معین رضیئی، روزنامهنگار: 13 آبان روزی است که آبستن حوادث مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران بوده است. تبعید امام به ترکیه بعد از واکنش ایشان به لایحه استعماری کاپیتولاسیون در سال 1346، شهادت 56 نفر از دانشآموزان و دانشجویان توسط نیروهای شاهنشاهی در محوطه دانشگاه تهران در سال 1357 و تسخیر سفارت آمریکا در سال 1358 هر کدام نقاط عطف مهمی در تاریخ انقلاب بودند که 13 آبان را به روزی خاص در تاریخ بدل کردهاند. در بین این حوادث تسخیر لانه جاسوسی که امام از آن بهعنوان انقلاب دوم یاد میکنند و مهر تاییدی برانجام آن از جانب دانشجویان پیرو خط امام میزنند جایگاه خاصی در تاریخ سیاسی معاصر داشته و از جنبههای مختلف مورد نقد و بررسی طیفهای مختلف سیاسی قرار گرفته است. تسخیر لانه جاسوسی توسط تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام(ره) در آبان 58 علاوهبر اینکه یک حرکت انقلابی بهشمار میرفت موجب استعفای مهندس بازرگان از سمت نخستوزیری و سقوط دولت موقت وی نیز شد. دولت موقتی که اکثریت اعضای آن را چهرههای ملی مذهبی و عضو نهضت آزادی تشکیل میدادند، بعد از سقوط دولت موقت، مهندس بازرگان همچنان بهعنوان عضو شورای انقلاب به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و با برگزاری نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، به همراه تعداد دیگری از چهرههای سرشناس نهضت آزادی مانند ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان، علیاکبر معینفر، یدالله سحابی و عزتالله سحابی با رای مردم وارد مجلس شدند، اما حمایت نمایندگان عضو این نهضت مانند مهندس بازرگان از اعضای سازمان مجاهدین خلق که منفور ملت ایران بودند باعث شد عمر سیاسی نهضت آزادی در همان ابتدای دهه 60 به اتمام برسد. در ادامه گزارش امروز «فرهیختگان» به بررسی فراز و فرود کارنامه نهضت آزادی از تاسیس تاکنون پرداختهایم.
تشکیل نهضت آزادی
اردیبشهتماه سال 1340 بعد از آنکه شاه با هدف اجرای اصلاحات ارضی و خلع سلاح رقبای خود از فشار سیاسی به وجود آمده در جامعه ایرانی پس از کودتای 28 مرداد 32 کاست، نهضت آزادی ایران به وسیله مهندس بازرگان و با همراهی یدالله سحابی و با تایید آیتالله زنجانی و دکتر مصدق، تاسیس شد. این نهضت دارای هویت ملی – مذهبی بود که اکثر اعضای آن را روشنفکران مسلمانی تشکیل میداده است که دارای دغدغه اسلامی بودهاند، نخستین اقدام جدی نهضت آزادی در مبارزه با رژیم شاه مربوط میشود به بهمن 1341 و انتشار اعلامیهای در اعتراض به انقلاب سفید شاه. انتشار این اعلامیه با واکنش تند حکومت پهلوی همراه گشت و در نتیجه آن بسیاری از رهبران و فعالان عضو نهضت آزادی دستگیر شدند بازرگان و سایر یارانش در نهضت آزادی در جریان این دستگیری به حکم بیدادگاه رژیم شاه به جرم اقدام بر ضد امنیت کشور و ضدیت با سلطنت پهلوی به ده سال حبس محکوم شدند، اما چندی بعد در تاریخ 7 آبان 1346 با عفو شاه از زندان پهلوی آزاد شدند. اعضای نهضت پس از آزادی از زندان از سال ۴۶ تا ۵۶ فعالیت اجتماعی و مبارزه سیاسی چندانی علیه حکومت پهلوی نداشتند و اگر هم در مواردی اقداماتی صورت میپذیرفت توسط آنها این اقدام در ذیل فعالیت سایر گروههای سیاسی و مخالف تعریف میشد؛ چراکه با مرامنامه آنها در منافات بود. بهترین توصیف از این سالهای نهضت آزادی را میتوان از کلام عزتالله سحابی از چهرههای موثر نهضت شنید. وی در مورد فعالیت نهضت میان سالهای ۴۶ تا ۵۶ اینگونه میگوید: «این نهضت برای شما خیلی گنده است... اولا این نهضت تشکیلات رسمی نیست... ؛ چراکه بهسبب حوادث عدهای به سراغ کار و زندگی رفتند و عدهای هم به خارج رفتند، ۱۵ سال بین آنها جدایی افتاده و هرکس میخواهد برای خودش مقامی درست کند، دائما نهضت را بزرگ میکند.»
ارتباط نهضت آزادی با آمریکا
از دیگر اختلافات اعضای نهضت آزادی با امام خمینی(ره) و یاران وی در ابتدای انقلاب موضعگیری آنها نسبت به آمریکا بود. اختلافی که در نهایت بعد از تسخیر لانه جاسوسی منجر به استعفای بازرگان و سقوط دولت موقت شد. اختلاف میان ایران و آمریکا اختلافی سیاسی و مربوط به اتمسفر انقلابی سالهای 57 و 58 نبوده است، این اختلاف و دشمنی همانگونه که دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت و از اعضای نهضت آزادی به آن اذعان داشته، ریشهای تاریخی دارد. یزدی پس از تسخیر لانه جاسوسی در یادداشتی که در روزنامه کیهان به چاپ رسید در این رابطه نوشته است: «گروگانگیری عکسالعمل اجتنابناپذیر ملت ایران در برابر وقاحت آمریکا در برخورد با انقلاب ایران و بازتاب عملکرد بیستوچهارساله آمریکا در این کشور است.» اما با مروری بر مواضع و عملکرد مهندس بازرگان و یارانش میتوان دریافت که مواضع آنها قابل انطباق با مواضع قبل و بعد آنها در رابطه با امپریالیسم و آمریکا نیست؛ چراکه با وجود اسناد غیرقابل انکار درمورد جنایت آمریکا در ایران، بازرگان و همراهانش بهجای مبارزه با دشمن بزرگ، از در سازش و دوستی وارد شدند، و به این ترتیب از خط اصیل انقلاب فاصله گرفتند و گاهی در روی امام هم ایستادند. این رویاروییها با طرح مساله استبداد و استعمار مطرح شد. مهندس بازرگان یک اصلاحطلب بود، نه ضد شاه بود و نه ضد آمریکا، درحالی که امام خمینی(ره) از مدتها پیش از انقلاب برای حاکمیت بخشیدن به اسلام با شاه و حامیان آمریکاییاش مبارزه میکرد. بازرگان تنها راه مبارزه با استبداد شاه را کمک گرفتن از استعمار جهانی میدانست؛ به همین دلیل طی دو سال قبل از انقلاب فعالیتهای خود را در سه زمینه افزایش داد:
۱. تلاش برای ایجاد ارتباط مستقیم و مستمر با مسئولان آمریکایی از طریق تماس با سفارت آمریکا در تهران.
۲. ایجاد ارتباط دوسویه میان گروهی از فعالان سیاسی ایران-آمریکا به منظور طراحی شیوهای برای مبارزه با شاه که مورد توافق و حمایت آمریکا باشد.
۳. کسب وجهه بینالمللی از طریق ارتباط با مجامع جهانی و برخی سازمانهای بینالمللی.
به اعتراف بازرگان این ارتباطگیری از جانب نیروهای میانهرو با آمریکا محدود به سالهای قبل از انقلاب نبوده، بلکه تاریخچهای ۲۶ساله دارد. بازرگان در دادگاه امیرانتظام ضمن ادای شهادت اعتراف میکند؛ که او و همسنگرانش پس از کودتای ۲۸ مرداد با آمریکا در ارتباط بودند. رابط آمریکاییها ریچارد کاتم و رابط آنها عباس امیرانتظام بوده است. با اوجگیری انقلاب ارتباط آنها هم مستحکمتر شد.
در پارهای از اسناد بهدست آمده از لانه جاسوسی رابط نهضت آزادی با سفارت آمریکا در آن سالها مهندس توسلی بود، چند هفته قبل از انقلاب بازرگان انتظام را بهعنوان تماسبگیر به سفارت آمریکا معرفی کرد. آنگونه که از گفتوگوی سران نهضت آزادی با ماموران سفارت آمریکا و پارهای از اسناد انتشاریافته توسط آمریکاییها برمیآید، هدف از این ارتباطات آن بود که، انقلاب را به غرب متمایل کنند و به آمریکا اطمینان دهند که حاکمان پس از شاه هم گوش به فرمان آمریکا خواهند بود. با این همه بازرگان و همسنگرانش نتوانستند اعتماد آمریکاییها را جلب کنند؛ چراکه در موضعگیریهای امام هیچ نشانه سازشی با آمریکا دیده نمیشد. نهضت پیشنهادهایی همچون جانشینی یک شورا بهجای شاه را با آمریکا در میان گذاشت؛ مشخص است که دولت جانشین شاه که مدنظر آمریکا باشد، نمیتوانست از یاران امام و نیروهای سرسپرده شاه باشد، به همین دلیل نیروهای میانهرو بیشترین شانس را برای تشکیل دولت برای خود قائل بودند. نکته دیگر اینکه؛ بازرگان و یارانش بهخاطر همین ارتباطات زودتر از بقیه از اخبار مطلع میشدند و توانستند در صف مبارزان هم موقعیت خود را تحکیم بخشند. در هر صورت بازرگان و یارانش تلاش داشتند، آمریکا را به مداخله در امور ایران وادار کنند و همین امر سبب افزایش اختلاف آنها با انقلابیون شد. ناگفته نماند، این حرکت ضد استبدادی بازرگان با حمایت استعمار گاهی شکایت برخی از ملیون را هم به همراه داشت؛ مثلا دکتر کریم سنجابی بازرگان را به عدممشارکت بین عناصر ملی متهم کرد و بیان کرد او با ارتباطات زیاد چه با روحانیون و چه با عوامل خارجی باعث خدشهدار کردن اتحاد جبهه شده و سعی دارد خود را بهعنوان کارگردان اصلی نشان دهد، او همچنین اذعان داشت ضد استبدادی بودن مبارزات بازرگان خطر غربزدگی را به همراه دارد.
بازرگان بهمنظور جلب رضایت آمریکا دو مساله را مطرح کرد:
۱. شاه ماندنی نیست و باید برود.
۲. اگر نیروهای میانهرو جانشین شاه شوند، منافع آمریکا حفظ خواهد شد.
اما با هوشیاری امام(ره) و حمایت مردم انقلابی خوشبختانه انقلاب از یک انحراف بزرگ مصون ماند. بازرگان و همفکرانش به روشنی میدانستند که آمریکا حاضر نیست حتی یک قدم برای منافع مردم ایران بردارد، با این حال همچنان استراتژی «نزدیک شدن به آمریکا برای تاثیر گذاشتن بر شاه» را طی سالها پیش گرفتند. ایجاد «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» از جمله تلاش آنها در جهت جلب حمایت غرب بود.
بر مبنای همین خوشبینی و ارتباط نزدیک اعضای نهضت آزادی به آمریکا بود که مرحوم محتشمیپور در سال 66 زمانی که وزیر کشور دولت میرحسین موسوی بود با نگارش نامهای به امام(ره) با اشاره به عملکرد «نهضت آزادی» از بنیانگذار جمهوری اسلامی در خصوص صلاحیت اعضای نهضت برای شرکت در انتخابات مجلس کسب تکلیف کرد و امام نیز در پاسخ به این نامه وابستگی نهضت به آمریکا را از اشتباهات نهضت آزادی میداند. در بخشی از نامه امام آمده است: «موضوع نهضت به اصطلاح آزادی، مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آنچه باید اجمالاً گفت آن است که پرونده این نهضت و همینطور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدّی وابستگی کشور ایران به آمریکا است و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید آمریکای جهانخوار را -که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست- بهتر از شوروی ملحد میدانند و این از اشتباهات آنها است.»
شاه باید بماند
سال 1356 نهضت آزادی بعد از یک دهه رخوت سیاسی همزمان با اعطای آزادیهای حقوق بشر کارتر با پوشش«جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» فعالیت سیاسی خود را بار دیگر به صورت جدی آغاز کرد. اعضای این نهضت در نخستین گام برای پیشگیری از بروز مخالفت شاه با آنها، اعلام کردند فعالیت خود را در «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشد» در چارچوب «قانون اساسی» و «اعلامیه حقوق بشر» به منظور رفع تعطیل مشروطیت ایران و رفع تعدی مستمر و مداوم به حقوق ملت ایران انجام خواهند داد. این هدف زمانی تبیین شد که مردم انقلابی با جدیت برای برچیدن بساط سلطنت حتی مشروطه آن تلاش میکردند. با این وجود فعالیت آنها تنها برای شاه خطر آفرین نبود، بلکه گاهی در راستای خواست و نیاز آنها نیز بود. در سال 56 سیر حوادث در ایران انقلابی به گونهای بود که روز به روز به فاصله انقلابیون و رژیم افزوده میشد. در این برهه تاریخی جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حق بشر بهعنوان حلقه فیمایین انقلابیون و رژیم شاه عمل میکرد و گاهی برای پیشگیری از شدت گرفتن درگیری میان مردم انقلابی و رژیم، پیشنهاداتی همچون «شورای سلطنت» را نیز مطرح میداشت. پیشنهادی که بیشتر به نفع آمریکاییها، نیروهای میانهرو و شاه بود. زیرا شاه گمان میکرد با تشکیل شورای سلطنت تب و تاب مردم فروکش میکند و بار دیگر مانند ۲۸ مرداد سال ۳۲ به کشور بازمیگردد و حکومت میکند. آمریکا نیز میدانست با روی کار آمدن نیروهای میانهرو منافعش به خطر نمیافتد. از طرفی با اجرای طرح شورای سلطنت، نیروهای میانهرو به سبب نقش محوریای که در این امر داشتند، به بخشی از قدرت دست مییافتند و سکان هدایت نهضت از دست امام خارج میشد. اما در شرایط انقلابی سال 57 تشکیل شورای سلطنت و اجرایی شدن طرح «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» جز با موافقت امام(ره) ممکن نبود. به همین خاطر بود که دکتر سنجابی و مهندس بازرگان برای متقاعد کردن امام برای تشکیل شورا به پاریس رفتند؛ اما امام قبول شورای سلطنت را، قبول شاه میدانست و از پذیرش این امر ممانعت کرد. حجتالاسلام سیداحمد خمینی، فرزند امام راحل در خاطرات خود ماجرای دیدار بازرگان با امام(ره) در پاریس، سه ماه قبل از پیروزی انقلاب را اینگونه شرح دادهاند: «حضرت امام مثل همیشه گفتند: شاه باید برود، رژیم شاهنشاهى باید ساقط شود و جمهورى اسلامى باید تحقق یابد، و باید بىپرده و واضح این مسائل را به مردم گفت تا نهضت منحرف نشود. آقاى بازرگان مىگفت: نظام شاهنشاهى سه رکن دارد: شاه، ارتش و آمریکا. ما باید سیاست گام به گام را دنبال کنیم. نخست اینکه شاه سلطنت کند نه حکومت. دوم اینکه ارتش و نیروهاى نظامى را آگاه کنیم بهگونهاى که اگر شاه در امور کشور دخالت کرد، علیه او وارد عمل شوند. سوم اینکه بعدا درصورت مصلحت آمریکا را محدود کنیم تا نفوذ او از ایران قطع شود. امام مىگفتند: اگر شما گفتید «شاه باید سلطنت کند» و او همین کار را کرد و مردم سرد شدند و دوباره وارد عمل شد، دیگر چه نیرویى مردم را بهحرکت درمىآورد؟ آنها براى این سوال امام جوابى نداشتند ولى مىگفتند مگر ممکن است که با وجود ارتش، شاه را شکست داد؟ امام مىگفتند: ارتش از مردم است. خائنین و سران ارتش را باید کنار گذاشت، بقیه از ما هستند. بالاخره آقاى بازرگان بر سخنان خویش اصرار ورزیدند.»
علاوهبر این مورد بررسی اسناد تاریخی نیز نشان میدهد بازرگان و نهضت آزادی از ابتدای تشکیل این نهضت تا لحظه آخر قائل به حفظ حکومت پهلوی و پیاده شدن سیاست شاه باید سلطنت کند نه حکومت، بودند. بازرگان سال 1341 هنگامی که دستگیر شده بود در بیدادگاه رژیم پهلوی گفته بود: «نظریات ما (اعضای نهضت آزادی) درمورد سلطنت هم بر رونق و دوام سلطنت خواهد افزود و هم اجازه تولید نیروهای فوقالعاده ملی را میدهد... ما واقعا طرفدار و موافق سلطنت هستیم.» همچنین بنابر اسناد منتشر شده لانه جاسوسی آمریکا هنگام اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 56، بازرگان در ملاقاتی که به همراه یدالله سحابی و محمد توسلی با مامور سیاسی سفارت آمریکا داشته، خطاب به مامور سفارت آمریکا گفته است: «اگر شاه حاضر باشد که تمام موارد قانون اساسی را به اجرا درآورد ما آمادهایم تا سلطنت را بپذیریم.»
چرا بازرگان نخستوزیر دولت موقت شد؟
مهندس بازرگان در آستانه پیروزی انقلاب به پیشنهاد شورای انقلاب و با حکم امام(ره) بهعنوان نخستوزیر دولت موقت انتخاب شد. سرانجام بهدلیل وجود مشکلات فراوان از سمت خود استعفا داد و با این حال وی همچنان بهعنوان عضو شورای انقلاب به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و با انجام انتخابات مجلس اول، بهعنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد. پس از پایان دوره به همراه همفکران خود، موضع انتقادی نسبت به نظام گرفت و بهتدریج در محافل ضدانقلاب داخل و خارج بهعنوان چهره برجسته مخالف نظام شناخته شد. در این بخش میخواهیم سرنوشت بازرگان و نقش او در انقلاب را بررسی کنیم. بازرگان خود را همواره در خط امام میدانست؛ امام نیز ایشان را تایید میکردند؛ حتی در جلسه ابلاغ حکم نخستوزیری، بهمنظور پشتیبانی بیشتر از نخستوزیر دولت موقت و جلب حمایت مردم انقلابی، بازرگان را فردی صالح، متدین، عقیدهمند به دیانت و امین معرفی میکنند. اما آیا بازرگان اینگونه که میگفت در خط امام(ره) بود؟ یا او همان کسی بود که امام خمینی(ره) برای نخستوزیری در نظر داشت؟ اصلا چرا بازرگان؟
سال ۵۷، سال دگرگونیهای بزرگ در تاریخ ایران است. در این دوره تاریخ، کشور پس از ۲۵۰۰ سال رژیم سلطنتی از میان رفت و جای خود را به جمهوری اسلامی داد. این جابهجایی و دگرگونی نیازمند اتحاد ارکان و آحاد مختلف جامعه بود؛ که توسط امام خمینی(ره) ممکن شد. با آشکار شدن نشانههای زوال، زمان آن فرارسید که از هرج و مرج جلوگیری شود و افراد انقلابی سکان حکومت را به دست بگیرند. این انتقال قدرت باید در نهایت آرامش صورت میگرفت.
امام خمینی(ره) بهعنوان معتمد مردم کسانی را بهعنوان مسئول اجرایی کشور در شرایط انتقال برگزید، که بتوانند زمینه لازم برای حضور و مشارکت قانونمند مردم در تعیین سرنوشت خود را فراهم کنند و متناسب با این تغییر شورا و ریاستجمهوری انتخاب شود. شورای انقلاب پس از بررسیهایی که انجام داد، مهندس بازرگان را بهعنوان نخستوزیر دولت موقت به امام(ره) پیشنهاد داد و امام(ره) هم با اکراه این پیشنهاد را پذیرفتند. این اکراه را میتوان از نامه معروفی که در 6/1/1368 امام به آقای منتظری نوشتند استنباط کرد، ایشان در بخشی از نامه میگویند که «والله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم، ولی... نظر دوستان را پذیرفتم.»
از طرفی دلیل انتخاب بازرگان از نظر خودش به شرح زیر است:
الف) سوابق مبارزاتی و اطمینان حضرت امام به وی؛
بازرگان در مصاحبه با حامد الگار اینگونه میگوید اولین تماسش با امام در سال ۱۳۴۱ فقط ۲۰ دقیقه بود؛ طی زمانی که امام(ره) در نجف بودند رابطهای با امام نداشتند؛ تا زمانی که در پاریس به دیدار ایشان رفتند.
اینطور که خود بازرگان میگوید، امام و بازرگان ارتباط آنچنانی باهم نداشتند و میتوان دریافت که لااقل ادعای «در خط امام بودن» بازرگان برای سالهای قبل از انقلاب نیست.
ب) جرات و تجربه نداشتن دیگران؛
بازرگان دلیل دیگر انتخاب خود و همراهانش را تجربه نداشتن «آقایان» میدانست. مشخص است که منظور بازرگان از «آقایان» یاران راستین امام است. اینکه بازرگان چگونه دانسته که این افراد جرات ندارند، جای سوال است؛ چراکه این افراد در تاریخ ۲۰ ساله انقلاب تا پای جان برای انجام وظیفه خود کوشیدند.
اما درباره داشتن تجربه نیز این استدلال مهندس بازرگان بعدها توسط خود وی نقض شده است. بهعنوان مثال مهندس بازرگان همواره کمکاری دولت موقت و حتی در اموری خیانت حسن نزیه را ناشی از بیتجربگی میدانست.
ج) پذیرش مردمی؛
نمیتوان پذیرش مردمی و محبوبیت فردی مهندس بازرگان را انکار کرد؛ اما مردم تا زمانی حامی او بودند که او را «پیرو خط امام» میدانستند و پس از آن دیگر محبوبیتی برای ایشان باقی نماند. به ویژه پس از حمایتهای نهضت آزادی و شخص بازرگان از سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بعد از اتفاقات تابستان 60.
اما چه اتفاقی افتاد که امام اعلام میکند، بازرگان را با اکراه و علیرغم میل باطنی خود به عنوان نخست وزیر انتخاب کرده است؟
در پاسخ به این سوال استدلالهای زیر قابل تامل است:
نخست حاج احمدآقا فرزند امام خمینی معتقدند که «دوستان امام، آقای مهندس بازرگان برای نخستوزیری موقت انتخاب و پیشنهاد کردند. امام مخالف بودند، اما به واسطه احترام به نظر دوستان قبول کردند.»
سلوک امام خمینی همواره این گونه بوده است که با وجود قاطعیت در تصمیم، رای اکثریت مشاوران خود را نیز مورد احترام قرار میدادند، چنان که در انتخابات قائممقامی آقای منتظری هم با اینکه مخالف بودند و به دلیل نظر اکثریت خبرگان آن را پذیرفتند. همان طوری که با ریاستجمهوری بنیصدر نیز مخالف بودند، ولی به احترام رای اکثریت مردم ریاست وی را تنفیذ کردند.
شاید تصریح امام خمینی در حکم انتصاب بازرگان مبنیبر «بنابر پیشنهاد شورای انقلاب» و تاکید بر آن در سخنرانی معارفه که «شورای انقلاب ما پیشنهادشان این بوده است که ایشان رئیس دولت باشند، همه اشارهای به این موضوع باشد که امام خمینی شخصا نظر مثبتی بر نخستوزیری بازرگان نداشتهاند.»
پدران مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق مولود نهضت آزادی است، اعضا و موسسان این سازمان مانند حنیفنژاد و سعید محسن همگی از تاثیرپذیرفتگان مهندس بازرگان بودهاند. بازرگان خود نیز سال 1360 در رابطه با نقش نهضت آزادی در تاسیس سازمان مجاهدین خلق گفته بود:
«مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1344 که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید... مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتابها و بحثها و تحلیلها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد.»
در سالهای دهه 40 حتی ورود اعضای سازمان به مبارزه مسلحانه نیز از همان ابتدای دهه 40 با تشویقهای مهندس بازرگان صورت گرفته است. محمدمهدی جعفری از اعضای نهضت آزادی در خاطرات خود به نکته قابل تاملی اشاره میکند:
«محمد حنیفنژاد (از موسسین سازمان مجاهدین خلق) روزی برای خودم تعریف کرد که وقتی از زندان در سال 1342 آزاد شدم، با مهندس بازرگان به طور خصوصی خداحافظی کردم و مقداری درباره اوضاع سیاسی روز و آینده مبارزه صحبت کردم. در آن هنگام مهندس بازرگان به من گفت: «این بار که آمدی به زندان دست خالی، این حرف را درحالی میزد که دستش را مثل هفت تیر کرده بود و به من اشاره میکرد.»
ارتباطات و حمایتهای بازرگان و اعضای نهضت آزادی از سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. اخیرا سندی سازمان اسناد انقلاب اسلامی در کانال مجازی خود منتشر کرده است که مطابق آن در جریان نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مهندس بازرگان با انتشار اعلامیهای در نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق از مردم دعوت میکند تا به مسعود رجوی رای دهند. توصیفات بازرگان از رجوی در این اعلامیه قابل توجه است:« خواهران و برادران همشهری تهران و حومه، در این موقع که ملت شرافتمند و قهرمان عزیز برای دور دوم انتخابات به پای صندوقها میروند برای تامین وحدت و حقوق گروههای اقلیت امیدواریم آقای «مسعود رجوی» که معرف جناح پرشوری از جوانان با ایمان میباشد نیز به مجلس راه یافته، موفق به همکاری صادقانه با گروههای با حسن نیت و در خدمت به خدا و خلق بشود.»
پس از حوادث تلخ تابستان 60 و ترور شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر به وسیله اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) حمایتهای بازرگان و نهضت آزادی از اعضای این گروه تروریستی باز هم تداوم پیدا کرد. وی در نطق خود در مجلس شورای اسلامی مجاهدین، دستگیرشدگان یا کشتهشدگان عضو سازمان را نونهالانی توصیف کرد که جگرگوشگان و پرورشیافتگان امید این مملکت بودهاند که عاشقوار و یا دیوانهوار، فداکار یا گناهکار، در طاس لغزندهای افتادهاند. وی ضمن رد اتهام این که محاربان علیه نظام آمریکاییاند، اعضا و هواداران سازمان را «جوانان جانبازی» خواند که نمیتوان آنها را مزدور دانست.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: