سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: تاکنون 6 قسمت از سریال تازه «فیلیمو» به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان پخش شده است. «میدان سرخ» اولین سریال ابراهیمیان است که پیش از این از او «پیلوت»، «آااادت نمیکنیم» و «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» را دیده بودیم؛ فیلمهایی که توانسته بود حداقل نظر منتقدان آثار هنری را جلب کند، هرچند گاهی از عادتهای فیلمهای هنری سالهای اخیر پیروی میکرد. میدان سرخ مجموعهای پر از ستاره است که قرار بود جمعهها جای خالی «زخم کاری» را برای پلتفرم فیلیمو پر کند. میدان سرخ یکی از آن چند سریال پرهزینهای بود که سال گذشته ساخته شد و از انتهای سال گذشته و ابتدای امسال، اخبارش منتشر و روی آن مانور زیادی میشد. اخباری که تاکید داشت این سریال در ژانر اکشن و هیجانانگیز تولید میشود. حضور حمید فرخنژاد، مهتاب کرامتی، امیرحسین آرمان، بهرام افشاری و علی مصفا مخاطب را کنجکاو میکرد که بداند قرار است در این سریال چه چیزی را مشاهده کند. تهیهکننده این مجموعه هم جواد نوروزبیگی بود که تهیه فیلمهای قابلقبولی هم از او به یاد داریم. وقتی قسمت اول میدان سرخ پخش شد، آنهایی که آن را دیده بودند هاجوواج به یکدیگر نگاه میکردند. آن دسته از مخاطبانی که قسمتهای بعدی را دیدند، از هاجوواجی درآمده بودند یا آن را رها کرده بودند یا مقایسهاش میکردند با سریالهای مشابه خارجی و پوزخندی میزدند.
نخستین حاشیه میدان سرخ پیش از پخشش بهوجود آمد؛ جایی که گفته شد تیتراژ این سریال مورد تایید قرار نگرفته است و برای رسیدن این مجموعه به پخش، باید صدای فرزاد فرزین از تیتراژ حذف شود.
صدای فرزاد فرزین البته فقط در قسمت اول شنیده نشد و ظاهرا پس از حل مشکلاتی که بوده در شروع قسمتهای بعدی سریال شنیده میشود. سانسور موی سر مهتاب کرامتی هم حاشیه دیگری بود که در قسمت اول گریبان این سریال را گرفت، اما میدان سرخ مسائل و مشکلات بزرگتر از موی سر و صدای خواننده دارد. ظاهرا میدان سرخ، داستان زنی به نام شیدا (مهتاب کرامتی) است که بهخاطر درمان دخترش قصد سفر به خارج از کشور را دارد، اما بهواسطه پنهانکاری و دروغهای شوهرش که کشته میشود، با موقعیت وحشتناکی مواجه میشود که این اتفاق زندگی او را تحتالشعاع قرار میدهد. دقیقا در همین زمان است که اشکالات فیلمنامه یکی پس از دیگری خودی نشان میدهند و منطق اثر را به چالش میکشند. مهمترین ایراد فیلمنامه در همان قدم نخست، توزیع بیش از حد خطوط جدا از هم در داستان است. داستان میدان سرخ اگرچه با شیدا شروع میشود، اما در ادامه با مثلث جالبی روبهرو میشویم که اضلاع آن را پاپ (حمید فرخنژاد)، عبد (سعید داخ) و تورج (علی مصفا) میسازند و بعد داستان روی آنها متمرکز میشود و سپس نوبت به زندگی پیام (بهرام افشاری) میرسد که محور اصلی سریال شود. تازه محورها به اینجا ختم نمیشوند و یک شخصیت مهم بهنام گروچف (رضا یزدانی) هم داریم که برای خودش پدرخواندهای است. اگر به شما بگویند یک داستان یکخطی از میدان سرخ تعریف کنید، احتمالا نیاز به چند دقیقه تفکر دارید.
آشفتگی یا پیچیدگی؟
مشکل بزرگ میدان سرخ تعدد قصه و شخصیت است. بله، این ویژگی میتوانست برایش مثبت باشد، اما اینجا کارکرد منفی دارد. انگار خود کارگردان هم بین آدمهای قصه و داستانهایش گرفتار شده و آشفته است. سریال محور و خط داستان مشخصی ندارد و این وضعیت، آن چیزی نیست که در نمونههای موفق خارجی تحت عنوان پیچیدگی و طرح پازلی و گرههای متنی و تصویری از آن یاد میشود. فیلمنامه میدان سرخ میخواهد خیلی کارها بکند و حرفهایی دارد، اما این آشفتگی بیش از حد نمیگذارد. بخشی از این آشفتگی به نوع فیلمبرداری هم ربط دارد. اگر خواستید قسمت تازه را ببینید به این نکته توجه کنید. نوع فیلمبرداری باعث سرگیجه و گاه کلافگی مخاطب میشود. تکنیکی که دلیل خاصی ندارد و به روند قصه هم کمکی نمیکند. حرکتهای کند دوربین قرار است تلاشی باشد برای شکوهبخشی به کاراکترها، اما با روح فیلم و ژانر آن همخوانی ندارد. بهعبارت سادهتر، فیلمبرداری در خدمت ژانر و قصه نیست. هرچند میتوانست عرصهای برای بروز خلاقیت باشد. درواقع فیلمبردار ساز خودش را میزند و کارگردان هم ساز خودش را. قسمت اول را میتوان نماد این آشفتگی دانست. بعد از پخش قسمت نخست اطلاعات و کد مشخصی از قصه برای پیگیری اپیزودهای بعدی به مخاطب داده نمیشود، درحالیکه رسالت قسمت ابتدایی یک سریال، آشناکردن مخاطب با جنس قصهگویی و لحن کلی اثر است. چیزی که در اپیزود ابتدایی سریال دیده میشود، تفاوت در جنس روایت قصه شیدا نسبتبه جنس روایت داستان سه مرد بود. هر زمان که مخاطب روی شناخت یکی از شخصیتها دقیق میشود، کارگردان، شخصیت را رها کرده و روایت را در بخش دیگری، از ابتدا پی میگیرد. تنوع و تشتت بیش از حد خطوط مختلف قصه در ابتدا باعث شد سریال نتواند در قسمت اول به لحن مشخصی در ذهن مخاطب برسد. به دو نمونه متاخر سریالهای خارجی دقت کنید؛ سریالهای «تد لاسو» و «بازی مرکب». در هر دوی اینها و در همان قسمت اول تکلیف مخاطب با داستان سریال و شخصیتهای اصلی مشخص میشود. مثلا در «تد لاسو» مشخص میشود «تد» که مربی فوتبال آمریکایی است، برای مربیگری یک تیم فوتبال انگلیسی انتخاب شده است. بیننده با فضا، کاراکترها و حتی با تم سریال آشنا میشود. در «بازی مرکب» هم از همان قسمت اول مشخص است مردمی که مشکلات مالی دارند قرار است درگیر بازی مرگباری شوند تا به حجم عظیمی از ثروت دست یابند. این دو خط داستانی کوتاه تا انتهای فصلهای بعدی هم ادامه پیدا میکند و سریالساز موظف است همین پیرنگ یکخطی را گسترش دهد تا مخاطب را میخکوب داستانش کند. آیا در میدان سرخ این اتفاق میافتد؟ پاسخش حتما منفی است. عجیب اینکه این آشفتگی در قسمتهای بعدی هم وجود دارد و انگار هدف اصلی سردرگم کردن مردم بوده تا درگیرکردن آنها با یک داستان پیچیده. مهمترین مشکل میدان سرخ همین آشفتگی در فیلمنامه و اجرا است؛ سرگیجهای که بدون هدف به مخاطب القا میشود و کمکی هم به خط سیر داستان نمیکند. فیلمنامهنویس و کارگردان سعی کردهاند از نمونههای خارجی الگو بگیرند، اما درنهایت به یک زمین بازی شلوغ و آشفته رسیدهاند.
اینهمه ستاره سابقهدار
یکی از ویژگیهای «میدان سرخ» حضور چهرههای مطرح سینما و تلویزیون است؛ بازیگرانی که برخی از آنها دستمزدهای بالایی میگیرند و برخی دیگر سابقه تهیهکنندگی هم دارند. در گزارشهای قبلی «فرهیختگان» گفته شد که بخش عمدهای از بودجه یک سریال صرف هزینه دستمزد بازیگران میشود؛ اتفاقی که احتمالا منجربه کاهش کیفیت بخشهای دیگر سریال نمایش خانگی میشود. حالا باید دید شفافیتی در زمینه هزینه ساخت این سریال از طرف سازندگانش میشود یا خیر. آنچه روشن است حضور چهرههای مطرح در سریال «میدان سرخ » است که بار دیگر نشان داد صرفا تجمع ستارگان در یک مجموعه ضامن دیده شدن و کیفیت بالای آن نیست. حمید فرخنژاد که در فصل یک و دو سریال «قلب یخی» حضور داشته، در سریال «میدان سرخ» نقش پاپ را بازی میکند. مهتاب کرامتی نیز که پیش از این در سریال «رقص روی شیشه» برای اولینبار در نمایش خانگی ایفای نقش کرده بود، اینجا هم نقش مهمی را بازی میکند. امیرحسین آرمان یکی از پرکارترین بازیگران در نمایش خانگی است و به همین واسطه محبوبیت بالایی هم کسب کرده. او علاوهبر میدان سرخ در سریالهای «مانکن»، «13 شمالی» و «ممنوعه» هم بازی کرده است. ستاره اسکندری در سریالهای «خسوف»، «رقص روی شیشه» و «دندون طلا»، حضور داشته و همچنان در سریالهای نمایش خانگی فعالیت میکند. همچنین کاظم سیاحی که بهتازگی در شبکه نمایش خانگی فعال شده، سریال «جزیره» را هم درحال حاضر دارد. از سیاحی پیش از این «کرگدن» را دیده بودیم. امید روحانی هم در سریال «جزیره»، «سالهای دور از خانه» و «خوب، بد، جلف» بازی کرده است. مهدی حسینینیا در سریالهای «میخواهم زنده بمانم»، «سیاوش» و «عالیجناب» بازی کرده است. بهرام افشاری و تینو صالحی در سریال «دل» برای اولینبار تجربه نمایش خانگی خود را به دست آوردند. تینو صالحی سابقه بازی در «خوب، بد، جلف» را هم دارد. علی مصفا در سریال «حرفهای» حضور دارد و این کار بهعنوان اولین تجربه وی در حوزه سریالهای نمایش خانگی است. لیندا کیانی در سریالهای «مانکن» و «آنها» حضور داشته است. وی تجربه همکاری با امیرحسین آرمان و بهزاد خلج را در سریال «مانکن» دارد. مهرداد نوری و سعید داخ برای اولین کار نمایش خانگی خود در سریال «آقازاده» حضور پیدا کردند. مسعود کرامتی، مهدی رکنی، سوگل قلاتیان، بهدخت ولیان، آرمین رحیمیان، رضا یزدانی، مرتضی کاظمی، سحر نظامدوست و زهرا سزاوار پیش از سریال «میدان سرخ» در سریالهای نمایش خانگی فعالیت دیگری نداشتند و اولین تجربه حضور در نمایش خانگی را در این سریال بهدست آوردند.
این کلیشهها را تمام کنید
عینک دودی، سیگار، تایپ با لبتاب، اسلحه و تعدادی فحش به مقدار کافی. شما توانستهاید بخش عمدهای از لوازم یک سریال معمایی و پلیسی یا اکشن را فراهم کنید. سالهاست این لوازم کار میکنند و احتمالا باز هم کار کنند، اما شکل استفاده از آنها تفاوت کرده است. بیتوجهی به این تفاوتها باعث میشود که عینک دودی، همچنان نماد آدمهای بد شود و سیگار پشت سیگار هم نماد یک رئیس مضطرب. دقیقا همان چیزی که در «میدان سرخ» میبینیم. به بازی و رفتارهای رضا یزدانی دقت کنید. فارغ از کیفیت بازیاش، تکرار بیدلیل بعضی رفتارها و حتی دیالوگها با منطق شخصیتپردازی این نوع کاراکترها همخوان نیست. میدان سرخ جدا از آشفتگی، گرفتار کلیشههاست. آدمهایی که به هم نارو میزنند و لباس مشکی تن میکنند و با استفاده از دیالوگهای سطحی سعی میکنند از خجالت هم دربیایند. تنها سریال شبکه نمایش خانگی ابراهیمیان تلاش کرده تا شبیه تریلرهای آمریکایی باشد، اما در کپیبرداری به حدی ضعیف عمل کرده که تماشاگر خیلی زود از دنبالکردن قصه ناامید میشود. از گافهای فیلمنامه و مدیر صحنهای هم که باید گذر کنیم. اما مثلا به این توجه کنید که در اغلب سکانسهایی که لبتاب در صحنه وجود دارد، آدمها بدون دلیل در حال تایپ هستند بدون اینکه اتفاقی روی صفحه مانیتور رخ دهد. اینها اپراتورهای چه کسی هستند؟ اگر بیکار بشوند چه میشود؟ منطق رفتار شخصیتها در سریال «میدان سرخ» یا دیده نمیشود و یا مضحک و آزاردهنده است. اغلب اتفاقات سریال بر پایه مسائلی شکل گرفته است که از لحاظ منطقی میشد راهحل بسیار سادهتری برای آنها یافت. فیلمنامهنویس سعی کرده تعلیق یا گرههایی را تولید کند و با دهان آنها را باز کند که همهشان یا اکثرشان با دست باز میشدند. یکی دیگر از کلیشههای این سریال، بازیهای برخی از بازیگران است. حمید فرخنژاد را چند جای دیگر با همین شخصیت یا حتی همین تیپ دیدهایم؟ امیرحسین آرمان و مهتاب کرامتی هم شامل همین سوال میشوند. لیندا کیانی را هم به این جمع اضافه کنید. شخصیتها حتی به شخصیت هم نزدیک نشدهاند و در همان حد و اندازه تیپ باقی ماندهاند. بهجای پرداخت دقیق شخصیتها سعی شده از طراحی لباس و کلیشههای رایج برای معرفی این کاراکترها استفاده شود. انگار کارگردان تمام تلاشش را کرده تا تصویری کاریکاتوری از باندهای مافیایی و آدمهای خلافکار بدهد. اجازه بدهید سکانس مواجهه بهرام افشاری و رضا یزدانی را مرور کنیم. جایی که یزدانی یک فشنگ را داخل تفنگش میگذارد و سه فرصت به افشاری میدهد. رفتاری تحقیرآمیز که حداقل 10 مورد آن را در سینمای خودمان، هند و آمریکا به یاد داریم. حتی با انتخاب یک موزیک جذاب هم، سکانس از دست کلیشه و البته بازی بد رضا یزدانی نجات پیدا نمیکند. میدان سرخ این قابلیت را داشت که بهواسطه موضوع جذاب و حضور انبوه ستارهها تبدیل به یک ستاره موفق شود، اما کلیشهها و همچنین عدمریسکپذیری سازندگانش در ایجاد نوآوریهای جذاب مانع از این کار شدند تا جایی که خلافکارهای فیلم برای پیشرفت طرح قصه و انتقال اطلاعات به مخاطب، مجبورند سوالات ابلهانه بپرسند، پاسخهای واضح بدهند و با صدای بلند راجع به جرایمشان صحبت کنند. حتی گاهی بدون اینکه کسی از آنها چیزی بپرسد درباره خودشان و دیگری اطلاعات جامع و کامل میدهند و بدون هیچگونه حفاظت و مراقبتی از خلافهای خودشان میگویند. دلیل این رفتارها تا الان که قسمت ششم میدان سرخ پخش شده مشخص نیست و احتمالا با این روند مشخص هم نمیشود. این هم یکی از عوارض دل سپردن به کلیشههاست.
مثلثهای موازی مدور!
اگر دلتان روابط مثلثی میخواهد یا چیزهایی شبیه به آن، «میدان سرخ» گزینه خوبی است. اشتباه نشود، منظور مثلث عشقی نیست. مثلثهایی را میگوییم که در همه جای داستان دیده میشوند و از قسمت اول هم مخاطب با آنها آشنا میشود. اجازه بدهید با هم از اول مرور کنیم. الماس و طلاهای یک دسته که بعدها آنها را میشناسیم ظاهرا به دست دسته دیگر به سرقت رفته است. این وسط زن و بچه دسته سومی گرفتار شدهاند که قرار است محور اصلی سریال باشند. مخاطب باید متوجه شود که دسته سوم یعنی سهراب و بهادری قرار بوده به دسته اول و دوم رو دست بزنند و از آن بدتر به اعضای خانواده خودشان هم نامردی کردهاند. این سه دسته مثلث بزرگتر سریال هستند. اما داستان مثلثها به اینجا ختم نمیشود. باند اول باند قاچاقچیهاست که سه شخصیت «پاپ»، «عبد» و «تورج» اعضای اصلی آن هستند. سبک زندگی آنها به ایرانیها نمیخورد و هرجا بخواهند وارد میشوند و حتی در خانه مردم شطرنج هم بازی میکنند (بدون اینکه دلیل این همه آرامش و خیال راحتی مشخص شود). این هم از مثلث دوم که آنها هم محوریت اصلی داستان هستند.
از دل این مثلث دوم، مثلث سوم هم بهوجود میآید. مثلث «مکین»ها. جایی که عبد مکین همراه با دو برادرش یعنی «پیام مکین» با بازی بهرام افشاری و «پیروز مکین» با بازی مهدی رکنی یک مثلث دیگر میسازند. شاید چون در سالهای اخیر مثلثهای فوتبالی جواب دادهاند اینجا هم قرار است براساس همان الگوها کار شود. این مثلثها، بدون توجه به شخصیتهای دیگر، گاهی چنان آشفته و گمراهکننده و حتی لوس و بیمزه هستند که مخاطب فراموش میکند یک سریال پلیسی یا اکشن را نگاه میکند.
نکته عجیب اینکه هرکدام از این اضلاع برای خودشان بازی میکنند و در قامت یک گروه یا تیم ظاهر نمیشوند. پیام مکین، دنیای خودش را دارد و پیروز هم که حالا ظاهرا به جایگاهی رسیده دنیای خودش را دارد و این جدا از تفاوت شخصیتپردازیهاست. اتفاقا یکی از ویژگیهای مثبت بازیگری این سریال، بازیهای خوب برادران مکین است. بازیهایی که فراتر از بازیگران اصلی دیده میشود و میتواند نقطه قوت این سریال باشد. سعید داخ، اگرچه قرار است بار طنز یا لودگی سریال را به دوش بکشد، اما در این مجموعه خوب و قوی ظاهر شده و با توجه به پیچیدگیهای نقشش یک حضور به یادماندنی از او ثبت میشود.
تاکنون شش قسمت از این سریال پخش شده و شاید دیگر بتوان درباره آن داوری کرد، اما چیزی که مشخص است این است که مثلثهای میدان سرخ نتوانستهاند کمکی به پیشبرد داستان کنند و در بهترین حالت، آدمهایی هستند که صرفا به ابهامات اضافه میکنند و لاغیر. این مثلثها اگر در مثلا سریالهای طنز، صحنهها و موقعیتهای جذابی را میآفرینند یا در فیلمهای پلیسی، معمایی میتوانند چالشهای جدی را طراحی کنند، اینجا اما جلوی دست و پای یکدیگرند و وسیلهای هستند برای نامردی کردن و نارو زدن.
مثلث آشپزها
اگر فکر میکنید که مثلثها فقط در کاراکترهای میدان سرخ حضور دارند سخت در اشتباهید. این سریال در بخش کارگردانی هم با یک مثلث مواجه بوده است؛ بهرام بهرامیان، ابراهیم ابراهیمیان و کمال تبریزی. سه چهرهای که هرکدام سهم قابلتوجهی در ساخت میدان سرخ دارند. بهرام بهرامیان ظاهرا پنج قسمت را ساخته و به کرونا دچار شد و ناگزیر بستری شد.
جواد نوروزبیگی درباره این تغییر و تحولات مردادماه امسال به صبا گفته بود: «با توجه به شدت بیماری بهرام بهرامیان، پزشکان او توصیه کردهاند که حداقل تا یکماه نیاز به استراحت دارد و درحالحاضر نیز بخشهای باقیمانده سریال با کارگردانی کمال تبریزی درحال فیلمبرداری است... خوشبختانه همه چیز خوب است و هماهنگی درستی بین من و ابراهیم ابراهیمیان، بهرام بهرامیان و کمال تبریزی بهعنوان سه کارگردان کار وجود دارد. هیچ شخصی از این پروژه اخراج نشده و هر جایگزینی و تغییری با مشورت پیش رفته است. مانند زمانی که ابراهیم ابراهیمیان بهدلیل پروژه سینمایی که در دست داشت از من خواست تا از پروژه کنارهگیری کند و با مشورت با او به همکاری با بهرام بهرامیان رسیدیم.»
اگرچه در تیتراژ سریال، نام ابراهیمیان بهعنوان کارگردان این سریال آمده اما هر کارگردانی که آمده سعی کرده امضای خودش را هم همراه داشته باشد. با وجود اینکه گفته میشود قرار بوده میدان سرخ، بهمنماه سال قبل پخش شود اما وسواسهای ابراهیم ابراهیمیان باعث شده است که در زمان تعیین شده سریال آماده پخش نشود. آنطور که رسانهها نوشتهاند بعد از آن تصمیم بر این شده تا سریال در تاریخ دیگری یعنی بعد از تعطیلات نوروز ۱۴۰۰ پخش شود و پیش از توزیع قسمتهای ضبط شده بازبینی میشود اما نتیجه کار مورد تایید سرمایهگذار قرار نمیگیرد و مقرر میشود تا ابراهیمیان جایش را به بهرام بهرامیان بدهد. طبق توافق انجام شده بهرامیان موظف میشود تا قسمتهای ابتدایی را مجدد کارگردانی کند، اما برای این کار با یک چالش مواجه میشود. برخی از بازیگران حاضر نمیشوند جلوی دوربین او بازی کنند و خواهان بازگشت ابراهیم ابراهیمیان میشوند. ابراهیمیان دوباره به پروژه برمیگردد تا کار برای توزیع در بیستوچهار تیرماه آماده شود. این روایتی است که در رسانهها منتشر شده اما نوروزبیگی در پاسخ به این دست شایعات در تابستان امسال گفته بود: «روند کار بهخوبی درحال پیش رفتن بود و حتی پس از ابراهیم ابراهیمیان توانستیم تقریبا پنج قسمت را با کارگردان جدید مقابل دوربین ببریم. به همین دلیل واژههایی مانند اخراج از اساس اشتباه هستند؛ چراکه پروژه با برنامهریزی و هماهنگی مسیر خود را میرود و مانند هر پروژه دیگری درگیر مصائب کرونا میشود. به همین دلیل توقع داریم هر آنچه میشنوید پیش از اینکه آن را خبری کنید با تهیهکننده اثر برای صحت خبر صحبت کنید.»
فارغ از اینکه نقش هرکدام از این کارگردانها در کار چقدر است و از آن سو هم کرونا یک اتفاق طبیعی است که همه آدمها اعم از کارگردان یا غیرکارگردان دچارش میشوند اما سوال اینجاست که چرا باید یک سریال با این هزینه و بزرگی گرفتار مسائلی شود که مجبور به تعویض یا تغییر کارگردان شوند. مگر فیلمنامه از ابتدا آماده نبوده است؟ مگر مانند همه جای دنیا پنج قسمت اول آماده و تایید نمیشود و سپس بقیه قسمتها ساخته میشوند؟ میدان سرخ فارغ از شایعات و اخبار درست یا غلط توسط چه کسانی نظارت شده که مجبور به استفاده از سه کارگردان شده است؟ کمال تبریزی کارگردان قسمتهای پنجم به بعد است؟ با این وضعیت چه اصراری برای ساخت فصل دوم آن وجود دارد؟ آن سریالهایی که آشپزشان یکی است سرنوشت خوبی ندارند چه برسد به این سریال و سه آشپزش.