فرهادی تقریبا در تمامی آثارش موکدا به مخاطب گوشزد می‌کند که همه‌چیزِ این جهان برخلاف ظاهر ساده و سرراستش، چقدر بغرنج و پیچیده است. در نسخه‌ای که فرهادی برای نقش اول فیلم جدیدش پیچیده نیز، قهرمان مسیری فواره‌مانند را طی می‌کند و یک‌شبه از فرش به عرش رفته و سپس به همین سرعت در آستانه نابودی کامل قرار می‌گیرد.
  • ۱۴۰۰-۰۸-۱۱ - ۰۲:۳۰
  • 00
قهرمان؛ برمدار ایمان

محمدحسین آشنا، روزنامه‌نگار: جایی از کتاب وزین «بوطیقای گسست»، مازیار اسلامی جمله‌ای درخشان درباره اصغر فرهادی نوشته است: «این خصلت ناهمساز فیلم‌های فرهادی است: عملیات رستگاری و نجات مداوم و پیوسته که عمیقا و باطنا نومیدانه است. اگر امکانی هم باشد، تنها با پذیرش نومیدی و ناممکنی موجود در آن متصور است.» این توصیف عمیق را می‌توان به جرأت، جان‌مایه جهانی دانست که اصغر فرهادی در مقام یک مولف برجسته معاصر، با فیلم‌های خود برمی‌سازد. «قهرمان» را نیز دقیقا می‌توان از همین منظر نگریست.

داستان آخرین فیلم فرهادی از جایی شروع می‌شود که رحیم، از زندان مرخصی می‌گیرد تا با سکه‌هایی که دوست‌دخترش اتفاقی در خیابان پیدا کرده، بتواند رضایت شاکی‌اش را جلب کند. رحیم پس از آنکه متوجه می‌شود با این تعداد سکه نمی‌تواند طلبش را بپردازد، تصمیم می‌گیرد صاحب اصلی سکه‌ها را پیدا کند و این امانتی را به او بازگرداند. او با این کار، ناخواسته تبدیل به یک قهرمان بزرگ می‌شود و نزد همگان اعتباری غیرمنتظره کسب می‌کند. چالش اصلی اما تازه از این جا آغاز می‌شود.

فرهادی تقریبا در تمامی آثارش موکدا به مخاطب گوشزد می‌کند که همه‌چیزِ این جهان برخلاف ظاهر ساده و سرراستش، چقدر بغرنج و پیچیده است. در نسخه‌ای که فرهادی برای نقش اول فیلم جدیدش پیچیده نیز، قهرمان مسیری فواره‌مانند را طی می‌کند و یک‌شبه از فرش به عرش رفته و سپس به همین سرعت در آستانه نابودی کامل قرار می‌گیرد.

فیلم پیوسته به تناقض موجود در افعال و کنش‌های انسان در جهان معاصر اشاره کرده و با دست‌مایه قراردادن بحران بازنمایی و قضاوت در شبکه‌های اجتماعی، نسبی‌گرایی اخلاقی فیلمساز را متذکر می‌شود. این نسبی‌گرایی را می‌توان در سوالاتی که فرهادی استادانه در ناخودآگاه مخاطب خویش کاشته و او را با این موقعیت‌های اخلاقی رها می‌کند، مشاهده کرد؛ موقعیت‌های چالش‌برانگیزی که در آنها نمی‌توان هیچ پاسخ سرراست و مطلقی درباره درست و نادرست یا خیر و شر ارائه داد. همه‌چیز در هم آمیخته شده و خیر، لزوما میزانی از شر را با خود به همراه دارد و بالعکس. این سطح از پیچیدگی در وصف جزئیات کنش اخلاقی تنها از فرهادی برمی‌آید و همین شاخصه است که عمده فیلم‌های او را در سطحی بالاتر از سینمای ایران قرار می‌دهد.

فرهادی اینجا نه برخلاف سنت پیشین، که از قضا در تکمیل مسیر معرفتی‌ای که در پیش گرفته، دست به امری بی‌سابقه زده و به جای پردازش شخصیت‌های تماما خاکستری، شمایل یک قهرمان را به مخاطب عرضه می‌کند و حتی فراتر از آن، به شکلی طعنه‌آمیز عنوان فیلم خود را نیز «قهرمان» می‌گذارد. رحیم در مسیر تبدیل‌شدن به قهرمان واقعی، از پله‌های لرزان شهرت کاذبی که به دست مردم برساخته شده بالا می‌رود؛ سپس به بدترین شکل سقوط می‌کند و در پایان با ترجیح گمنامی بر شهرت و اسارت بر آزادی به افتخار قهرمانی نایل می‌شود. در واقع همین وضعیت متناقض تحقق کامیابی از دل ناکامی است که فیلم متأخر اصغر فرهادی را تبدیل به یک دستاورد چشمگیر در کارنامه او می‌کند و حتی اجازه می‌دهد تا بر معدود لحظاتی که در آنها فیلم از منطق درونی خود خارج شده و به آفت بیانیه‌خوانی می‌افتد، چشم‌ بپوشیم. مسیری که رحیم برای رسیدن به رستگاری طی می‌کند به نحوی ریل‌گذاری شده که ما را وسوسه می‌کند تا آن را با دوگانه اخلاق و ایمان در کتاب «ترس و لرز» اثر «سورن کی‌یرکگور» مقایسه کنیم. در این کتاب نویسنده اجمالا بیان می‌کند امر اخلاقی اساسا در خود میزانی از افشاگری و خودستایی را به همراه دارد؛ اما بالاتر از آن، رسیدن به درجه ایمان است که فرد در آن همانند ابراهیم نبی(ع) در ماجرای قربانی‌کردن فرزندش، اخلاق را نادیده می‌گیرد و با پذیرش رنج حاصل از سکوت در برابر عمل پارادوکسیکالی که انجام می‌دهد، به رستگاری واقعی دست می‌یابد. کنش قهرمانانه رحیم در پرده سوم فیلم و در آنجا که علی‌رغم منفعت شخصی و خانوادگی، با سرپرست زندان گلاویز شده و مصرّانه از او می‌خواهد که فیلم داخل گوشی‌اش را پاک کند، به‌شدت قابلیت تفسیر از این منظر را داراست.

نکته برجسته دیگر درمورد فیلم آن است که شخصیت قهرمان را نه‌تنها به مخاطب تحمیل نمی‌کند؛ بلکه این سوال را نزد وی به یادگار می‌گذارد که «آیا اساسا قهرمان‌بودن در زمانه ما کار می‌کند؟». به‌عبارت دیگر فرهادی حتی در جایی که دست به ناپرهیزی زده و داستان خود را بر محور یک قهرمان بنا می‌کند، باز هم راه را بر تفسیرهای مختلف باز می‌گذارد؛ تا جایی که حتی بتوان ضدقهرمان فیلم یعنی بهرام را به معنایی به‌عنوان قهرمان واقعی داستان شناسایی کرد.  فیلم اگرچه درنهایت رستگاری قهرمان را جز در کناره‌گزینی و بازگشت خودخواسته به اسارت نمی‌بیند، اما به هیچ وجه نمی‌توان آن را برآمده از انفعال یا واپس‌گرایی فیلمساز تعبیر کرد. حتی اگر در مقام مخاطب موضعی متفاوت با فیلمساز داشته باشیم هم باید بپذیریم درون جهانی که فیلم، داستان خود را بر آن بنا کرده اتفاقا تصمیم قهرمان در تحقق این انزوای خودخواسته و گریزناپذیر، عملی به‌شدت رادیکال و پیشرو به حساب می‌آید.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰