اما به نقد آقای حجاریان برسیم. ایشان بحثی را مطرح میکند که بحث عمیقی است. وقتی میبینم سه وضعیت را ترسیم کرده و نگاه او به ساختارهاست و از آن زاویه بحث را پیش میبرد. ایشان دو مشکل اساسی دارد؛ یکی اینکه مشکل اساسی کشور را در ساختار دیده و سعی کرده است آنجا عمیقا جلو برود، البته ساختارها مساله مهمی هستند و با هر نگاهی که بخواهید در حوزه مدیریتی کشور ورود داشته باشید بحث ساختارها بسیار عمیق هستند اما در این امر یکسری بحثها مغفول مانده و این مشکل دوم است، به این معنا که او در مسیر دیگری پیشرفته است. نکاتی که مطرح میکند، تخصصی است اما بیراهه است و مشکل دیگری پدید میآید. بهنظر من آقای حجاریان در زمین دیگری بازی میکند و این نشان از فاجعه دارد و تحلیلی که در قالب سه وضعیت ارائه میدهد نشان از عدم خودآگاهی ایشان در ریشهشناسی مسائل کشور دارد.
ایشان بحث خود را از ساختار حقوقی شروع کرده است. شاید نظرش معطوف به قدرت باشد، چون از طریق ساختار حقوقی است که بقیه بحثها پیش میروند و از نظر حاکمیتی بحث کرده است اما مشکل در سطح دیگری است که ایشان به آن توجه ندارد. در تمام بحثهایی که انجام داده مناسبات کشور را با پیرامون خودش و در کانتکست جهانی نمیبیند و هیچاشارهای به آنها نمیکند و اگر از ساختارها صحبت میکند در کانتکست دیکتهشده تحلیل میکند، یعنی شاید الان منظور او از تغییر ساختارها و شیوه حکومت و مناسبات اقتصادی این باشد که شیوه حکومت از آنچه در کشورهای لیبرال مرسوم است، الگوبرداری شود. پرسش از آقای حجاریان این است که با این شیوه، جامعه ما و کشور به چه سمتوسویی میرود؟ ایشان کانتکست بزرگتر را که نظام سلطه است، نمیبیند و هیچاشارهای به آن ندارد. اگر هم میبیند، باورش بر این است که خارج از آن چیز دیگری نمیتواند باشد و ما باید در همین کانتکست یعنی نظام سلطه کار کنیم اما شیوه کاری که میگوید شیوه تخصصی نیست؛ در همین نظام سلطه هم شیوهای تخصصی وجود دارد. آیا ما باید بخشی از نظام سلطه شویم؟ آیا باید تابع شویم؟ ساختارهایی که گفته مثلا نظام حقوقی باید به چه شکلی باشد؟ نظام حقوقی چطور خود را با نظام سلطه تنظیم میکند؟ پس ابهامات زیادی در این بحث وجود دارد.
اگر بخواهیم مساله دیگری را بیان کنیم که از همه بحثهایمان نتیجه گرفته و به بحث آقای حجاریان معطوف باشیم، باید بگوییم ما مشکلی اساسی داریم و در بیشتر موارد شعاری رفتار کردهایم و بهطور عملیاتی و شناختی و حرفهای این بحث را ندیدهایم. منظور من بهطور خاص آقای حجاریان است.
شناخت نظام سلطه مستلزم چند پیشفرض است؛ نخست اینکه نظام سلطه نیازمند حضور نظامی در مناطق تحتسلطه خود است، دوم اینکه درپی غارت و چپاول منابع خام و ثروتهای خدادادی و بین نسلی دیگر کشورها است، سوم استفاده از نیروی کار ارزان و بازار مصرف تولیدات خود است، چهارم درپی تسلط بر منابع غذایی و منابع و مراجع اطلاعاتی و معرفتی یعنی روح و جسم انسانهاست. در همین راستا به برخی امتیاز میدهد و تولیدات درجه اول خود و به برخی جاها تولیدات درجه سوم را میدهد. وقتی نظام سلطه را تعریف میکنید کشورها محو میشوند، لذا بحث شرکتها مطرح است و دیگر دولتها چندان مهم نیستند. مهم این است که سیستمی که براساس سرمایه، اقتصاد جهانی را پیش میبرد شرکتهای فراملی دارد. امروز چین بخشی از امپریالیسم است. شرکتهای غربی بهخاطر ارزان بودن کارگر به چین، ویتنام، اندونزی، کره و ... رفتهاند و آنجا تولید میکنند، یعنی نظام سلطه چیزی فراتر از دولتهاست. در این مسیر آنها برای کشورها نقش قائل میشوند و میگویند شما نیروی کار دارید و باید این را تولید کنید و یک جای دیگر میگویند منابع خام دارید و باید منابع بدهید و اجازه نمیدهند به تولید یا کار دیگری برسید.
من فکر میکنم در تحلیلی که آقای حجاریان میدهد، روشن نیست که این ساختارها با نظام سلطه چه نسبتی برقرار میکنند؟ نمیگوید که قرار است کشور خامفروش باشد یا نباشد؟!
در مسیر مواجهه با نظام سلطه چه کار کنیم که 1. بقا داشته باشیم، 2. عزت شهروندان ما حفظ شود و اقتصاد و معیشت مناسبی داشته باشیم و 3. در بلندمدت ضمن حفظ استقلال و رسیدن به قدرت بتوانیم با توجه به اهداف انقلاب الگویی ارائه بدهیم. از این زاویه به این موضوع پرداخته نشده است. عدم پرداخت ایشان به این موضوع نشان از یک جریان انحرافی عمده در عرصه تولید علوم انسانی در کشور دارد. درواقع بخش مهمی از روند تولید علوم انسانی در کشور پیرو نگاه مستشرقین به ما بوده است. درواقع ما به این نکته مهم کمتوجه بودهایم که شرقشناسی نسخه نرمافزاری استعمار (کلونیالیسم) بوده است. درواقع برخی مراکز تولید علوم انسانی در دانشگاهها و حوزه خود در نقش مستشرقین ایفای نقش میکنند. به این مفهوم که نسبت علوم انسانی ما با نظام سلطه مشخص نیست! علوم انسانی اسلامی از آن جهت برای نظام سلطه چالش است که در مسیر مقابله با خامفروشی، مصرفگرایی، حضور نظامی استکبار در منطقه، رشد به قلههای دانش و فناوری، امنیت غذایی و سلامتی مردم حرکت کند.
امروز میتوان لیستی تهیه کرد: 1. از زاویهای که نگاه میکنیم باید حتما اقتصاد را از خامفروشی جدا کنیم، 2. باید به تولید ملی بها بدهیم و 3. باید جلوی واردات کالاهای خارجی را به هر طریقی بگیریم. بعد تازه جنگ ما شروع میشود چون با پیش بردن این سیاست تبلیغات و سیاهنمایی نظام سلطه شروع میشود.
لذا مشکل ما ساختار سیاسی نیست که بخواهیم بحث حقوقیاش را مطرح کنیم. مشکل ما نظام سلطه و امپریالیسم و استعمار است که ما باید به آنها بپردازیم که در بحث آقای حجاریان اصلا این بحث وجود ندارد، چون به نظر من خود ایشان به لحاظ شناختی قربانی علوم انسانی برخاسته از نظام سلطه است و در این جغرافیا کار تولید میکند.