سیاوش نادری، رئیس انجمنعلمی بینالمللی گفتماناسلامی سوئد: آقای زیدآبادی میفرماید «سیدابراهیم رئیسی نظام سیاسی حاکم بر ایران را قدسی توصیف کرده است. اگر قدسیت را امری مربوط به ماورا و دارای حرمتی فرازمینی تعریف کنیم، چند پرسش اساسی در برابر ادعای آقای رئیسی قابلطرح است... » به نظر من این نقد سطحی است چون اصل موضوع را درک نکرده است. ایشان میگویند چیزی غیرزمینی را میخواهند بیاورند و عین همان را زمینی کنند. ولی آقای رئیسی هرگز چنین بحثی را مطرح نکرده است. یعنی نشان میدهد آقای زیدآبادی نمیداند که افلاطون چه میگوید؟ ما دو افلاطون داریم؛ یکی افلاطونی که از عالم مُثُل صحبت میکند و دیگر افلاطونی که خود بهعنوان انسانی فانی دیدگاههایی در امور مختلف مطرح میکند. آقای دکتر رئیسی آرمانی را معرفی میکند و میگوید بهترینها این است و ما باید به طرف بهترینها حرکت کنیم. آقای زیدآبادی به جای اینکه بیاید و این را تفسیر کند و بگوید بحث آقای رئیسی یعنی حرکت به سمت بهترینها، میفرماید آن بحثی که شما انجام میدهید ویژگی زمینی ندارد. این درست نیست چون شما باید در جایی غایت و آرمان داشته باشید و اگر آرمان نباشد نمیتوانید حرکت کنید. تعریف ایدئولوژی یعنی حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب و وضعیت مطلوب تعریف دارد. این در هرجا و در هر مکتب فکری وجود دارد. نظامهای سیاسی که خود را تعریف میکنند به اعضای خود تدریس میکنند و درس ایدئولوژی به آنها داده میشود. شناخت وضعیت موجود و شناخت چالشها و شناخت مشکلات و مسائل روز و حرکت به سمت وضعیت مطلوب از نظر آن ایدئولوژی مطرح میشود. اما آن چیزی که آقای زیدآبادی در بحث دکتر رئیسی نمیبیند، این است که آرمانی که تعریف میکند انتها ندارد و این نگاه محدود به هیچ ایدئولوژیای نیست. باید به آقای زیدآبادی گفت مادامی که شما بهعنوان یک انسان فکر میکنید و فکر شما در چارچوب عقلانی و منطقی به نتیجه مطلوبی میرسد، در این زمینه برای حرکت جا دارد. چون بحث حرکت را مطرح میکند. نقطه عزیمتش را مشخص کرده است؛ نقطهای که باید به آن برسد و باید به آن سمت، حرکت کند را نیز مشخص کرده ولی یک مفهومی است و شاخصهایی دارد که هرچه بدوید بازهم به آن نمیرسید. نه اینکه این غیرواقعی است، او توانی به شما میدهد و شما را دینامیک میکند. اگر به یک جایی برسید که تمام شود که دیگر دینامیک ندارید. او به شما پویایی و حرکت میدهد. شما بهعنوان انسانی فانی باید حرکت کنید و این حرکت دائمی و بیننسلی باشد. حرکت که فقط برای شما یا تا 100 سال و 500 سال دیگر که نیست. مادامی که بهعنوان انسانی هستیم باید به سمت بهترین باشیم و آن بهترین باید یک جایی به شکل مطلق تعریف شود که شما بهعنوان انسانی فانی هرچه هم که بدوید به آن نمیرسید ولی میتوانید به آن نزدیک شوید. بهلحاظ تئوریک از این چیزی جز پویایی در نمیآید. چرا بحث فرازمینی را بهعنوان چیزی غیرواقعی تعریف میکنید؟ مگر عالم مُثُل افلاطون غایت آرمانهای زمینی او نبود؟ شما بحثی میکنید که درمقابل افلاطون هم ایستادهاید. یعنی در واقع او را نقد میکنید که اینطور نیست.
آقای زیدآبادی گفتهاند «آیا جنس حکومت و سیاست قابلارتقا به امور ماورایی و متافیزیکی است؟» مگر ایشان چنین حرفی زده است؟! ایشان آرمانی را معرفی کرده است و نمیگوید که ما الان میخواهیم کار ماورایی انجام دهیم. اگر لیبرالیسم تا نقطه 50 را میگوید یا سوسیالیسم تا نقطه 60 را میگوید، ایشان تا بینهایت را به شما گفته است. یعنی تا میتوانید بدوید و حرکت کنید. ایشان توان حرکت و دیالکتیک را در فکر و اندیشه و عمل به شما داده است و ظرفیتی برای شما باز میکند. حال شما به او میگویید چرا آنقدر ظرفیت زیادی به من دادهاید!
گفتهاند «به فرض ادعای امکان وجود حکومت قدسی در عقاید پیروان برخی ادیان آیا در اسلام منبعی معتبر یافت میشود که اشاره به قدسی بودن حکومت حتی درمورد حکومت پیامبر یا علی یا سایر خلفای راشدین داشته باشد؟» آقای زیدآبادی عزیز شما اگر پویایی را بفهمید و بفهمید که پویایی، دینامیک و حرکت یعنی پویایی فقه -بهخصوص در شیعه- دیگر بهدنبال منبع معتبر نیستید و فقط به شما میگویند به سمت آگاهی بروید. شما باید به سمت پیشرفت بروید و به این سمت بروید که نیازهای روز را و مشکلات را بشناسید و حل کنید، حال اگر شما بهدنبال دینامیک هستید چرا به ارتجاع برمیگردید؟ حرفی که میزنید یعنی شما به ارتجاع اعتقاد دارید، یعنی به استاتیک اعتقاد دارید و به حرکت اعتقاد ندارید. درحالی که اینجا چنین بحثی نیست و نظری که ایشان فرموده است میگوید حرکت بکن و حالا شما میگویید چه کسی به تو گفته حرکت بکن؟ این خلاف پویایی است. شما استاتیک را ترویج میدهید و به استاتیک و ارتجاع باور دارید. من چنین برداشتی از این نکته دارم.
گفتهاند «تاریخ نشان میدهد ادعای قدسی بودن حکومت معمولا برای جلوگیری از هرگونه انتقاد منتقدان و مخالفت مخالفان و توجیه سرکوب آنها مطرح میشود، آیا منظور آقای رئیسی چیزی مشابه این است؟» برداشتی که من داشتم خلاف نگاه آقای زیدآبادی است. اتفاقا در این نگاه باید حرفهای دیگران را شنید و سنتز درآورد. دینامیک و حرکت یعنی همین. شما نگاههای مختلف را میبینید و حرکت میکنید. هر نگاهی که ارتجاعی باشد و در مقطعی به ایدئولوژی خاصی چه مدرنیته، چه سوسیالیسم، چه لیبرالیسم و بودیسم و... محدود شود، این ارتجاعی میشود. آقای زیدآبادی در اینجا سیاسی میشوند و آن بحث سطحی در شناخت حالا ویژگی سیاسی هم پیدا کرده و دیگر قابلپیگیری نیست.
میگویند «آقای رئیسی و دیگر مسئولان حکومت بارها از لزوم نقد سیاستهای جاری سخن به میان آورده. اگر نظام حاکم بهواقع ماهیت قدسی دارد انتقاد از آن به چه طریقی قابلتوجیه و پذیرش است؟» آقای زیدآبادی عزیز، نظام قدسی یعنی تا میتوانید همدیگر را نقد کنید و سنتز دربیاورید و حرکت کنید، نظام قدسی از حرکت به سمت آرمانها صحبت میکند و هیچوقت نمیگوید من بهترین هستم. اگر تصور شما این است که نظام قدسی یعنی همین که هستم بهترینم و قبل و بعد از این آلترناتیو دیگری نبوده و نیست، این تصور و برداشتی اشتباه است. انتقاد میتواند سازنده و غیرسازنده باشد. انتقاد سازنده میتواند حرکت را به سمت پیشرفت و آرمانها تسهیل کند. هر نقدی که وارد کنید تا بهداشت تا ارتباطات تا اقتصاد بهترین باشد، آن نقد وارد و خوب است.
میگویند «با این میزان فساد و فقر و فلاکت و تبعیض و بیاخلاقی و بیعدالتی که در کشور ما جریان دارد و عموم مسئولان به آن معترف هستند سخن از قدسی بودن حکومت چه معنا و مفهومی دارد. آیا منظور نادیده گرفتن مفاسد و انکار مصائب است؟» این هم دوباره بحث قبلی میشود. این مشکلاتی که میفرمایید، در کجای دنیا نیست؟! همه نظامها درگیر این بحث هستند. بهترین نظامی که شما تصور میکنید و قدرتمندترین آنها کدام است؟ آمریکا که قدرتمندترین کشور نظامی و اقتصادی است، بیشترین تبعیضها را دارد. منظور شما از تبعیض چیست؟ مردم در نیویورک را تصور میکنید یا افغانستانیها و مردم آفریقا و آمریکای جنوبی و جاهای دیگر را هم میبینید؟ چه کسی را با چه کسی مقایسه میکنید؟ دوم اینکه سخن از قدسی بودن مطرح میشود و این به معنی نادیده گرفتن مفاسد و انکار مصائب نیست و اتفاقا براساس اینکه مصائب و مفاسد وجود دارد، این فکر را مطرح میکنند. میگویند این مصائب وجود دارد و باید به سمت بهتر شدن برویم که حرف خوب و عالمانهای است و باید به آن سمت حرکت شود. لذا اگر تفسیر شما این است که کسی چنین حرفی بزند و بگوید ما هیچ مشکلی نداریم، آن زمان حرف شما درست است ولی ما در ویژگیهای رهبری گفتیم که رهبری دو ویژگی دارد؛ یکی دشمنشناسی است که دائما دشمن را در این مسیر معرفی کند و دوم اینکه دائما به وضعیت موجود نقد داشته باشد.
میفرمایند «در چنین اوضاع و احوالی به میان کشیدن بحث قدسیت نظام آیا به این مفهوم است که در نقطه درست آن که خارج از حوزه حکومت و سیاست و مربوط به حوزه ایمان و اخلاق و معنویت است، آسیب نمیزند و از آن اعتبارزدایی نمیکند؟» فکر میکنم خود ایشان هم اینجا متوجه نشدهاند که چه بحثی را مطرح میکنند! یعنی این هم داستانی شده است که همه این بحثها را پلهپله میروند و مفروضات غلط و صغریکبری غلط چیده میشود و بعد به یک جایی میرسند و میگویند با بحثهایی که در باب ضرورت دینی بودن امور میکنید اخلاق و معنویت از بین میرود. مگر اخلاق و معنویت خارج از نظامهای اجتماعی است؟ مگر میشود کسی یا امری خارج از حکومت و مدیریت و ارتباطات و اقتصاد و اخلاق و... معنوی باشد؟ خارج از اینها که وجود خارجی ندارد. در قرن بیستویکم زندگی میکنید مگر شما جدا از سیستمها و ساختارها هستید؟ این ساختارها را مردم درست میکنند، مردم در این ساختارها هستند، فکر مردم است که این ساختارها را میسازد. دین هم خود یک ساختار عظیمی است. این نکته آقای زیدآبادی به هیچوجه قابلبحث و قابلادامه نیست.