«فرهیختگان» به‌مناسبت نزدیک‌شدن به سالروز تولد دکتر شریعتی، یکی از مباحثات درون‌حوزوی شهیدبهشتی و علامه مصباح‌یزدی درباره شریعتی را بازخوانی کرد
شهیدبهشتی درباره مثال تعدد زوجات که شریعتی در جای دیگری از کتاب «اسلام‌شناسی» به آن اشاره داشته و علامه مصباح آن را مصداقی از کنار گذاشتن وحی توسط شریعتی می‌داند، می‌گوید: نشانه‌ای که بر این مساله درمورد تعدد زوجات آورده شده، اگر خود گوینده و نویسنده این بحث را به مساله خاتمیت عطف کرده بود، آن هم با این پیوندی که آورده‌اند [آن‌گاه اشکال وارد بود]؛ ولی او عطف نکرده است.
  • ۱۴۰۰-۰۸-۲۹ - ۰۰:۳۲
  • 00
«فرهیختگان» به‌مناسبت نزدیک‌شدن به سالروز تولد دکتر شریعتی، یکی از مباحثات درون‌حوزوی شهیدبهشتی و علامه مصباح‌یزدی درباره شریعتی را بازخوانی کرد
ماجرای شریعتی
ماجرای شریعتی

محسن تاجیک، روزنامه‌نگار: بیش از 44سال از درگذشت دکتر علی شریعتی در ساوت‌همپتون انگلیس می‌گذرد اما مناقشات بر سر او و نگرش‌هایش نسبت به اسلام، شریعت، روحانیت، توحید و همچنین مکاتب دیگر مانند مارکسیسم و سوسیالیسم همچنان زنده است. شریعتی که استاد ادبیات و تاریخ بود حدفاصل سال‌های 47 تا 51 در حسینیه ارشاد سخنرانی می‌کرد و در زمره روشنفکران دینی قلمداد می‌شد. او در میان هوادارانش مشهور بود که نگرشی نوین به اسلام دارد. شهرت شریعتی و آثارش باعث شده بود در دهه 50 مساله شریعتی به موضوع داغ حوزه‌های علمیه تبدیل شود. آثار و افکار او مورد بحث و بررسی جدی حوزویان قرار گرفته بود و درمیان چهره‌های شاخص نهضت اسلامی و روحانیون مبارز با پهلوی نگاه‌های متفاوتی نسبت به شریعتی وجود داشت. از یک طرف چهره‌هایی چون شهیدمطهری و مرحوم علامه مصباح‌یزدی نگاه‌های انتقادی تند و بعضا تا حد انحراف از دین نسبت به شریعتی و افکارش داشتند و در طرف دیگر افرادی مانند آیت‌الله خامنه‌ای و شهیدبهشتی طرفدار برخورد ملایم و دوستانه با شریعتی بودند و معتقد بودند او مجموعه‌ای از محسنات و معایب را دارد که برآیند آن مثبت است.

در شماره امروز حافظه قصد داریم به مناسبت نزدیک‌شدن به دوم آذر، سالروز تولد شریعتی، به یکی از مباحثات درون‌حوزوی نسبت به دیدگاه‌های او بپردازیم. مباحثه مذکور تابستان سال 56 و مدتی بعد از فوت شریعتی میان دو استاد برجسته مدرسه حقانی یعنی مرحوم علامه مصباح‌یزدی و آیت‌الله شهیدبهشتی انجام شده است.

  مطالبه علامه مصباح‌یزدی از طلاب و حوزویان

ماجرا از این قرار است که آیت‌الله مصباح‌یزدی در یکی از جلسات درس خود در سال 56 در مدرسه حقانی، طرح بحثی درباره تهدیدهای پیرامون نهضت‌های اسلامی و تعالیم اسلامی می‌کند. او در این گفتار معتقد بود یکی از خطرهای اصلی برای تعالیم اسلامی، تحریف در این تعالیم با لباس و شکل نوآوری و نوپردازی به‌منظور قابل‌قبول کردن اسلام برای کسانی است که دستخوش افکار مادی شده‌اند. علامه‌مصباح یکی از وجوه این خطر را مربوط به نوشته‌ها و کتب دکتر شریعتی می‌داند و سه نقد اصولی به کتاب «اسلام‌شناسی» شریعتی را مطرح می‌کند؛ اول بحث مربوط به خاتمیت، وحی و نقش انبیا. دوم بحث مربوط به امامت و سوم بحث مربوط به معاد. از نظر علامه‌مصباح برخی بخش‌های این کتاب شریعتی برخلاف اصول مسلم اسلام و تشیع است و او اعتقاد داشت آنچه شریعتی در این سه موضوع نوشته مصداق تحریف مبانی دینی و اسلامی است. علامه مصباح در پایان بحث خود از طلاب حاضر در جلسه و دیگر چهره‌های برجسته حوزوی درخواست می‌کند در این زمینه مطالعه و تحقیق و بررسی کنند و ببینند آیا آنها هم از این عبارت‌ها و نوشته‌های شریعتی، این تحریف‌هایی که او یافته را می‌یابند یا نه. اگر آنها هم به همین یافته‌های او رسیدند، در روشن‌کردن افکار عمومی درباره افکار باطل شریعتی با وی همراه شوند و وظیفه‌ای را که از نظر دینی و الهی برعهده دارند، انجام دهند و اگر علامه را در نقد افکار شریعتی در خطا و اشتباه دیدند، وی را نسبت به‌منظور شریعتی از آن نوشته‌ها آشنا کنند تا او از دنبال‌کردن مباحث انتقادی نسبت به شریعتی خودداری کند. پس از این جلسه و این درخواست علامه مصباح، تعدادی از طلاب مدرسه حقانی از دیگر استاد این مدرسه یعنی آیت‌الله شهیدبهشتی خواستند نظر خود را پیرامون انتقادات علامه‌مصباح به شریعتی و در چارچوبی کلان‌تر نگاه خود را درباره شریعتی و افکار و آثار او بیان کند. همین مساله باعث می‌شود مدتی بعد جلسه‌ای در مشهد با حضور شهیدبهشتی برگزار شود و او نظرات خود را درباره آنچه از او خواسته بودند، ابراز کند. در ادامه با استناد به کتاب «دکتر شریعتی؛ جست‌وجوگری در مسیر شدن» متعلق به بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهیدبهشتی، مطالب موردمناقشه دکتر شریعتی، انتقادات علامه مصباح به این مطالب و پاسخ‌های شهیدبهشتی را تنها در موضوع خاتمیت، وحی و عقل و نقش انبیا در این زمینه بازخوانی می‌کنیم.

  شریعتی چه می‌گفت؟

شریعتی در صفحه 69 کتاب «اسلام‌شناسی» خود درباره خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و مساله عقل و وحی می‌نویسد: «خاتمیت می‌خواهد بگوید انسان‌ها تاکنون احتیاج داشته‌اند برای زندگی خودشان از ماورای تعقل و تربیت بشری‌شان هدایت شوند. حالا در این زمان، در قرن هفتم میلادی، بعد از آمدن تمدن یونان، تمدن روم، تمدن اسلام، قرآن، انجیل و تورات تربیت مذهبی انسان تا حدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس انسان براساس این طرز تربیتش قادر است بدون وحی و بدون نبوت جدید خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند. بنابراین دیگر نبوت ختم است، خودتان راه بیفتید.» شریعتی همچنین در صفحه 70 این کتاب در ادامه این موضوع نوشته: «پیغمبر اسلام می‌گوید که از حالا به بعد تربیت شده‌ای و شعورت تا حدی که بتواند صلح و سازش و سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند، رسیده است. تو می‌توانی و می‌فهمی؛ یعنی اندیشه‌ات به مرحله‌ای از تکامل رسیده که احتیاج ندارد باز هم وحی دست تو را بگیرد و پا به پا ببرد. از این پس، عقل جای وحی را می‌گیرد، البته عقلی که با وحی در طول قرون پیش تربیت یافته و بالغ شده است.» این دو بخش از کتاب شریعتی مورداستناد علامه مصباح قرار می‌گیرد و در جلسه درس خود در مدرسه حقانی با قرائت این دو قسمت از کتاب، آن را مصداق انحراف از اصول مسلم اسلام می‌داند.

  نقد علامه مصباح به دیدگاه شریعتی

نظر و استنباط صریح علامه مصباح درباره این بخش نوشته‌های شریعتی آن است که او می‌خواسته بگوید با خاتمیت و با آمدن قرآن و پیامبر اسلام(ص) بشر دیگر نیاز به استفاده از تعالیم وحی و استناد به این تعالیم ندارد، بلکه یکسره وحی را کنار می‌گذارد و با عقل و آنچه اندیشه او به‌عنوان قوانین و آیین زندگی برای او روشن می‌کند و مقرر می‌دارد زندگی خود را برنامه‌ریزی و اداره می‌کند. علامه مصباح در تشریح این استنباط خود در جلسه درسش می‌گوید: «نقد و بررسی از این دو فقره [نوشته‌های شریعتی] به‌ خوبی روشن است که نویسنده بشر را به‌صورت طفلی تصور کرده که می‌خواهد راه بیفتد، ولی قدرت راه رفتن روی پای خودش را ندارد. تمدن یونان و روم و اسلام هریک به نوبه خود الله‌وار دست او را گرفته و پا‌به‌پا برده‌اند تا قرن هفتم میلادی که بالغ و از این الله‌ها بی‌نیاز شد و قدرت یافت که روی پای خودش راه برود. از این پس به او گفته شد تو می‌توانی و می‌فهمی و دیگر احتیاج به وحی نداری. از این پس، عمل جای وحی را می‌گیرد. اساسا باید توجه داشت اصیل‌ترین جهت نیاز به وحی، که رکن برهان نبوت را تشکیل می‌دهد، این است که عقل با همه تکاملش کافی نیست که راه دقیق دنیا و آخرت را نشان بدهد. اگر تمدن روم و یونان و سایر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و ایدئولوژی‌های بشری می‌توانست این نیاز را برطرف کند، دلیلی بر لزوم نبوت وجود نمی‌داشت. اکنون در قرن بیستم و نه در قرن هفتم هنوز هم بشر قادر نیست با عقل تکامل‌یافته و تربیت‌شده‌اش طرح و برنامه‌ای برای زندگی خود ترسیم و تعیین کند که سعادت ابدی او را تضمین کند و سر خاتمیت اسلام، بقای این آیین جاویدانی در میان بشر است که به کمک آن می‌تواند راه صحیح سعادت ابدی را تشخیص دهد، نه کامل شدن عقل و رسیدن اندیشه به حدی که بتواند صلح و سازش برقرار کند و اگر این است که دیدیم بشر بعد از قرن هفتم میلادی چقدر بهتر از قرن‌های قبل از آن صلح و سازش برقرار کرد! نویسنده تصور کرده دستگاه نبوت دستگاهی است که بشر در بعضی از دوره‌های تکاملی‌اش در کنار تمدن‌های یونان و روم به آن نیاز داشته و اکنون دیگر دورانش سپری شده و جای خود را به عقل داده است و نتیجه طبیعی چنین طرز فکری این است که بشر از این پس که دوران جدید تکامل خود به دوران بی‌نیازی از وحی را می‌گذراند، می‌تواند با عقل خود برای زندگی‌اش برنامه‌ریزی کند و حتی قوانین اسلام را لغو و نسخ کند.» علامه‌مصباح در ادامه با اشاره به موضوع تعدد زوجات در کتاب «اسلام‌شناسی»، وجود این موضوع در نوشته‌های شریعتی را شاهدی بر بی‌نیازی وی از وحی می‌داند: «...البته به این نتیجه تصریح نکرده، وی [شریعتی] حتی در همین کتاب اسلام‌شناسی شواهدی بر توجه به آن و پذیرفتنش وجود دارد. ازجمله در صفحه ۵۰۸ درباره تعداد زوجات می‌نویسد: بی‌شک وجدان عصر ما از چنین اهانت زشتی نسبت به زن جریحه‌دار می‌شود، اما در گذشته و به‌خصوص در جامعه‌های ابتدایی، این اصل به بسیاری از زنان محروم و بی‌سرپرست [که خود و احیانا فرزندان یتیم‌شان برای همیشه از زندگی گرم و امن و سالم خانوادگی محروم می‌شده‌اند]، امکان آن را می‌داده است که آینده خویش را [که فقر و پریشانی و فساد تهدیدش می‌کرد در پناه مردمی که در آن روزگار تنها پناهگاه زن و کودک بوده است] نجات دهد و در صفحه ۵۳۰ می‌نویسد: و تعدد زوجات را در گذشته و آن هم در یک جامعه قبایلی و بدوی یا پدرسالاری که هنوز تا مرحله بورژوازی و مدنیت پیچیده اجتماع شهری و خانواده تک‌همسری فاصله بسیار دارد، اگر با دیدن حال و آن‌هم به‌گونه‌ای که گویا در جامعه متمدن اروپای امروز می‌گذرد بررسی کنیم، بی‌شک آن را مطرود خواهیم دانست.»

  پاسخ‌های شهیدبهشتی به انتقادات علامه مصباح

شهیدبهشتی در جلسه‌ای که در مشهد پیرامون انتقادات علامه مصباح یزدی به نوشته‌های شریعتی برگزار شد، درباره دیدگاه شریعتی راجع‌به مساله خاتمیت، در ابتدا به نقش‌های انبیا اشاره می‌کند. ایشان یکی از نقش‌های انبیا را پاسخ دادن به سوالات جاری مردم از طریق وحی می‌داند و می‌گوید: «وحی برای انبیا کمک و منبع شناخت و معرفتی بود که از آنها و پیروان و امم آنها در مسائل جاری دستگیری می‌کرد، یعنی وحی برای پیغمبر نه‌تنها آورنده تعالیم کلی و اساسی بود و نه‌تنها آورنده شناخت نسبت به نظامات و قوانین و شریعت بود، بلکه برای پیغمبر و به‌وسیله و از طریق پیغمبر برای امت، گره‌گشای قسمتی از مشکلات بود. شما این مساله را در خود قرآن می‌بینید. وحی‌هایی درمورد مسائل خاص بر پیغمبر(ص) آمده است. وحی کار رهبری امت را در مسائل بغرنج آسان می‌کرده، بنابراین مقداری از نیازهای شناختی مردم در مسائل جاری نیز از طریق وحی تأمین می‌شده. در سیره پیغمبر اکرم(ص) مکرر می‌بینید بر پیغمبر حتی درباره فلان جاسوس وحی شد که این زن جاسوس است؛ بفرست آن نامه مخفی‌شده در گیسوان او را از لای گیسوانش دربیاورند. یا فلان کس عازم کشتن و قتل توست؛ بفرست او را جلوتر نابود کنند.»

شهیدبهشتی همچنین درباره نسبت وحی و عقل در دوران خاتمیت اضافه می‌کند: «مردم در زمان پیغمبر اکرم(ص) یا در زمان هریک از پیامبران اگر سوال یا مشکلی داشتند، چه کار می‌کردند؟ اگر سوال و مشکلی درباره آیین و برنامه زندگی داشتند، مستقیما به پیغمبر مراجعه و از او سوال می‌کردند. لذا در قرآن می‌بینید «یسئلونک عن المحیض»، «یسئلونک عن الأهله»، «یسئلونک عن الروح‌« یعنی تا برای آنها سوال بالطبیعه پیش می‌آمد، یا مخالفان و معاندان سوالی را سر راه مردم می‌گذاشتند، آنها یک‌راست به در خانه پیغمبر می‌رفتند و سوال می‌کردند. آیا در این مراجعه قدرت اندیشه از طرف مردم به‌کار می‌افتاد؟ آیا مردم در یافتن پاسخ این سوالات، بر اندیشه و تعقل و تدبر و تجزیه و تحلیل و نتیجه‌گیری از آنها هیچ تکیه‌ای داشتند؟ یا همین‌طور که از قرآن، از تاریخ و از بررسی تاریخی روابط مردم با انبیا پیداست، مطلب و مشکلی که پیش می‌آمد، خودشان را راحت می‌دیدند که به در خانه پیغمبر بروند؟ سوال: پس از پیغمبر اسلام(ص) از این نظر چه وضعی پیش می‌آید؟ آیا مردم همچنان تا مطلبی برایشان پیش می‌آید یک چنین ملجایی در اختیار دارند؟ یا حتی برای استفاده از آورده‌های این ملجأ هم باید مقدار زیادی تلاش علمی و فکری و اندیشه‌ای و اجتهاد داشته باشند؟ از نظر شیعه، در عصر حضور ائمه(س) باز یک چنین ملجایی هست و امام نقشی مشابه نقش نبی دارد و در زمان وجود ائمه چنین ملجایی حضور دارد. اما در عصر غیبت چه؟ آیا در عصر غیبت، که برای مردم دنیا سوال و مطلبی پیش می‌آید و حوادث واقعه برای آنان ده‌ها سوال پیچیده پیش می‌آورد و در سر راه انسان معماهای گیج‌کننده به وجود آورده و به وجود می‌آورد، مردم در این دوره می‌توانند به آن آسانی و سادگی و راحتی سراغ وحی‌ا‌ی بروند که به تعبیر آقای مصباح، الله‌وار آنها را در آغوش می‌گرفت؟... آیا تردیدی در این وجود دارد که بشر پس از ختم نبوت و پس از دوری و دست‌نیافتن به امام حاضر جانشین نبی، تنها راهش این است که باید به تقویت اندیشه‌اش و به کاربرد اندیشه‌اش بپردازد و بر آن تکیه کند؟ بی‌آنکه دیگر بخواهد متکی به وحی و نبوت جدیدی باشد و بی‌آنکه بتواند مثل گذشته در انتظار آن باشد که شاید خداوند نبی جدید و وحی تازه‌ای بفرستد و باز دست او را بگیرد؟»

شهیدبهشتی در ادامه با اشاره به آن بخش از کتاب شریعتی درباره خاتمیت و استفاده از عقل جای وحی که مورد مناقشه علامه مصباح قرار گرفته، می‌گوید: «[شریعتی] آیا‌ می‌خواهد بگوید که با بودن انبیا مردم طوری بودند که در مسائلی که امروز به‌ناچار باید به کمک اندیشه و تدبیر حل بشود، آن روز احیانا به کمک وحی نیز حل می‌شد؟ اگر بخواهد این مطلب را بگوید، این‌که مساله‌ای نیست. این مطلب مفهومی است و مطلبی نیست که ما بخواهیم آن را علامت انحراف اساسی بگیریم. آیا می‌خواهد نقش دیگر انبیا را ذکر کند و بگوید انبیا رهبرانی بودند که می‌توانند به‌دلیل داشتن نشانه‌های ویژه از جانب خدا رهبری‌شان را ساده‌تر به مردم بقبولانند و تعالیم‌شان را در دل مردم جای دهند و امروز انسان‌ها دیگر دسترسی مستقیم به این نشانه‌ها ندارند؟ اگر بخواهیم بگوییم که بشر باید امروز بعد از رحلت پیغمبر اسلام برای شناسایی راه خدا و نبوت رسول خدا از راه شناخت قرآن و نشانه بودن قرآن وارد بشود و این امر به تامل بیشتر نیاز دارد و اینکه با پای خود بیشتر راه برود تا به این نتیجه برسد، آیا حرف زننده‌ای است یا حرفی است که خودمان هم می‌زنیم؟ [شریعتی] می‌خواهد مورد فوق را بگوید، یا می‌خواهد بگوید نه، اصولا بشریت به جایی رسیده که باید آورده‌های وحی را کنار بگذارد و صرفا با اندیشه خود راه برود؟ کدام‌یک؟ اگر بخواهد این دومی را بگوید، اگر بخواهد بگوید بشریت به مرحله‌ای رسیده است که دیگر نیازی به آورده‌های انبیا ندارد؛ این کفر است، این الحاد است، این انحراف از قرآن است و کسی که بخواهد این حرف‌ها را بزند دیگر چگونه می‌تواند در تمام طول فعالیت و سخنرانی و نوشتن این‌همه روی اسلام و قرآن تکیه کند؟! چگونه می‌تواند این‌همه به گفته‌های پیشوایان دین بپردازد؟ این‌که تضاد عجیبی است! این‌که مسخره است که از یک سر بگوید ما به جایی رسیده‌ایم که باید قرآن و حدیث و کتاب و سنت را کنار بگذاریم، و از سویی دیگر مجموع نوشته‌هایش بالاخره روی مربوط کردن هر مطلبی به کتاب و سنت دور بزند! بنده شخصا از عبارت این متن ارتدادی انحرافی را نه قبلا فهمیده بودم و نه حالا می‌فهمم.»

شهیدبهشتی همچنین درباره مثال تعدد زوجات که شریعتی در جای دیگری از کتاب «اسلام‌شناسی» به آن اشاره داشته و علامه مصباح آن را مصداقی از کنار گذاشتن وحی توسط شریعتی می‌داند، می‌گوید: «نشانه‌ای که بر این مساله درمورد تعدد زوجات آورده شده، اگر خود گوینده و نویسنده این بحث را به مساله خاتمیت عطف کرده بود، آن هم با این پیوندی که آورده‌اند [آن‌گاه اشکال وارد بود]؛ ولی او عطف نکرده است. این مساله‌ای دیگر است که آیا همه قوانین و مقررات اسلامی جاودانی است یا نه؟... اما باز این مساله، مساله‌ای نیست که با اصل نبوت یا با ختم نبوت و امثال آن مصادم باشد. البته مولف [شریعتی] در بیان مصداق و در تعبیر خوب عمل نکرده است. این بحث دیگری است و البته مهم است. در مصداق اینکه آقای دکتر شریعتی درمورد تعدد زوجات خواسته خیلی آسان و سرانگشتی که وجدان زمان ما از آن راحت است و مربوط به شرایط قبیلگی است، حاکی از خامی اوست.»

 مصباح یا بهشتی؟ کدام برداشت از شریعتی درست است؟

شهیدبهشتی در ادامه صحبت‌های خود درباره اینکه کدام برداشت (برداشت خود یا برداشت علامه مصباح) از نوشته‌های شریعتی درست است، به‌صورت طبیعی برداشت خود را به واقعیت نزدیک‌تر می‌داند اما در ادامه به شیوه مواجهه با چنین مطالب و نوشته‌هایی که امکان داشتن ابهام و دوگانگی در فهم مخاطبان ایجاد می‌شود، می‌پردازد و می‌گوید: «اگر عبارت مبهم است، اگر عبارت رسا نیست، اگر عبارت این شائبه را دارد که آن مطلب انحرافی اول را به شنونده القا کند، روش پسندیده منطبق با تربیتی را که اسلام، پیشوایان اسلام، قرآن، کتاب، سنت و عترت برای ما داشته‌اند این است که به هرکسی که با این کتاب [اسلام‌شناسی شریعتی] سروکار دارد، یادآوری کنیم و بگوییم‌ ای خواننده، ‌ای شنونده، مبادا از این عبارت دچار این انحراف بشوی! اگر این عبارت در ذهنت این شائبه را به‌وجود آورد، بدان که این فکر، این طرز فکر که ما اصلا دوران استفاده از وحی را پشت‌سر گذاشتیم و حالا یکسره از عقل استفاده می‌کنیم، ضد اسلام و قرآن است و فکری تحریفی است... من مکرر به جانب آقای مصباح گفته‌ام. برادر عزیز، چرا این بحث‌هایی که احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد باید این‌طور مطرح شود؟ شما اگر محبت و عنایت کنید، بگویید مبادا کسی از این نوشته این معنی غلط را بفهمد، خیلی راحت از شما قبول می‌کنند؛ جنجالی هم به وجود نمی‌آید؛ هدایت هم کرده‌اید؛ کارتان را هم انجام داده‌اید. بگویید آقا، در این نوشته این عبارت هست؛ ممکن است یا نه، اصلا «واقع است» نه «ممکن است»، عده‌ای از این نوشته این برداشت غلط را کرده‌اند که بشر امروز به آورده‌های وحی نیازی ندارد؛ و این برداشت غلط است. خب، این‌طور بگویید؛ مگر اشکالی پیدا می‌کند؟ آیا چنین تعبیری نمی‌تواند مردم را هدایت کند؟ نمی‌تواند مردم را از اشتباه دربیاورد؟ آیا این‌گونه مساله را بیان کردن، کمتر تعصبات را تحریک نمی‌کند؟... همچنین باید به نویسنده [شریعتی] هم یادآوری کنیم که آقا، وقتی می‌خواهی درباره این مسائل حساس و ظریف چیزی بنویسی، اگر منظورت این دومی [برداشت علامه مصباح از مطلب شریعتی] است، که این کفر و انحراف از اسلام و قرآن است و اگر منظورت آن است که بشر بعد از خاتمیت، بعد از عصر ائمه، دیگر نمی‌تواند مثل بشر گذشته به نبوت مانند یک الله نگاه بکند، البته این مطلب صحیحی است، اما باید آن را با عبارت روشنی بیان بکنی که شائبه این انحراف و ضلال و اضلال در آن نباشد. همین‌طور عموم می‌پرسند با کتاب‌هایی که این نوع عبارت‌های مبهم در آنها هست چه باید بکنیم؟ باید به عموم یاد‌آوری کنیم که این نوع کتاب‌ها-البته همه کتاب‌ها این‌گونه نیست که حاوی این نوع مطالب مبهمند و درمعرض ضلال و اضلالند- کتاب‌های عمومی نیستند. این کتاب‌ها را کسانی بخوانند که قدرت تشخیص این را داشته باشند. تنها آن کتاب‌هایی را از این نویسنده [شریعتی] می‌توان بدون دغدغه به عموم معرفی کرد که این‌گونه شائبه‌ها در آن نباشد.»

بهشتی شریعتی را چگونه می‌دید؟

شهیدبهشتی در پایان جلسه بحث خود پیرامون مباحث مطروحه درباره شریعتی، به 3 نگاه کلان و کلی که از او در جامعه وجود دارد، اشاره و نگاه خود را نیز نسبت به وی این‌گونه بیان می‌کند: «به دکتر شریعتی به سه دید ممکن است نگاه شود: 1. محقق جامع‌الشرایط و واجد حدنصاب همه شرایط لازم برای یک اسلام‌شناس محقق و صاحب‌نظر مجتهد که صلاحیت‌های علمی موثر را چنان‌که در حوزه‌ها معمول است، به‌دست آورده و علاوه‌بر آن صلاحیت‌ها، صلاحیت‌های لازم دیگر را نیز که محققان حوزه‌های [علمیه] فعلی معمولا در حدنصاب از آن برخوردار نیستند، کسب کرده و بر آنها افزوده و درنتیجه به نوآوری‌های محققانه‌ای توفیق یافته که از اسلام، شناختی نو و زنده و پاسخ‌گو به نیازهای عصر درعین‌حال تحقیقی و مستند به ‌دست آورد. این یک نوع دیدن دکتر شریعتی است. بنده چنین دیدی را نسبت به ایشان ندارم و نه‌تنها ندارم، بلکه با آشنایی قابل ملاحظه‌ای که با خودش و کارهایش دارم این دید را بسیار مبالغه‌آمیز و نابجا می‌دانم و رد می‌کنم. 2. نویسنده‌ای است مغرض و فاسد (فاسدالعقیده و فاسدالعمل) و مفسد، که می‌خواسته اسلام و تشیع را لجن‌مال کند. من چنین دیدی را نسبت به مرحوم شریعتی ندارم. با آشنایی‌هایی که از احوال او دارم، چه در معاشرت‌ها و چه دیدارها و چه از نظر بررسی آن مقدار از کتاب‌ها و نوشته‌هایش که خوانده‌ام و آن مقدار گفت‌وگوهای حضوری که با او داشتم، او را چنین نیافتم و نمی‌یابم. ٣. الف) کاوشگر و جست‌وجوگری بی‌آرام که اسلام را در حد کتاب‌هایی که در دهه‌های اخیر درباره زمینه‌های گوناگون اسلامی و شیعی نوشته و سخنرانی‌هایی که در این زمینه ایراد شده، می‌شناخته. ب) با سوالات و نیازهای نسل جوان، به‌خصوص جوان تحصیلکرده زمان خود، آشنایی فراوان داشته. ج) پاسخ بسیاری از این سوال‌ها و نیازها را در آنچه در کتاب‌ها و سخنرانی‌ها خوانده و شنیده، نیافته. د) به علوم اجتماعی معاصر برای یافتن پاسخ به این سوال‌ها و نیازها رو آورده. ه) پاسخ این سوال‌ها و نیازها را در آنها هم نیافته. و) با پیوند ریشه‌داری که در دل و احساسش با اسلام و چهره‌های برجسته اسلامی، به‌خصوص پیامبران و ائمه و قهرمانانی که شیعه نخستین را تشکیل می‌دادند، داشته، بار دیگر به بازشناسی اسلام پرداخته. ز) آنچه یافته، نوشته، گفته و عرضه کرده تا با خود به گور نبرد، بی‌آنکه راه نقد، حتى نقد اساسی به آنها را بسته و کار بازشناسی اسلام را تمام‌شده بداند. بنده دکتر شریعتی را در این چهره می‌شناسم و اضافه می‌کنم که در این بازشناسی خامی‌های فراوان دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحه‌ای و ذوقی‌اش بسیار کمتر است. من می‌دانم که او در این برداشت‌های سلیقه‌ای و ذوقی که می‌تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده یا می‌زند. اما در کنار این ضرر زدن‌ها، سودها و جاذبه‌هایی برای عده‌ زیادی از افراد دختر و پسر جوان به‌سوی اسلام و تشیع داشته و دارد.»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰