داستان‌های سیندرلا، زیبای خفته، دیو و دلبر یا هر عاشقانه‌ای از دو دهه پیش، همواره با پایانی عاشقانه تمام می‌شدند که شخصیت اصلی دختر عشق حقیقی‌اش را پیدا می‌کرد و آن زوج به خوبی و خوشی زندگی‌شان را ادامه می‌دادند. اما در داستان‌ها و انیمیشن‌هایی که در دهه اخیر تولیده شده‌اند، جهش معنایی عشق به وضوح مشخص است.
  • ۱۴۰۰-۰۹-۱۸ - ۰۱:۲۲
  • 00
عصر پس از عاشقانه‌های رمانتیک
عصر پس از عاشقانه‌های رمانتیک

سارا ابراهیمی‌پاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: نوجوان‌ها به اقتضای سن‌شان مخاطب محصولات رسانه‌ای مثل داستان‌ها، رمان‌ها و انیمیشن‌های مختلفی هستند که درونمایه اصلی‌شان «عشق» است. 20 سال پیش، آنچه از عشق در دنیای والت‌دیزنی دیده می‌شد، با آنچه درحال حاضر نمایش داده می‌شود، زمین تا آسمان فرق کرده است. عشق همچنان محور اصلی داستان‌های دیزنی است، اما گستره معنایی دیگری را در برگرفته: دیگر حالت ایده‌آل، عشق به جنس مخالف نیست بلکه عشق به خانواده است که در ادامه آن را بیشتر توضیح می‌دهیم.

داستان‌های سیندرلا، زیبای خفته، دیو و دلبر یا هر عاشقانه‌ای از دو دهه پیش، همواره با پایانی عاشقانه تمام می‌شدند که شخصیت اصلی دختر عشق حقیقی‌اش را پیدا می‌کرد و آن زوج به خوبی و خوشی زندگی‌شان را ادامه می‌دادند. اما در داستان‌ها و انیمیشن‌هایی که در دهه اخیر تولیده شده‌اند، جهش معنایی عشق به وضوح مشخص است. در پایان داستان، دو خواهر یا برادر با وجود اختلاف‌هایشان آشتی می‌کنند یا در خانواده صلح به وجود می‌آید. این عشق قرار نیست صرفا عشق بین یک مرد و زن باشد که مرد سوار بر اسب سفید، دختری را که نیمه‌ گمشده‌اش است و از قضا شرایط زندگی خوبی ندارد، می‌بیند و با یک نگاه عاشق هم می‌شوند و پس از گذر از مشکلات فراوان به یکدیگر می‌رسند. بلکه عشق به تصویر کشیده‌شده در دهه اخیر قرار است ما را شاد کند، مشکلات ما را حل کند و به ما فرصت رشد و تغییر و تجربه دهد. درنتیجه تصویر عشق از یک اهرم نجات‌دهنده که پایانی خوش می‌آفریند، تبدیل به معنایی شده است که در جریان زندگی روزمره متوجه آن می‌شویم. آثار دیزنی دیگر از ما انتظار ندارد که منتظر شاهزاده‌ای با زره درخشان و چهره‌ای ورای واقعیت باشیم بلکه از ما انتظار دارد خواهر یا برادر خود را ببخشیم، همکاری کنیم و به اهداف جمعی‌مان برسیم، مشکلات‌مان را حل کنیم، شنونده‌ نقص‌هایمان باشیم و خود را اصلاح کرده و با والدین‌مان صلح کنیم.

بازنمایی عشق در فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که کودکان و بیشتر نوجوان‌ها طرفدار آنها هستند، علاوه‌بر اینکه احساسات و عواطف درونی انسانی‌ را نشان می‌دهند، انتظارمان را از اینکه عشق چگونه است یا قرار است چگونه باشد، شکل می‌دهند. این بازنمایی باعث می‌شود تلاش کنیم تا به انتظارات شکل‌گرفته در خودمان پایبند باشیم و حتی در قدم بعدی مدل ایده‌آلی را می‌آفریند که می‌خواهیم احساسات‌مان را به آن بدل کنیم. عشق رمانتیک که سال‌ها قبل همواره تحسین فرهنگی را تصاحب می‌کرد، حالا ماهیتش تغییر پیدا کرده و ما به خوبی می‌توانیم این تغییر را از محصولات رسانه‌ای -به‌خصوص انیمیشن‌های- یک دهه اخیر ببینیم.

برای مثال، این جهش معنایی درمورد داستان‌های مالفیسنت و یخ‌زده (frozen) به وضوح دیده می‌شود. زمانی که عشق حقیقی (true love) باید معجزه کند و تمام سختی‌ها را پشت‌سر بگذارد، شخصیت‌های اصلی داستان تصور می‌کنند که این عشق، باید درست شبیه عاشقانه‌های رمانتیک باشد و تنها در آن صورت است که می‌تواند عمل کند، اما تنها زمانی زیبای خفته از خواب برمی‌خیزد که مادرخوانده‌اش متوجه اشتباه خود می‌شود و ابراز پشیمانی می‌کند یا در داستان یخ‌زده، درنهایت و زمانی که آنا و السا اشتباهات هم را می‌پذیرند و به صلح می‌رسند، داستان تمام می‌شود. حتی در داستان گیسوکمند، با اینکه ممکن است در ابتدا تصور شود داستان، عاشقانه‌ای سنتی‌ است، اما به‌زودی رابطه بین راپونزل و پسر راهزن به طرز عجیبی تغییر ماهیت می‌دهد. عاشقانه آنها از فانتزی‌ها به دور است، ساده و سبک است و شور و شوق بیش‌ازحدی ندارد. از سمت دیگر، رابطه راپونزل با مادرش نشانگر کلیشه‌های رایج بین مادران و دختران نوجوان است. مادرانی بیش‌ازحد کنترل‌کننده که درنهایت بدرفتاری‌هایشان به مراقبت‌های بیش‌ازحد و تربیت استثمارگرایانه منجر می‌شود.

اینکه معنای عشق در این سطح تغییر پیدا کرده و کلیشه‌ عشق سنتی تقریبا درحال از بین رفتن است، خود می‌تواند قدم مثبت و رو به جلویی باشد. این مساله برای ما اهمیت دارد، چون آنچه از «عشق» در محصولات رسانه‌ای کودکان و نوجوانان بازنمایی می‌شود، تصویر آنها را از آنچه قرار است در زندگی برایشان به وقوع بپیوندد، شکل می‌دهد. آنها مدل به تصویر کشیده‌شده‌ تمام و کمال ذهنی‌شان را تقلید می‌کنند یا حتی منتظر آن می‌مانند. مطمئنا نوجوان‌ها هم نسبت به ایده‌آل‌های احساسی و عاطفی که در دیزنی نمایش داده و تجلیل می‌شوند، حساس هستند و آنها را تکرار می‌کنند. پس این قدم رو به جلو که کاملا منطبق بر نیازهای زندگی امروز شکل گرفته است، به نسبت بهتری می‌تواند انتظارات واقع‌بینانه عاطفی افراد را شکل دهد. عشق همان احساس تعهد نسبت به خانواده و خواهر و برادر است؛ این مدل واقع‌بینانه‌تری است که اعضای یک خانواده از دست هم عصبانی شوند و سر هم داد بزنند، اما همچنان بدانند که یکدیگر را دوست دارند. عشق به خانواده، ظرف بزرگ‌تری در مقایسه با عشق دوسویه دراختیار ما قرار می‌دهد که می‌تواند پیچیدگی‌های بیشتری را در خودش جا دهد.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰