پیدا کردن یک چاره برای وضعی که در آن پدیدهای مثل شبح کارگردان به وجود میآید، برای جایی است که همه چیزش درست باشد و فقط در یک شاخه مشکل داشته باشیم که مجبور باشیم همان یک شاخه را درست کنیم؛ اما ما الان در سینمایی هستیم که تقریبا تمام شاخههای آن کم و بیش گرفتار چنین وضعیتی هستند. قاعدتا کسی که میخواهد کارگردانی کند، یا باید درسش را خوانده باشد یا دستیاری کرده باشد که با این همه باز هم باید گفت این چیزها کفایت نمیکنند و بخش قابل توجهی از کار به ذوق و قریحه شخصی افراد برمیگردد؛ اما همین معیارها هم وقتی کنار بروند، دیگر چیزی برای سنجش افراد باقی نمیماند.
وقتی کسی میخواهد فیلم بسازد، ابتدا از او میپرسند که خودت چقدر پول میآوری یا چه سرمایهگذارهایی پشت تو هستند. انگار که میخواهی وارد یک کسبوکار بازاری بشوی. من خودم با این قضیه برخورد کردهام. سال ۸۸ بود که اولین فیلمم را ساختم؛ البته بدون اینکه قبل از آن فیلم کوتاهی ساخته باشم و به خاطر اینکه قبلا دستیاریهای بسیاری کرده بودم، توانستم پروانه ساخت بگیرم. این فیلم به چندین جشنواره رفت، بهترین فیلم جشنواره پلیس شد، مهراوه شریفینیا برای بازی در آن جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را گرفت و این فیلم در جشن منتقدان سینمای ایران هم کاندیدا شد. اما با وجود همه این چیزها، وقتی برای فیلم بعدیام با یک فیلمنامه اقتباسی خیلی خوب که بعدا چیزی شبیه به آن را افراد دیگری ساختند، سراغ تهیهکنندههای متعددی رفتم، همه با اینکه از طرح خوششان آمد، در انتها همین حرف را میزدند که خودت چقدر سرمایه داری؟
طبیعتا در یک ساختار درست، برای گزینش افراد نباید نگاه کنیم که چقدر با خودشان سرمایه میآورند. قاعدهاش این است که به پیشزمینهها و رزومهاش نگاه کنیم و از هر طریقی که ممکن است، استعداد او را بسنجیم. باید تهیهکننده به نمونهکارهایی که یک فرد ساخته یا کارهایی که در آنها حضور داشته نگاه کند اما درحال حاضر متاسفانه چنین سیستمــــــــی را نداریم.
الان یک شاخ مجازی میآید و فیلم میسازد. بله پول داشته و توانسته یک عده را دور خودش جمع کند. آقای جیرانی هم بهعنوان عضوی از شورای پروانه ساخت میگوید اقتصاد سرمایهداری همین است و بله ایشان هم درست میگوید اما در همان سینمای آمریکا هم با اینکه ممکن است خیلی از افراد با استعداد به جاهایی که لیاقتش را دارند، نرسند و با اینکه در همه جای دنیا ممکن است شایستهسالاری بهطور کامل وجود نداشته باشد، لااقل وضع بهتر از چیزی است که ما دچار آن هستیم. وقتی یک نفر پول دارد و عوامل متعددی را دور خودش جمع میکند، یعنی مشکل سیستماتیک داریم. حداقل باید اتحادی بین عوامل سینما وجود داشته باشد که مقابل این وضعیت بایستند و با او کار نکنند اما این اتفاق نمیافتد.
من خودم تا به حال شبح کارگردان نبودهام؛ چون افرادی که با آنها کار میکردم و برایشان دستیاری کردهام، افراد شاخصی بودند مثل آقایان عیاری، فخیمزاده یا پرویز شهبازی یا خانم انسیه شاهحسینی. اینها افرادی نبودند که من بخواهم برایشان کاری انجام بدهم. بنابراین من خودم در این موقعیت قرار نگرفتم که بگویم کاری را برای کسی جمع کردهام اما خیلی از دوستانم این کار را کردهاند؛ بسیار زیاد و پرتعداد!
البته یک چیز دیگر را هم درنظر بگیرید. همه ما باید کار کنیم و اولین چیزی که باید تامین شود، زندگیمان است. ما پول نداریم که بتوانیم زندگیمان را بچرخانیم. اگر کسی بخواهد اینطور فکر کند که من برای فلان کس کار نکنم یا به عبارتی کارش را جمع نکنم چون به دلایلی این کار درست نیست، خب من پول زندگی کردنم را از کجا در بیاورم؟ همه نگاه میکنند که این روند وجود دارد و با کنار کشیدن خودشان به تنهایی، چیزی دگرگون نمیشود.
این فقط مربوط به فیلمهای سینمایی نیست. این همه سریال را شما بروید و نگاه کنید. چند مورد از این سریالها خوب هستند و چندتایشان کپیهایی که معلوم است ایده یک کارگردان واقعی پشتشان نبوده است؟ این وضعیت درحالی برای سینما و سریالسازی ما ایجاد شده که سلطنت ستارهها در ذهن مخاطب فرو ریختهاند و چیزی که بیشتر به دنبال آن میگردد، قصه است. در وضعیتی هستیم که دسترسی مخاطبان به آثار مختلف در سراسر دنیا فراوان شده و به راحتی کارهای ما را با آثار دیگر کشورها مقایسه میکنند. الان مخاطب ما محصولات همه دنیا را یکجا در برابرش دارد و باید بین تمام آنها انتخاب کنند. در چنین وضعیتی حضور محمدرضا گلزار در یک پروژه، چقدر میتواند تاثیرگذار باشد؟
باید قصهای داشته باشید که کشش داشته باشد و مخاطب را جذب کند و این قصه باید به بهترین نحو کارگردانی شود. ما به نیروی انسانی خلاق و با ذوق برای اینکه سهمی از این بازار داشته باشیم، نیازمند هستیم؛ نه کسی که با خودش سرمایه یا سرمایهگذار میآورد و تهیهکننده را قبل از ساخته شدن فیلم، به پول میرساند. الان این قضیه حتی نسبت به دو سه سال پیش هم بغرنجتر شده است. من هم پیش خودم فکر میکنم که اگر جای آن تهیهکننده بودم، شاید همینطور فکر میکردم. در این وضعیت پاندمی کرونا که معلوم نیست فیلمها کی اکران شوند، همه باید به پول فکر کنند و به اینکه امروز را چطور به فردا برسانند. در چنین وضعیتی، پروژههایی که قبل از ساخته شدنشان، تهیهکننده و عوامل را به پول میرسانند، جزء معدود گزینههای موجود هستند.
روی همین حساب، من اصلا به دستیاری که میآید و کار یک کارگردان که با پول وارد سینما شده را جمع میکند، ایراد نمیگیرم چون او هم باید زندگی کند و در شرایط حال حاضر چاره دیگری ندارد. آن شبح نویسنده هم که برای فلان بازیگر سینما و به نام او رمان مینویسد، همین وضعیت را دارد. قضیه ناراحتکننده است اما به هر حال او هم پولش را گرفته و مجبور بوده که شبح نویسنده و شبح کارگردان شود. از او نمیتوان چندان ایراد گرفت؛ بلکه باید رفت و یقه آن کسی را گرفت که نویسنده و کارگردان نیست، اما از مهارت دیگران برای کسب این عناوین استفاده میکند. آن شبح مجبور است که شبح زندگی کند چون شرایط زندگیاش ایجاب میکند اما آن سفارشدهنده را باید مواخذه کرد.
همه چیز با شایستهسالاری حل میشود و برای رسیدن به شایستهسالاری باید افرادی داشته باشیم که فیلم را بشناسند، کارگردانی را بشناسند، سینمای دنیا را بشناسند، مخاطب ایرانی را بشناسند و با تمام جزئیات دیگر آشنایی داشته باشند تا بتوانند افراد بااستعداد را کشف کنند. افرادی مثل کیارستمی، مهرجویی، تقوایی، عیاری یا خانم بنیاعتماد چطور پیدا شدند؟ الان چرا چنین افرادی کشف نمیشوند؟ اگر هم کسی را در سالهای اخیر دیده باشید که یک فیلم خوب ساخته باشد، پس از آن مدتها خانهنشین میشود و نمیتواند به همان شیوه کارش را ادامه بدهد چه رسد به کسی که هنوز اولین فیلمش را هم نتوانسته بسازد ولی استعداد و ایدههای خوبی دارد. این مشکلات برای خانمهایی که میخواهند وارد کارگردانی در سینمای ایران شوند، چند برابر است. حتی آنهایی که فیلم اولشان را ساختهاند و اتفاقهای خوبی برایشان افتاده هم در کارهای بعدی به مشکل میخورند؛ چه رسد به افرادی که قرار است کار اولشان را انجام بدهند. آقایان در برقراری ارتباط، امکانات بهتری دارند، راحتتر و بیدردسرتر میتوانند به دفاتر مختلف فیلمسازی رفت و آمد کنند یا پیگیر سرمایهگذار باشند؛ اما این مسائل برای خانمهایی که حتی استعداد خوبی هم دارند، به این راحتی نیست. شما میبینید اکثر خانمهایی که در سینمای ایران فیلم میسازند، همسرانشان تهیهکننده کارهای آنها هستند. جذب سرمایه برای خانمها خیلی مشکلتر است. مثلا خود من اگر بخواهم بروم یک اسپانسر پیدا کنم، میدانید که هزارتا مصیبت دیگر کنارش هست. به خاطر همین معمولا بیخیال میشویم. این داستان عدم شایستهسالاری در مورد خانمها یک ضریب مضاعف پیدا میکند.
متاسفانه امیدی هم به این نداریم که با گفتن این حرفها اتفاق خوبی بیفتد یا چیزی تغییر کند. ما حتی یک دولت را هم نمیتوانیم مثال بزنیم که آمده باشد و وضع ما را بهتر کرده باشد. من اصلا هیچ امیدی به این ندارم که اوضاع بخواهد تغییر بکند یا وزیر ارشاد به فکر این بیفتد که با فیلمسازان بااستعدادتری که پشتوانهای ندارند، چه باید کرد؛ همانطور که هیچوقت از خودشان سوال نکردهاند چرا فیلمسازان زن ما اینقدر کمکار هستند و آیا نیاز به پشتوانه و حمایت دارند؟ این چیزها اصلا برایشان اهمیت ندارد.