معین احمدیان، دبیر گروه فررهنگ: «قضاوت» تم مشترک فیلمهای فرهادی است و همانطور که خودش در مورد فیلمهایش میگوید این تم بیش از آنکه برآمده از محتوای فیلمها باشد، ناشی از فرم قصهگویی و شیوه روایت است. اتفاقا نقطه قوت فیلمسازی او به نسبت فیلمسازانی که میخواهند ادایش را دربیاورند، در همین فرم قصهگویی اوست. برای فرهادی دو نوع قضاوت در فیلمهایش مطرح است؛ قضاوتی که کاراکترها در مسیر قصه نسبت به همدیگر دارند و نوع دوم قضاوت، قضاوت تماشاگر نسبت به رفتار و کنشهای کاراکترهاست. فارغ از نوع دوم قضاوت که متوجه تماشاگر است، بهنظر میرسد که او در فرآیند فیلمنامهنویسی همیشه حواسش به آن قضاوت نوع اول و همینطور قضاوت خودش نسبت به کاراکترها در مختصات فیلمهایش بوده و اتفاقا چالش آدمهای قصههایش در همین نقطه نهفته است. فرهادی در مورد سروشکل پیدا کردن این بخش از فیلمنامههایش میگوید که هر کاراکتر بخشی از موقعیتی را دیده یا از آن آگاهی دارد و همواره قضاوتش از سمت کاراکتر مقابل -که او هم از زاویهای دیگر آن موقعیت را دیده و شناخته و به آن آگاه است- بهچالش کشیده میشود.
او در این بخش از فیلمنامه و در نقطه قضاوت کاراکترها نسبت به یکدیگر، محتاطانه عمل میکند تا مبادا هیچیک از آنها بر دیگری ترجیح داده شوند. خودش بارها تاکید کرده که «در فیلمهایم قضاوت نمیکنم» یا اینکه گفته «قضاوت خودم را درطول فیلم به مخاطب نمیدهم و این مخاطب است که باید در مورد کاراکترها قضاوت کند.» بهنظر میرسد که این احتیاط در عدم قضاوت نسبت به کاراکترها را در همه اجزای فیلم لحاظ میکند، مثلا جایی گفته بود: «من بیشتر مدیومشات را دوست دارم تا لانگشات. نگاهم به آدمهایم مدیومشات است. در این نوع فیلم که قرار است به آدمها نزدیک شوم و با آنها بیشتر احساس نزدیکی کنم، مدیومشات را ترجیح میدهم، نه لانگشات. بهنظرم مدیومشات نگاه منصفانه و مساوی به شخصیتهاست... البته این سلیقه من است. تنها فیلمی که در آن لانگشات بهکار بردم، فیلم اولم (رقص در غبار) است که دورترین فیلم به خودم است. در فیلم درباره الی فضای باز کنار دریا، این را به من القا کرد که کمی لانگشات داشته باشم اما باز هم مدیومشاتهای زیادی در آن هستند. فکر میکنم اگر کلوزآپ بگیرم در آن کمیاغراق است.»
تلاش فرهادی برای حفظ این پوزیشن بیشتر برآمده از همان جنس نگاه و ایدهای است که به مسائل اخلاقی دارد. همانچیزی که در نشست خبری جشنواره فیلم کن هم به آن اشاره کرد، اینکه برای او بین دروغ و حقیقت مرز مشخصی نیست و گفت: «نمیتوان به قطعیت گفت که این کار بد یا خوب است. ممکن است کاری از نظر ما بد باشد یا نباشد. خوب و بد و حقیقت و دروغ را سیستمها تعیین میکنند.» این قبیل اظهارات البته مخالفانی دارند و اینکه تلاش فرهادی در عدم قضاوت نسبت به دنیا و آدمهای پیرامونش چه بوده و چقدر در فیلمهایش محقق شده، همیشه محل بحث موافقان و مخالفان فیلمهای او بوده و هست. اما بهنظر میرسد فرهادی در آستانه 50سالگی و در فیلم جدیدش یعنی «قهرمان» از منظر تازه و با زبانی صریح و بیپروا داستان و آدمهای قصهاش را کنار هم چیده است. او که درطول دوره فیلمسازیاش با رندی تلاش میکرد قضاوت نسبت به آدمهای قصهاش را پنهان کند، حالا دیگر دلش بهحال «قهرمان» فیلم قهرمان میسوزد و دوستش دارد و سر آبروی قهرمانش با هیچکدام از اجزا و کاراکترهای فیلمش شوخی ندارد. او حتی در جشنواره فیلم کن وقتی در مورد تم قضاوت در فیلمهایش سوال میکنند، میگوید: «فکر نمیکردم برداشت مخاطبان از این فیلم پرداختن به موضوع قضاوت باشد. آنقدر این را درباره فیلمهایی که ساختهام، گفتهاند که درباره قضاوت و دروغ است که وقتی باز هم میشنوم، تعجب میکنم. بهنظر من مساله آبروی افراد هم هست و این حتی از دو کلمه دروغ و قضاوت مهمتر است، زیرا آبرو بهمعنای تصویر جمعی دیگران از ماست و این نه در فرهنگ ما که در همهجا مهم است.»
فرهادی برخلاف آنچه اظهار میدارد، همیشه در فیلمهایش قضاوت کرده و میکند و فیلمهایش همچون سیستمی عمل کرده که گزارههای اخلاقی متناسب با چارچوبهای ذهنی خودش را عرضه میکردند اما این بار در قهرمان بالاخره رودربایستی را کنار گذاشته یا بهتر بگوییم به این اعتراف کرده که نمیتوان نسبت به دنیای پیرامون خود، آدمها و اتفاقاتی که رقم میخورند، قضاوتی نداشت. حالا برای او آبروی قهرمان فیلمش مهم شده، همان معنای تصویر جمعی دیگران از قهرمانش. قهرمانی که شاید خودش باشد... .