میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: با حکم محمد خزاعی، معاون وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی و براساس مصوبه هیاتامنای جدید بنیاد سینمایی فارابی، سیدمهدی جوادی به سمت ریاست بنیاد فارابی منصوب شد. جوادی متولد ۱۳۶۶ است و برای چنین سمتی بسیار جوان بهنظر میرسد؛ آنهم در شرایطی که از در و دیوار کشور زمزمه لزوم جوانگرایی میبارد، اما جوانی که نه کسی او را میشناسد و سابقهای از جهانبینی و قابلیتهایش در ذهن دارد و نه برنامهها و اهدافش مشخص و قابل ارزیابی است و نه حداقل به جریان و سیستمی وصل است که از برنامهها و اهداف آن جریان اطلاعی در دست باشد، باید منتظر ایجاد شک و تردیدهای جدی در ناظران نسبتبه خودش باشد.
این هیاتامنای جدید فارابی که براساس مصوبهشان، جوادی را انتخاب کردهاند، یک روز قبل از انتخاب او، خودشان شوک بزرگ فضای خبری در عرصه فرهنگی کشور بودند. ترکیب این افراد درکنار هم بیشتر تداعیکننده هیاتمدیره یک هلدینگ اقتصادی، مثلا نفتی و بازرگانی بود تا یک بنیاد سینمایی. در ۲۷ مهرماه ۱۴۰۰، با حکم وزیر فرهنگ، مسعود میرکاظمی معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان برنامهوبودجه، جواد اوجی وزیر نفت، سعید محمد مشاور رئیسجمهور در امور مناطق آزاد تجاری-صنعتی و ویژه اقتصادی و دبیر شورایعالی مناطق آزاد، علی عسگری معاون ستاد اجرایی فرمان امام، علیرضا مختارپور قهرودی دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور، میثم نیلی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسن خجسته معاون پیشین صداوسیما، سیدمحسن مهاجرانی معاون پیشین صداوسیما و مشاور رئیس رسانه ملی بههمراه محمد خزاعی بهعنوان هیاتامنای بنیاد سینمایی فارابی معرفی شدند.
هیچجوره نمیشود خروجی فرهنگی تصمیمات این جمع را حدس زد و اولین خروجی آن انتصاب سیدمحمد جوادی به ریاست بنیاد سینمایی فارابی است. شاید این هیاتامنا با آن پشتوانه پروپیمان اقتصادی از این جهت با چنین ترکیبی انتخاب شدهاند که دست سینما در امور اقتصادی باز باشد. ولی مشکل امروز سینمای ایران بهخصوص در بخش دولتی یک مشکل بزرگ اقتصادی است. شاید ۱۰ یا ۲۰ سال پیش این ترکیب میتوانست از میان افراد ذینفوذ سیاسی انتخاب شود تا قدرت چانهزنی سینما برای عبور از ممیزیها بیشتر شود، اما حالا در این ترکیب نه یک فرد روحانی هست نه یک نیروی امنیتی و درعوض وزیر نفت و رئیس مناطق آزاد تجاری و رئیس سازمان برنامهوبودجه حضور دارند؛ پولسازترین نهادهای قوه مجریه.
اوایل رویکار آمدن مجلس جدید، در همین روزنامه «فرهیختگان» گزارشی تهیه کردیم که سعی داشت وزن فرهنگی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس را تخمین بزند. از نمایندگان پرسیده شد آخرین فیلمی که دیدهاند چه بوده و آخرین کتابی که خواندهاند چه نامی داشته است؟ پاسخها دستمایه یک واکنش انفجاری در فضای مجازی و فضای عمومی کشور شد. بعضی از آن نمایندگان میگفتند که چون در کمیسیونهای دیگر ظرفیت تکمیل شده بود، بهناچار وارد کمیسیون فرهنگی شدهاند، اما حالا همین توجیه هم برای هیاتامنای جدید فارابی قابلپذیرش نیست.
اگر از هیاتامنای جدید فارابی هم حتی با اطلاع قبلی، همان سوالات پرسیده شود، بهنظر میرسد جوابهای مترقیتری نسبتبه نمایندگان کمیسیون فرهنگی نداشته باشند. با این وصف، همهچیز گردن خود خزاعی است و انتخاب سیدمهدی جوادی را هم بیشتر از اینکه بشود خروجی هیاتامنای فارابی دانست، باید توصیه رئیس جدید سازمان سینمایی بدانیم. در سوابق کوتاهی که همراه خبر انتصاب جوادی به ریاست فارابی از او منتشر شد، به عضویت در انجمن صنفی تهیهکنندگان اشاره شده بیاینکه نام او حتی بهعنوان مدیر تولید یکی از فیلمهای ایرانی در بانک اطلاعات سینمای ایران وجود داشته باشد.
برنامهریزی و مدیریت جوادی در بعضی از جشنوارههای داخلی مثل مقاومت، سابقه دیگری هستند که از او ذکر شده است؛ اما او در آن جشنوارهها هم صرفا هماهنگکننده اجرایی بود نه سیاستگذار و نمیشود از روی اینها قابلیتها یا چشماندازش را کشف کرد. تحصیلات جوادی هم حقوق بینالملل است. نه از روی رشته تحصیلی میشود به جهانبینی و خطمشی یک نفر پی برد و نه میشود رشته تحصیلی او را به سینما ربط داد. اما اگر بدانیم دنبال چه هستیم که با این زبانههای بیرونزده از کلاف نخ، نمیتوان به عمقشان پی برد، لااقل میتوان صورتمساله را مشخص کرد و امید به این بست که بهمرور، با کم شدن از مجهولهای مساله، به حل آن نزدیکتر شویم.
فلک را سقف بشکافید و طرحی نو دراندازید
سینمای پیش از انقلاب در آخرین سالهای حکومت پهلوی کاملا ورشکسته شده بود و انقلاب در درجه اول بهدلیل اینکه انقلاب بود و همهچیز را زیرورو میکرد، باعث نجات آن شد. بزرگترین خدمت انقلاب به سینمای ایران این بود که مافیا بههم خورد و صحنه برای ورود افراد مستعد و جدید خالی شد.
این وضعیت تا یکیدو دهه به سینمای ایران نیرو داد، اما این یک داستان تاریخی تکرارشونده در همه تاسیسات و ساختارهای اجتماعی است که حتی بیرونماندگان دیروز از دایره بازی، وقتی به مرکز دایره برسند، مانع از ورود افراد دیگر به آن حیطه خواهند شد. سینمای جدیدی که با انقلاب بهوجود آمد و تا حداقل ۱۰ سال نیرو داشت را در دهه ۶۰، بنیاد سینمایی فارابی معماری کرد؛ بدون تعارف همسو با یکی از جناحهای سیاسی کشور که بهجز یک دوره استثنایی، در تمام این سالها مدیریت اجرایی کشور را در دست داشته است. وقتی این جریان ناکارآمد شود و ایدههایش به بنبست برسند، یا وقتی بین منافع یک فرقه در این جریان با منافع ملی در عرصه فرهنگ تعارضی بهوجود بیاید، سینمای ایران بدترین ضررها را متحمل خواهد شد که طی سالهای اخیر همین هم شده است. چون آن جناح سیاسی بخصوص، پایگاه اجتماعیاش را در میان بعضی از طبقات جامعه میدید، هم جنس فیلمسازان بهمرور زمان از همین طبقه و دیدگاه چیده شد، هم نوع فیلمها و دغدغهها و اولویتهای طرحشده در آنها چنین بودند و هم مخاطبان سینما از بین همین طیف و طبقه دستچین شدند تا آمارها را هم همانها بسازند و همانها تنها افراد مرئی اجتماع در عرصه فرهنگ باشند. در سال ۱۳۷۶ تنها ۲۷ درصد از مخاطبان سینمای ایران تهرانی بودند، اما این رقم حالا به بیشاز ۷۰ درصد رسیده. در میان تهرانیها هم دسترسی ساکنان مناطق مرفه شهر به سالنهای نمایش چندین برابر مناطق دیگر است. تگزاس و مطرب را همین طیف و طبقه اجتماعی پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران میکنند، نه تمام جامعه ایران. این تلاش ساختاری برای مرجعیت دادن به یک طیف فکری و طبقه اجتماعی، باعث حذف باقی جامعه ایران از سبد مخاطبان سینما شد و حالا ما سینمایی داریم که بهلحاظ ساختاری ورشکسته است؛ یعنی حتی بهترین فیلمها هم در آن نمیتوانند به فروش معقولی برسند، چون پای جماعتی را از صفحه گیشه بریده است که مخاطب اصلی و جاندار سینما در تمام دورانها بودهاند. لاجرم پول ساخت فیلمها یا باید از منابع مشکوک و آلوده تأمین شود یا توسط عدهای علاقهمند به کارگردانی که جوانان مرفه و جویای نامی هستند و نام آنها در پسزمینه بهعنوان کارگردان میآید، درحالیکه فیلمها را در پشت صحنه یک شبح کارگردان ساخته است.
بهعبارتی هزینه ساخت فیلم باید قبل از تولید تامین شود، نه پس از ساخت و توسط گیشه. این سینما راحتتر است که اسم خودش را خصوصی بگذارد تا از حساب و کتاب فرار کند و حاضر نیست به قاعده صحیح عرضه و تقاضا هم تن بدهد، چون شاید در میدان طبیعیتری که تمام جامعه ایران بهعنوان مشتری حاضر باشند، صحنه، قهرمانان دیگری غیر از افرادی مثل او را بطلبد. مشخص است که با اینها نمیتوان راه به جایی برد و سینمای ایران نیاز به یک معماری جدید دارد. به همین جهت است که حساسیتها روی بنیاد سینمایی فارابی، یعنی نهادی که میتواند نقشهکشی و اجرای اصلی را در این معماری برعهده داشته باشد، بالاست. اما مدیران جدید چنان رفتار نمیکنند که نشان بدهد به لزوم این معماری جدید پی بردهاند یا برای آن برنامهای دارند. قضیه شوخی نیست و سینمای ایران را تا ابد نمیشود بهشکل حبابی زنده و بزرگ نمایاند و باید یک معماری جدید در آن صورت بگیرد تا به سرنوشت کشورهایی دچار نشویم که بزرگترین سینماهای جهان را داشتند، اما امروز خبری ازشان در این عرصه نیست. حتی صنایع خصوصی وقتی بهلحاظ زیرساختی دچار بحران میشوند، در آزادترین اقتصادها هم این دولت است که به میدان میآید و از آنها حمایت میکند. الان در وضعیتی قرار داریم که دو سوی آن صفر و صد هستند؛ یا دولت میتواند سینمای ایران را از نو معماری کند و این وضعیت نابسامان را فرصتی برای معماری جدید آن قرار دهد یا اینکه بدون اینکه سراغ اصلاح ایرادهای اصلی برود، آن را در آخرین روزهای حیات واقعیاش مدیریت کند و در لحظه سقوط، همهچیز بهنام او تمام شود. حالا باید بپرسیم آیا رفتارهای مدیریتی تابهحال چنین نشان دادهاند که سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و بنیاد فارابی روی ریل اول حرکت خواهند کرد و معماری نو و بدیع از سینمای ایران ارائه خواهند داد یا اینکه احیانا با تغییراتی کاملا بیربط به ایرادهای اساسی، چندسال منتهی به فاجعه را طی خواهیم کرد.
تابهحال نشانهای ارائه نشده که نشان بدهد عزمی برای معماری نو وجود دارد. احکامی که صادر میشوند، کاملا از کلیشههای همیشگی رایج در ادبیات چنین احکامی پیروی میکنند و رفتارها هم چیز بدیعی را نشان نمیدهند. درحالیکه شرایط بحرانی است، آیا خزاعی با ما شوخی میکند که چهرهای تا اینحد خونسرد و معمولی از خودش نشان میدهد یا خدایی نکرده واقعا قصد و نیتی برای عملی جدی و بنیانساز وجود ندارد؟
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: