ریحانه شفیق، پژوهشگر حوزه نوجوان: چند وقتی از انتشار فیلم «زالو»، مستند بهمن کیارستمی، فرزند عباس کیارستمی هنرمند معروف کشورمان میگذرد، این مستند درحقیقت اتصال سه فیلم چند دقیقهای است که عباس کیارستمی در سنین مختلف از بهمن پسرش گرفته است. هدف این فیلمها نه ثبت خاطره بوده، نه جنبه هنری و حرفهای داشته، نقطهای که آنها را به هم وصل میکند این است که بهمن کیارستمی خطایی در دروس مدرسه و زندگی انجام داده و پدرش در تمامی آنها پشت دوربین است و طبق گفته خودش دیگر کاری برای زندگی پسرش از دستش برنمیآید و دوربین را روشن کرده تا بهمن جلوی آن از علت کارهایش بگوید؛ بدون اینکه دوربین او را مثل پدرش قضاوت کند، اما علیرغم ادعای کیارستمی که قرار به قضاوت نیست در تمامی فیلمها بهعنوان راوی، مدام بهمن را مورد قضاوت و شماتت قرار میدهد. دیالوگی (شما بخوانید مونولوگی) که بین بهمن و پدرش برقرار شده بحثهای مختلفی را در چند وقت اخیر برانگیخته است. در ادامه چند نکتهای که درباره این فیلم به نظرم رسید را به اختصار بیان میکنم:
۱- آنچه در لحظات مختلف فیلمها به چشم میآمد و متاثرکننده بود این است که همان ابزاری که مجرای بروز و ظهور خلاقیت و ایدههای این هنرمند توانمند بوده حالا تبدیل شده به ابزاری که علیرغم ادعایش مبنیبر قضاوت نکردن پسرش، به کمکش آمده تا به تخریب و تحقیر شدیدتر فرزندش در زندگی شخصیشان بپردازد. تخصص در هر امری مثل هنر یا دیگر رشتهها ابدا به معنای این نیست که افراد لزوما در دیگر نقشهای اجتماعی خصوصا والدگری نیازمند آموزش دیدن و کمک گرفتن از مشاور و متخصص این حوزه نیستند! متاسفانه اما بسیاری از ما شاهد افرادی متخصص هستیم که در فرآیند والدگری ابدا خوب عمل نمیکنند و ناخواسته آسیبهای شدید روحی بر فرزندشان وارد میکنند.
۲- دانا بودن و کاربلد بودن اگر همراه با آگاهی نباشد تمامی ساحتهای زندگی را تحتتاثیر خودش قرار میدهد و آسیب میرساند. نکتهای که در مکالمات کیارستمیها به چشم میآمد این بود که قدرت روایت پدر به کمکش آمده بود و در راستای تحقیر و تخریب فرزندش از کلمات و جملاتی استفاده میکرد که قدرتی بالا و تعجبآور در این راستا داشت. والدینی که در حرفهای متخصص یا دانشمند هستند انتظار میرود حتما والدگری را یاد بگیرند و فراموش نکنند که لبههای دانایی ناکافی یا بدون آگاهی در شرایط اینچنینی تیزتر از هر سلاح دیگری است.
۳- از بزرگترین چالشهایی که معمولا والدین در طول زندگی با فرزندانشان پیدا میکنند، ناتوانی در پذیرش تفاوت جهانبینیشان با یکدیگر است. این تفاوت خودش را تا سنینی که فرزند متوجه آن شود و آن را ببیند، نشان نمیدهد و معمولا مورد بیتوجهی والدین قرار میگیرد؛ اما آغاز ابراز این تفاوت جهانبینی معمولا همزمان با آغاز سنین نوجوانی است، دقیقا همانجایی که ابژههای نسلی نسل جدید درحال شکلگیری است و همچنین روحیه استقلالطلبی و کمی لجبازی همراه لحظات نوجوان است.
در فیلم سال ۸۲ هم عباس کیارستمی به این تفاوت اشاره میکند و میگوید: «من میگم تو از خط بیرونی!» و بعد هم اشاره میکند به اینکه از یک سنی به بعد دیگر پسرش را نشناخته است و ادامه میدهد: «اون آدم در ۱۲سالگی مرد و تبدیل شد به یه چیزی که من یک کلمه از حرفاش رو نفهمیدم... .»
این جملات فاصلهای را که فرسنگها میان خط درست زندگی در ذهن کیارستمی و پسرش وجود دارد، بیان میکند. در این ویدئوها هم پدر از فرزندش میخواهد روی خطی راه برود که بهمن اصلا آن را نمیبیند که بخواهد روی آن حرکت کند!
درنهایت این مستند به همه ما یادآوری کرد که تفاوت خطکشها و جهانبینی با نسل جدید را جدی بگیریم، گفتوگو کردن را پیش از تبدیل شدن به مادر و پدر و آغاز نقش والدگری جدی بگیریم و با وجود تمامی تفاوتها باور کنیم که والدگری صحیح درکنار تمامی دیگر نقشهای اجتماعی که به عهده میگیریم، آموختنی و یادگرفتنی است.