مهدیس عباسی، فعال حوزه نوجوان: در اکتبر سال 1950 ناشران کتابهای کمیک برای پاسخ به اعتراضات والدین و جلوگیری از ایجاد مقررات دولتی، قانونی را بهمنظور رعایت اخلاقیات در درون خود به تصویب رساندند. به این صورت که تمامی کمیکبوکها قبل از چاپ باید از فیلتر ناشری رد میشدند که برای تایید داستانها حکم قضایی را داشت و این قانون عملا امکان عملیاتی شدن نداشت. اولویت فروش داستانها فراتر از محتوای آنها بود، بهعلاوه مخاطبان از انواع کمیکها استقبال میکردند و همچنین بازار جهانی برای فروش کمپانی فراهم شده بود، بنابراین کمیکبوکها بهصورت زیرزمینی چاپ و در سراسر جهان منتشر شدند. حال قهرمانانی مانند سوپرمن، مرد عنکبوتی و... هزاران نمونه مشابه دیگر قهرمانان ملی آمریکایی تبدیل به قهرمانان جهانی شدهاند که همچنان خصلت آمریکایی خود را حفظ کردهاند. انتشارات ملی -که انتشارات مارول را نیز دربرمیگیرد- صنعت کتابهای مصور ابرقهرمانی را از دیرباز در دست داشته و امروزه نیز دامنه فعالیت خود را گسترش داده است. سوپرمن یکی از قهرمانان اسطورهای کتابهای کمیک که به نیروهای ماورائی منحصربهفردی مجهز است، در سال 1938 خلق شد و بهسرعت بین مردم آمریکا جای خودش را پیدا کرد و تبدیل به شخصیت محبوب آمریکایی شد. دو هویتی بودن آن یعنی هم انسان بودن و هم نیروی خارقالعاده پرواز داشتن، ابداع خالقان این اثر نبوده، بلکه اقتباسی از اساطیر باستانی و اختصاصا ربالنوع پرنده در آیین مایایی بهشمار میرود که با پلتفرمها و اقتضائات عصر حاضر تغییراتی یافته و از دل آن تغییرات قهرمانی محبوب بیرون آمده است. صنعت مصورسازی آمریکا با دیدن استقبالی که از سوپرمن نهتنها در جامعه فاقد پیشینه تاریخی و اسطورهای آمریکا، بلکه در سراسر جهان رخ داد، همپای داستانهای مصور آن یک برنامه بازاریابی کارآمد نیز ارائه داد. تولید و پخش گسترده انواع محصولات مانند اسباببازی، لباس و... ازجمله اقدامات این کمپانی بود که درنتیجه غالب فروشگاههای بزرگ بخشی اختصاصی برای مخاطبان داستانهای مصور فراهم کردند تا کالای موردعلاقه خود را تهیه کنند. همچنین در بیشتر کشورها فروشگاههایی بهوجود آمد که فقط کتابهای کمیک میفروختند و حتی مکانی برای قرض دادن و مطالعه کتابها نیز داشتند. درنهایت بازار داغ این داستانها منجر به ساخت انیمیشنها، فیلمها و سریالهای متعددی شد. جهانی شدن این قهرمانان دو نفع عمده برای کمپانیها داشت: اول نفع تجاری بود که از فروش انواع محصولات این شخصیتها در بازارهای جهانی عاید این کمپانیها میشد و دوم نفعی سیاسی بود که بهواسطه این داستانها برای جامعه آمریکایی و نقش جهانی فراهم میشد، یعنی سمبلها و اسطورههای آمریکایی بهعنوان منجی بشریت بر نیروی شر که موجودیتش تمامی جهان را تهدید میکند، پیروز میشود. ارائه این تصویر از ابرقهرمانان آمریکایی نگرانیهای بسیاری را ایجاد کرده است. این کمپانیها با ارائه الگوهای متعدد و شخصیتهای متنوع در میان طیف گستردهای از نوجوانان مخاطبان خود را بهدست آوردهاند، برای مثال ابرقهرمانان زن مانند سوپرگرل، واندر وومن و شخصیتهای زن مارول مثل ناتاشا رومانوف بهسرعت وارد داستانهای مصور و درنهایت سری فیلمها و سریالها شدند، درنتیجه دختران هم در داستانهای ابرقهرمانی جایگاه خود را یافتند و این تنوع رفتهرفته بیشتر شد، برای مثال در سریال ابرقهرمانی دردیول(Dare Devil) شخصیت اصلی سریال دارای یک معلولیت جسمی است. مت مورداک، ابرقهرمان این داستان در 9 سالگی بر اثر یک تصادف قدرت بینایی خود را از دست میدهد اما درنهایت او عامل اصلی در مقابل با شروران است که همواره با وجود ضعفی جسمانی پیروز نبردهاست. با تمامی این تنوعها همچنان انتقاد به آثار کمپانیهای تولیدکننده داستانهای ابرقهرمانی به قوت خود باقی است. با اینکه این کمپانیها رفتهرفته نگاه آمریکایی خود را تقلیل دادهاند، برای مثال شخصیتهای شرور دارای خصلتهایی مانند نژادپرستی هستند درحالیکه قهرمانان به دنبال کمک به اقشار آسیبدیده مانند سیاهپوستانند، اما همچنان چیزی از خشونت، مسائل بداخلاقی و ابتذال این داستانها کم نشده است. علاوه بر این، این تغییرات در درون جامعه آمریکایی در راستای رفع تبعیضها حائز اهمیت است اما برای سایر مردم دنیا علیالخصوص مخاطبان آسیایی این آثار تاثیری در تغییر نقش الگوی قهرمان آمریکایی ندارد. ما در کشور خودمان بارها این جملات را شنیدهایم که چرا کشوری که در پیشینه تاریخی خود رستم و سهراب را دارد، کودکانش باید مرد عنکبوتی و بتمن تماشا کنند؟ این سوال به همین صورت درباره نوجوانان نیز مطرح است؛ چرا نوجوانان ما مخاطبان فیلمها و سریالهای مارول، سوپرگرل و سوپرمن هستند؟ پاسخ واضح است، اگر در انیمیشن تعدادی انگشتشماری از داستانهای شاهنامه پیدا میشود که هرچند از نظر کیفیت و همچنین ادبیات داستانی بهپای رقبای خارجی خود نمیرسد در فیلم و سریال همین تعداد وجود ندارد. اسطورههای تاریخی ما در کتابها باقیماندهاند و کمپانیهای آمریکایی با استفاده از اساطیر فرهنگهای دیگر اسطورههای نوین خلق میکنند در رسانههای امروزی جایگاهی برای خود دارند. این درحالی است که اگر اقتباسی نوین از شخصیتهای شاهنامه در ایران اتفاق بیفتد، یحتمل موج انتقادها بهسوی سازنده اثر روانه خواهد شد. نیاز به اسطورههای ماوراءطبیعی از دیرباز میان تمام جوامع وجود داشته است و کمتر فرهنگ اصیل و باستانی پیدا میشود که تهی از اسطورهها باشد. این نیاز در تکتک افراد چه کودکان، نوجوانان و بزرگسالان وجود دارد. نوجوانان بهعنوان گروهی که بهدنبال تعیین هویت هستند، نیاز ویژهای به اسطورهها و قهرمانانی دارند که در عین ماورائی بودن باورپذیر هم باشند. تا زمانی که اساطیر باستانی ما در کتابهای ادبی و کلاسهای شاهنامهخوانی با ادبیات کهن بازنمایی شوند، مخاطبان محدودی را جذب میکنند. برای ورود در عرصه رقابت با ابرقهرمانان آمریکایی قبل از اینکه بحث کمبود امکانات و تکنولوژیها و بیتجربگی در حوزه تولید اثر ابرقهرمانی را مطرح کنیم، باید به نکته پیشینیتری توجه کنیم؛ آیا ما تلاشی در جهت ورود اساطیر و قهرمانان فرامادیمان به عرصه فرهنگ عمومی کردهایم؟ آیا تلاش کردهایم اقتباسی جدید از این قهرمانان بر اساس مقتضیات زمانه داشته باشیم؟ اگر در صنعت فیلمسازی ناتوانیم در داستاننویسی و انتشار کتاب و کتاب مصور هم ناتوانیم؟ برای اینکه قهرمانان باستانی و ملی ما و تمامی فرهنگهای ملی و محلی در سراسر دنیا به فراموشی سپرده نشوند باید خوانشی نوین از مشی و سیاق این قهرمانان شکل بگیرد در تا در رقابت با صنعت سرگرمی آمریکایی توان مبارزه داشتهباشند.