وقتی سینما اختراع شد، دیالوگ دشمنان بسیاری داشت. در آن روزگاران بهدلیل شرایط خاص جهان و فضایی که بین هنرمندان و روشنفکران وجود داشت، نفرت قابلتوجهی نسبتبه کلام و معنای مستتر در آن ایجاد شده بود؛ چنانکه جادوی کلام را ابزاری در خدمت پروپاگاندای جنگ میپنداشتند. به همین دلیل بود که مکاتبی مثل دادائیسم پدید آمدند و سعی کردند از کلمات فقط صوت آنها باقی بماند نه معنایشان. سینما به همین دلیل وقتی به دنیا آمد، مجبور بود صامت باشد. این بهمعنای نبود دیالوگ است نه نبود صدا. یعنی سینما ساکت نبود؛ بلکه انواع صداها از موسیقی گرفته تا افکتهای صوتی در آن بودند؛ اما صامت بود؛ یعنی دیالوگ نداشت. اینها هیچ ارتباطی هم با تکنولوژی پیدا نمیکرد؛ چراکه تکنولوژی ضبط صدا، قبل از ضبط و پخش تصاویر متحرک، دردسترس قرار گرفته بود. هنوز هم بخشی از آن دید منفی نسبتبه دیالوگ در بین خیلی از صاحبنظران و اهالی سینما وجود دارد؛ اما در نقطه مقابل، کسان دیگری هم بودند که اساسا روایت سینماییشان را بر صوت یا دیالوگ بنا نهادند. در ادامه به تعدادی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینما که چنین روندی را پی گرفتند، همراه با نمونههایی از چنین آثاری اشاره میشود. فیلمهای دیگری مثل او، استراق سمع، استاکر، بیا و ببین و موارد متعدد دیگری از این دست هم میتوانستند به این فهرست اضافه شوند.
مکالمه(1974)
فرانسیس فورد کاپولا
هری کاول (جین هکمن) یک جاسوس خصوصی نابغه و منحصربهفرد است که مردی تنهاست و از اینکه بارها بهخاطر فروش اطلاعات افراد بیگناه باعث کشته شدن آنها شده، عذاب وجدان دارد. در پرونده جدیدش او مکالمه زوج جوانی را که در میدانی شلوغ در سانفرانسیسکو درحال قدم زدن هستند ضبط میکند. او درطول فیلم بارها و بارها این مکالمه را گوش میکند و متوجه خطری میشود که آن زوج جوان را تهدید میکند. هری تصمیم میگیرد تحویل نوارها را به تعویق بیندازد یا اصلا از دادن آنها خودداری کند، ولی رئیس (رابرت دووال) با حقهای قدیمی نوارها را از او میدزدد. این فیلم همچنان که از نامش پیداست و موقعیت دراماتیک آن بر این اساس شکل گرفته، با مکالمه و صداها ارتباط مستقیم دارد. فرانسیس فورد کاپولا در روزگار اوج فعالیتش این فیلم را ساخت. یعنی وقتی بههمراه چند نفر دیگر گروه بچههای بد هالیوود، یعنی کسانی که به شکلی نوآورانه، روی سنتهای قدیمی پا گذاشته بودند را شکل داده بود. او در این فیلم نویسنده، تهیهکننده و کارگردان کار بود. در آخر فیلم، معاون رئیس (هریسون فورد) با کاول تماس میگیرد و با تهدید از او میخواهد که دنبال کردن ماجرا را رها کند. به او میگویند که ما تمام حرفهای تو را میشنویم. هری دیوانهوار تمام خانهاش را زیرورو میکند تا میکروفون مخفی را پیدا کند، اما موفق نمیشود. فیلم درحالی به پایان میرسد که مخاطب در حالوهوای شنیده شدن مکالمات قهرمان اصلی آن بهسر میبرد.
قرمز (1994)
کریستوف کیشلوفسکی
کریستوف کیشلوفسکی، فیلمساز بسیار مشهور لهستانی را بیشتر بهخاطر سهگانه رنگهای او میشناسند؛ سفید، آبی و قرمز. در سهگانه کیشلوفسکی که بهنام رنگها یعنی یک عنصر بصری نامگذاری شدهاند، اتفاقا صدا نقش بسیار مهمی دارد. این فیلمها پرسروصدا نیستند، اما آنچنان که ممکن است از نامشان بهنظر برسد، پر از رنگ و نور و پر از اکتهای فیزیکی هم نیستند. سفید فیلم ساکتتری نسبتبه بقیه است. آبی فیلمی است که در آن موزیک عنصر مهمی بهحساب میآید و اساسا به همین جهت میشود آبی را فیلمی درباره صدا دانست؛ زنی که شوهر و دختر کوچکش را در حادثه رانندگی از دست داده، به خودکشی فکر میکند؛ هرچند جرات این کار را ندارد. نتهای موسیقی در تخیلات او رژه میروند. اما شاید مشهورترین بخش از این سهگانه یعنی قرمز، بیشتر از دو بخش دیگر با صدا بهمعنای دیالوگ سروکار داشته باشد. در این بخش ولنتاین دوسو، زنی که شخصیت اصلی فیلم است، با یک قاضی برخورد میکند که مکالمات تلفنی همسایهها را استراق سمع میکند. این قضیه بخش اصلی درام کار را تشکیل میدهد. خود ولنتاین یک چالش عشقی با نامزدش دارد؛ مردی که برای ما صرفا از پشت تلفن شخصیتپردازی میشود. غلبه رنگ قرمز بر فضاهای این فیلم یک عنصر برجسته است، نیمه پنهان فیلم ازلحاظ بصری، یعنی صداهایی که شنیده میشوند اما تصاویرشان دیده نمیشود، یک بخش مهم دیگر و قابلتوجه در این کار هستند.
شیرین(2008)
عباس کیارستمی
سینمای کیارستمی پر بود از صدا و دیالوگ. او محیط داخل خودرو را بسیار دوست داشت و تحسینشدهترین فیلمش یعنی طعم گیلاس، در لوکیشن داخلی یک خودرو میگذشت و فضای اصلی کار را مکالمات راننده آن خودرو با مسافرانش تشکیل میداد. تاکید کیارستمی بر صدا پیش از آنهم در فیلمهای دیگرش دیده شده بود. از فیلم کوتاه «همسرایان» گرفته تا «کلوزآپ» که اثر آوانگارد و مهمی در سینمای ایران بود. اما پس از طعم گیلاس هم این روند ادامه پیدا کرد و به فیلم رادیکالی مثل «ده» رسید که بازهم تمام ماجرای آن داخل یک خودرو میگذشت و قصه مشخصی بهمعنای متعارف نداشت. وقتی کیارستمی فیلم شیرین را ساخت، بهطور کامل مشخص شد که بیشتر از خودرو به صدا علاقه دارد؛ آنهم بهعنوان شنونده. شیرین حد اعلای رادیکالیسم بود؛ چنانکه مخاطبان ایتالیایی فیلم دم در سالن اعتراض کردند و خواستند مبلغ بلیتشان پس داده شود و نظیر همین اتفاق با خشم زائدالوصفی در سینما آزادی تهران هم رخ داد. فیلمی که پر بود از چهرههای بسیار مشهور بازیگری در سینمای ایران، اما تمام آن فقط ریاکشن این بازیگران زن به پخش شدن داستان شیرین و فرهاد بر روی پرده سینما بود؛ خیلی از مردم را بهخاطر این نامهای باشکوه پای گیشه آورده بود و حالا حالشان را میگرفت. نکته مهم این نیست که شیرین یا ده فیلمهای مهمی بودند یا نه؛ و اینهم نیست که چنین فیلمهایی را باید دوست داشت یا طرد کرد. مهم، تم ثابت و همیشگی سینمای کیارستمی بود که در این فیلمهای رادیکال خودش را بهطور واضحی نشان میداد؛ صدا و دیالوگ. این یک دستور زبان جدید بود که سینما را بیشتر از تصویر، به صدا و دیالوگ وابسته میدانست.
لاک(2013)
استیون نایت
لاک یک فیلم درام بریتانیایی است که در سال ۲۰۱۳ به کارگردانی و نویسندگی استیون نایت ساخته شد. در این فیلم تام هاردی در نقش اصلی ظاهر شده، درحالیکه بهوسیله بلندگو مکالمههایی با شخصیتهایی انجام میدهد که صداپیشگی آنها را هنرپیشههای دیگری برعهده دارند. بهعبارتی باقی هنرپیشگان صداپیشه هستند و فقط تام هاردی با تصویرش ظاهر میشود.
ماجرا این است که یک روز پیش از بتنریزی بزرگ در بیرمنگام، به آیون لاک، یکی از مدیران پروژه خبر میرسد که برای زایمان زودرسِ بتان، یکی از همکارانش که هفتماه پیش شبی را با هم سر کرده بودند و حالا فرزندی حاصل آن شب به دنیا میآید، باید به لندن برود. آیون لاک بهرغم مسئولیت شغلیاش و اینکه همسر و فرزندانش برای دیدن مسابقه فوتبال مهمی منتظر رفتن آیون به خانه هستند، تصمیم میگیرد برای زایمان بتان خودش را به لندن برساند. در تمام طول مسیر او با همسرش و خانمی که دارد فرزندش را به دنیا میآورد و مسئولان شرکت و معاونش که باید کار بتنریزی را انجام دهد و پدرش که بهطور خیالی او را در عقب ماشین میبیند، گفتوگو میکند و به همسرش میگوید که به او خیانت کردهاست. تمام فیلم در اتومبیل آیون میگذرد و از تماسها تنها صدا شنیده میشود.