
کار ما همهجوره کار تلخی شد، چه بهلحاظ مضمون و چه بهلحاظ اتفاقی که برای کارگردان افتاد و همینطور فشار روحی که هر شب به بچههای بازیگر وارد میشود. آنها فقط گوشهای از واقعیت کادر درمان را بازی کردند اما بسیار دچار فشار روحی شدهاند و فکر میکنم ما حالا شرایط سخت و دشوار کادر درمان در دوران کرونا و این را که چه کشیدهاند بیشتر درک میکنیم.
کارگردان «اتاق» به دلیل فشار روحی و استرس زیاد دچار ایست قلبی شد

گفتوگویی با انوشه زاهدی، تهیهکننده نمایش اتاق داشتم و بیش از هر چیز میخواستم بدانم این روزهای سخت را چگونه میگذراند؟ او گفت: «تمام سعیمان این بود که کار بیشتر و بهتر دیده شود، هم بهخاطر موضوعی که داشت و هم بهخاطر اتفاق ناگواری که برای کارگردانمان افتاد. من با ساشا کشوادی حدود سهسال قبل کار کردم، اولین نمایشمان «واگیر ندارد» بود و این نمایش چهارمین تجربه مشترک ما بود. ایده اولیه زمانی در ذهنش شکل گرفت که کرونا تازه در ایران خودش را نشان داد و او تصمیم گرفت یک مستند-تئاتر درباره کرونا روی صحنه ببرد. تقریبا پارسال بود که تصمیمش را عملی کرد و حدود سهماه در بخش آیسییو کرونا با پرستاران و کادر درمان مصاحبه کرد. او در آن سهماه با آنها زندگی کرد و بسیار تحتتاثیر شرایطشان بود. تمام مصاحبهها هم موجود است و حتی تصمیم داشتیم این مصاحبهها را با ویدئوپروژکشن حین اجرا پخش کنیم که این ایده بنابر دلایلی به اجرایمان در جشنواره فجر موکول شد. بعد از انجام مصاحبهها شروع به نگارش متن کرد و به این مصاحبهها یک خط داستانی اضافه کرد و کمکم متن در کل طی نه ماه سروشکل پیدا کرد. تمام اسامی افراد در نمایش واقعی و مستند است بهجز تعداد کمی که خودشان خواستند اسمشان بهصورت مستعار در نمایش آورده شود. او بسیار روی متن حساسیت به خرج داد و من هم بسیار متن را دوست داشتم، متن را برای مرکز هنرهای نمایشی فرستادیم و بهمحض گرفتن مجوز شروع به انتخاب سالن و انتخاب بازیگر کردیم و تقریبا از سهماه قبل اجرا شروع به تمرین کردیم. کار در مرحله بازبینی هم بسیارخوب پیش رفت و شاید بهدلیل موضوع آن بود که هیچایرادی بهکار گرفته نشد اما دو روز مانده به اجرای افتتاحیه آن اتفاق تلخ افتاد که قرار بود در 11 آبان باشد. بهدلیل فشار روحی و استرس زیاد کار و موضوع آن روی ساشا، او دچار ایست قلبی شد و این شوک بسیار بزرگی برای گروه ما و هرکس بود که او را میشناخت؛ چند ساعت اول همه در بهت بودیم و به خانه او رفتیم اما بعد از گذشت چندساعت تصمیمم را با گروه درمیان گذاشتم. میخواستم کار را به اجرا ببریم و همه اعضای گروه هم با من همنظر بودند که اجازه دهیم آخرین کار ساشا روی صحنه برود و با وجود فشاری که روی بچهها بود، همه موافقت کردند. کار را باتاخیر چندروزه و در 16 آبان اجرا کردیم. همان شب که این حادثه اتفاق افتاد بهنام شرفی و خیلی از بچههای تئاتری و چهرهها تماس گرفتند و اعلام آمادگی کردند نقشی را که خود ساشا بازی میکرد، برعهده بگیرند یا گروه را سرپرستی کنند اما نمیخواستیم کسی از بیرون برای سرپرستی کار بیاید. با بهنام شرفی قبلا برای نقش دیگری در کار صحبت کرده بودیم اما بهدلیل مشکل زمانی نتوانسته بود کنارمان باشد و بهواسطه رفاقت دیرینهای که با ساشا داشت، همان شب حادثه خواست آن نقش را که قبلا خود ساشا بازی میکرد، برعهده بگیرد. او از همان شب تمرینات را با بچهها شروع کرد و ما با پنجشب تاخیر اجرا را شروع کردیم.»
زاهدی درباره اینکه شبهای اجرا چگونه پیش میرود و همچنین درباره میزان استقبال مخاطبان گفت: «دوست داشتم خانوادههای شهدای سلامت و بنیاد شهید و کادر درمان و پرستاران به دیدن کار بیایند و مهمان ما باشند، چون کار ما اتفاقا از طرف بچههای تئاتری خوب دیده و استقبال شد اما میخواستم کسانی که بچهها بهخاطرشان این همه زحمت کشیدند به تماشای کار بیایند و ما میزبانشان باشیم. تنها کسی که از ما حمایت کرد و بهنمایش ما آمد دکتر علویان، رئیس نظام پزشکی بود، اتفاقا کار را هم بسیار دوست داشتند. تلاش زیادی برای جذب ارگانها کردیم و بهواسطه ارتباطاتی که داشتیم، دوست داشتم کار را به این خانوادههای آسیبدیده تقدیم کنیم اما همکاری میسر نشد. البته افراد و پرستارانی که با آنها مصاحبه کردیم چندین بار کار را دیدند و بسیار دوست داشتند. دلم میخواست حداقل این به گوش دیگران برسد که به خاطر این موضوع و فشار روحی که وارد شد کارگردان ما از دست رفت. بچهها با آن فشار وصفنشدنی پایکار ایستادند. آنها سهماه هرروز و بهصورت تنگاتنگ با ساشا کشوادی در ارتباط بودند و بعد یکدفعه او را از دست دادند، همینکه توانستند روی صحنه حاضر شوند، خودش یک هنر است که از توان من یکی خارج است. حقشان بود بیش از اینها دیده شوند و صدایشان به گوش خانوادههای شهدای سلامت برسد، البته افراد سرشناسی از کار دیدن کردند ازجمله دکتر وحید نوروزی، دکتر امیر صدری و میثم وزیریان و از کانون کارگردانان کسانی مثل محمد رحمانیان، شکرخدا گودرزی، شهرام گیلآبادی و دبیر فجر آقای مسافرآستانه کار را دیدهاند و بسیاری از بچههای تئاتری.»
در همین راستا از او خواستم درباره حالوهوای پشتصحنه و وضعیت روحی بچهها بیشتر بگوید. او کمی مکث کرد و گفت: «کار ما همهجوره کار تلخی شد، چه بهلحاظ مضمون و چه بهلحاظ اتفاقی که برای کارگردان افتاد و همینطور فشار روحی که هر شب به بچههای بازیگر وارد میشود. آنها فقط گوشهای از واقعیت کادر درمان را بازی کردند اما بسیار دچار فشار روحی شدهاند و فکر میکنم ما حالا شرایط سخت و دشوار کادر درمان در دوران کرونا و این را که چه کشیدهاند بیشتر درک میکنیم. متاسفانه نمیتوانیم کار را تمدید کنیم، چون بچهها باید سر فیلمبرداری و جاهای دیگه حاضر باشند. تا 11 آذر روی صحنه هستیم اما امیدوارم بتوانیم در جشنواره فجر اجرا برویم و در این شبهای باقیمانده عده بیشتری کار را ببینند.»
از او درباره حالوروز هیوا کشوادی، خواهر ساشا که از بازیگران نمایش اتاق است، پرسیدم و گفت: «ما همان موقع از او پرسیدیم که اگر فکر میکند جو برایش مناسب نیست یا فشار روحی او شدید است، اجرا نکند اما خودش تمایل داشت در آخرین یادگار برادرش حضور داشته باشد.»
بهنظرم میرسید برخی موقعیتها در نمایش اجازه بسط و گسترش پیدا نمیکرد و بهسرعت روایت میشد و از آن عبور میکردیم، علت را پرسیدم و او گفت: «ریتم کار را کمی بالا بردیم، چون زمان محدود بود و آخرین تمرین جنرالی که در حضور ساشا اجرا شده بود، تلاش کردیم تماموکمال عین همان اجرا کنیم و امانتداری کنیم، بهجز دیالوگ انتهایی کار که با حضور بهنام شرفی و به پیشنهاد او اضافه شد.»
انوشه زاهدی از سعید حسنلو طراح صحنه کار گفت که در خلال این اتفاق بسیار محبت کرده و هر روز دلسوزانه به گروه سر میزند و از رضا جهانی که گروه را بهخوبی هدایت میکند و علاوه بر اینکه بازیگر اصلی کار است سرپرستی گروه را هم برعهده دارد، از تاثیر تکتک بچهها گفت که همهجوره پایکار ایستادند و حتی کارهایی را در گروه تقبل میکنند که در قبال آن وظیفهای ندارند، مثلا ممکن است کسی تولید محتوا کند یا کسی که طراح صحنه بوده به گروه انرژی بدهد و بهنوعی همه آنچه را در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.
