احسان زیورعالم، روزنامهنگار: در دهه شصت، مسعود جعفریجوزانی بدل به چهرهای جذاب برای بخشی از منتقدان و ناظران سینمایی میشود. فارغالتحصیل سینما در آمریکا، برای گروه مذهبی سینما از آنرو محبوب بود که قید فعالیت در ینگه دنیا را زده است و وطن را مقصد فعالیت فرهنگی خود قرار داده است. البته سینمای جوزانی در آن سالها نیز در راستای اهدافی به حساب میآمد که نظام برآمده از انقلابی نوپا خواهانش بود. سینمایی که قصدش نشاندادن تقابل میان نیروهای خیر و شر بود و هدفش به تصویر کشیدن پیروزی نیروی جوان خیر بر شر گذشته. جوزانی این تصویر را برتر از دیگران ارائه میداد، هم در بستری قومی و ایرانی آن را بیان میکرد و هم آنکه بهنوعی دنیای بصری شاعرانه دست یافته بود. او روستا و فضای ایلیاتی را مجازی از گذشته شرارتبار مدنظر اندیشه آن روزگار برمیگزیند. رومانتیسیسم جوزانی محبوب سینمادوستانی چون آوینی و اطرافیانش بود. همین موضوع باعث میشود مجله سوره همواره جوزانی را در مرکز توجه خویش قرار دهد.
مصاحبه در تابستان 1368 انجام شده، زمانیکه جوزانی درگیر ساخت اثر آن روزهایش، «در مسیر تندباد» است و بابت فیلم «شیر سنگی» به شهرت رسیده است. گفتوگو درباره وضعیت سینمای ایران آغاز میشود، البته او تمایلی به بحث درباره گذشته ندارد و میخواهد از دوران پساانقلاب بگوید. میگوید «خودم را تا حدودی در آن شریک میبینم.» از دید او سینمای پس از انقلاب با حضور نیروهای جوان موفق به جابهجایی سنگهای سینما شده است و «حرکتهای مثبتی که صورت گرفته همچون آبهای روانی است که در جویهای باریک به جریان افتاده است. بهعبارت دیگر سینمای پس از انقلاب حالت جرقهای ندارد، یک روشنایی ممتد است. چشمههایی است که جریان پیدا کردهاند. اگر این جویها به یک سمتوسوی هدایت شوند و در تکمیل هم به کار روند، همچون رودخانهای خروشان جریان سینمای نوین مملکت را شکل خواهند داد.»
البته لحن جوزانی در تمام مدت اینگونه مهربانانه نیست. او سینمای ایران را درگیر تقلیدهای کورکورانه ارزیابی میکند و این تقلید را در دو ساحت طبقهبندی میکند. نخست آنهایی که «از سبکها و اندیشههای سینماگران جاهای دیگر تقلید میکنند.» اشاره او به آن دسته از سینماگرانی است که متاثر از کورساوا و تارکوفسکی و پاراجانف به شکلی از فرم سینمایی شاعرانه و به زعم برخی، انفعالی دست یافته بودند. جوزانی برای این دسته آرزو میکند «امید آن است که این فیلمسازان زمانی به خودآگاهی برسند.»
جوزانی دسته دوم را مقلدان سینمای هالیوود توصیف میکند، کسانی که در پی یک سینمای تجاریاند و از منظر این فیلمساز، این دسته واجد تفکری افیونی هستند و برخی آثارشان باعث شرم سینماست. «این دسته سینماگران هستند که سیما و تماشاگران ما را به سوی انحطاط میکشانند و چهبسا با رنگ و لعابزدن از مسائل روز فیلمهایشان را موجه نیز قلمداد کنند و بزرگترین لطمه را به بدنه سینمای ما بزنند.»
جعفریجوزانی در ریشهیابی علت چنین وضعیتی به ضعف سیستم آموزشی اشاره میکند؛ البته نمیگوید دقیقا سیستم آموزشی چه مشکلی دارد یا برای بهبودش باید چه کرد. در جایی دیگر در گفتوگویش صرفا میگوید جوانترها باید ضعف و قوت آثار پیشین را بررسی کنند و «اینطور نباشد که بهطور مطلق هرچه را مربوط به گذشته و حال است، رد و طرد کنند.»
او ناگهان از این ایده میگریزد و میگوید: «متوجه آن فرصتطلبها و نقابدارها هم باشیم؛ همانها که هر روزی اگر لازم دیدند فقط نقابشان را عوض میکنند؛ ولی راه مبتذل خود را میروند. آنها که سینما را صرفا و صرفا تجارت میدانند و مروج ابتذال و انحطاط در سینما هستند. باید جلوی آنها گرفته شود.»
البته کارگردان داستان ما نامی از این مبتذلسازان نمیبرد و مشخص نیست منظور او از فیلمسازان تجاری چه کسی است. او راه مقابله را هم سانسور نمیداند. راهکار جوزانی «ایجاد هماهنگی و ارتباط سالم بین سینماگران و هنرمندان صاحب اندیشه و صاحب درد» است.
جوزانی درمورد ریشههای سینمای خودش هم ورود میکند. میگوید در زمان بازگشتش به ایران راه رسیدن به سینمای ملی را خواندن حافظ یا مولانا دانسته و البته در مجله فیلم بابت این نگاهش مورد انتقاد قرار گرفته است. در مجله فیلم مینویسند «آقا ما سینما را باید با هیچکاک یاد بگیریم.» جالب این است دو سال بعد در ویژهنامهای مجله سوره در بزرگداشت هیچکاک، از اهمیت فرمی این کارگردان بریتانیایی گفت. با این حال سینمای جعفریجوزانی از همان ابتدا با شرایط سنتی جامعه ایران گره میخورد و در آن میتوان مواجهه مردم بومی با مقولاتی چون دموکراسی و انقلاب را جستوجو کرد. او در این مصاحبه هم میگوید: «سینمای ما باید با ریشههای فرهنگ خودمان پیوند داشته باشد و اگر به آنجا نرسیم سقوط است. اگر سینمای با هویت فرهنگی خودمان به وجود بیاوریم، مطمئن باشید این سینما مرزها را درمینوردد. مفاهیم و تفکرات بکری که در فرهنگ ما ریشه دارد، آن هم در زمانی که سینمای اروپا و آمریکا از نظر تفکر به بنبست رسیدهاند، میتواند سینمایی را بهوجود آورد که از دنیا جلو بزند.»
حالا میشود فهمید چرا جوزانی در تمام این سالها تمایل خود را در به تصویر کشیدن فضایی نشان داده است که در آن زبان، فرهنگ و درنهایت شیوه روایت، خواهان ایرانی بودن است. حتی این ایرانی بودن در فیلمی چون «در مسیر تندباد» افراطی نیز میشود. در این مصاحبه، جوزانی دریک خط سیر کاری عیان میکند که با محتوای صحبتش همخوانی دارد. در سال 1352 در آمریکا «آغاز» را براساس منطقالطیر میسازد و در همان ابتدای انقلاب نیز مشغول دو انیمیشن با محوریت مولانا برای تلویزیون میشود. در خلال گفتوگو، مصاحبهکننده از موفقیتهای جهانی فیلمهای جوزانی میگوید و بحث به میل شدید فیلمسازان برای حضور در جشنوارهها سوق پیدا میکند. نظر جوزانی جالب است، «به نظر من این کار ابلهانه است.»
اما بخش پایانی گفتوگو به فیلم سینمایی «در مسیر تندباد» بازمیگردد. به نظر میرسد در سال اکران فیلم برخی از ساختار روایی آن ایراد میگیرند. آنان که فیلم را تماشا کردهاند میدانند که «در مسیر تندباد» روایتی چندپاره دارد و شخصیت مرکزی محبوب آن سالهای سینمای ایران را ندارد. جوزانی که مخالف سینمای تجاری است، اما درباره سرمایهگذاری و بازگشت سرمایه آثارش نگاه دیگری دارد «به خود اجازه نمیدهم کسی 10میلیون تومان پولش را خرج کند تا من تجربه بکنم. به عبارت دیگر، با استفاده از جاذبههای سینمایی که در فیلم به کار میبرم، سعی دارم تماشاگر را ارضا بکنم؛ ولی این تا آنجاست که با فکر و عقیده من در تضاد نباشد. به این شکل، هم من تجربه کردهام و هم سرمایهگذار ضرر نکرده است.»
از دید جوزانی سینمای مطلوب باید همراهی تماشاگر را داشته باشد. نباید «چهارتا به اصطلاح روشنفکر در گوشه تریا بنشینند و از فیلم تعریف کنند. اگر کسانی که خود را بهعنوان روشنفکر در جامعه مطرح کردهاند، تفکر اصیل و درستی داشتند که وضعیت سینمای ما بهتر از اینها بود.»
جوزانی درباره سینمای دولتی هم صحبت میکند. البته به یاد داشته باشیم این گفتوگو در دهه شصت تنظیم شده است. میگوید «سینما اگر مقرون بهصرفه نباشد، میشود سینمای دولتی و من عقیده دارم سینما باید در دست ملت باشد. به نظر من باید جستوجو کنیم برای پیدا کردن راهی که سینما هم تماشاچی انبوه داشته باشد و هم پویا و پراندیشه باشد.» او از واژه خصوصی یا شرکتهای فیلمسازی استفاده نمیکند. میگوید ملت و مشخص نمیکند ملت در این فرآیند چه کسی و چه نقشی است. با این حال در فیلمهایش این مردم یا همان ملت هستند که قهرمان میشوند. تنها برگبرنده هویتی این مردم نیز قومیت آنان است یا بختیاری هستند یا قشقایی و کردار آن برآمده از همین هویت قومی رقم میخورد.
در مسیر تندباد
فیلم مسعود جعفریجوزانی در سال 1367، برای نخستینبار در جشنواره فیلم فجر اکران شد و اکران عمومی آن هم تیرماه سال بعد رقم خورد. فیلم همانند اثر پیشین جوزانی در فضای ایلیاتی رخ میدهد. فیلم داستان اشغال ایران به دست نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و خیانت بخشی از قشقاییهاست؛ اما در سوی مقابل قهرمانان فیلم رویهای مبارزهطلبانه دنبال میکنند. راوی اصلی فیلم، دکتر راستان است که برای مداوای شوهرخواهر خود راهی محل اتراق ایل قشقایی میشود. دکتر با امیرهوشنگ، از بزرگان ایل و قباد یاغی آشنا میشود. اولی وطنپرست و دیگری ماشین کشتار سربازان ایرانی. فیلم نشان میدهد تقابل خیر و شر در وجود شخصیتهای ایرانی چگونه جهان زیستی ایران جنگ جهانی دوم را دشوار میکند؛ از احتکار گندم تا خیانت ژاندارم و شهربانی رضاخانی. فیلم همچنین تصویری جذاب از شیراز آن سالها ارائه میدهد و تصاویرش میتواند سندی جذاب از جاذبههای گذشته شیراز به حساب آید.