به‌واسطه علامه می‌توان سنت تاریخی را فهم کرد
غفلت جامعه علمی از بهره‌مندی از محضر علامه حسن‌زاده، نکته‌ای است که نشان می‌دهد به لحاظ فکری و علمی بیدار و زنده نیستیم و در وضع خواب و احتضار و در تصورات نادرستی نسبت به دانش و دانشمند به سر می‌بریم و آنچنان‌که باید و شاید وضع تاریخی خود و اهمیت فقدان علم و عالم را درک نمی‌کنیم.
  • ۱۴۰۰-۰۷-۰۶ - ۰۲:۵۰
  • 30
به‌واسطه علامه می‌توان سنت تاریخی را فهم کرد
در رثای نافهمیدن فقدان علم و عالم
در رثای نافهمیدن فقدان علم و عالم

سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ، مدرس و پژوهشگر فلسفه: ضایعه ارتحال علامه حسن‌زاده‌آملی اهمیتی مضاعف دارد. اهمیت مضاعف، غیر از اهمیت فی‌نفسه ازدست‌دادن یک شخصیت بی‌بدیل معاصر ماست که بر همه علوم و معارف سنتی مسلط و در اغلب آنها دارای قوه اجتهاد بود. این اهمیت مضاعف مربوط به وضع امروز ما در نسبت با علم و ناشناخته ماندن جایگاه چنین شخصیت بزرگی به‌ویژه برای نسل جوان ماست. نسل جوان، با حضرت علامه آنچنان‌که باید و شاید آشنا نیست و ما فرصت ذی‌قیمتی را از این باب از دست داده‌ایم. من در حد بضاعت ناچیز خود چند مورد را در این‌باره بیان می‌کنم و مطمئناً مابقی را به بزرگان و اهل فن در مطالب خود بیان خواهند داشت.

1 طی سالیان اخیر ما بزرگان زیادی را از دست دادیم؛ از زمان رحلت علامه‌طباطبایی تا امروز، شخصیت‌ها و عالمان دینی بسیاری را یکی پس از دیگری از دست دادیم. البته عالمان جوانی همچنان در دسترس هستند، از عالمان نسل‌های قبلی نیز چندی کمابیش حضور دارند، اما از دست دادن علامه حسن‌زاده‌آملی نکته‌ای خاص داشت و آن این که ایشان شاید نزدیک به یک دهه در بستر بیماری بودند و عملاً و حسب ظاهر، نقش روشن و موثری در مناسبات علمی و فکری کشور نداشتند. البته علی‌رغم اینکه ایشان نقشی در ظاهر نداشتند، آثار و مطالب و درس‌های آن مرحوم آماده و منتشر شده است و مابقی هم ان‌شاءالله با همت شاگردان ایشان تدوین و منتشر شود. اما در این دهه‌ای که ایشان در قید حیات بودند ولی به دلیل بیماری این امکان را نداشتند که مثل گذشته و به اندازه گذشته به تدریس و تعلیم برسند و ما را از فیوضات خود بهره‌مند سازند، به نظر می‌رسد در جامعه علمی هم همتی برای دریافت معارف و بهره‌مند شدن از ایشان ندیدیم. اگر بخواهیم به زبان اهل حکمت و با تشبه به اهل حکمت صحبت کنیم شاید بتوانیم گفت که گویا ما پیشاپیش عطش و شوق بهره‌مندی از محضر علامه را از دست داده بودیم و این یک دهه هم که فرصتی بود تا این عطش را نشان دهیم و چه‌بسا این می‌توانست در مقدرات ما نیز تأثیرگذار باشد اما عملا در یک دهه‌ای که علامه منشأ آثار ظاهری نبودند هم ما این را ندیدیم که جامعه علمی این فقدان را احساس کند و در فقدان ایشان دست به کار و مثلاً در تلاش برای معرفی ایشان باشد.

اگر بخواهم صریح‌تر بیان کنم باید گفت به نظر می‌رسد دچار یک غفلت عظیم تاریخی هستیم و اساساً در این غفلت تاریخی متوجه اندازه و قدر اهل علم نیستیم و به‌خاطر همین غفلت است که اگر یک سلبریتی یا چهره ورزشی یا یک کارمند صداوسیما فوت کند و از میان ما برود همه ناراحت می‌شویم و فقدان او را احساس و ابراز می‌کنیم چون می‌فهمیم آن فرد در جایگاه خود کاری داشته است اما از نظر علمی آنقدر با علم و فکر بیگانه هستیم که شخصیتی چنین بزرگ را که در تاریخ کم تکرار می‌شود، نزدیک به 10 سال در بستر بیماری و در میان خود داریم، ولی بیماری او بهانه‌ای برای ما ایجاد می‌کند تا پیشاپیش بهره‌مندی از او را از دست بدهیم و به همان داشته‌های قبلی خود اکتفا کنیم.

این غفلت جامعه علمی از بهره‌مندی از محضر علامه حسن‌زاده، نکته‌ای است که نشان می‌دهد به لحاظ فکری و علمی بیدار و زنده نیستیم و در وضع خواب و احتضار و در تصورات نادرستی نسبت به دانش و دانشمند به سر می‌بریم و آنچنان‌که باید و شاید وضع تاریخی خود و اهمیت فقدان علم و عالم را درک نمی‌کنیم.

2 در رابطه با اهمیت جایگاه ذی‌وجوهی علامه حسن‌زاده‌آملی به‌طور قطع بزرگان بسیار خواهند گفت. ازجمله آنها مقامات عرفانی و همت ایشان در سلوک عرفانی است که از این بابت قطعاً یکی از نوادر زمانه بودند که البته صحبت در این‌باره نه در صلاحیت حقیر است و نه موضوع این نوشتار. اما به نظر می‌رسد چیز دیگری که از آن بسیار غفلت شد و از مهم‌ترین اساس‌هایی است که علامه دائماً به آن سفارش می‌کردند، اهمیت مقام علم و علم‌آموزی است.
حتی این روزها که پیام‌های تسلیت را نگاه می‌کنیم و در شبکه‌های اجتماعی مطالبی را به نقل از علامه می‌شنویم، می‌بینیم باز هم توجه کاربران و مردم به نصایحی از علامه معطوف شده که مربوط به علم‌آموزی نیست. البته آن نصایح نیز مهم هستند و جایگاه خود را دارند اما مرحوم علامه حسن‌زاده توصیه‌های شدید و اکیدی هم به ضرورت علم‌آموزی داشتند که خیلی مورد عنایت و توجه اهالی رسانه قرار نگرفته است و این هم تاکیدی بر این است که علامه بین ما چیزی شبیه یک غریبه بودند و غریبانه زندگی می‌کردند.

3 ما زمانی می‌توانیم صحبت از وجود یک تمدن و یک دوره تاریخی کنیم که موفق شویم نهاد و نهال دانش را در آن دوره، درحال باروری ببینیم. به عبارت دیگر، هیچ دوره تاریخی و هیچ تمدن بزرگی بدون وجود یک نظام یا شبه‌نظام علمی ممکن نیست -که البته این نظام لزوماً به معنای سیستم نیست، منظور بیشتر یک فضا یا بستر مشترک است. اگر جایی دوره تاریخی مستقلی وجود دارد باید دید نظام دانش آن دوره چه تفاوتی با دیگر ادوار تاریخی دارد. چون آن نظام دانش است که ما را متوجه تمایزها می‌کند. دانش، زبان آن تاریخ و آن تمدنی است که حضور و فعلیت دارد. در زمانی که تمدن باشکوه نیاکان ما در دوره اسلامی زنده بود و زایش داشت، شخصیت‌های علمی بی‌نظیر و بی‌بدیلی دیدیم. شخصیت‌هایی همچون ابن‌سینا، ابوریحان، رازی و ابن هیثم و خواجه عبدالله‌ انصاری، مولوی و فردوسی و شیخ اشراق و دیگران را داریم. تمدن بدون نظام علمی زاینده که این نظام علمی زاینده از زبان عالمان بزرگ آن بیان می‌شود، ممکن نیست و هر راه دیگر غیر از این، بیراهه است. درواقع امکان ندارد تاریخ مستقلی وجود داشته باشد ولی نظام متمایز دانشی وجود نداشته باشد.

امروز به شخصیتی همچون ابن‌سینا افتخار می‌کنیم و جای افتخار هم دارد، ولی این شخصیت‌ها امروز کجا هستند و چطور می‌شود دوباره این شخصیت‌ها را تجربه کرد؟ تمام نکته اینجاست وقتی ما در کنار دست خود ابن‌سینا و رازی و ابوریحان نمی‌بینیم که روزگاری کم‌وبیش با یک فاصله زمانی اندکی کنار هم زندگی می‌کردند، می‌فهمیم درحال‌حاضر و اکنون چیزی به نام یک دوره تاریخی یا تمدن مستقلی به شکل بالفعل وجود ندارد ولو اینکه بسیار دوست داشته باشیم چنین چیزی مجدداً اتفاق افتد و تعلق‌خاطر به یک آینده باشکوه دیگر شبیه به گذشته قدیم خود یا بهتر از آن داشته باشیم.

اما وقتی چنان شخصیت‌هایی به‌صورت بالفعل وجود ندارد، از کجا می‌توان فهمید و دریافت که واقعاً واجد چنین سنت غنی و باشکوهی بودیم؟ راه فهم گذشته ما اگر دو رکن داشته باشد یک رکن آن تفکر در زمان حال و آگاه بودن از اقتضائات و ابعاد تاریخ جدید انسان یعنی تاریخ مدرن است و رکن دوم آن هم عبارت از وجود اندیشمندان و دانشمندانی است که دانش و اندیشه گذشته ما را به‌خوبی و به دقت فهمیده باشند و بر آن کم‌وبیش مسلط باشند. این رکن دوم اگرچه ممکن است در نگاه اول کار سختی به نظر نرسد، اما درواقع کار بسیار دشواری است و علی‌رغم اینکه در کشور ما به لحاظ ظاهری پژوهشگران زیادی وجود دارند که زبان عربی بلد هستند و مشغول پژوهش در نصوص علمی قدیمی هستند، اما به لحاظ کیفی اتفاقاً این کار- یعنی وجود اندیشمندانی که زبان حال گذشتگان ما باشند- بسیار اندک‌اند اگر نگوییم اصلاً وجود ندارند. اهمیت وجود پربرکت علامه حسن‌زاده‌آملی در این بود که ایشان در دوره معاصر که دوره فراموشی و غفلت و تغافل از آن سنت پربار و درخشان علمی و فکری و فرهنگی بود، مجدداً پلی برای‌ گذار ما به گذشته و فهم آن گذشته علمی باشکوه شدند.

برای اینکه کمی ابعاد مساله را بهتر دریابیم، باید گفت همه می‌دانیم که جامعه محترم حوزوی از دوره قاجار به بعد، علاقه خاصی نسبت به اولویت علم فقه و اصول پیدا کرد و درنتیجه این فرهنگ که شاید از رسوبات فرهنگ فقهای عامه باشد، بسیاری از علوم دیگر که جزء علوم مهم قدیمی ما بودند در جامعه حوزوی یا کاملاً به فراموشی سپرده شدند یا در حاشیه قرار گرفتند. اگر این روند در حوزه علمیه شیعی ادامه می‌یافت، احتمالاً ارتباط ما برای همیشه با فکر و دانش گذشتگان گسسته می‌شد و با این گسست، ارتباط با خود و فهم از خود را از دست می‌دادیم و آدمی که بدون فهم و دانش باشد، بدون هویت است. آدمی که بدون هویت باشد نه آینده خوبی را باید انتظار داشته باشد و نه اکنون خوبی را.

برخلاف آنچه بسیاری می‌پندارند و آن را بیان می‌کنند و گسترش می‌دهند، تمدن مدرن به هر حال با اتکای بر سنت تاریخی گذشته خود به وجود آمد. تمدن مدرن با امحای سنت خود به وجود نیامده است، بلکه برعکس این سنت را با تمام توان خواند، یافت، بررسی کرد و از دل آن برای‌ گذار به سمت یک آینده جدید و متفاوت کمک گرفت. بنابراین وقتی بیان می‌شود حرکت به سمت آینده روشن و درخشان بدون اتکای بر سنت غنی گذشته ناممکن است، اصلاً روشن‌ترین مثال آن تمدن مدرن است. از خود بپرسیم چرا در قبایل بدوی چنین تمدنی به وجود نیامد؟ قبایل بدوی که به لحاظ نظام دانش و بینش سنتی بسیار ضعیف بودند و لابد از دیدگاه برخی، بسیار مهیای پذیرش تمدن جدید! اما این ضعف‌ها برای آنها مزیتی محسوب نشد و آنها موفق به حرکت به نقطه جدیدی نشدند. اساساً رشد جز بدون یک پشتوانه تاریخی تقریباً امری محال است. پس اهمیت وجود گذشته و احضار گذشته و خواندن آن درحالی بیان می‌شود که بخواهیم از وضع نامطلوب کنونی به سمت یک آینده خوب و درخشان حرکت کنیم.

متاسفانه علوم عقلی ما طی مرور زمان به دلایل مختلف اعم از جنگ‌های بزرگ و خونین و از همه مهم‌تر افول تاریخ فکری ما به محاق رفته بودند. علوم عقلی، یعنی علومی مانند فلسفه، منطق، تا حدی علم کلام، علم طب و طبیعیات، نجوم، هیأت، ریاضیات و شاخه‌های مختلفی که این علوم دارند و حتی علوم غیرعقلی ما از علوم عقلی بهره‌مند می‌شدند، مثلاً ادبیات عرب، علمی کاملاً نقلی است، اما در هسته مرکزی خود کاملاً به علوم نقلی و دانش منطق وابسته است، اصول هم به منطق و تا حد کمتری به فلسفه وابسته است و فقه نیز به اصول وابسته است. بنابراین به هر حال سنت علوم عقلی ما رو به ضعف و سستی رفت و حتی دوره صفویه که یک شکوهمندی موقت و کوتاه را تجربه کردیم، موفق به تداوم این سنت و انتقال آن به دوره قاجار نشدیم و آغاز دوره آشنایی ما با غرب، مصادف با زمانی شد که ما در ضعف شدید سنت تاریخی خود قرار داشتیم. اهمیت وجود بزرگانی همچون علامه حسن‌زاده‌آملی در این است که سنت تاریخی ما را از راه علوم، مجدداً خواندند. به‌یمن وجود علامه حسن‌زاده‌آملی مثلاً دانش طبیعیات و ریاضیات قدیم و دانش نجوم قدیم را دوباره می‌توانیم بخوانیم و بفهمیم و چه‌بسا آنها را به متن بیاوریم. اگر علامه حسن‌زاده‌آملی– و کل جریانی که به برکت نفوس ایشان در جامعه حوزوی شروع به‌کار کردند- نبودند چنین امری ممکن نمی‌شد. البته شاگردان برجسته ایشان هم‌اکنون نیز در حوزه علمیه هستند و به تدریس و تعلیم علوم عقلی قدیم به مشتاقان آن می‌پردازند. به‌واسطه این شاگردان و به‌واسطه فیوضات مستقیم علامه حسن‌زاده‌آملی و به‌واسطه اصلاحاتی که بر نسخ قدیمی بسیاری از کتب سنتی ما داشتند مجدداً این علوم خواندنی شدند و از حاشیه محض بودن خارج شدند، البته این مساله‌ای نبود که به‌راحتی شدنی باشد. حضرت علامه بیان می‌کردند آنقدر درس می‌خواندم که از چشمان من خون می‌آمد. بسیاری از شاگردان ایشان نیز چنین بودند و یکی از بزرگ‌ترین شاگردان ایشان فرمودند من سال‌هاست -قریب به 40 سال است- که در شبانه‌روز فقط 3 ساعت خوابیدم و بقیه وقت من به جز ضروریات اولیه صرفا به تعلیم و تعلم علوم قدیمی سپری شده است. هرکس اندکی از علوم قدیمی را چشیده باشد می‌فهمد هیچ‌یک از این علوم جز با مشقت و مرارت‌های فراوان فهمیدنی نیست و نیاز به طی مقدمات فراوان و ازجمله بهره‌مندی از محضر اساتید گرانقدر معتبر دارد؛ اساتیدی که در امروز ما بسیار کمیاب شده‌اند. علامه حسن‌زاده‌آملی این علوم فراموش‌شده قدیم را مجددا خواندند و از حاشیه به متن آوردند و در این راه غیر از مشقت‌های فردی، مورد توهین و بی‌احترامی بسیاری از افراد نادان قرار گرفتند که مثلاً چرا شما صحبت از عرفان و سلوک و... می‌کنید. این افراد قشری نمی‌فهمیدند اگر ما در علومی مانند فقه و اصول می‌توانیم صاحب اجتهاد و سخن باشیم به‌خاطر این است که قبلا در علوم عقلی دیگری مانند فلسفه و منطق صاحب اجتهاد و سخن شدیم. علامه حسن‌زاده‌آملی درواقع پلی برای اندک مشتاقانی هستند که مایلند بدانند آن گذشته علمی باشکوه تمدن این سرزمین چگونه محقق و میسور شد و دریابند که مردمان قدیم در مواجهه علمی چطور و به چه فکر می‌کردند و چگونه مسائل را می‌فهمیدند و از عهده حل‌وفصل آن برمی‌آمدند.

اگر زحمات مرحوم علامه نبود با اشتباهاتی که بسیاری از دانشوران کرده بودند ما حرکتی به‌شدت رو به تهی‌شدن را تجربه می‌کردیم. زیرا اولاً حوزه‌های علمیه ما متاسفانه از علوم عقلی تهی شده بودند و در ثانی ایدئولوژی حاکم بر جهان ازجمله کشورهای اسلامی این بود که باید دانش را از غرب بیاموزیم و گذشته ما هرچه بود، صرفاً مقدمه‌ای برای غربی شدن بود و هرچه بتوانیم انجام دهیم جز از طریق دانش غربی ممکن نمی‌شود. البته به هیچ‌عنوان انکار نمی‌کنیم که واجب است دانش غرب را بیاموزیم و بفهمیم و درک کنیم و بر آن مسلط شویم، اما این نیاز به توصیه چندانی ندارد؛ چراکه این اتفاق به‌طور طبیعی علی‌القاعده در دانشگاه‌ها باید رخ دهد. اما آنچه مورد سوءتفاهم قرار می‌گرفت این بود که در قرن بیستم و بیست‌ویکم صحبت از طب و طبیعیات و نجوم قدیم داشته باشید. این به مذاق بسیاری از اهل تجدد خوش نمی‌آمد و برخلاف ایدئولوژی‌های رسمی کشورها بود. اما علامه حسن‌زاده‌آملی این مهم را احیا کردند و نشان دادند در قرن بیست‌ویکم هم می‌توان از نجوم قدیم همچنان سخن گفت و از وجوهی از طبیعیات قدیم همچنان می‌توان دفاع کرد و تاکید موکد داشتند که باید این علوم خوانده و فهمیده شوند و نکات گرانبهای آن را بعضاً بیان می‌کردند که در کتب ایشان یا در سینه شاگردان مخصوص ایشان محفوظ است و ان‌شاءالله جامعه علمی از آن بهره خواهد برد.

از این بابت که در این مجال کوتاه برای نسل جوان، صرفاً سخن انتزاعی نگفته باشیم، خاطره کوچکی بیان می‌کنم که این مطلب روشن‌تر شود. همان‌طور که بیان کردم بسیاری از عوام فکر می‌کنند نجوم قدیم صرفا مبدل به نجوم جدید شده و طبیعیات قدیم مبدل به طبیعیات جدید شده است. با بازخوانی‌ای که امروز از طب سنتی ایران انجام شده، اهمیت وجود طبیعیات قدیم کم‌وبیش روشن شده است. خاطره‌ای هم خود من از وقتی که جوان 18ساله‌ای بودم دارم که از یکی از شاگردان معزز و بسیار مقرب علامه حسن‌زاده‌آملی راهنمایی می‌خواستم. این شاگرد معزز که ایشان امروز علامه ذوالفنونی است، برای اینکه به بنده نشان دهند اهمیت دانش‌های سنتی چیست، ضمن اینکه مثال‌هایی از ادبیات عرب را بیان می‌کردند از من در حد ذهنیت ناقص کوچک و بی‌دانشم، درباره ریاضی و روش‌های جمع و تفریق سوال کردند. از من پرسیدند جز همین روش معمول حساب کردن، روش دیگری می‌دانم یا خیر، وقتی جواب منفی را شنیدند، خود روش‌های محاسبه متفاوتی را همان‌جا به من نشان دادند و وقتی من را مات و مبهوت دیدند، فرمودند مطمئن باشید در هیچ کتابی چنین چیزی را نمی‌بینید؛ چراکه اینها ریاضیات قدیم و علومی است درحال از بین رفتن؛ چراکه برخی از این علوم را حتی در کتب نمی‌توانید پیدا کنید چه رسد به این که امروزی‌ها همین کتب قدیم را هم نمی‌توانند درست بفهمند.

جز با مطالعه دقیق سنت ما، این مسائل قابل فهم نیست. جوانان عزیز بدانند که وقتی ما صحبت از علوم سنتی می‌کنیم از افسانه سخن نمی‌گوییم، از علومی منسجم و ارجاع‌دهنده به همدیگر و بسیار ظریف و دقیق و پر دامنه سخن می‌گوییم که محصول تلاش و کوشش دسته‌جمعی مردمان بسیاری از سرزمین ما و سرزمین‌های مجاور ما اعم از مصر، شامات، هند و... است که طی 1400 سال به‌تدریج انباشته شده و متاسفانه برخی از آن از بین رفته و از آن مقداری که باقی مانده است، فقط افراد اندکی توان فهم آن را دارند که ازجمله بزرگ‌ترین آنها در دوره معاصر ما مرحوم علامه حسن‌زاده‌آملی است.

4 مرحوم علامه حسن‌زاده‌آملی نه فقط در دانش و احیای دانش قدیم یگانه و سرآمد روزگار بودند، بلکه آداب دانش‌های سنتی را مجدداً احیا کردند، این آداب را فی‌المثل در تواضع شدید ایشان و ادب ایشان در برابر همه انسان‌ها چه عوام و چه خواص، همه دیده‌ و شنیده‌اند. ادب فوق‌العاده‌ای که ایشان در برابر جاهل و عالم داشت، زبانزد بود و کمتر دیده شده بود. نه سازمانی برای خود فراهم کرده بودند و نه دستگاهی و نه خدم و حشمی داشتند. به ساده‌ترین شکل ممکن زندگی می‌کردند. در مواجهه با مردم چه افراد عامی که سوالات و نقطه‌نظرات عامیانه و عادی داشتند و چه اهل دانش و اهل فن که سؤالات و نکات دقیق و فنی داشتند، بسیار متواضع و مؤدبانه برخورد می‌کردند. البته طبعاً ایشان چون راهنمای اهل سلوک بودند ارتباط و تعامل با شاگردان سلوکی خود داشتند-که از موضوع گفتار حقیر بیرون است- و همین باعث شد که در شاگردان معزز ایشان این اثر را ببینیم و بتوانیم درک کنیم.

در پایان یادآوری و تذکر چند نکته حاشیه‌ای خالی از لطف نیست.

5 نکته اول این است که علامه حسن‌زاده‌آملی برخلاف مشی بسیاری ازجمله مسلک عرفای اهل نجف که اغلب منتسب به مرحوم قاضی هستند، اعتقاد به مشی علنی در عرفان داشتند. برخلاف آن بزرگانی که مشی آنها در عرفان مشی نهان‌روشانه بوده است -از جمله مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آیت‌الله بهجت و... که در مسائل عرفانی سخن عمومی نداشتند و فقط به صرف بیان مطالب عمومی اخلاقی اکتفا می‌کردند- علامه حسن‌زاده‌آملی، در عرفان بیانی علنی و آشکار داشتند و شجاعانه مسائلی را بیان می‌کردند. همین شجاعت باعث شد توهین‌های بسیاری از افراد نادان را هم تحمل کنند. البته حقیر هم در مقامی نیست که بخواهد بین این دو مشی متفاوت عرفانی قضاوتی انجام دهد، ولی حداقل این هست که علی‌رغم وجود آفات احتمالی در بیان فاش و علنی، به هر حال باید در قرن رایانه و سلاح هسته‌ای و نانوتکنولوژی و... جایی برای بیانی غیرمادی جهت توضیح ساحت متفاوتی از وجود حفظ شود. اگر خود علامه حسن‌زاده‌آملی چنین نمی‌فرمودند و مسائلی توسط ایشان گفته نمی‌شد، این خطر هم وجود داشت که بسیاری منکر اساس عرفان باشند. درست است که عرفان در بعد تربیتی خود شاید باید نهان‌روشانه باشد و نه عمومی، اما اصل وجود سلوک و عرفان نیازی برای عمومی شدن داشت. به نظر می‌رسد علامه حسن‌زاده‌آملی این را رسالتی آخرالزمانی برای خود تلقی می‌کردند و چنین می‌پنداشتند که در آخرالزمان با توجه به فقدان علما و حکما و فقدان راهنمایان و مربیان باید بیانی عمومی درباره راه‌های سلوک اخلاقی داشته باشند تا نفوس مستعد راه خود را بیابند و یکسره فریب ظواهر خشن و متصرفانه جهان امروز را نخورند.

6 نکته دیگر در رابطه با پیروان علامه حسن‌زاده‌آملی است، علامه حسن‌زاده‌آملی خوشبختانه تدریس‌های بسیاری داشتند و علما و طلاب بسیاری از محضر ایشان بهره‌مند شدند، اما باید دقت داشت بسیاری از این افراد و عزیزان را نمی‌توان شاگرد مخصوص علامه تلقی کرد. حقیر صلاحیت اظهارنظر بیشتر و دقیق‌تر در این‌باره را ندارم ولی ظن بنده این است که شاید نتوان شاگردان مخصوص علامه را که اجمالاً مورد تایید ایشان باشند بیشتر از انگشتان یک دست دانست، هرچند قطعاً افراد بسیار زیادی هستند که از فیوضات ایشان بهره بردند. متأسفانه در جامعه علمی بسیار می‌شنویم فردی خود را شاگرد علامه حسن‌زاده‌آملی معرفی می‌کند بی‌آنکه معلوم باشد کجا و چه مدت و با چه توصیفی خود را به شاگردی می‌خواند. مردم نباید هر کسی را که داعیه شاگردی علامه حسن‌زاده‌آملی کرد، به‌عنوان شاگرد ایشان نپذیرند ولو این‌که استفاده‌ای از علامه برده باشد. اساساً شاگردان واقعی ایشان بعید است خود را به نام شاگرد علامه در بازار خریدوفروش علم قرار دهند، بلکه ایشان هم با همان مشی و سلوک متواضعانه به ادامه راه خواهند پرداخت. دقت داشته باشیم که شاگرد علامه، مرید علامه نیست و علامه مریدپرور نبودند. شاگرد علامه باید بتواند خود را قدرت استدلال و گستره دانش معرفی کند و با نمایشی از تشریفات علمی.

7 دیگر نکته‌ای که در حواشی رحلت علامه حسن‌زاده‌آملی باید بدان توجه کرد، وجود مخالفان و منتقدان ایشان است. وجود منتقد علمی قطعاً بسیار امر خجسته و مبارکی است. بنده حتی در شاگردان ایشان نقد علمی نسبت به علامه دیده‌ام. اما مسأله اینجا بحث طعنه‌زنندگان به مرحوم علامه است. اغلب طعنه‌زنندگان حسب مخالفت با عرفان و سلوک عرفانی به ایشان طعنه می‌زنند. طعن با نقد متفاوت است و طعنه‌زننده باید تلاش کند جای خود را بیابد و حسب مقام خود برخورد کند و راه به بیراهه نرود و نصایح بزرگان را در باب احتیاط درباره علما، گوش فرا دهد. برخی از دیگر طعنه‌زنندگان، اهل علمی هستند که در رشته‌ای مسلط بوده‌اند. مثلاً در یک رشته فلسفی یا ادبی مسلط بودند و حسب تسلط خود در یک رشته گاهی دیده شده به مطالب منتسب به علامه طعن می‌زنند. دقت کنیم که مطالب منتسب به علامه جزء رساله‌های ایشان نیستند، مطالب اصلی ایشان در رساله‌ها و کتب نگاشته شده و با قلم خود ایشان درج شده است. در درس‌ها که توسط شاگردان مکتوب و تقریر می‌شوند، دو نکته را باید لحاظ کرد. نخست این‌که این درس‌ها به هرحال تقریر شاگردان است، نه خود علامه. دیگر این‌که این درس‌ها عمدتا برای متوسطان علم‌آموز بیان شده است، نه برای استادان و متخصصان. حضرت علامه چه‌بسا در آن درس‌ها و در برخی بخش‌ها صرفاً در مقام توضیح عمومی مسائل بوده‌اند، نه در مقام بیان نظر اجتهادی خود. این دو را باید از هم تمییز داد و گمان نبرد اگر متنی یا کتابی به ایشان منتسب است، لزوماً در آن بیان اجتهادات و دیدگاه‌های خود را هم داشتند.

8 بالاخره این که معمولاً منازعه‌ای که بعد از فوت هر بزرگی مطرح می‌شود، منازعه ایدئولوژیک است. مانند یادداشتی که یکی از معارضان سیاسی در طعن و توهین به علامه نگاشت و با استناد به چند نقل قول جسته گریخته از ایشان، تلاش کرد به‌زعم خود چهره ایشان را تخریب کند و وابسته جلوه دهد. البته که در فضای ضد دانش و ضد اندیشه فعلی و تحویل عالم و آدم به ایدئولوژی و حتی به برنامه‌های سیاسی، متاعی است که طرفدار دارد. پاسخی به این دسته از افراد نمی‌توان داد. آنها خود بهترین مثال از عزیمت روحیه علم و تفکر از نزد انسان و مبدل شدن بشر به روبات‌های مقلد سیاسی هستند. با روبات گفت‌وگویی نمی‌توان کرد، چون چیزی از علم و تفکر نچشیده است و در فشارهای زمانه، تسلیم نسخه‌های سیاسی گشته است.

ان‌شاءالله خداوند کمک کند تا مسیر علمی و فکری بزرگان را ادامه دهیم و حال که خود علامه و حضور او را در دنیای خود از دست دادیم بتوانیم با انس با آثار ایشان امکان تجربه و یافتی را از عالم گذشته به دست بیاوریم و نکاتی را از معنای انسان بودن و تفکر و سلوک دریابیم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰