سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: «اگر از من بهعنوان بازیگر این نقش میپرسید، آنچه در فیلم دنبال میشود، تلاش یک آدم برای ایجاد تغییر، برای ساختن، برای بنیان کردن زیرساختهای جدی در یک مجموعه است»، این جملاتی است که قصابیان در گفتوگوی سال گذشته با «فرهیختگان» در روزهای جشنواره گفت. حالا نوبت به اکران عمومی فیلم «منصور» ساخته سیاوش سرمدی رسیده است و پیشبینی میشود که مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. به این بهانه سراغ محسن قصابیان رفتیم تا ببینیم از جشنواره سال گذشته تاکنون چه اتفاقاتی برایش افتاده و ویژگی و نقش قهرمان در سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکند. او مشغول بازی در یک سریال است و با او درباره پیشنهادهایش هم صحبت کردیم.
فیلم سینمایی «منصور» در جشنواره فجر سال گذشته پخش شد و مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. «منصور» یک قهرمان واقعی و ملموس را به تصویر میکشد که نه اغراق شده و نه دچار تحریفات تاریخی بود. شخصیت منصور چگونه شکل گرفت؟ با توجه به اینکه این شخصیت مابهازای بیرونی هم داشت؛ چقدر بهعنوان بازیگر امکان دخل و تصرف در شخصیت، توسط شما وجود داشت؟
وقتی فیلمی ساخته میشود که بر اساس شخصیتهای تاریخی است بهخصوص زمانی که شخصیتها معاصر میشود، کار سختتر میشود. به این جهت که خاطره جمعی از شخصیتها وجود دارد. وقتی شخصیتها در فیلم قرار میگیرند، نمیتوانیم بگوییم که صرفا مستند است. تخیل در نوشته دخیل است و فیلمنامهنویس برای نقطه اوجها، جذابیتها و... تغییراتی را اعمال میکند. کارگردان به همین صورت و بازیگر نیز همین مسیر را براساس فیلمنامه و خواسته کارگردان و نظر خود ادامه میدهد و چیزهایی را به شخصیت اضافه میکند.
در «منصور» نیز همین اتفاق افتاد و بسیاری از ماجراهای فیلم الزاما عین واقعیت نیست و تغییرات اندکی وجود دارد که کلیت قهرمان شکل جذابتری برای مخاطب بگیرد، به جهت اینکه شخصیتهای نمایشی با شخصیتهای اطراف مقداری فاصله دارند و برای همراه کردن مخاطب با فیلم، گزیده و خلاصهتر هستند. در این مسیر من هم بهعنوان بازیگر همراه شدم، مقداری مطالعه داشتم و توجه به اینکه چقدر نقش میتواند از صافی من بهعنوان بازیگر رد بشود و جسمانیت روح و روان و ظرفیتها کمک بکند به اینکه نقش باورپذیرتر شود.
گفته میشود بازیگر هنگامی که این شخصیتها را بازی میکند دادوستد هم دارد. یعنی چیزهایی را از وجود خود به نقشی که بازی میکند میدهد و احتمالا چیزهایی را دریافت میکند این دادوستد برای شما در نقش شهید ستاری اتفاق افتاد؟
واقعیت این است که سبکهای بازیگری زیاد است، اینکه مثلا بازی درون به بیرون باشد و یا بیرون به درون. اینکه ما فرض کنیم که شخصیت نمایشی در بالادست قرار دارد و ما باید خودمان را بکشیم تا به شخصیت برسیم یا اینکه شخصیت نمایشی باید درون بازیگر برود و خود بازیگر بشود، این نوع متفاوت نگاه بازیگری است و من هیچکدام از این دو نیستم. درحقیقت نمیدانم چه میکنم، فقط میدانم که ابزارم را در اختیار آن کار میگذارم، اما طبیعی است که آن شخصیت تاثیرگذار است و بهخصوص تیمسار که آدم سازندهای بوده و کارهای مثبت بسیاری داشته است. این شخصیت طبیعی است، رفتار من در زندگی را تغییر میدهد، ما بازیگرها مراقبیم اگر نقش مثبتی را بازی میکنیم نکات مثبت شخصیتها در وجود ما تهنشین شود و اگر عکس این است هشدارها باعث شود انجام کارهای خلاف اخلاق یا قواعد اجتماعی کمتر بشود و این بدهبستانی است که تمام بازیگرها با نقشهای خود دارند.
در رابطه با قهرمانها در دو سه دهه اخیر دو مواجهه داشتیم که متعادل نبوده است؛ یا شخصیتها اغراق شده بودند و ویژگیهایی را به اشخاص اضافه کردیم یا به نحوی ساخته شدند که هیچ کارکردی برای نسل امروز ما ندارد و الگوسازی از این قهرمانهای اغراقشده برای نسل جدید امکانپذیر نیست. در منصور اما ما قهرمانی را داریم که میتواند به نسل جدید کمک کند و بحث اعتماد به نفس و پشتکار نه بهنحو اغراق شدهاش به نمایش درآمده است. بهنظر میرسد منصور با قهرمانهای دیگر فرق دارد، شما با این موضوع موافق هستید؟
من تصور میکنم که ما هر قدر آدمهای اطرافمان را آنقدر بزرگ کنیم که دستنیافتنی باشند، ادامه دادن راه آنها سخت میشود. طبیعی است که باید وجوه انسانی داشته باشند و انسان هم جایزالخطا است. اگر ما خطا را از شخصیت بگیریم و اجازه خطا ندهیم که شخصیتها را جزء ملائک قرار دادهایم. طبیعی است که شخصیتهای نمایشی حتی اگر شکل اسطورهای دارند و حتی اگر بسیار عزیزند، وجوه انسانی داشته باشند. آن زمان است که مخاطب بیشتر لذت میبرد. نقدی که ما به بزرگان در عرفان و مدارج علمی داریم مثل ابنسینا و دیگر شخصیتها، این است که اشخاص آنقدر بزرگ میشوند که دیگر راهپلههایی برای عبور بقیه نمیگذارند تا به آنها برسند و دستنیافتنی میشوند، این فهم عرفان شرقی است و تفاوت آن با تفکر غربی است. این تفاوت را میفهمیم و جذابیت هم دارد، ولی باید بتوانیم تعاملی برقرار کنیم و راهی برای اینکه روی شانههای هم بالا برویم تا بتوانیم آن طرف دیوار را ببینیم، ایجاد کنیم. اگر این کار را انجام دهیم میتوانیم بگوییم قصههایمان دنیای بهتری خواهند داشت.
توقع شما بهعنوان بازیگر از جشنواره فجر سال 99 برآورده شد؟
اگر منظورتان از توقع جایزه است، باید بگویم من اصلا به جایزه فکر نمیکنم. اینکه بگوییم یک هنرمند جایزه بگیرد و این باعث پیشنهادها و شرایط بهتر بشود را همه میدانند، ولی واقعیت این است که من 52 سال دارم و اگر میخواستم بازیگری را بهصورت ممتد ادامه دهم، همان سال 70 که «تونل» را بازی کردم، ادامه میدادم و بعدش تعدادی سریال بازی کردم تا سال 79، 80 که سریال «تفنگ سرپر» را بازی کردم و دیگر کار نکردم و بهسمت کارگردانی و نوشتن و اجرا رفتم. در سال 77، 78 که جایزه بهترین مجری سیما را گرفتم هم اجرا را ادامه ندادم و سال 87 به رادیو برگشتم و به هدایت نویسندههای جوانتر برای نوشتن، سردبیری و برنامهسازی پرداختم. بازیگری را خیلی دوست دارم و دوست دارم کارهای متفاوت بازی کنم، ولی ما کارهایمان را کردیم، اگر تشویقی هم میشد لذتبخش بود. ما توانمان را میگذاریم و جایزه، خیلی مهم نیست و واقعیت این است که هنر را نمیتوان مثل مسابقه رتبهبندی کرد. اگر میگوییم کاری خوب است یا بد است، نسبی است و حتما بازیگر نقش منصور کاستیهایی در بازی خود داشت. من تابستان سه پیشنهاد کار داشتم که دو تای آن را رد کردم و یکی را رفتم و الان هم سر همان سریالم. همین الان سه چهار فیلمنامه سینمایی آمد و به تفاهم نرسیدیم و البته کمی هم سختگیرم. وقتی کاری انجام میشود که مقداری نمود دارد، طبیعتا دوستان دیگر، تمایل بیشتری برای همکاری دارند. در کل این مسائل مهم نیست. مثلا من نمایش «خرمهره» را بهدلیل آماده نبودن سالن در سال 94 بهصورت اجرای صحنهای در یک سالن کوچک بردم، اما کسانی که میخواستند نمایش را ببینند، دعوت کردم و تاثیر خودم را در حد هر شب 80 تماشاگر گذاشتم. ما یک رسالتی داریم که تاثیرمان را در جامعه در حد توانمان بگذاریم.