«همایش ملی علومانسانی و حکمت اسلامی» برای اولینبار در معاونت انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی طراحی شد و پنلهای تخصصی 13گانه آن، بستری برای بررسی دستاوردهای علمی و معرفتی اندیشمندان، استادان و فرهیختگان در زمینه نسبت علومانسانی و حکمت اسلامی بوده است. در این نوشتار، خلاصهای از مباحث ارائهشده توسط عبدالحسین خسروپناه، معاون علومانسانی این دانشگاه در پنلهای تخصصی همایش علومانسانی و حکمت اسلامی در باب نسبت حکمت اسلامی و تعالی علومانسانی و هنر آورده شده که در ادامه میخوانید.
نسبت حکمت با معماری و شهرسازی مانند نسبت حکمت با هنر، نسبت وثیقی است. مستحضرید که معماری و شهرسازی هم از سنخ دانش هم از سنخ صنعت است و هم از سنخ هنر است. یعنی اینکه دانشی تکنیکی و هنرمندانه است. هم به توصیف امر واقع میپردازد و هم توصیه دارد. هم با زیبایی زاییده تخیل همراه است، یعنی عنصر تخیل نقش مهمی در زایش زیبایی که از عناصر کلیدی هنر است، دارد. معماری محصول و فرآیند برنامهریزی، طراحی و ساخت سازههاست که متأثر از بینش، منش و کنش جوامع است و زاییده نمادهای فرهنگی و محصولات هنری است. شهرسازی هم طراحی، مدیریت و توسعه فضای شهری برای بهبود زندگی و رفع مشکلات و نیازهای عمومی شهروندان است. این دو تعریف، تعاریف رایج معماری و شهرسازی است با تغییراتی مختصر. از تعریف مقولات شهرسازی و معماری، اینگونه برمیآید که انسان محور اساسی این دو موضوع است. انسان در ساحت هستی و معرفت و نیازها و ارزشها، نقش تعیینکنندهای در مدلهای معماری و شهرسازی دارد. بعضی مدلها میتوانند نیازهای مادی انسان را تامین کنند، بعضی مدلها نیز میتوانند نیازهای مادی و معنوی انسان را توأمان تامین کنند. لذا مرکز و محور معماری و شهرسازی، انسان است. همین نکته کافی است تا نسبت حکمت با معماری و شهرسازی نمایان شود چون حکمت مجموعه هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی است و این چهار مقوله بر معرفت و عمل اثرگذارند. معماری و شهرسازی نیز هم از سنخ معرفت است هم از سنخ عمل. همانگونه که در فلسفه معماری و شهرسازی گفته شده، این دو تنها از سنخ معرفت نیستند، بلکه از سنخ عمل نیز هستند؛ چراکه نوعی صنعت و تکنولوژی محسوب میشوند. اما تکنولوژی انسانی است، نه تکنولوژی طبیعی. انواع دیگر فنون و صنایع، تکنولوژی طبیعی هستند، اما معماری و شهرسازی تکنولوژی انسانی و انسانشناسانه دارند. بنابراین معماری و شهرسازی کاملا با معرفت و عمل پیوند خوردهاند و معرفت و عمل نیز با مبانی هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی گره خوردهاند. یعنی هر نظریهای که ما در این 4 ساحت داشته باشیم، بر نظریههای معماری و شهرسازی تاثیرگذار است. بنابراین همانگونه که مستحضرید، این دانش کاملا بومی است و به کشور، مذهب، زیستبوم و... منتسب میشود. اصطلاحاتی مانند معماری اسلامی، معماری یهودی، معماری مسیحی، معماری زرتشتی و... ، اصطلاحات رایجی در دنیا هستند. ه در مورد علومی مانند فیزیک، شیمی، ریاضی و... چنین اصطلاحاتی به کار نمیرود. این مساله نشانگر آن است که آموزههای اسلامی، مسیحی و... در مبانی شهرسازی و معماری موثر است.
البته معماری با توجه به کشورهای مختلف، متفاوت است. مانند معماری ایرانی، معماری اسپانیایی و... . این امر نشان میدهد که فرهنگ بومی هر کشور، بر معماری آن تاثیرگذار است. درواقع زمانی که گفته میشود معماری اسلامی ـ ایرانی، درحقیقت منظور معماری است ترکیبشده از آموزههای اسلامی و ایرانی. این نوع معماری با معماری مثلا اسلامی ـ ترکیهای متفاوت است، هرچند وجوه اشتراکی نیز دارند. درخصوص معماری اسلامی ـ ایرانی باید تحلیل فلسفی کرد؛ چرا معماری ایرانی و چرا معماری اسلامی؟درحقیقت معماری از زمان باستان تاکنون در تمدنهایی مانند ایران، مصر، یونان، چین، روم و... همیشه مبتنیبر آموزههای فلسفی بوده است. البته درخصوص شهرسازی باید گفت که دانش شهرسازی و اصطلاحاتی مانند مدنیت، تمدن، شهروندی و شهرنشینی، مفاهیم جدیدی هستند. اما معماری از زمانهای گذشته مبتنیبر ارزشهای انسانی بوده است. درحال حاضر و در دنیای کنونی میتوان معماری را به سنتی، مدرن و پسامدرن تقسیم کرد، البته منظور دورههای تاریخی نیست بلکه اکنون انواع این معماریها را در هر کشوری ازجمله ایران میتوان مشاهده کرد. این تقسیمبندی، کاملا فلسفی است. بدین معنا که معماری سنتی، مبتنیبر اخلاقیات، عقلانیت و ارزشهای سنتی است و همینگونه در مورد معماریهای مدرن و پسامدرن. عقلانیت سنتی یا مدرن یا پسامدرن، خود با مفاهیم هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی سنتی، مدرن یا پسامدرن پیوند خورده است. مثلا در معماری پست مدرن فوکو، آموزههای فلسفه پسامدرن فوکو دخیل است و این معماری بر پایه نظرگاه فلسفی فوکو و گفتمان وی درخصوص جهان پست مدرن بنا شده است. بنابراین بناها و سازههایی مانند مسجد امام در اصفهان، تاجمحل در آگرای هند، قبه الصخره در بیتالمقدس، الحمرا در اسپانیا، حمام وکیل در شیراز و باغ فین در کاشان، همگی بر پایه ارزشها و مبانی مذهبی ـ سنتی و بومی بنا شدهاند. این تاثیرگذاری در کلیه جزئیات نیز قابل مشاهده است، مانند نقش کاشیها، آجرها، رنگآمیزی بنا و... که به مذهب، طبیعت، نوع مدنیت و فرهنگ و... بستگی دارد. بنابراین تفاوت معماری ایرانی و ایتالیایی نتیجه تفاوت در مذهب، فرهنگ، طبیعت و... است. همین تفاوت در نوع نگاه ملتها به عرفان نیز وجود دارد. در مللی که دیسیپلین عرفانی سختی وجود دارد، بنابراین معماری آنها نیز قویتر خواهد بود. نقاشیهای میکل آنژ در نمازخانه واتیکان یا کلیسای جامع سنپیتر در رم، کاملا مبتنیبر عرفان کاتولیک دوره روشنگری قرن شانزدهم اروپاست. این نوع عرفان، اگرچه کاتولیکی است، اما با تفسیر مدرن همراه است، نه تفسیر سنتی. درمورد عرفان اسلامی نیز این امر صادق است. اوج عرفان اسلامی، در قرون ششم تا نهم هجری است با سرآمدانی مانند ابنعربی، سهروردی، عطار، جندی، حافظ و مولانا. عرفان این دوره، بر معماری آن اثر عمیقی داشته است. آغاز عرفان و تصوف در ایران، قرن دوم هجری است که ما میتوانیم آثار آن را در معماری این دوره ببینیم. اما تفاوت معماری قرون اولیه با دوران اوج عرفانی، در تاثیرات عمیق آن است که انشاءالله در کتابی که در آینده نزدیک درخصوص حکمت و عرفان و معماری منتشر خواهم کرد، به پرسشهای فلسفی بسیاری در این زمینه پاسخ خواهم داد. ازجمله اینکه نسبت علم معماری با علوم انسانی، علوم اسلامی و عرفانی، علوم اجتماعی، علوم هنری، علوم مهندسی، فلسفه و... چیست؟ روششناسی، پارادایمها و استراتژیهای تحقیق در معماری و شهرسازی کدامند؟ نسبت معماری و شهرسازی با عقلانیت ایمانی، عقلانیت خودبنیاد و عقلانیت نسبیگرایی معرفتی چیست؟ نسبت معماری بناهای خاصی مانند مسجد شیخ لطفالله، کلیسای نروژ، کلیسای رومانی، خانه شیشهای آمریکا، خانه بروجردیهای کاشان و... با فلسفه، فرهنگ، عرفان و حکمت چیست؟ تاکنون به این مسائل و امثالهم پرداخته نشده است. غرض اصلی از برگزاری چنین نشستها و همایشهایی باید پاسخ به اینگونه پرسشهای اساسی باشد.
از مهمترین مسائلی که باید پاسخ داد، بیتناسبی معماری و شهرسازی در دوره معاصر با فرهنگ و عقلانیت اسلامی و ایرانی است. بهویژه انبوهسازیهای کلانشهرها که فاقد پیوست فرهنگی هستند و پیامدها و مشکلات اخلاقی و انسانی بیشماری را موجب شدهاند. اصلیترین نهاد در آسیبشناسی معماری و شهرسازی، دانشگاه است که باید با پاسخ به چنین پرسشهایی، معماری و شهرسازی را با دیدگاه بومی و مذهبی و منطقهای احیا کند. در این میان، نهادها و سازمانهای مربوطه مانند شورای اسلامی شهرها، شهرداریها و... نیز در اجرای قوانین چندان شایسته عمل نمیکنند. متاسفانه در بسیاری از شوراهای اسلامی شهر، اعضا فاقد تخصص و آشنایی کامل با شهرسازی و معماری هستند. نتیجه تمامی اینها، آشفتهبازار فعلی در معماری و شهرسازی است. پیشنهاد میشود بحث درخصوص حکمت(که بیشتر موضوعی عملی است، نه نظری) و نسبت آن با معماری و شهرسازی ادامه یابد و با تشکیل یک شورای علمی سراسری متشکل از کلیه متخصصان و دانشگاهیان زبده، آسیبشناسی لازم صورت گرفته و نتایج آن دراختیار مسئولان و صاحبنظران قرار گیرد.