ساجده صداقت، پژوهشگر حوزه نوجوان: وقتی خبر درگذشت علی لندی منتشر شد، پستها و استوریها و توئیتها سر برآوردند که واحیرتا نوجوان ۱۵ساله اهل ایذه فداکاری کرده است. آنهم نه ایثاری از جنس دادن چند دلخوشی، ایثاری برای تمام دلخوشیها، برای دادن تمام داشتهها، ایثاری تمام از جنس از جان گذشتن.
یک نوجوان شاید پدر یا مادری نباشد که در راه نجات چیزی خانواده را فدا کرده باشد، یک نوجوان شاید هنوز به موقعیت شغلی یا تحصیلی عالی نرسیده باشد که بگوییم دل کندن برایش سخت است، احتمالا فکر کنیم یک نوجوان ۱۵ساله مسئولیت چندانی ندارد که ایثار در زندگیاش واژهای غیرممکن شود، اما خودمان بهتر از همه میدانیم یک نوجوان بیشترین چیز را دارد. چون تنها یک سرمایه و یک پشتوانه نیروی زندگی اوست. تنها سرمایه نوجوان رویایش است؛ آرزوهایی که برای رسیدن به آنها نقشهها میکشد و برنامهها دارد. درس میخواند، تلاش میکند، زندگی میکند که به رویاهایش برسد و... .
احتمالا منهم اگر جای کلیپهای تیکتاکی و اینستاگرامی با هشتگ نوجوان یا هشتگ دهه هشتادی بودم، همین حرفها را میزدم و میگفتم نوجوان در این سن آرزو دارد، آینده دارد، به فکر رسیدن است، به فکر پرواز است و قدم گذاشتن به سمت رویاها. میگفتم از جنگیدن برای پرواز و احتمالا زخمهای هری پاتر و پروازهای مرد عنکبوتی را نشان میدادم. اما همیشه از صحبت درمورد موضوعی وا میدادم. من برای قهرمانهایی که از جانشان گذشته بودند حرف کم داشتم، درواقع هیچوقت برای فداکاریهایی که پایانش از جان گذشتن بود جواب نداشتم.
برای خودمان هم کمی شوکآور بود. ما هیچوقت در فیلمها و داستانهای رسانهها از جان دادن نشنیدیم. شاید چون هیچوقت هیچ برنامه تلویزیونی یا فیلمی از جان گذشتن نوجوان سخن نمیگفت، حقیقت این است؛ کسی که جان میدهد، نمیتواند آنتن تلویزیونی را پر کند.