سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: روز گذشته پیمان جبلی با حکم رهبر معظم انقلاب بهعنوان رئیس جدید سازمان صداوسیما منصوب شد. در حکم رئیس جدید رسانه ملی بر مواردی همچون «ارتقای سطح آگاهی و معرفت عمومی»، «هدایت فرهنگی»، «تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی»، «پراکندن امید و نشاط» و «ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی» بهعنوان اولویتهای کاری رسانه ملی در دوره جدید تاکید شده است. درکنار همه این موارد، تاکید بر کلیدواژه افزایش همبستگی ملی از تاکیدات رهبر معظم انقلاب است و برای تحقق این اولویتها، مدیران جدید رسانه ملی باید بهدنبال ارتقای سرمایه انسانی و رشد کیفی برنامهها باشند و برای این کار نیازمند بهرهگیری از ابتکار عمل و تلاش شبانهروزی هستند.
در شمارههای پیشین صفحه فرهنگی روزنامه «فرهیختگان» با اشاره به ظرفیتهای عظیم سختافزاری و نرمافزاری سازمان صداوسیما تاکید کردیم که مهمترین مساله پیشروی مدیر جدید این سازمان، بازیابی هویت این رسانه عظیم است. بخشی از این بحران هویت ناشی از عدم تطابق دستگاه صداوسیما در مختصات جدید رسانهای است و بخش عمده این بحران برآمده از عملکرد مدیران چندسال اخیر این سازمان است. محافظهکاری مدیران چندسال اخیر صداوسیما، ضربات سهمگینی بر هویت و استقلال این رسانه زد و عوارض ناشی از چنین وضعیتی آنقدر سهمگین بود که از چشم مخاطبان تلویزیون دور نماند.
حل بحران هویت این رسانه، نهتنها این سازمان را از سردرگمی در ایفای نقشهایش نجات خواهد داد، بلکه باعث بازیابی اعتبار این رسانه در فضای اجتماعی امروز ایران خواهد شد. تلویزیون ایران تا زمانی که اعتبارش نزد مخاطب مخدوش باشد و مخاطبان هم به برنامههایش اعتمادی نداشته باشند، نمیتواند زمینههای ارتقای همبستگی ملی را فراهم کند. برنامههای تلویزیون برای کسب جایگاه اصیل خود در فضای اجتماعی ایران، نیازمند مدیران جسوری است که ابتکار عمل داشته باشند. تلویزیون در سالهای نهچندان دور با همه آن چیزی که این روزها بهعنوان محدودیت و خط قرمز نظارت تلویزیونی یاد میکنند، توانسته بود برنامهها و سریالهای موفقی بسازد. کافی است مدیران تلویزیون با نگاهی به فرآیند تولید این برنامههای موفق، تجربههای مدیران و برنامهسازان جسور و خلاق را استخراج کنند و بهکار بگیرند.
بین مردم باش!
پیشزمینه تقویت همبستگی ملی در یک جامعه، وجود شناخت مشترک خردهفرهنگها از یکدیگر است. تلویزیون جای پای محکمی در خانه ایرانیها دارد و مهمترین ابزار همبستگی ملی است؛ اما بهدست آوردن اعتبار برای ایجاد همبستگی ملی نیازمند کسب شرایطی است و مهمترین شرطش این است که مردم ایران خود و خواستهایشان را در قاب تلویزیون ببینند. این حق طبیعی مردم ایران است که برنامههایی را که جداافتاده از نیازها و دغدغههایشان است، دوست نداشته باشند و واضح است که در شرایط جدید، بهراحتی میتوانند جایگزینی را برای تلویزیون ایران پیدا کنند. مدیران تلویزیون باید هرچه سریعتر به فکر ارتقای تعامل و بازخوردگیری از مخاطبان تلویزیون باشند برای اینکه برنامههای تلویزیون به دل مخاطبانش بنشیند، قطعا باید کانالهای تعاملیاش با مخاطب را تقویت کند.
کپیکاری غیرخلاقانه، مخالف همبستگی ملی
مفهوم همبستگی ملی از یکسو با تاکید بر مشترکات، ما را پیرامون محوری واحد همبسته و متعهد میکند و از دیگر سو ما را از دیگران باز میشناساند و این گزاره دوم نکته مهمی است که انقلاب اسلامی ایران از عوامل موثر بر آن است. انقلاب در جهت بازیابی هویت مستقل ایرانی اسلامی نقش مهمی داشت. رسانه ملی علاوه بر اینکه باید بر مشترکات جامعه ایرانی تاکید کند باید در هدایت و تنظیمگری تولید برنامههایش بهگونهای عمل کند که متمایز از پهنه رسانههای جهانی باشد. واضح است که کار سادهای نیست و باید کارشناسان خبره رسانه در تولید برنامههای خلاقانه را طراحی کنند که در مختصات جامعه ایمانی ایران تعریف شوند. تقلید از برنامهسازی شبکههای خارجی یکی از دامهایی است که معمولا برنامهسازان این چند سال اخیر تلویزیون در آن گیر افتادند. این جنس کپیکاری تلویزیونی بیشتر بر آمده از عدم خلاقیت برنامهسازان و حذف نیروهای کارآمد و خلاق تلویزیون است.
ارتباط با اهالی هنر
رئیس رسانه ملی برای اولین بار در چهاردهه گذشته و حتی برای اولین بار در تاریخ ورود تلویزیون به ایران، از میان اهالی خبر انتخاب میشود. در شرایطی که آتشبار جنگ رسانهای علیه ایران بهحداعلای خود رسیده و نیاز به ایجاد تغییرات اساسی و ساختاری در نوع پوشش و انعکاس اخبار و تحلیلها از جانب صداوسیما بهشدت احساس میشود، این انتخاب اهمیت خودش را بیشتر نشان میدهد؛ اما بد نیست که توجه کنیم رابطه رسانه ملی با اصحاب هنر و بهطور کل مخاطبان و محصولات هنری و سرگرمی هم طی سالهای اخیر لطماتی جدی خورده و نهتنها نیاز به ترمیم و بازگشت به روزهای خوب گذشته احساس میشود، بلکه باید قدمهای رو به جلویی که متناسب با نیازهای روز جامعه هستند هم برداشته شود. از یکطرف تلویزیون که حتی زمانی در سینما همدستی بر آتش داشت، حالا بهجای درامپردازی و ساخت سریالها و تلهفیلمهای سرگرمکننده و قوی، بهشدت سمت ساخت تاکشوهای تلویزیونی و مسابقات رفته و از سوی دیگر پلتفرمها تلاش کردند تا خلأ نیاز مخاطبان به سریالهای ایرانی را با محصولات خودشان پر کنند. پلتفرمها عموما با هدفگیری بخش مشخصی از جامعه ایران و یک طبقه اجتماعی بهخصوص با عادتوارههای فرهنگی بهخصوص، دست به تولید محصولاتشان میزنند اما ذات رسانه ملی از ابتدا بهگونهای دیگر بود. نوع تعامل صداوسیما با هنرمندان طی سالهای اخیر بهسمتی پیش رفت که حرف اول و آخر را اسپانسرها میزدند. هنرمندان میگفتند مسئولان سازمان در بدو ورود هنرمندان به اتاق آنها و پس از برخورد با هر طرحی که ارائه شده بود، ابتدا میپرسند که چه اسپانسرهایی را میتوانید با خودتان برای حمایت از این طرح بیاورید؟ این وضع همسو با وضع اسفباری که سینمای ایران بر اساس آن پیش میرفت، صدمهای جدی و ساختاری به سطح کیفی کارها زد. حالا از یکسو سینمای ایران کاملا ورشکسته شده است و از بین ۱۲۰ فیلمی که در سال قبل از کرونا ساخته شدند، تنها سه مورد توانستند هزینههای اولیه ساختشان را برگردانند و از طرف دیگر اهالی سینما بهدلیل بدبینیهایی که برایشان طی سالهای قبل ایجاد شده، به ساختار فیلمسازی دولتی خوشبین نیستند؛ چون تصور میکنند سفارشهای دستوپا گیر، مسیر خلاقیت آنها را میبندد. در این شرایط است که از پولهای آلوده گرفته تا پولهای سرگردان افرادی که علاقهمند به ارتباط با اهالی سینما هستند، چنین سرمایههایی هزینه ساخت فیلمها و سریالهای شبکه نمایش خانگی را تامین میکنند؛ چون تنها چنین سرمایهگذارانی هستند که بابت بازگشت هزینهها نگرانی ندارند و عوامل سینما میتوانند قبل از اکران یا نمایش اثرشان، به سود برسند. صداوسیما میتواند این تصور که نمیتوان با یک نهاد حکومتی در ساخت آثار هنری به تعامل رسید را بر هم بزند و با باز گذاشتن دست هنرمندان، البته در چارچوبهای معقول ساختاری، همسطح کیفی کارها را مجددا بالا ببرد و هم تصورات بدبینانهای را که راجعبه تعامل نهادهای بالادستی با اهالی هنر ایجاد شدهاند، برهم بزند. تلویزیون میتواند اجازه بدهد که خیلی از هنرمندان طرحها را خودشان پیشنهاد بدهند و با گفتوگو و نظارت همدلانهای که دستوپا گیر هم به نظر نمیرسد، از نتیجه نهایی کارها پیشاپیش مطلع شود. شاید نظارت کیفی چیزی نباشد که کسی چندان بتواند آن را مانع خلاقیت ببیند و بههرحال در این زمینه همه بر لزوم حضور واسطههای متخصص توافق دارند؛ اما نظارت بر محتوای آثار هم نیاز به ظرافتهایی دارد که خیلی از اوقات خود مدیران قادر به رعایت آن نیستند و بهتر است که در این میان از واسطههایی استفاده شود که همزبان مدیران را میدانند و همزبان اهالی هنر را. اگر صداوسیما در جایگاه اصلی و اساسی خودش قرار بگیرد، خواهد توانست بخش قابلتوجهی از صدماتی را که به ساختار هنری و فرهنگی کشور طی سالهای اخیر واردشده، ترمیم کند.
در جستجوی اعتماد و اتحاد ازدسترفته
یکی از خلأهای بزرگ رسانه ملی در سالهای اخیر، بیتوجهی به افکار عمومی و بهجای آن گوش سپردن به دستورات گاهوبیگاه سازمانها و نهادهای مرتبط و غیرمرتبط بیرونی و درونی بود. سازمانهایی که به دلایل مختلف خود را محق به صدور فرمانهای متفاوت میدانستند و حرف مردم را اولویت چندم میدانستند. البته آنهم همه مردم نبودند. مردم را دستهبندی و به حرفهای دستههای بالایی اعتنا میکردند و بقیه هم سهمی از رسانه ملی نداشتند. این رویکرد فاصله زیادی بین مردم و رسانه ملی به وجود آورد و بهمرور زمان هم این فاصله بیشتر و بیشتر شد و کسی همفکری به حال آن نکرد. حالا و با تغییر مدیریت سازمان صداوسیما بهترین فرصت برای تغییر رویکردها و اصلاح رویههای اشتباه است. البته که این اصلاحات و تغییر رویکردها هزینههایی هم برای پیمان جبلی خواهد داشت اما از آنسو باعث ایجاد و تقویت اعتماد و رضایت افکار عمومی میشود و این همان سرمایهای است که یک رسانه به آن نیاز اساسی دارد.
جبلی برای تحقق این هدف نیاز به استقلال فکری و عملی دارد و این منافاتی با مشورت گرفتن از نیروهای کاربلد و متخصصان ندارد. اما سازمان صداوسیما در دوره جدید مدیریتی خودش باید با حفظ استقلال خودش به سمت تصاحب و اثبات هویت سازمانیاش باشد. نکتهای که در سالهای اخیر به آن توجه نشد. سهیم بودن همه گروههای مردمی از رسانه ملی و همچنین ایجاد تعادل بین خواستههای حاکمیت و مردم از دیگر اقداماتی است که میتواند این هویت مستقل را به وجود آورد.
سازمان صداوسیما باید از قالب یک شرکت سهامی خارج شود و دلسوزان انقلاب هم باید در این مسیر تمام تلاش خود را بکنند و گاهی هم روی منافع کوتاهمدت سیاسی و گروهیشان چشم بپوشند. تغییر مرجعیت رسانهای از سمت فضای مجازی و رسانههای خارجی بهسوی رسانه ملی تنها با دستورالعمل و بستن رسانههای دیگر به وجود نمیآید. مخاطبان رسانه ملی اگر حرفهای صحیح خود را با سرعت و صریح و منصفانه بشنوند در زمانی کوتاه و سپس در بلندمدت انتخاب میکنند که رسانه مرجعشان سازمان صداوسیما باشد و این موفقیت بزرگی برای این سازمان و شخص جبلی است.
کرونا، بازگشایی مدارس، عید نوروز و حوادث سیاسی داخلی و خارجی احتمالی میتواند بزنگاههایی برای جبلی و همکاران تازهاش باشد. مردم منتظرند این تغییرات را بهطور ملموس ببینند و یکی از راههای لمس این تغییرات، شاید تغییرات مدیران همراه با جبلی باشد تا با نگاهی تازه و همسو با تفکرات تازه، درصدد ایجاد رضایت عمومی باشند و از آن نگاه کهنه و سنتی مدیریتی فاصله بگیرند.
همه مردم از لحاظ قانونی و حرفهای از رسانه ملی کشورشان سهم دارند و همین نکته کوچک مهم، از نگاه مدیران قبلی سازمان مغفول ماند و همین دلیلی شد برای کاهش مخاطبان در دهه اخیر. استفاده از ظرفیت همه اقشار و گروههای سیاسی و پرهیز از گروهگرایی و جزیرهسازی در رسانه ملی، راهحل دیگری برای موفقیت جبلی در مسئولیت جدید است. بدیهی است که احترام به افکار عمومی و کسب رضایت آنها با تصمیمگیری در اتاقهای بسته و تماسهای تلفنی از شمارههای شناس و ناشناس به وجود نمیآید.