی نقص و ضعف و مشکلاتی دارد، اگر این نقایص را ببینیم و سعی کنیم آنها را برطرف کنیم می‌توانیم به پیشرفت و روزهای بهتر برسیم.

من فکر می‌کنم اگر این همذات‌پنداری با فیلم «منصور» اتفاق افتاده به‌خاطر این است که «منصور» به این نکات در فیلمنامه‌اش توجه کرده است و در ساخت هم تلاش شد که این مسیر درست پیش برود. برای کارهای دیگر هم باید این اتفاق بیفتد؛ اگر شما همه‌چیز را تقدس‌گونه نگاه کنید امکان ندارد که بتوانید نقایص آدم‌ها را برطرف کنید. انسان‌ها ضعف دارند و ممکن است خطا کنند و اگر به ضعف‌ها بپردازید زمینی‌تر و در حقیقت این قهرمان برای مخاطب ما ملموس‌تر می‌شود.

ماجرایِ شهید نریمان و «پرواز در شب»/ امیدوارم همه فیلمنامه‌نویس‌ها به ملموس‌شدن قهرمانان فکر کنند!

* آقای هاشمی، شما هم با توجه به نقش‌هایی که درباره برخی از قهرمانان دفاع مقدس ایفا کرده‌اید، صحبتی در این زمینه دارید بفرمایید.

سیدجواد هاشمی: من در وهله اول خیلی خوشحالم که قهرمان در سینمای ایران مورد توجه قرار می‌گیرد. یادم می‌آید رسول ملاقلی‌پور وقتی فیلم "پرواز در شب" را می‌ساخت شهید نریمان را با 9 تا تیر به شهادت رساند، من آن موقع خیلی به بچه‌های جنگ متعصب بودم، سنّی هم نداشتم (19 سالم بود) و در زمان جنگ هم این کار ساخته می‌شد، گفتم "شهید نریمان 40 تا تیر خورد تا شهید شد؛ چرا واقعیت را نمی‌گویید؟"، آقا رسول ملاقلی‌پور گفت "این می‌شود رمبو"! گفتم "واقعیت داشت، واقعاً نریمان رفت آب بیاورد و 40 تا تیر خورد و شهید شد"؛ اصلاً این ماجرا معروف بود، گفتم "بهتر است که واقعیت را بگویید!"، آن موقع خیلی‌ها آمدند و گفتند که "این قهرمان‌سازی‌ها یعنی چه؟"

اصلاً ما نباید برویم به‌سمت رمبو برویم، و من خیلی جوش می‌خوردم و جوش می‌زدم برای اینکه یک روزی باید سینمای ایران، قهرمانان واقعی‌اش را حداقل واقعی نشان بدهد. یکی از مهمترین خصوصیات این کار شاید برمی‌گردد به نگاه مستندگونه آقای سرمدی که یک نگاه واقعی به شهید ستاری بود. من خودم فیلمنامه را متأسفانه فرصت نکردم بخوانم و در طول فیلم‌برداری این فرصت شد، وقتی که خواندم و خروجی را دیدم خیلی لذت بردم.

حظ کردم از اینکه به‌قول تئاتری، «هامارتیای» (هامارتیا نوعی دگرگونی در شخصیت قهرمان است)، آن شخصیت، نقاط ضعف آن شخصیت را هم خیلی راحت دیدیم و برای همین ملموس شد؛ تماشاگر کاملاً این شخصیت را دوست خواهد داشت. ای‌کاش نگاه همه فیلمنامه‌نویس‌ها به قهرمانان واقعی ما آن‌قدر ملموس و زیرکانه باشد، اگر این اتفاق بیفتد من فکر می‌کنم تازه یک فصل جدیدی در سینمای ایران برای معرفی الگوهای‌مان خواهیم داشت، الگوهای بی‌نظیری که شاید تا هفتصد سال بتوان راجع به آنها حرف زد، یکی از آنها به‌نظر من شهید ستاری بود.

مطمئنم از این به بعد سالی دو سه بار فیلم «منصور» را نشان می‌دهند

علیرضا زمانی‌نسب: آن‌قدر می‌آیند این شهدا و بزرگان ما را غیرطبیعی و اغراق‌آمیز می‌سازند که مخاطب نمی‌تواند با آن بزرگ و شهید ما ارتباط بگیرد. الآن یک‌سری از مخاطبین که شناختی از شهید ستاری نداشتند با فیلم «منصور» این شناخت برای‌شان به‌وجود آمد. مردم با دیدن این فیلم متوجه شدند چه انسان بزرگی بوده است و در آن شرایط چطور کار می‌کردند. آن موقع فشار روی شانه امثال آقای ستاری بوده است؛ فیلم‌های ما تا قهرمان نداشته باشند نمی‌توانیم درباره الگوسازی و فرهنگ‌سازی حرف‌های درست و تأثیرگذاری بزنیم.

مردم واقعاً با قهرمانان‌شان زندگی کردند و زندگی می‌کنند. سینما تا قهرمان نداشته باشد هیچ اتفاقی برای مخاطب رقم نمی‌زند. فیلم «منصور» فیلم به‌شدت شریفی است و خیلی برای آن زحمت کشیده شد. مطمئنم از این به بعد به‌جای پخش حمله به «اچ3» و «جنگ نفتکش‌ها» از این به بعد سالی دو سه بار فیلم «منصور» را نشان می‌دهند که امیدوارم مردم ببینند و دوست داشته باشند.

فیلم «منصور» کامِ مردم را شیرین کرد/ حسّ خوب مردم نسبت به ارتش بیشتر هم شد

* آقای مطهر، شما به‌عنوان مجری طرح درباره این موضوع صحبتی دارید بفرمایید.

مهدی مطهر: به‌نظرمن کنار اهمیت حضور قهرمان و گلایه از فقدان قهرمان در سینمای ایران، باید به این نکته توجه کرد که نقاط مثبت و منفی یک کاراکتر را کنار هم ببینیم و آن قهرمان شکل بگیرد. اساساً همه قهرمانان ما مثل شهید منصور ستاری، احمد متوسلیان، شهید خرازی و خیلی‌های دیگر با همه این ویژگی‌ها قابل جمع می‌شوند. ما نخواستیم قهرمان دور از دسترسی را به نمایش بگذاریم بلکه «منصور» ستاری را با جریان عمل‌گرایی و همه ویژگی‌های مثبت و منفی‌اش را روی پرده سینما آورده است.

سیاوش سرمدی کنار عقبه پژوهش چندساله این کار، شخصیت‌پردازی را هم متناسب با فضای نزدیک به واقعیت داستان شهید ستاری، پیش برده است. منصور ستاری را در این فیلم هم انسانی می‌بینیم که به‌شدت دیسیپلین دارد، پروتکل‌های ارتش را رعایت می‌کند؛ عملگراست و شبیه بولدوزر در صحنه است.

بعد از شیرینی‌ای که فیلم «ایستاده در غبار» کام بسیاری را شیرین کرده بود ـ احمد متوسلیان که هم عصبی می‌شود و هم برخورد می‌کند و همچنین عملگراست ـ  حالا منصور ستاری از نوعِ ارتش، کام مردم را این‌طوری شاد کرد. مردم نسبت به ارتش حسّ خوبی داشتند و این قصه به‌نظرم خیلی ضریب داد، کاراکتر ارتشی که همیشه فکر می‌کردند محافظه‌کارند، با خودشان می‌گفتند "شاید ارتشی‌ها در بسیاری از بخش‌ها ورود نکنند" و اینجا نشان داد این‌طور نیست. قصه «منصور» نشان داد که در ارتش هم مثل خیلی از جاهای دیگر، قهرمان استاندارد وجود دارد و آقای محسن قصابیان هم به‌خوبی از پسِ این نقش برآمدند.

 اگر سازمان اوج به‌سمت ارتشی‌های ما رفته است و کار می‌سازد، این ارزش است

*در این فیلم چند نقطه طلایی دارد که مردم را به وجد می‌آورد؛ نحوه مواجهه شخصیت اصلی فیلم با نماینده دادستانی و شکستن پلمب، برخورد با افسر ارتشی برای رسیدگی به تمرّد از دستور مافوق و عدم انجام درست وظایف و تکالیف و خیلی از بخش‌های دیگر این فیلم که می‌تواند برای مدیریت و فرماندهی درست، درس‌آموز باشد، ما خودمان فکر می‌کردیم این بخش‌ها حذف شوند اما روی پرده رفتند، برخی در یادداشت‌ها و تحلیل‌هایشان نوشتند که چون سازمان اوج پشتیبان اصلی ساخت این فیلم بوده است، توانستند به این خط قرمزها ورود کنند و اگر جای دیگری بود حتماً حذف می‌شد، نظر شما در‌این‌باره چیست؟

محسن قصابیان: وقتی می‌گوییم قهرمان در دسترس قرار می‌گیرد منظورمان همین است، یعنی ملموس باشد برای مخاطبی که می‌بیند، ضعف‌هایش را ببیند، عملکردهایش را ببیند، حیطه شخصی زندگی‌اش را ببیند و بداند او هم می‌تواند در مواجهه با مصائب و مشکلاتی که پیش‌ِرویش قرار می‌گیرد، دچار مشکل شود. زمانی که فیلمنامه دست من رسید، وقتی خواندم واقعاً روی آن مکث کردم. یعنی به این فکر می‌کردم، می‌شود؟ می‌شود واقعاً اینها؟ بعد آمدیم با دوستان صحبت کردیم، با‌ آقای مطهر، با آقای سرمدی، جلیل شعبانی، دوستان دیگر، گفتند "این فیلمنامه را تصویربرداری می‌کنیم."

باز من با خودم می‌گفتم "نه، بعید می‌دانم این اتفاق بیفتد."، ای‌کاش این میدان‌دادن‌ها گسترش پیدا کند. اگر سازمان اوج به‌سمت ارتشی‌های ما رفته است و کار می‌سازد، این ارزش است، بالاخره یک روزی ما باید این حمیّت را تا حد امکان گسترش بدهیم. ما باید یاد بگیریم اشکالات‌مان را بشناسیم و بررسی‌اش کنیم، از خانواده شروع می‌شود و به جامعه کشیده می‌شود، اتفاقی که در فیلم «منصور» افتاد و به‌فال نیک می‌گیرم. امیدوارم شاهد کارهای دیگری از این دست باشیم. حداقل سه چهار بخش در فیلم داریم که همین نکاتی که شما می‌گویید در آن مستتر و موجود است، آن‌جایی که پلمب را با مفتول می‌شکند یا برخوردش با کسی که رشوه می‌خواهد و او را به بیابان می‌برد، یا اینکه "اینها را بردارید بیندازید در کانتینر، درش را جوش بزنید و ببرید بیابان‌های قم" و امثالهم.

سیدجواد هاشمی: من شدیداً با سانسور مشکل دارم، در این عرصه که بیشتر مشکل دارم، روزی می‌گفتند؛ خرازی را می‌توانند بسازند؟ مخصوصاً آن اتفاقاتی که باعث می‌شد خرازی در جلسه فرماندهان عصبانی شود. آیا می‌شود آن دعواها، قهر کردن‌ها، حوادث جنجالی اما جذاب زندگی شهید خرازی یا شهید همت را ساخت؟‌ چرا نباید ساخت؟! چرا نباید گفت؟ چرا نباید حرف زد؟ حالا یک وقت است که "شهر گربه‌ها" را سانسور می‌کنند آن یک بحث دیگر است اما شهدا را که نمی‌شود سانسور کرد.

همه زیبایی کار "ایستاده در غبار"،‌ ایستادگی این شهید بزرگوار مقابل اتفاقات مختلف است، همین اتفاقی که در فیلم ستاری افتاده است، اصلاً قهرمان با جسارتش تعریف می‌شود! ستاری، ستاری شد، به‌خاطر اینکه با کسی تعارف ندارد و در رسیدن به هدف متعالی با کسی شوخی ندارد، حتی یک جایی به‌نظر در حال قانون‌شکنی است، اما این‌طور نیست، اما یک قانون بلندتر و بزرگ‌تری را وضع می‌کند با اینکه ممکن است این نقطه ضعف به‌نظر بیاید.

من می‌خواهم این را بگویم که حیف است برویم به‌سمت اینکه آدم‌های اسطوره خودمان را با سانسور بسازیم، یک روزی گفتند "چرا این آژانس شیشه‌ای را ساختند، این کاظم دارد خطا می‌کند، خلاف می‌کند، قانون را می‌شکند؟"، امیدوارم زوایای زیبا و البته ماندگار شهدا، زوایای زندگی‌شان را بدون سانسور و زیرکانه بتوانیم نشان دهیم و از کسی هم نترسیم.

ای‌کاش هزاران شبیه ستاری پیدا می‌شدند

علیرضا زمانی‌نسب: واقعاً اگر سانسور اتفاق می‌افتاد جذابیت قصه از بین می‌رفت، یعنی ما شاید برای اینکه بخواهیم به آن حسّ غرور ملی برسیم، همین ریزه‌کاری‌ها را که آقای قصابیان به آن اشاره کردند باید به آنها توجه می‌شد. فیلم‌سازان ما باید این نکته ویژه را در دستور کارشان قرار دهند که قرار است مردم تماشاگر این فیلم و سریال‌شان باشند. چندین بار پیش آمده است که ما برای کاری به اداره‌ای مراجعه کرده‌ایم و کار ارباب‌رجوع انجام نشده است و در این فیلم خیلی از مفاهیم وجود دارد که می‌تواند درس مدیریت و فرماندهی و توجه به مردم و انجام وظیفه را بدهد.
ای‌کاش هزاران نفر، شبیه ستاری پیدا می‌شدند و می‌رفتند جلوی کم‌کاری و عدم‌توجه به کار ارباب‌رجوع را می‌گرفتند. برخی اوقات بعضی از بخش‌ها را مورد سانسور قرار می‌دهند و یا نسبت به آن موضع دارند که انگار دوستان فکر می‌کنند برای کُره دیگری فیلم می‌سازیم، وزیر فاسد را نشان می‌دهند اما پلیس فاسد را نشان نمی‌دهند!

خاطره‌ای درباره سکانسِ معروف «منصور»

* بسیاری از تماشاگران سینما صحنه شکستنِ پلمب از سوی منصور ستاری را دوست داشتند؛ آقای قصابیان درباره این سکانس صحبت کنید.

محسن قصابیان: بگذارید در مورد این سکانس یک خاطره بگویم؛ بازیگری که آمده بود و قرار بود در واقع این نقش را بازی کند بنا به دلایلی آقای سرمدی آن بازیگر را نپسندید؛ ما به جنب‌وجوش افتادیم چه کنیم، خود من پیشنهادم یک دوست دیگری بود دلم می‌خواست آقای معدنی این نقش را بازی کند، رفتم به سیاوش سرمدی گفتم "آقای معدنی خیلی خوب است."، سیاوش سرمدی گفت "نه"! کارگردان ما دو دستیار فوق‌العاده خوب داشتند یکی سیدعلی هاشمی و یکی علی قاسمی، جزو کاربلدهای این حوزه به‌شمار می‌روند، گفتم "علی قاسمی من مقابلش قرار بگیرم چه می‌شود؟"، بعد که سکانس را گرفتیم حسّ دوست‌داشتنی داشتم یعنی گفتم "خوب شد."

مهدی مطهر: نقدهایی که در فیلم به آن پرداخته شده از امتیازات پروژه «منصور» است، این را بدانید که افرادی که جلوی تیمسار ستاری ایستادند خائن نبودند، سیاوش سرمدی تعمداً دو کاراکتری را مقابل شخصیت اول فیلم قرار داده است که همواره در فیلم‌های مختلف نقش شهید و شهادت را بازی کرده‌اند؛
سیدجواد هاشمی و قاسم زارع را در همه فیلم‌های جنگی با این نوع شخصیت‌پردازی دیده‌ایم حالا اینجا نقش ضدقهرمان‌های این داستان را بازی می‌کنند،
یعنی فکر نکنید آدم‌هایی که جلوی تیمسار ستاری ایستاده‌اند و در این فیلم به نمایش درمی‌آیند نفوذی بوده‌اند،
حتی خیلی از آدم‌هایی که جلوی شهید ستاری ایستادند، از بدنه ارتش بودند و الزاماً آدم‌هایی نبودند که نفوذی بوده باشند.

درباره این مسائل می‌توان ساعت‌ها صحبت کرد، آیا کاراکتری مثل منصور ستاری برای الآن‌مان مناسب است؟ آیا می‌شود با روحیه منصور ستاری همه‌جا را آباد کرد؟ من نمی‌گویم آره یا نه، می‌گویم باید در مورد این صحبت بشود.

این فیلم یک ژانری است، تولد یک شیء، تولد یک کالا‌، تولد یک مجموعه، شبیه آن را در خیلی از فیلم‌های آمریکایی دیدیم؛ آدمی که دارد برند و یا کارخانه‌ای را راه می‌اندازد، به‌نظرم خیلی مهم است برای ساخت این‌گونه قصه‌ها وارد جزئیات آن بشویم، چون باید این دعواها، درگیری‌ها و اتفاقات مثبت یا منفی را در جزئیات پیدا کنیم.

صحنه‌ای که یاد «حاج قاسم» افتادم

دوستان درباره نقطه عطف یا بخش دوست‌داشتنی فیلم صحبت کردند، می‌دانید کجای فیلم حالم خیلی خوب شد؟ آن‌جایی که ناجوانمردانه به مهندسی انگ زدند و او را روانه زندان کردند. ستاری بعد از پیگیری آزادی او، به مهندس صناعی‌ها می‌گوید "تو را در خیابان گرفتند، تو را رسوا کردند که تو نفوذی هستی! من از جلوی تک تک همسایه‌هایت رد می‌شوم" و آن روز با دیسیپلین کامل نظامی این کار را کرد، به‌نظرم نقطه عطف فیلم است، یا آن شبی که ستاری خوابش نمی‌برد تا مجسمه را آماده کند، همسرش می‌پرسد "چرا؟"، می‌گوید "برنامه خانواده شهداست و باید این مجسمه آماده شود."

دوباره از «منصور» سؤال می‌شود که "تو باید وقت بگذاری؟"، می‌گوید "بله. کسی به فکر نیست این بچه شهید، منتظر این مجسمه است."، اینجا مخاطب را یاد چه سردار و فرماندهی می‌اندازد؟ مگر غیر از این است که حاج قاسم سلیمانی، سر نماز گلی را که بچه شهید آورده است از او می‌گیرد، بارها برای این ویدئو گریه کردم.

از قوه قضائیه به ما گفتند "چرا «منصور2» را نمی‌سازید؟"

* آقای مطهر! شما درباره این نکته هم صحبت کنید که؛ آیا این فیلم نمونه خارجی دارد یا کاملاً بومی فکر کردید؟

مهدی مطهر: این واقعاً از آن سؤالاتی است که باید سیاوش سرمدی پاسخ دهد، واقعاً در پروژه‌مان چند کارگردان داشتیم که همه سرمدی را به‌رسمیت شناختند، همه‌شان می‌گفتند "سیاوش می‌داند چه‌کار می‌کند."، واقعاً صحنه‌ای را از دست نداده است و کاملاً مسلط بود، هیچ‌وقت دوربین جایی نیست که جلوتر از ما باشد، جالب است معاون قوه قضائیه از دفترش به ما زنگ زد و گفتند "ما فیلم «منصور» را دیدیم و خیلی خوش‌مان آمده است"، بعد گفتند "شما چرا قصه پدافند «شهید ستاری» را نگذاشتید؟ چرا قصه دانشگاه را؟ چرا «منصور2» را نمی‌سازید؟"

شهید ستاری واقعاً کارهای ویژه و عجیب و غریبی انجام داده‌اند که هرکدام می‌تواند داستان‌هایی برای سریال و فیلم باشد، ما فقط توانستیم یک اتفاق از زندگی شهید را بگوییم و نقطه‌گذاری‌‌هایش را انجام دهیم، مثلاً در فیلم می‌بینیم می‌رود و به ساختمان دانشگاه سر می‌زند و یا اتفاقات دیگر که هرکدامش را به‌نحوی در داستان می‌بینیم.

سورنا ستاری سؤال کرد؛ "لیندا کیانی قرار است نقش مادرم را بازی کند؟"

* آقای شعبانی! شما بفرمایید چقدر با معاونت علمی تعامل داشتید تا این کار ساخته شود؟

جلیل شعبانی: خوشبختانه آقای سرمدی ارتباط خیلی خوبی با آقای سورنا ستاری داشتند، ما یک جلسه‌ای داشتیم آقای مطهر و دوستان دیگر هم حضور داشتند، متن و سناریو را آقای ستاری خواندند و نقطه‌نظراتی داشتند، مثلاً سورنا ستاری وقتی لیندا کیانی را دید گفت "ایشان می‌خواهند نقش مادر مرا بازی کنند؟"، گفتیم "بالاخره گریم می‌کنیم و کار خوب پیش می‌رود."، بالاخره دلهره‌هایی داشتند، خوشبختانه به آقای سرمدی اعتماد کردند، نقطه‌نظرات عجیب و غریبی نداشتند و تقریباً کار را پسندیدند، البته می‌خواستند مقاطع دیگری از زندگی شهید نشان داده شود اما امکانش در 100 دقیقه فیلم نبود، لازم است همان‌طور که شما اشاره کردید سریالی درباره شهید ستاری ساخته شود، خوشبختانه یکی دو بار سر صحنه فیلم‌برداری آمدند و صحنه را از نزدیک دیدند و مشکل خاصی نداشتند.

ما دستمزد زیادی ندادیم

* آقای شعبانی! «منصور» فیلم گرانی بود؟

نه! اتفاقاً خیلی‌ها از من این سؤال را پرسیدند که چقدر هزینه شده است، اولاً که در سیاست‌گذاری سازمان اوج نیست که برای یک فیلم‌اولی هزینه زیادی کند، اصلاً در روال کاری‌شان این نیست که برای فیلم‌اولی‌ها ریسک آن‌چنانی را بپذیرند و هزینه بالایی کنند، بعد هم از عواملی که ما انتخاب کردیم اینجا هستند، آقای سیدجواد هاشمی و بقیه دوستان هم لطف داشتند.

ما دستمزد زیادی ندادیم، اصولاً برای تهیه یک فیلم بیش از دوسوم هزینه‌ها، دستمزد بازیگران است. ما بابت هواپیما و جنگنده و اینها قرار نبود که پولی را پرداخت کنیم بنابراین فیلم، فیلم گرانی نبود، همین مشخصه‌ای که من می‌گویم اگر یکی اهل‌فن باشد بیاید عوامل را ببیند و بررسی کند و صحنه‌های فیلم را هم ارزیابی کند متوجه می‌شود ما هزینه آن‌چنانی نکردیم.

قرار بود امیر آقایی و کامبیز دیرباز «منصور» باشند

از نظر من همه کسانی که در این فیلم بازی کردند سلبریتی‌اند چون واقعاً با کارآمدی تمام بازی کردند، تصورمان این بود برویم سراغ همین بازیگران گران‌قیمت، بلکه به‌واسطه آنها فیلم دیده شود، این فکرِ ابتدایی‌مان بود، حتی در این راه به‌سراغ امیر آقایی و کامبیز دیرباز و بازیگران دیگری هم رفتیم.

قرار بود این‌ها نقش «منصور» را بازی کنند، به این نتیجه رسیدیم این بازیگران را مردم سخت در این نقش باور می‌کنند چون در نقش‌های دیگر کلیشه شدند، به همین خاطر سراغ بازیگرانی رفتیم که کمتر در عرصه سینما دیده شدند.

ماجرای مواجهه سورنا ستاری با بازیگر «منصور»

* یکی از اتفاقات خوبی که بسیار مورد تحسین قرار گرفت بحث ادای لهجه‌ای بود که در فیلم کاملاً واضح و مبرهن بود...

محسن قصابیان: این لهجه قرچک ورامین بود. ما یک نفر سر کار داشتیم که دستیار بهمن اردلان بود و در آن منطقه زندگی می‌کرد، وقتی صحبت می‌کردم ذوق‌زده می‌آمد می‌گفت "عین همین است."، گفتم "واقعاً؟ من خودم شک دارم"! البته از لهجه خفیف استفاده کردم، چون می‌ترسیدم اگر یک‌مقدار در آن افراط شود، لهجه خیلی خطرناک‌تر است، حتی دو سه روز اول نگران بودم مرتب به آقای اردلان می‌گفتم ممکن است ویس صدا پخش کند تا من بشنوم و بتوانم بهتر به نتیجه برسم.

برای اولین بار سر صحنه با سورنا ستاری روبه‌رو شدم. دوستان به من گفته بودند این روز من نباشم. من رفتم لباس‌مان یقه‌اسکی بود و کت‌وشلوار، برای سکانسی که می‌خواستیم تصویربرداری کنیم، در آن پشتِ صحنه حضور داشتم و آقای ستاری آمده بودند و با دوستان خوش‌وبش می‌کردند، وقتی به من گفتند بیایم و آقای ستاری مرا دیدند ناخودآگاه از جای‌شان بلند شدند و با من روبوسی کردند،

آن روزهایی بود که هنوز تیمسار را پیدا نکرده بودم. اما رفته رفته به تیمسار نزدیک‌تر شدم و یک بار دیگر آقای سورنا ستاری را در منزل تیمسار که فیلم‌برداری می‌شد، دیدم. آنجا راه‌رفتن، حرف‌زدن و خیلی از بخش‌های دیگر، غریزی‌تر شده بود، چون روزهای اول مرتباً به کارگردان نگاه می‌کردم تا آنها تأیید می‌دادند ادامه می‌دادم، چون من اصلاً مانیتور نگاه نمی‌کنم؛ موقع بازی معتقدم نباید بازیگر مانیتور نگاه کند اما بعد از 10، 15 روز غریزی می‌شود، آقای ستاری نمی‌دانم به چه‌کسی گفت اما این‌طور گفت که این باورش شده‌ها!!

هرکسی از من سؤال کرد من گفتم "«منصور» را ببینید"

* آقای سیدجواد هاشمی، شما بازی در نقش پرتره را تجربه داشتید نقش شهید رجایی را هم در سریال و هم در جاهای دیگر بازی کرده‌اید، از تجربه‌تان بگویید.

سیدجواد هاشمی: وقتی کیومرث مرادی به من گفت این نقش را بازی کنم، چند سکانس بیشتر نیست، استقبال کردم، چون قرار بود نقشی را بازی کنم که خلاف جهت آب حرکت می‌کند، به‌تعبیر شما ضدقهرمانی که مقابل ستاری ایستاده است! چرا که من تا به حال این‌گونه نقش منفی بازی نکرده بودم، گفتم "باید بخوانم حداقل سر صحنه بخوانم بعد گریم شوم."

آن روز من سناریو را خواندم و البته در حال گریم هم حتی داشتم سناریو می‌خواندم، همه را خواندم دیدم اتفاقاً این‌ها نفوذی نیستند، اتفاقاً دل‌سوخته‌اند اما براساس سلایق‌شان عمل می‌کنند، شخصیتی که من بازی کردم از روی دلسوزی می‌خواست کشور را نجات بدهد، الآن فیلمِ من با «منصور» هم‌زمان اکران شده است اما هرکسی از من می‌پرسد "کدام‌یک از این فیلم‌ها را بهتر است در اولویت بگذاریم؟"، من می‌گویم «منصور» را ببینند.

ماجرای ورامین و تیکه‌کلام "باباجان"

* ماجرای ورامین و رفتن به خانه زن برادر ناتنی شهید ستاری چه بود و این تیکه‌کلام "باباجان" از کجا آمد؟

محسن قصابیان: "باباجان" تیکه‌کلام خود تیمسار بوده است و ایشان استفاده می‌کرده‌اند. ما پیش‌تولید را شروع کرده بودیم، من فکر می‌کنم 15 روز مانده بود کار کلید بخورد و البته من شانس آوردم این کار یک ماه عقب افتاد، فکر کنم در مجموع چیزی حدود 40 روز من وقت داشتم.

همیشه معتقدم بازیگر هرچقدر قبل از شروع کار وقت داشته باشد بی‌نظیر است برای آن‌که فرصت داشته باشد آنچه را پیدا کند که دیگر دیده نشود، به دوستان گفتم "برویم ولی‌آباد قرچک ورامین" و یک ماشین در اختیار من گذاشته شد و از صبح رفتیم آنجا گشتیم. ما هیچ‌کس را هم نمی‌شناختیم، راننده هم خیلی نمی‌توانست کمک کند، خود من راه افتادم پرسون پرسون رسیدیم به خانه‌ای که گفتند "اینجاست خانه قوم‌وخویش آقای ستاری"!

در زدم یک خانم مسنی آمدند جلوی در، خاطرم نیست زن برادرشان آمدند یا شخص دیگری؛ اول سخت‌شان بود با من صحبت کنند. ایشان را به‌حرف گرفتم و قانع‌شان کردم، ازآن‌طرف هم نمی‌خواستم بگویم که فیلمی قرار است ساخته شود و این‌که من چه‌کسی‌ام و چه‌کاری می‌خواهم بکنم، خوشبختانه مکالمه‌مان شکل گرفت، از همان ابتدای مکالمه را ضبط کردم.

خاطرات را گفتند در مورد همسرشان که برادر ناتنی تیمسار بودند، گفتند "فوت شده‌اند."، بعد آمدم یک‌سری از محلی‌ها را دیدم که خاطرات پسر برادر ناتنی آقای ستاری را گفتند که اسیر شده بود که چه دوران اسارت سختی را گذرانده است و برگشته‌اند، سپس رفتیم خانه اصلی پدر تیمسار ستاری را پیدا کردیم که اصلاً نمی‌شد رفت داخلش، و قرار بود موزه بشود، هرچه پیگیری کردیم نشد و بالاخره با سلام و صلوات توانستیم در را باز کنیم، پس از آنجا آمدیم به‌سمت قرچک که در آنجا خانه خود شهید ستاری بوده است پیدا کردیم، قبل از اینکه به تهران بیایند آنجا زندگی می‌کردند، متأسفانه نتوانستیم آنجا را پیدا کنیم و مجموع این اتفاقات باعث شد قدری به شخصیت نزدیک‌تر شوم.

پاسخ تهیه‌کننده «منصور» به انتقادات درباره تکنیک‌زدگی و شروع داستان

* در فضای مجازی دیدم درباره فیلم گفتند "«منصور» در گرداب تکنیک‌زدگی گرفتار شده است" و نسبت به شروع فیلم انتقاداتی داشتند، آیا می‌توانست فیلم طور دیگری آغاز شود یا اصطلاحاً مخاطب با چک اول غافلگیرکننده‌تری روبه‌رو شود؟

جلیل شعبانی: من تصورم این نیست، یعنی فکر می‌کنم که فیلمی که سیاوش سرمدی ساخته است یک فیلم یکدستی است، یعنی همه اجزایش همدیگر را تکمیل می‌کنند؛ از ابتدا تا پایان فیلم. ابتدا قرار نبود که ما صحنه‌های جنگی را نشان بدهیم یعنی قرار بود در تیتراژ فیلم یک تصاویر مستندی پیدا کنیم از اینکه شهرهای مختلف توسط عراقی‌ها بمباران می‌شوند و در شروع فیلم این فیلم‌ها را بگذاریم، در جلساتی که داشتیم و تبادل‌نظری که کردیم، صرف‌نظر کردیم،
یعنی قرار شد با صحنه‌های واقعی که شهرها بمباران می‌شوند شروع کنیم و بعد شهید ستاری وارد قبرستان شود، اما این اتفاق نیفتاد برای اینکه خیلی در موردش فکر کردیم که تماشاچی به این نتیجه می‌رسد ما از فضای مستند برای فضای فیلم داستانی خودمان وام می‌گیریم، شاید همان چیزی که شما می‌گویید دچار گرداب تکنیک‌زدگی بشویم؛ یعنی فکر کنند که ما می‌خواهیم تلفیقی از مستند و داستانی به‌وجود بیاوریم و درگیر مسائل تکنیکی فیلم‌سازی بشویم، برای همین این کار را نکردیم من به‌شخصه فکر می‌کنم که آن صحنه قبرستان، شروع درستی است.

«منصور» می‌توانست به 100 نوع دیگر هم ساخته شود

* آقای قصابیان! برخی می‌گفتند این فیلم می‌توانست از کجا شروع شود و یا به داستانک‌هایی مثل فرار خلبانان بیشتر می‌پرداختید، البته گروهی هم ابتکار، نوآوری و خلاقیت و تلاش یک فرمانده را برای رسیدن به یک هدف مهم نشان‌دادن اهمیت بیشتری داشت؛ شما نظرتان چیست؟

محسن قصابیان: باز من می‌گویم این فیلم 100 نوع دیگر هم می‌توانست ساخته شود، این «منصور» ساخته شده و فیلم درستی است، درباره آن صحنه صمیمیت و محبت تیمسار ستاری با سربازان، هم صحبت کردند، جالب است من خدمت نرفتم اما خوشبختانه این صحنه درست درآمد و همذات‌پنداری کردند.

واقعیت‌های ارتباط فرماندهان با سربازان

سیدجواد هاشمی: نگاه مردم به ارتش یک نگاه ویژه است، یعنی سربازان اصولاً می‌گویند "ما قرار است برویم زیر دست یک استوار و چه بلایی سر ما می‌آورد."، به‌نظرم اتفاقاً جنگ یک بهانه‌ای شد با حضور آدم‌هایی مثل شهید صیاد شیرازی، آدم بزرگی مثل منصور ستاری که قالب‌های آن‌چنانی را که در ذهن مردم مخصوصاً سربازان شکل گرفته بود بشکنند.

الآن رفتار فرماندهان ارتش با سربازان بسیار عالی است به‌طوری که شما باور نمی‌کنید یک امیر مقابل یک سرباز مثل یک دوست رفتار می‌کند، من این واقعیت‌ها را از نزدیک دیده‌ام؛ چون برنامه‌های مختلفی برای دفاع مقدس، سپاه و ارتش اجرا کرده‌ام، در سپاه که به‌وفور دیده‌ام.

من در سپاه فرمانده‌ای در زمان جنگ دیده‌ام که لباس‌های سربازانش را می‌شست! واقعاً نیمه‌شب کفش‌هایشان را می‌آورد و همه را واکس می‌زد، طوری این کفش‌ها را می‌گذاشت کنار همدیگر که نفهمند او واکس زده است، فکر می‌کنم این حرف تازه‌ای در «منصور» نبود که یک فرمانده این‌طوری با سربازانش رفتار می‌کند اما حرف به‌جایی بود.

من به شخصیت‌ها متری نگاه نمی‌کنم، قطری نگاه می‌کنم

* آقای هاشمی، اگر درباره نقش‌تان، بحثی مانده است بفرمایید.

سیدجواد هاشمی: اسمش را نمی‌خواستم بگویم، چون خیلی زمان کوتاهی داشتم برای اینکه این نقش را بتوانم پخته‌اش کنم. من هیچ‌وقت به شخصیت‌ها متری نگاه نکردم و قطری نگاه کردم، این شخصیت کاملاً یک شخصت قطری بود و اثرگذار بود، در فیلمنامه من این را دیدم به‌شدت اثرگذار بود به همین دلیل چون نمی‌توانستم بروز بدهم، واقعاً کار سختی داشتم چون باید در چند سکانس محدود این شخصیت را نشان می‌دادم.

*آقای زمانی‌نسب، شما اشاره کرده بودید نقشی که در «منصور» داشتید نوعی ادای احترام به پدرتان بود...

پدر من چون ارتشی و نظامی بودند یک دِینی داشتم و خدا را شکر این ادای دین اتفاق افتاد، خوشحالم از اینکه در فیلم «منصور» بودم به‌خاطر ارتش و امیدوارم که باز هم از این کارها ساخته بشود.

امیدواریم باز هم ارتش ما را همراهی کند

* آقای جلیل شعبانی، اگر نکته‌ای به‌عنوان حسن ختام دارید بفرمایید.

جلیل شعبانی: ما فقط امیدواریم ارتش باز هم امکانات در اختیار ما بگذارد و ما را همراهی کند که این دست کارها ساخته شود. اتفاق خوبی افتاد با ساخته شدن این فیلم، یک فرمانده شهید ارتش به نسل جدید معرفی شد، امیدوارم این کارها باز هم ادامه داشته باشد.

«منصور» یکی از جریان‌سازترین فیلم‌های دو سه سال اخیر است

مهدی مطهر: از سورنا ستاری تشکر می‌‌کنم که فیلم را قبل از جشنواره فیلم فجر ندید،‌ چون می‌گفت "می‌ترسم ببینم تا نگاهم باعث شود فیلم دچار خدشه شود یا ممیزی به آن بخورد."، من خیلی کم چنین واکنش‌هایی از سوی خانواده‌های شهدا دیده بودم. به‌نظرم فیلم «منصور» یکی از جریان‌سازترین فیلم‌های دو سه سال اخیر است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰