فیلم منصور با نام خصیصهنمایی که دارد، همان چیزی است که بارها روی لزوم وجود آن و جای خالیاش در سینمای ایران تاکید شده است؛ اینکه بدون صدور بیانیه یا ساختن فیلمهای بیانیهوار و درقالب قصههای نرم و همهپسند، حرفهای ایدئولوژیکمان را بزنیم. این شاید بهترین اسمی بود که میشد روی فیلمی درباره تلاش یک امیر ارتشی، برای غلبه بر باورهای مایوسانه «ما نمیتوانیم» گذاشت. منصور یعنی پیروز و این فیلم بیشتر از اینکه درباره مراحل فنی ساخت یک هواپیما باشد، درباره انسانی است که باور داشت میتواند و یاورانی در این راه پیدا کرد که او را بهرغم تمام ناملایمات و سنگاندازیها تا نقطه پیروزی همراهی کردند. وقتی هواپیمای آذرخش از زمین بلند میشود، منصور ستاری زمینگیر شده و روی ویلچر نشسته است، اما شکوهی که در همین تناقض ظاهری وجود دارد، از یک باور و امید مکتبی برمیخیزد.
فیلم پر است از انتقاداتی صریح به ناکارآمدیها و حتی مزاحمتهایی که بر سر راه تلاش در رسیدن به یک خودکفایی، در داخل سیستم اجرایی و اداری کشور ایجاد میشود. بهعبارتی در این فیلم بیشتر از تحریمکنندگان خارجی، روی کسانی که تاثیر تحریمها را باور کردهاند یا کسانی که از وجود چنین وضعی کاسبی میکنند، تاکید شده است. منصور حتی جزئیات فشل و ناکارآمد اداری در ایران را هم نمایش میدهد و از آنها انتقاد میکند؛ چیزهایی که اگرچه به این قصه مربوط هستند، اما میشد با محافظهکاری از کنارشان با چراغ خاموش عبور کرد. حتی خیانت یکی از خودیها را در این فیلم میبینیم که اندکی ملاحظهکاری میتوانست باعث حذف آن از روند اصلی قصه شود بیاینکه به منطق روایت لطمهای بخورد؛ اما سازندگان و خوشبختانه حتی اینبار سفارشدهندگان کار فهمیدهاند که همهچیز منطق روایت نیست، بلکه ساختن یک فضای واقعی و ملموس هم اهمیت ویژهای دارد.
تمام اینها باعث شده منصور بهرغم اینکه داستانش در سهدهه قبل روایت میشود، معادلی کاملا ملموس برای وضعیت امروز ما باشد. اینبار پیروزی، در فتح یک سنگر یا در بازپسگیری یک شهر، یک قله یا رودخانه نمود پیدا نمیکند، بلکه مساله، باور به توان علمی خودیها و عدم نیاز مطلق و دستوپابسته به فناوریهای بیگانه است. منصور ستاری میتوانست نماد تمام اینها باشد و این یک قهرمان واقعی است؛ چیزی که زمانه ما بسیار به آن احتیاج دارد، بهعنوان الگو و بهعنوان باطلالسحری برای وردهای یأسآمیز. کسی که ثابت میکند منطق اراده عاشقانه بر منطق تمام بنبستها پیروز است.
فیلم منصور بهدلیل شرایط پیشآمده بر اثر همهگیری ویروس کرونا خیلی در اکران بدشانسی آورد. این البته سرنوشت خیلی از فیلمهای یکیدوساله اخیر است، اما اگر این شرایط هم نبود، بهرغم جذابیتی که این فیلم داشت، معلوم نبود مافیای اکران اجازه بدهد که یک فیلم بدون ستاره، مخاطب واقعیاش را پیدا کند و به فروش حداکثری برسد و به این شکل یک الگوی جدید در سینمای ایران ایجاد کند. سالهاست از ایجاد شدن چنین الگویی بهشدت جلوگیری میشود و یک روز باید یک منصور ستاری در سینما هم پیدا شود تا این بنبست را بشکند. با اینحال اگر مساله اصلی را رضایت مخاطب بعد از تماشای فیلم بدانیم، هرکس موفق شود این فیلم را ببیند، به احتمال بسیار قوی آن را دوست خواهد داشت.
این فیلمِ اول یک مستندساز جوان است که نقش اولش را یکی از کهنهکاران تئاتر بازی کرده؛ بازیگری که تجربه و مهارت بالایی داشته، اما جزء ستارههای پولساز سینمای ایران محسوب نمیشود. این فیلم درمجموع کار موفقی از آب درآمده؛ البته اگر موفقیت را در ساخت خود اثر منحصر بدانیم و بحثهای توزیع و انتشار را در محاسبات قرار ندهیم.
در ادامه با جلیل شعبانی، تهیهکننده این فیلم و محسن قصابیان، بازیگر نقش منصور که بهشکلی پدیدهگونه در این فیلم ظاهر شد، گفتوگوهایی انجام دادهایم و پس از آن تحلیلی راجعبه فیلم منصور آمده است که در ادامه میخوانید.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: