مکتب وابستگی ازجمله اولین جریان‌هایی است که به نقد توسعه غربی در دهه۷۰ می‌پردازد. این مکتب که عمدتا ریشه در نظریات چپ (مارکسیسم و نئومارکسیسم) دارد، به‌نحو جدی در آرای «آندره‌گوندر فرانک» جلوه‌گر شد.

  • ۱۴۰۰-۰۹-۰۷ - ۰۱:۱۲
  • 00

نگره مکتب وابستگی در نقد توسعه

نگره مکتب وابستگی در نقد توسعه

علی عسگری، روزنامه‌نگار: شاید شما نیز با این ایده مواجه شده باشید: «توسعه یک امر جهانی است، فرهنگ خاصی ندارد اما اصول خاصی دارد، توسعه‌یافتگی همانند ریاضی جنبه فرمولی و ریاضی پیدا کرده...» اما درحقیقت این فرمول ثابت که در هرجا اعمال شود، نتایج مشخصی را به‌بار می‌آورد، چیست؟ توجه به سرمایه‌داری (با توجه به معنا و ماهیت مدرن آن) و از همه مهم‌تر، پیوند با سرمایه‌داری مدرن فرمولی است که غرب و سازمان‌های بین‌المللی، با نام جهانی‌سازی و توسعه، به‌عنوان داروی معجزه‌آسای مشکلات اقتصادی در مقابل پای کشورهایی می‌گذارد که به‌اصطلاح جهان سوم خطاب می‌شوند. اما آیا این روش می‌تواند آینده پیشرفته جهان سوم را تضمین و آنان را به سعادت دنیوی نائل سازد؟

 نظام جهانی سرمایه

در بررسی تاریخی، آغاز تحولاتی را که منجر به شکل‌گیری اروپای جدید شد می‌توان مقارن با شکل‌گیری طبقه خاصی دانست که با عنوان سرمایه‌داران نوظهور شناخته می‌شدند. این سرمایه‌داران که برخلاف سرمایه‌داری سنتی اروپا، نه متکی به زمین بوده و نه آرمان خود را از کلیسا می‌گرفتند، توانستند با خلق حوزه‌های جدید قدرت، کنترل مسیر حرکت جامعه را به‌دست گرفته و تمدن جدید غرب را محقق سازند، از همین‌رو می‌توان به‌نحو کامل، تطورات این سرمایه‌داری را با تطورات غرب جدید تطبیق داد. جهانی‌سازی سرمایه و تجارت با عناوینی همچون توسعه بین‌الملل، دهکده جهانی و... آخرین تطوری است که سرمایه‌داری غربی به خود دیده است، از همین‌رو به‌واسطه میل به تزاید و همه‌گیری، پیشنهادی مبنی‌بر مشارکت در ساختار جهانی سرمایه را در پیش پای کشورهای جهان سوم نهاده و بر این مدعی پافشاری می‌کنند که اگر خواهان رشد اقتصادی هستید، چاره‌ای جز پیوستن به این اقتصاد جهانی ندارید. این امر همان فرمولی است که تحت‌عنوان توسعه و برنامه‌های آن به جهان سوم عرضه می‌شود. براساس این دیدگاه «آنچه در فرآیند توسعه کشورهای جهان سوم غیرقابل مناقشه می‌کند، حیات این کشورها در بطن و متن نظام بین‌الملل است» درنتیجه تمام اهتمام آنان لازم است تا بذل کاهش ریسک سرمایه‌پذیری، تنش‌زدایی با نظام بین‌الملل به‌منظور جذب سرمایه خارجی و به‌عبارت دیگر، تبدیل شدن به یک شهروند صلح‌جوی دهکده جهانی شود. در مقابله با این شیوه از توسعه، منظرهای انتقادی نیز شکل گرفته است که در ادامه به بحث و بررسی یکی از آنان پرداخته تا از این روزنه، پاسخ پرسش‌های ابتدایی را بیابیم.

 مکتب وابستگی

مکتب وابستگی ازجمله اولین جریان‌هایی است که به نقد توسعه غربی در دهه70 می‌پردازد. این مکتب که عمدتا ریشه در نظریات چپ (مارکسیسم و نئومارکسیسم) دارد، به‌نحو جدی در آرای «آندره‌گوندر فرانک» جلوه‌گر شد. روح نظریه مکتب وابستگی را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: «توسعه‌نیافتگی، روی دیگر سکه توسعه‌یافتگی است.»

فرانک در مقاله «توسعه توسعه‌نیافتگی» به شرح این موضوع می‌پردازد که چگونه توسعه، منجر به توسعه‌نیافتگی کشور‌های جهان سوم می‌شود. از نظر وی، برای درک چیستی و چرایی عدم توسعه‌یافتگی کشور‌های جهان سوم، به‌جای مراجعه به سرنوشت کشور‌های توسعه‌یافته و مطالعه اقدامات آنان، باید به تاریخ خود کشور‌های توسعه‌نیافته رجوع کرد. وی در مطالعات خود پیرامون این کشور‌ها، استعمار را مهم‌ترین عامل عقب‌افتادگی کشور‌های جهان سوم معرفی می‌کند. از منظر فرانک، اندیشمندان توسعه، مراحل رشد کشور‌های غربی را ناشی از تطورات و تکون نظام سرمایه‌داری معرفی می‌کنند و معتقدند با رشد سرمایه‌داری، کشور‌های توسعه‌نیافته نیز می‌توانند به توسعه دست یابند. وی در نقد سخن فوق بر آن است همان‌گونه که متروپل‌های غربی ثمره سرمایه‌داری است، کشور‌های توسعه‌نیافته جهان سوم نیز ثمره سرمایه‌داری است. فرانک در توضیح مساله خود، نظریه مرکز-پیرامون را مطرح می‌سازد. از نظر وی ساختار جهانی توسط سرمایه به این نحو بنیان گرفته است که متروپل‌های غربی در حکم مرکز و متروپل‌های جهان سوم در حکم اقمار آن هستند. سپس دیگر مناطق کشور‌های توسعه‌نیافته نیز در حکم قمر‌های متروپل‌های همان کشور‌ها بوده و این ساختار مرکز پیرامونی عامل توسعه‌نیافتگی بخش‌های زیادی از جهان شده است، چراکه در چنین ساختاری، سرمایه از مناطق پیرامونی به متروپل‌های کشور‌های توسعه‌نیافته و از آنجا به متروپل‌های غربی انتقال یافته و تجمیع می‌شود. به این ترتیب، انباشت سرمایه در این مناطق باعث عدم توسعه‌یافتگی کشور‌های دیگر شده است. از نظر فرانک، کشور‌های پیرامونی مواد خام و اولیه متروپل‌های غربی را تهیه و محصول مصرفی را به قیمت گزاف از آنها خریداری می‌کنند، در این خصوص حتی وام‌های بین‌المللی که برای توسعه دراختیار کشور‌های جهان سوم گذاشته می‌شود نیز به‌منظور استحکام بیشتر همین چرخه عرضه می‌شوند.

 یک مطالعه موردی

نظر فوق در نگاه اول قدری بدبینانه به‌نظر می‌رسد، اما می‌توان شواهد متعددی را در عرصه عینیت برای آن مطرح ساخت. در اینجا به‌عنوان نمونه، به تجربه ترکیه در این زمینه اشاره می‌کنیم.

نجم‌الدین اربکان، از رهبران اسلام سیاسی در ترکیه و نخبگان آن، سرنوشت پایه‌گذاری صنایع بنیادین و پایه ترکیه را چنین طرح می‌کند. وی می‌گوید: «هنگامی که در آلمان و روی سیستم احتراق موتور‌های تانک مطالعه می‌کردم، شرکت‌های مختلف ترکیه‌ای را می‌دیدم که به‌دنبال تامین نیاز‌های خود از شرکت‌های آلمانی بودند. در همین زمان بود که ایده بنیان‌گذاری صنایع پایه ترکیه را طرح‌ریزی کردم. با تلاش فراوان در زمانی که تفکر غالب درخصوص ترکیه آن بود که ما تنها می‌توانیم هلو صادر کنیم، کارخانه طراحی موتور ملی را طرح‌ریزی و سالی 30 هزار موتور تولید کردم، اما از آنجاکه صنایع بنیادین در ترکیه وجود نداشت، تمام ۲۵۰قطعه موتور را خودمان می‌ساختیم. ظرفیت بخش پیستون ما بسیار بیشتر از تعداد موتور‌هایی بود که می‌ساختیم، به همین دلیل این بخش 11ماه از سال تعطیل بود و این موضوع سوددهی شرکت را تحت‌تاثیر قرار می‌داد. در آن زمان بزرگ‌ترین خریدار پیستون ارتش بود که نیاز‌های خود را از آمریکا وارد می‌کرد، به همین دلیل با معاون تدارکات ارتش جلسه‌ای گذاشته و از آنان خواستم که پیستون‌های داخلی را خریداری کنند، اما وی در کمال تعجب گفت که ما نمی‌توانیم چنین کاری کنیم، چراکه آمریکا و موسسات بین‌‌المللی به این شرط به ما وام می‌دهند که مبلغ وام را عینا از خودشان محصولات مختلف خریداری کنیم، لذا ما بودجه مخصوصی برای خرید پیستون نداریم که دراختیار شما قرار دهیم.»

مساله فوق تنها یکی از تجربیات موجود در این زمینه است. فرانک در پژوهش‌های خود، مصادیق متعددی را مطرح می‌سازد. وی با مطالعه موردی ژاپن این موضوع را به اثبات می‌رساند که این کشور چگونه درحالی که در ساختار سرمایه‌داری جهانی مشارکت نکرد، در زمان امپراتوری میجی به پیشرفت رسید یا با مطالعه موردی کشور‌های آمریکای‌لاتین، این موضوع را مطرح می‌سازد که این کشور‌ها علی‌رغم مشارکت گسترده در ساختار سرمایه‌داری جهانی، در انتهای جدول شاخص‌های توسعه به‌سر برده و وضعیت مناسبی ندارند. منطقه بنگال در هند که در زمانی رگ حیاتی سرمایه‌داری متروپل‌های غربی بود، امروزه از عقب‌افتاده‌ترین مناطق جهان است. از نظر فرانک از اولین راهکار‌های توسعه‌یافتگی، عدم مشارکت در سیستم تبعیض‌آمیز سرمایه‌داری جهانی است.

 تقسیم کار ناعادلانه جهانی

یکی از وجوه نظرات مکتب وابستگی که بعد‌ها از آثار امانوئل والراشتاین، توضیح علمی یافت، تقسیم کار ناعادلانه جهانی است. والراشتاین در طرح نظام جهانی خود، کشورها را به سه دسته تقسیم کرد:
• کشور‌های مرکزی که مبتنی‌بر تولید صنعتی و سرمایه، با دولت‌های مقتدر شکل گرفته‌اند.
• کشور‌های پیرامونی که مبتنی‌بر فروش مواد خام ارتزاق کرده و دارای طبقه گسترده روستایی و دولت‌های ضعیف هستند.
• کشور‌های شبه‌پیرامونی که خصوصیت‌هایی از دو گروه بالا را حمل می‌کنند.
از نظر والراشتاین، تقسیم کار جهانی به‌گونه‌ای توسط سرمایه سامان داده شده است که کشور‌های پیرامونی همواره عرضه‌کننده مواد خام و مصرف‌کننده کالاهای کشور‌های مرکزی باشند، از همین‌رو این تقسیم ناعادلانه کار، فاصله میان کشور‌های توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته را روزبه‌روز افزون می‌سازد.

مبتنی‌بر این منظر، پاسخ پرسش‌های ابتدای نوشتار به‌نحو کامل روشن می‌شود، بنابراین حفظ فاصله با سرمایه‌داری بین‌المللی یا کنترل آن، راه پیشرفت و توسعه خواهد بود، این زاویه دید مستلزم طراحی مدل‌های توسعه‌ای به‌نحوی است که در آن سرمایه‌داری از نیروی پیشرو تنزل‌یافته و در خدمت دیگر عناصر قرار گیرد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران