
فرهیختگان: بالاخره قسمت جدید از مجموعه فیلمهای «بیگانه» با نام «بیگانه: میثاق» به کارگردانی «ریدلی اسکات» جمعه ۱۹ می(۲۹ اردیبهشت) در ۳۷۶۱ سینمای سراسر جهان اکران شد.
در سینما باید قلبتان نیمساعت تند تند بزند

ترجمه: سیدحسین رسولی
این فیلم سینمایی برای اولین بار با نام «بیگانه» (۱۹۷۹) به نویسندگی دان اوبانون و کارگردانی خود اسکات اکران شد. «بیگانه» یکی از موفقترین فیلمهای ژانر علمی- تخیلی در ترکیب با ژانرهای اکشن- ماجرایی و وحشت لقب گرفت. همچنین توانست قهرمان زن متمایزی را در سینما به وجود بیاورد. داستان این فیلم روایت یک موجود فرازمینی یا به قول معروف یک هیولای ترسناک فضایی است که وارد یک فضاپیما میشود و خدمه آن را یکی پس از دیگری از پای درمیآورد. این فیلم به سرعت مورد توجه سینمادوستان ایرانی هم قرار گرفت. این روزها صدر جدول گیشه سینما باز هم در دستان ریدلی اسکات ۸0 ساله است. مایکل فاسبیندر، بازیگر ایرلندی-آلمانی که در «پرومتئوس» (۲۰۱۲)، قسمت قبلی مجموعه فیلمهای «بیگانه» حضور داشت این بار هم در دو نقش دیوید و والتر ظاهر شده است. جان لوگان و دانته هارپر در کسوت فیلمنامهنویس ظاهر شدهاند. لوگان را با فیلمنامههای «اسپکتر» (۲۰۱۵) به کارگردانی سم مندس، «هوگو» (۲۰۱۱) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و «سوئینی تاد» (۲۰۰۷) به کارگردانی تیم برتون میشناسیم. کاترین واترسون نیز در نقش قهرمان زن قسمت جدید ظاهر شده است. در اولین روز نمایش «بیگانه: میثاق» برایان بیشاپ در مجله «theverge» نوشت: «یک بازگشت فوقالعاده به ژانر وحشت؛ اما نه کاملا!» از سوی دیگر اندی کوبای در مجله «screenrant» نوشت: «این قسمت بیگانه به قسمتهای «پرومتئوس» و «بیگانه» سال ۱۹۷۰ ربط پیدا میکند.» اما سث کلی در «ورایتی» به آخرین فیلم اسکات چنین واکنش نشان داد: «ببخشید! مجموعه دنبالهدار بیگانه مانند جنگ ستارگان نیست.» در ادامه ترجمه بخشهایی از گفتوگوهای امانوئل لوی با ریدلی اسکات در سایت «emanuellevy» را میخوانید.
درباره مایکل فاسبیندر که بازیگر اصلی فیلم است بگویید. بازیگری و پرسونای او چگونه است؟
مایکل هر کاری را میتواند انجام بدهد. او هنوز کارهای بسیاری زیادی باید بکند. راههای نرفته زیادی هم دارد. با اینکه او یک هنرمند بسیار پرکار و پرمشغله است و در کار تهیهکنندگی هم فعال است. او بهعنوان یک تهیهکننده به من در تولید فیلم «بیگانه: میثاق» کمک کرد. او در وجودش یک بخش تجربی قدرتمند دارد که شاید تمام آنها را به شما ندهد؛ اما میتوانید انتظار چیزهای خاصی را از او داشته باشید. خیلی از این چیزها هم عملی نیستند. مایکل فاسبیندر یک شخصیت جامع، هنرمند و حرفهای است. به نظرم مایکل و راسل کرو (بازیگر مورد علاقه اسکات) مثل هم هستند. اما تا حالا پنج تا فیلم با راسل کرو کار کردهام و سه تا فیلم هم با مایکل داشتهام.
درباره وحشتزده کردن بینندگان فیلم «بیگانه» بگویید؟
فکر میکنم که ترساندن مردم کار خیلی سختی است. کات زدن در موقعی که یک موجود در تاریکی قرار دارد و میخواهد برود گوشه تاریک دیگر به نظرم چیزی است که آن را «تریلر بیمصرف و ارزان» میخوانم. این کاتها یک هیجان بیمصرف و ارزانقیمت است که یک تکان و لرزشی هم به شما میدهد. وقتی ارکستر ترس شما را به سوی اضطراب میبرد که در سینما قلبتان نیم ساعت تندتند بزند و برای یک مدتی در یک انتظار تاریک به سر ببرید. اگر شما به مدت نیم ساعت استرس بگیرید تازه همه چیز خیلی باحال میشود. حالا شما با ریتم ترس، ضرب گرفتهاید. این یک ارکستراسیون و تنظیم است. حالا زمانی است که شما با یک موسیقی بزرگتر هم ضرب میگیرید. شما قادر هستید که آن را همین جوری دنبال کنید. چون شما درگیر چیزی جالب و سخت شدهاید. شما میخواهید آن را داشته باشید و با آن ادامه بدهید. در غیر این صورت کل فیلم فرو میریزد و نابود میشود. در همان زمانی که در فیلم یک نفر در یک جنگل سیگار میکشد و چیزی در گوش او میرود. انقلابی از همین گرده که در گوشش رفته رخ میدهد. این انقلاب شامل دگرگونی سریع «DNA» اوست. بنابراین وقتی مشکل شروع میشود که همین فرد میخواهد به سفینه فضایی برگردد. شما دچار معضل میشوید. بعد از آن باید مشکل را از طریق پزشکی بررسی کرد. از طرف دیگر هیولا بیرون میآید. کشتی فضایی از دست میرود. دیگر شما نمیتوانید آنجا بایستید. باید به سرعت فرار کنید. چون که ساکنان دیگر سفینه هم به سرعت آلوده میشوند. تمام این چیزها در عرض هشت تا ۱۰ دقیقه اتفاق میافتد. وقتی این داستانها بهخوبی کار میکند دیگر همه چیز سخت میشود. بنابراین همین داستان را دنبال میکنیم. باید همین مرحله از معضل را حفظ کنید.
دو فیلم واقعا ترسناک دیدهام. یکی «جن گیر» (۱۹۷۳) بود. مفهوم و ایده فیلم درخشان است و هر چیزی که در فیلم وجود دارد بالقوه میتواند باعث ترس و وحشت بیشتر شود. فکر میکنم خیلی خوب بود. نوعی از خشونت دیوانهکننده را نشان میدهد؛ دقیقا مثل فیلم «کشتار با ارهبرقی در تگزاس» (۱۹۷۴). فکر میکنم هانیبال لکتر در فیلم «سکوت برهها» (۱۹۹۱) هم خوب بود. یک فیلم درجه یک درباره یک قاتل سریالی که ترسناک است. به نظرم «آفرینش» یکی از پرسشهای اساسی فیلم «بیگانه» است. نظرتان درباره بازگشت دوباره به فیلم «بیگانه» سال ۱۹۷۹ چیست؟
یک دلیل روشن برگشت دوباره به فیلم «بیگانه» این است که سه فیلم اول را دنبال میکنم. در آن سالها یک فیلم متوسط ساختم. خیلی بامزه و باحال بود. یک نفر در یک اتاق تاریک بسته با یک هیولا گیر افتاده بود. به نظر من یک فیلم درجه «جیم» است اما آن را در حد یک فیلم ممتاز و درجه «الف» ساختیم. به واسطه همین اتفاق بود که فیلم تازه و موفق ازآب درآمد. گاهی اوقات یک چیز تازه و ساده موفق و خوب میشود. پس از آن هم سه فیلم موفق در ادامهاش ساخته شد. همه آنها کارگردانان خوبی داشتند و کارهای خوبی هم ازآب درآمدند. اما هیچ کس برایش سوال نشد که آن سفینه چه بود؟ آن خلبان خونین که بود؟ چرا تخم آن موجودات با سفینه حمل میشود؟ چرا موجود کشندهای را خلق کردم؟ مدتی کاری نکردم. بعد به کمپانی «فاکس» رفتم و گفتم که شما میتوانید این فیلم را دوباره از پایان قسمت قبلی آن زنده کنید. در نسخه قبلی فیلم «بیگانه» مایکل فاسبیندر در نقش دیوید بود. شخصیت دیوید آنقدر موفق بود که شخصیت پیتر ویلند نبود. شخصیت والتر هم بخشی از همین روند شد. شما آن را دنبال میکنید چون از فیلم این را یاد میگیرید. درون او چندین شخصیت حکمران وجود دارد. یک فرماندار خوش قلب که هیچ وقت به هیچ انسانی صدمه نمیزند. همینطور میتواند شخصیت دیود هم باشد. به هر صورت او هیچگاه به هیچ انسان دیگری حمله نمیکند.
نگران آینده هستید؟
فیلمهای خیلی زیادی ساختهام. چهار فیلم در ژانر علمی-تخیلی داشتهام. این ژانر خیلی بزرگ است. به خاطر اینکه در این ژانر شما میتوانید درباره همه چیز استدال و چون و چرا کنید. هیچ وقت هم نمیخواهید که یک تیکه آشغال بسازید. شما باید یک فیلمنامه سه پردهای استاندارد داشته باشید. این بزرگترین ترفند شما در قدم اول است. فیلم را اول روی کاغذ میآورید. وقتی آن را روی کاغذ داریم دیگر ساختن فیلم واقعا برایم آسان است.
در کودکی نقاشی میکردید؟
وقتی بچه بودم ایده خاصی نداشتم که انجام بدهم. روزهای مختلفی داشتم. پدر و مادرم اصلا فکر نمیکردند که چه کاری میخواهم انجام بدهم. کاملا معمولی بودم. پدرم مجبور بود خیلی کار کند چون هیچ پولی نداشتیم. خانواده مرا فقط به طراحی تشویق میکردند. واقعا یک نقاش و طراح مفرط بودم. از پنج سالگی نقاشی میکردم. پدرم همیشه میگفت تو در یک چیز خوب هستی و آن هم هنر است. باید به مدرسه هنر بروی. وقتی این کار را کردم به یکباره همه چیز برایم گشوده شد.
