میراحمدرضا مشرف، روزنامهنگار: آنگلا مرکل زنی که به بانوی آهنین آلمان شهرت یافته است، سرانجام پس از 16سال حضور در بالاترین منصب سیاسی آلمان و قرار گرفتن در جایگاه برجستهترین سیاستمدار اروپایی، رسما از صحنه قدرت و سیاست کنارهگیری کرد. طولانیبودن دوره نخستوزیری مرکل که درنتیجه موفقیتش در پیروزی چندباره در سیستم انتخاباتی پیچیده و رقابتی آلمان به دست آمد و درکنار آن عملکرد وی طی این سالها که به تثبیت اوضاع سیاسی و اقتصادی آلمان و بهبود موقعیت کشورش در اروپا و حتی جهان منجر شد؛ همگان را متقاعد کرده است که وی را سیاستمداری استثنائی و درخور ستایش بدانند. اینکه وی بنابر تمایل خود و بدون شکست در انتخابات از قدرت کناره گرفت، نکته دیگری بود که بر اقبال و محبوبیت این سیاستمدار آلمانی افزود. اما بهرغم وجود این همه خصایص مثبت و عملکرد نسبتا درخشان مرکل، شاید تا حدی تعجببرانگیز باشد که برخی نیز هستند که رویکرد و نگاهی کاملا انتقادی به عملکرد وی، بهویژه در ارتباط با اتحادیه اروپایی دارند. اگرچه آنها نیز مانند دیگران مرکل را سیاستمداری موفق و حتی درخور تحسین میدانند، اما ازسوی دیگر وی را در حد و اندازههای دیگر سیاستمداران بزرگ و تاریخساز اروپا و جهان نمیبینند. از منظر آنها دلایل محکمی وجود دارد که موجبشده مرکل را بهرغم 16سال صدارتش، نتوان همردیف سیاستمداران برجستهای همچون بیسمارک، دوگل، میتران یا حتی تاچر قرار دارد؛ کسانی که برای اروپا تاریخسازی کردند و تاثیرات ماندگاری بر تحولات جهانی برجای گذاشتند. اتخاذ چنین موضعی درقبال مرکل در نگاه اول ممکن است مغرضانه، بیانصافی و نادیده گرفتن زحمات و عملکرد وی تلقی شود، اما اگر به دلایل و استدلالهای این گروه با دقت نگریسته شود میتوان پذیرفت که آنها چندان هم بیراه نرفتهاند. بر این اساس مطلبی که در اینجا از شماره اخیر نشریه اکونومیست نقل میشود، ما را با بخشی از این دیدگاهها و دلایل آنها آشنا میکند و ابعادی از سیاستمداری مرکل را که در پشت موفقیت نسبی وی پنهان شدهاند، آشکار میکند.
فرهنگ خوشامدگویی به مهاجران؛ میراث فراموششده مرکل
«استثناها ثابت میکنند که چه کسی حکومت میکند.» در تابستان2015 آنگلا مرکل قوانین پناهندگی اتحادیه اروپایی را بهحالت تعلیق درآورد و اجازه داد که یکمیلیون نفر وارد آلمان شوند؛ تصمیمی که آن را بحثبرانگیزترین تصمیم دوران تصدیاش میدانند. به این ترتیب سوریهای مهاجر بهجای اینکه به اولین بندر ورودی جنوب اروپا بازگشت داده شوند، به آلمان رسیدند و زندگی خود را در یکی از موفقترین کشورهای اروپایی شروع کردند. این شرایط را در نظر بگیرید تا به دسامبر2021 جهشی داشته باشیم؛ زمانی که یکبار دیگر قوانین پناهندگی بهحالت تعویق درمیآید، البته اینبار با هدف بیرون نگه داشتن مهاجران؛ همان کسانی که میخواهند از بلاروس بهسوی اتحادیه اروپایی حرکت کنند و اکنون چهارماه است که در یک مرکز بازداشت شدهاند تا درخواستشان مورد بررسی قرار گیرد. گارد مرزی لهستان این مهاجران را بهسمت بلاروس بازمیگرداند، آنهم درحالی که گاهی اوقات خشونت را نیز چاشنی کارش میکند.
«فرهنگ خوشامدگویی» (آلمانی) اینبار در خروجی را نشان میدهد. اکنون وقتی از خطمشی و سیاست پناهندگی در اتحادیه اروپایی سخن به میان میآید، اینچنین وانمود میشود که این سخن مرکل که میگفت «ما میتوانیم آن را مدیریت کنیم»، هرگز گفته نشده است. حصارها درحال بالا رفتن هستند و طی 5سال برنامهریزیها برای سهمبندی پناهجویان در بنبست گرفتار شده است. این یک بحث متفرقه نیست چراکه درواقع مهمترین سیاستهایی که مرکل در سطح اروپا دنبال میکرد، در معرض لغوشدن قرار گرفتهاند. درحالی که تنها چند روز از جایگزینی مرکل با دولت ائتلافی جدید میگذرد، مهمترین نشانهای که از برجستهترین سیاستمدار قرن حاضر اتحادیه اروپا برجای مانده، بهسرعت درحال محو شدن است.
وحدت شکننده میراث مرکل برای اتحادیه اروپایی
تغییر حکومت منجر به تغییر سیاستها میشود، بخشی از این اتفاق طبیعی است. حتی در آلمان، جایی که اجماعنظر در آن پادشاهی میکند، تغییر حکومت منجر به تغییر خطمشیها میشود. اکنون مباحث مربوط به اتحادیه اروپایی را مدنظر قرار دهید؛ مرکل در جایگاه یک نخستوزیر، لهستان و مجارستان را مورد ملاطفت قرار داد، آنهم در شرایطی که آنها هنجارهای دموکراتیک اتحادیه اروپایی را به چالش کشیده بودند. اتحادیه دموکرات مسیحی مرکل -البته درکنار آن خواهرخوانده باواریایی سوسیالمسیحیاش- مانع از آن شدند که از طریق اقداماتی چون قطع بودجه اروپایی یا انزوای سیاسی، برنامهریزیهایی برای مهار این دو کشور انجام گیرد. دلیل اصلی اتخاذ چنین رویکردی این بود که از نظر مرکل، خطر جدایی و تجزیه بر نگرانیها نسبت به دموکراسی غلبه داشت.
اما در دولت ائتلافی جدید اتخاذ خطمشی سختگیرانهتر در برابر این موضوع از هماکنون محسوس است. توافق ائتلاف بر این قرار گرفته که نسبت به احترام به قانون رویکرد محکمتری در پیش گرفته شود. مشابه این داستان در بحث اصلاحات در اتحادیه اروپایی نیز مطرح است. در جایی که امانوئل مکرون پدال گاز موتور فرانسوی-آلمانی اتحادیه اروپایی را فشار میدهد، مرکل کلاج را میگیرد؛ نتیجه این میشود که ماشین سروصدای زیادی بهراه میاندازد، اما بهسوی مقصد حرکتی ندارد. در باشگاه 27کشور عضو اتحادیه اروپایی ثابت و بیتحرک ماندن هنوز هم سادهترین نوع مصالحه است؛ درواقع این بدان معنا خواهد بود که کسی زیر گرفته نخواهد شد؛ اما این وضعیت بهطور مشخص برای آلمان یک گزینه فریبنده محسوب میشد؛ چراکه از منظر این کشور، اتحادیه اروپایی در همین شرایطش نیز کارکرد نسبتا خوبی داشت. این اتحادیه برای آلمان امکان کارکردن با ارزی را فراهم میکند که صادرات را ارزان نگه میدارد و بازار بزرگی برای فروش دراختیارش قرار میدهد. بنابراین در شرایطی که اتحادیه کارکرد مطلوب خود را انجام میدهد چرا باید بهدنبال تغییر وضعیت موجود باشد؟
اما همهچیز از زمانی دگرگون شد که مرکل پای خود را از روی کلاج برداشت و با نظارت وی یک صندوق 750میلیارد یورویی (845میلیارد دلاری) که سرمایه آن با قرض مشترک تامین میشد، برای کمک به کشورهای اروپایی آسیبدیده از اپیدمی کرونا تشکیل شد. مرکل نخستوزیر سابق، این اقدام را گامی عملی در شرایط سخت همهگیری کرونا توصیف کرد، اما برای شولتز راحتتر بود که به آن برچسب بلندپروازانه بزند. تبدیل این صندوق به یک صندوق دائمی تا حدی موجب انزجار اتحادیه دموکراتمسیحیها و بخشهایی از ائتلاف جدید است. تا همین اواخر نیز برخی کشورهای اروپایی دیدگاه مشترکی با آنها در این زمینه داشتند، اما اکنون تعداد اعضایی که مشتاق تکرار یا حتی دائمیساختن این صندوق هستند، رو به افزایش بوده است.
ساز مخالف اروپا با میراث بینالمللی مرکل
پیوندهای سیاسی قارهای نیز درجهت مخالف نگرش جهانی مرکل درحال حرکت هستند. انرژی هستهای که مرکل آن را در آلمان کنار گذاشت، از یک رنسانس لذت میبرد. فرانسه و اروپایشرقی دوباره بهسوی تولید جریان الکتریسیته قابل اعتماد و با آلایندگی کربنی کم از مسیر انرژی هستهای علاقه نشان دادهاند (این درحالی است که آلمان مشغول انجام اقداماتی است تا مانع از آن شود که کمیسیون اروپایی انرژی هستهای را بهعنوان انرژی سبز اعلام کند). در یک دوره مرکل در راس عدهای از رهبران راست میانه جای میگرفت که هدایت اتحادیه اروپایی را دراختیار داشتند. این مساله معلول شرایطی بود که براساس آن رهبری کشورهای بزرگ اتحادیه اروپایی در آغاز دهه قبل عملا به جناح راست میانه تعلق گرفته بود. اما حالا حتی در یک مورد هم چنین وضعیتی نداریم و تنها نخستوزیر یونان (فقط با 11میلیون جمعیت) برجستهترین رهبر راست میانه بهشمار میآید.
درکنار موارد مطرحشده، نکته قابلتوجه دیگر این است که یک خط جدید و سستتر در زمینه قوانین مالی هم در اتحادیه اروپا درحال ظهور است. در دوران مرکل نگرش آلمانی درمورد خرج کردن (بد) و پسانداز (خوب) در کل قاره تقویت شد. (ذهنیت آلمانی پسانداز را بر خرج کردن ارجح میداند چنانکه یک شهروند آلمانی بهجای اینکه بگوید حالا خرج کنید، بعد پرداخت کنید؛ میگوید حالا پسانداز کنید بعد خرج کنید. «توضیح مترجم»)
با این همه بهنظر میرسد در دوران نخستوزیری اولاف شولتز سیاستهای مالی اروپا از سیاستی که برای آلمان قابلقبول است به سیاستهایی که با خصوصیات جنوب اروپا هماهنگی بیشتری دارد، تغییر جهت نشان دهد.
مرکل؛ ردپایی روی برف
مرکل قویترین رهبر در صحنه سیاست اتحادیه اروپایی بود، آنهم به این علت که دیگران ضعیف بودند. در شرایطی که هلموت کهل، فرانسوا میتران را داشت و شارل دوگل از همراهی کنراد آدناور (اولین نخستوزیر جمهوری فدرال آلمان) بهره میبرد، آنگلا مرکل عموما تنها بوده است. در زمان وی دورانی که در آن قدرت و نفوذ سیاسی با شایستگی تلفیق شود، مانند آنچه در انتخاب مکرون در فرانسه یا در ارتقای ماریو دراگی به نخستوزیری در ایتالیا رخ داد، بسیار کوتاه هستند. هر دوی این افراد ممکن است سال بعد سر کار نباشند. درواقع اگر این احساس بهوجود آمده که آلمان بر سیاست اتحادیه اروپایی تسلط دارد، بخش مهم و بزرگی از آن به بینظمی در دولتهای دیگر اروپایی مربوط میشود.
از یک منظر حذف مرکل ظالمانه تلقی میشود. او درکنار ماریو دراگی میتوانند بهترین مدعیان حفظ اتحاد اروپا باشند. این ملاحظه را باید در نظر گرفت که فردی با صبوری کمتر از مرکل ممکن است بهراحتی یونان را از منطقه یورو بیرون کند یا یک فرد متعصبتر میتواند نظارهگر سقوط واحد پول اروپایی باشد. او به اتحادیه کمک کرد برخی دورانهای سخت را پشتسر بگذارد، با این حال او شکلدهنده و بنیانساز نبود. یاد و خاطره عملکرد مرکل مانند ردپایی در برف محو خواهد شد. او هنوز اتحادیه اروپایی را درکنار هم نگاه داشته، با این حال بهسختی اثری از خود برجای گذاشته است.