

نیکان راستقلم، روزنامهنگار: صبح یکشنبه نهم آبانماه بود، صفحه اینستاگرامم را باز کردم و آن خبر شوکهکننده را دیدم. خبر مرگ ناگهانی کارگردان جوانی به نام ساشا کشوادی. درست دو شب قبل از اجرای عمومی نمایشش به نام «اتاق»، حوالی ساعت 2صبح در خانهاش خوابید و دیگر هرگز بیدار نشد. کارگردانها شب و صبح قبل از اجرا بهنهایتی که به ذهنتان برسد، مشغول کارند. آنها ماهها مثل یک دونده دو ماراتن دویدهاند و حتی اگر در لحظات منتهی به اولین اجرا گوشهای روی صندلی تماشاگران نشسته باشند، فکر نکنید دارند خستگی درمیکنند، بدانید ذهنشان آنقدر مشغول هزار مساله نادیدنی است که به چند لحظه مکث و تامل و سکوت وادارشان کرده است. ساشا ولی صبح اولین اجرا را ندید. وقتی خبر را خواندم یادم به دوست مشترکی افتاد. با او حرف زدم و متوجه شدم ساشا دو شب قبل اجرا استرس زیادی داشته و با همین اضطراب به خوابرفته و در خواب دچار سکته قلبی شده است. ته قلبم حس میکردم اجرایشان قاعدتا نباید کنسل شود. شاید بشود با تاخیر چندروزه اجرا را شروع کرد اما لغو کردن کاری که آماده بوده و آخرین یادگار کارگردانش است نباید رخ دهد و همینطور هم شد.
گروه 16 آبان اجرایشان را در تماشاخانه سپند آغاز کردند. همت جمعی چند جوان کار را سرپا نگه داشت و مرا که از فضای مجازی داشتم رصدشان میکردم، عمیقا خوشحال کرد. با خودم میگفتم بچهها دینشان را به کسی ادا کردند که فرصت خداحافظی پیدا نکرده و هنوز دل نکنده بود. چند شب پیش بالاخره توانستم اجرایشان را تماشا کنم. دریغ که اجرا هم درباره مواجهه با مرگ بود؛ مواجههای بیواسطه، هولناک و ممتد. مواجهه کادر درمان با کرونا و جنگ در خط مقدم نظام سلامت، شهدای نظام سلامت. میشود هزار ترکیب دیگر هم ساخت و چه کسی است که در این دوسال گوشش از این ترکیبها پر نباشد؟
نمایش اتاق، قصه چند پرستار در بخش است؛ پرستاران درگیر با بیماران کرونا. قصه خستگیهای شبانهروزی و فرسایشی بودن کار از فرط حجم بالای مراجعه؛ قصه خوشیهای لحظهای و بغضهای طولانی پرستاران. نمایش با رقص کاراکتر مرد شروع میشود. همه پرستاران پشت پیشخوان ایستادهاند و او بهمیان جمع میآید و معصومانه میرقصد. هرکدام قصه خودشان را دارند، یکی دونفرشان در شرف ازدواج هستند، یکی دیابت دارد و دیگری چندسالی است با همکارش ازدواج کرده است. کاراکتری هم بهموازات دیگر کاراکترها دارد به نام بهنام شرفی (بهنام شرفی بازیگر تئاتر است و بهدلیل فوت رفیقش ساشا کشوادی نقشی را که خود ساشا قرار بود بازی کند، برعهده گرفته است) او مستندساز است و تصمیم گرفته با پرستاران کرونایی مصاحبه کند. پرستاری را مقابل دوربینش مینشاند و از او درباره سختی کارش و بدترین لحظهای که در این مدت تجربه کرده، سوال میپرسد و هرازگاهی درطول نمایش صداهایی پخش میشود که صدای واقعی پرستاران است و از تجربههای سنگین مرگ میگویند که در این ایام شاهدش بودند. هریک از کاراکترها صمیمیت و شیرینیای با خودش به صحنه آورده که مخاطب را درگیر میکند؛ یکی کمتر و دیگری بیشتر. بازیها هم یکدست و قابلقبول پیش میروند. شخصیتها، گانهای پرستاری پوشیدهاند که بیشازاندازه به چشمتان آشنا خواهد آمد و قصه نمایش جهانش را با همه کاستیها برای شما میسازد.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:
کارگردان «اتاق» به دلیل فشار روحی و استرس زیاد دچار ایست قلبی شد (لینک)
واقعیت اجتماعی از موبایل تا نمایش (لینک)
