سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: «نیمی از آنچه در سریال میبینید واقعیت است و نیمی دیگر حقیقت دارد.» این جمله را در ابتدای تیتراژ سریال «سرجوخه» احتمالا دیدهاید. جملهای که شاید ناشی از تجربههای قبلی سازندگانش باشد. تجربهای که اوجش در سریال «خانه امن» خودش را نشان داد و کشتن خاوری به خاطر خنک شدن دل کارگردانش تنها یک نمونه است. هرچند ابوالفضل صفری، تهیهکننده سرجوخه نظر دیگری داشته باشد و بگوید: «ماجرا این است که تمام جزئیاتی که در سریال میبینید مابهازای بیرونی دارد. البته تا حدودی که مدیوم تلویزیون به ما اجازه میدهد و میتواند قبول کند درباره این موضوعات صحبت کردیم. زیرا تلویزیون، رسانه ملی و فراگیر است و نمایش این مسائل همانقدر که میتواند برای حوزه فرهنگ و جامعهمان خیرات داشته باشد، میتواند مضراتی هم داشته باشد. لذا باید خیلی کنترل شود و بستهبندی و ارائهاش به همین سادگی و شبیه به قصههای دیگر نیست.» حالا ظاهرا همه چیز کنترل شده و اینهایی که ما شبها در قالب سریال سرجوخه میبینیم خیرات خالص هستند و مضرات خاصی ندارد. «سرجوخه» در کنار مسائل امنیتی و اطلاعاتی میخواست به فضای مجازی و اتفاقاتی مانند شاخ شدنهای یکشبه، سایتهای شرطبندی، انتشارخبرهای کذب و فرقهها بپردازد و اینبار جوانان فریب خورده محوریت داستان باشند. اشاراتی به خودکشی بازیگر سابق صداوسیما، تاسیس سایت شرطبندی یا استفاده کردن از به اصطلاح «پرستو»ها برای به دام انداختن و پیشبرد اهداف جاسوسی از دیگر ابزار و اهدافی است که این سریال در ذهن داشته و برایشان مهم بوده است. هرچند به گفته سیدحسین امیرجهانی، نویسنده این سریال در «سرجوخه» مخاطب دیگر صرفا با یک کار امنیتی مواجه نیست بلکه یک موقعیت امنیتی در دل چندین قصه اجتماعی درهم پیچیده روایت میشود که بر جذابیت و کشش آن میافزاید اما همچنان مشکل اصلی تسلط فضای امنیتی روی اثر است. میگویند بهشت وقتی بهتر دیده میشود که جهنم درست ترسیم شود و در سرجوخه انگار قرار نیست جهنمی توصیف شود یا ترجیح داده شده که جهنم لطیفی را ببینیم. ترس از سیاهنمایی و همینطور بسته بودن دست تلویزیون برای نمایش نیمه زشت فضای نامطلوب ایجاد شده برای جوانان، یک تصویر فکاهی را ایجاد کرده است. آدم بدها نهایتا حرفهای شعاری منفی میزنند و اوج کارهای قبیح آدمهای بد در خوردن نوشیدنیهای قرمز است و قمار. گفتن به جای نشان دادن ضعف بزرگ سرجوخه و سریالهای امنیتی چند سال اخیر است. نگاه سطحی به مشکلات و تجویز نسخههای کلی و نخنما شده و همچنین انداختن توپ در زمین خانواده ازجمله نقایص مهم «سرجوخه» است. تمرکز و مانور روی لوکیشنهای خارجی و اصرار روی ساختن تیپهای کلیشهای و احتیاط بیش از حد کارگردان در نمایش زشتیها و تصاویر شائبهبرانگیز، از سرجوخه یک اثر معمولی رو به پایین ساخته که نمیتواند مخاطبان هدف خود که جوانان هستند را راضی و قانع کند. ممکن است گفته شود که مخاطبان هدف این سریال، خانوادهها هستند که اگر این هم باشد طبق آمار و بازتابهای دیده شده، سرجوخه نتوانسته چندان موفق عمل کند. سرگردانی بین ژانر پلیسی و امنیتی و ملودرام خانوادگی و علاقه به راضی نگه داشتن طبقات مختلف اجتماعی، خروجیاش میشود سریالی که این شبها از شبکه سه پخش میشود. نمیشود که به دریا رفت و اصرار بر خیس نشدن داشت؛ کاری که سازندگان سرجوخه به آن تمایل دارند. وقتی به هر دلیلی نمیخواستند که عمق فجایع و مشکلات را نشان بدهند خروجیاش میشود ارائه یک تصویر سطحی و غیرواقعی از جوانها و مشکلات آنها و طبیعتا این برای مخاطب باهوش که در جامعه حضور دارد و همه چیز را از نزدیک میبیند قابل پذیرش نیست. نکته عجیبتر درباره این سریال، دعوای شبکههای یک و سه برای پخش این سریال بود و حاشیه دیگر برمیگردد به جایگزینی بازی تیمهای میلان و پورتو در روز چهارشنبه 12 آبان که باعث خارج شدن «سرجوخه» از کنداکتور شبکه سه شد و توضیح قانعکنندهای هم دربارهاش داده نشد.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: