گفت‌وگوی «فرهیختگان» با سیدجلال دهقانی فیروزآبادی (بخش دوم)
گفتمان کلان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گفتمان آرمان‌گرایی واقع‌بین است. چون اسلام و انقلاب اسلامی برمبنای آرمان‌گرایی واقع‌بینانه است؛ یعنی ما برخی آرمان‌ها و ارزش‌ها را در سیاست خارجی داریم که براساس واقعیت‌های روی زمین پیگیری می‌شوند. به‌گونه‌ای که رهبر انقلاب تصریح می‌کنند که آرمان‌گرایی بدون‌توجه به واقعیت‌ها توهم و تخیل است.
  • ۱۴۰۰-۰۷-۰۱ - ۰۳:۳۵
  • 10
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با سیدجلال دهقانی فیروزآبادی (بخش دوم)
دوگانه میدان و مذاکره بی‌معنی است
دوگانه میدان و مذاکره بی‌معنی است

محمدحسین نظری، روزنامه‌نگار: در دوره جدید و با پیدا شدن دولت_ملت‌ها مناسبات میان ممالک صورت تازه‌ای یافت و به‌تدریج سیاست خارجی به‌عنوان تنظیم‌کننده روابط میان کشورها در حکمرانی جدید شأنیت پیدا کرد. بدین‌ترتیب مواجهه دولت‌ها با یکدیگر صورت‌های تازه‌ای غیر از صورت جنگ سخت پیدا کرد و ابزارهایی همچون نهادهای بین‌المللی و پیمان‌های منطقه‌ای و مذاکره و دیپلماسی تنظیم مناسبات میان دولت‌ها را برعهده گرفتند. اما آیا با تغییر و توسعه صورت‌های سیاست خارجی ماهیت آن نیز تغییر کرده است؟ با فرض اینکه در دوره جدید جنگ‌های نظامی کاهش یافته_که احتمالا چنین نیست_آیا با طرح مذاکره و دیپلماسی و نهادهای بین‌المللی مناسبات میان دولت‌ها اخلاقی‌تر شده و رفق و مدارا بر جهان حاکم شده است؟ به سراغ دکتر سیدجلال دهقانی‌فیروزآبادی رفتیم و این پرسش‌ها را با ایشان در میان گذاشتیم. دهقانی‌فیروزآبادی عضو هیات‌علمی و استادتمام روابط بین‌الملل در دانشگاه علامه‌طباطبایی است. او دارای تالیفات بسیاری در زمینه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و نظریات روابط بین‌الملل است و کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» او نیز به‌عنوان کتاب درسی رشته علوم سیاسی در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌شود. از دکتر دهقانی‌فیروزآبادی درباره سیاست خارجی ایران نیز پرسیدیم و ضمن آسیب‌شناسی کارنامه جمهوری اسلامی در دهه‌های گذشته درباره افق سیاست خارجی ایران نیز گفت‌وگو کردیم. متن پیش‌رو بخش دوم مشروح گفت‌وگوی «فرهیختگان» با این استاد دانشگاه است.

در سال‌های اخیر بحث از سیاست خارجی در افواه عمومی افتاده و به مساله روز تبدیل شده است. تا جایی که عادی‌سازی روابط با جهان تبدیل به مطالبه بخشی از مردم کشور شده، طرح چنین بحث‌هایی در مجامع عمومی چه تبعاتی دارد؟

ما نمی‌توانیم بدون یک سیاست خارجی عقلانی حکمرانی مطلوب و موفقی داشته باشیم. در یک دهه اخیر سیاست خارجی در حکمرانی ما برجسته شده چون اینطور القا می‌شود که وضع سیاست داخلی نتیجه و تابع سیاست خارجی است. ما نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم منکر این واقعیت باشیم، چون سیاست داخلی و سیاست خارجی به هم ارتباط دارند و سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است؛ اما نه به این نحوی که برخی مطرح می‌کنند که همه‌چیز به خارج وابسته است. در سال‌های اخیر انتظارات غیرعقلانی از سیاست خارجی در جامعه ایجاد شد و اصل مساله هم برجام بود. من در همان ابتدا که بحث از توافق مطرح شد یادداشتی با این عنوان نوشتم که انتظارات بیش‌ازحد از برجام ایجاد نکنید. تحریم و تهدید علیه کشور قطعا تبعاتی برای اقتصاد و رفاه ما دارد اما نباید مدیریت منفی و ناکارآمد را هم به حساب تحریم گذاشت. نباید به جامعه القا شود که تنها راه ما سازش است و انتظاراتی فوری و فوتی در جامعه ایجاد کنیم. مثلا این‌طور بگویند که ما در عرض سه ماه باید به توافق برسیم. طرف مقابل هم که می‌بیند شما خودتان برای خودتان ضرب‌الاجل تعیین کرده‌اید و برای رسیدن به توافق عجله دارید امتیازات حداکثری برای خود و در مقابل امتیازات حدقلی را برای شما مطالبه می‌کند. من به‌عنوان کسی که سی‌سال در حوزه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی مطالعه کرده‌ام نمی‌فهمم ما براساس چه منطقی این‌طور هم تبیین و طرح موضوع می‌کنیم و هم آن را به جامعه تزریق می‌کنیم. عقل حکم می‌کند انتظارات بیش‌ازحد در سیاست خارجی برای مردم ایجاد نشود.

در سیاست خارجی همواره باید بدترین حالت را در نظر گرفت نه بهترین حالت. یعنی اصل را باید بر بدترین سناریو گذاشت و برای مواجهه با آن آماده شد. چون حوزه امنیت ملی و بقاء جای خوش‌بینی و سازش‌کاری نیست. از طرفی سیاست خارجی در ایران بیش از حد جناحی و سیاسی شده؛ یعنی به موضوع رقابت‌های سیاست داخلی تبدیل شده است که این بدترین وضعیتی است که می‌تواند در سیاست خارجی یک کشور به وجود بیاید. درحالی که از قدیم می‌گفتند رقابت‌های داخلی تا پشت مرزهای ملی است؛ یعنی در سیاست خارجی هرچه اختلاف دارید باید کنار بگذارید و همه در راستای تامین منافع ملی با یک زبان سخن بگویید و با یک دست اقدام کنید. اوج این کشمکش هم در رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری سال 92 دیدیم. درحالی که نباید این‌طور باشد. دلیل دیگر این است که معیشت مردم به سیاست خارجی و به‌ویژه مذاکره گره زده شد و اثر آن بیش از چیزی که هست جلوه داده شد. یکی از آسیب‌های سیاست خارجی ما در سال‌های اخیر این بوده است که برآوردی واقع‌بینانه از شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی نداشته است.

به‌عنوان یک دانشجوی سیاست خارجی بیان می‌کنم که ما باید براساس یک اصول و مبانی و عقلانیتی تصمیم بگیریم که سیاست خارجی امنیت و معیشت مردم را همزمان و توأمان تامین کند. نمی‌شود که یک روز و در یک دولت بگوییم معیشت مردم به سیاست خارجی هیچ ربطی ندارد و از سیاست خارجی برای توسعه و رفاه اقتصادی هیچ استفاده‌ای نکنیم و روز دیگر و در دولت دیگر سفره مردم را به کلی به سیاست خارجی گره بزنیم. اقتصاد ملی و معیشت مردم را نباید شرطی کرد و در گرو مثلا مذاکره هسته‌ای قرار داد؛ بلکه باید با اتخاذ یک سیاست خارجی و دیپلماسی اقتصادی فعال به توسعه و پیشرفت اقتصادی کشور کمک کرد.

پوپولیسم در سیاست خارجی هم موضوع روز است و در علم روابط بین‌الملل هم مطرح است. نمونه آن ترامپ در آمریکا بود. آیا عوام‌زدگی در سیاست خارجی خوب است؟ اینکه بخواهیم در کف خیابان تصمیمات سیاست خارجی بگیریم؟ نه خوب نیست. اینکه مردم در جریان نتایج سیاست خارجی باشند و نظارت مردمی باشد، بله حتما لازم است و یکی از لوازم مردم‌سالاری است. مردم نمایندگان و نخبگانی انتخاب می‌کنند و آنها نظارت دارند و این معنای دموکراسی است. باید به افکار عمومی پاسخگو بود نه اینکه تصمیم‌گیری را به افکار عمومی سپرد. ما تصمیم را در ملأعام نمی‌گیریم ما تصمیم می‌گیریم و بعد تصمیم را به رای می‌گذاریم. مگر در پزشکی از اقوام بیمار می‌پرسند که بیمار را چگونه عمل و درمان کنیم؟ بلکه پزشک تشخیص داده و طبق آن تصمیم می‌گیرد. بله ممکن است پزشک از بستگان بیمار سوال کند که برای درمان بیمار سه راه است شما یکی را انتخاب کنید. علم سیاست خارجی از علم پزشکی مهم‌تر است. در تشخیص نادرست پزشک یک نفر می‌میرد اما در سیاست خارجی پای حیات یک ملت در میان است. آیا می‌توان حیات و ممات یک ملت را به غیرمتخصص سپرد؟ پوپولیسم یعنی سپردن تصمیم‌گیری به توده مردم یا تصمیم‌گیری غیرتخصصی برای جلب رضایت آنها که به نفع ملت و کشور نیست. گاهی خود من می‌دانم این تصمیم غلط است ولی چون نمی‌خواهم هزینه‌اش را بدهم می‌گویم خود مردم تصمیم بگیرند، اینکه نشد تصمیم‌گیری؟! اگر شما ریسک یک تصمیم تخصصی را نمی‌پذیرید کنار بروید! به نظر من پوپولیسم در سیاست خارجی نه‌تنها خوب نیست بلکه یک آسیب است. این با نظارت مردم و پاسخگو بودن تصمیم‌گیران سیاست خارجی به ملت فرق دارد. ما گاهی در کشور حوزه‌های فوق‌تخصصی را عمومی می‌کنیم و آنجا هم تلقی من این است که نمی‌خواهیم مشکل را حل کنیم، بلکه می‌خواهیم مساله را از سر خودمان باز کنیم. این شیوه خوبی در هیچ کجای دنیا نیست و نباید سیاست خارجی را به این سطح تنزل داد. در سیاست خارجی باید تصمیم تخصصی اتخاذشده را به رأی گذاشت نه تصمیم‌گیری را؛ در همه‌پرسی نیز دقیقا این‌گونه عمل می‌شود.

بعضا گفته می‌شود در مواجهه با آمریکا مساله مدیران جمهوری اسلامی منافع ملی نیست بلکه یک نحوه نزاع ایدئولوژیک در کار است. اصل ادعا این است که جمهوری اسلامی می‌خواهد لوازم ایدئولوژی خود را مراعات کند ولو اینکه منافع ملی ذبح شود. شما این مساله را چطور تبیین می‌کنید؟ آیا ما یک نظام استثنایی هستیم و فقط ما ایدئولوژی داریم یا در دنیا این مساله مرسوم است و منافع ایدئولوژیک هم بخشی از منافع ملی است؟

این غلط است که تصور کنیم منافع ملی و ایدئولوژی در مقابل هم قرار دارند. در سیاست خارجی ما چهار نوع منافع ملی داریم؛ منافع امنیتی و دفاعی، منافع اقتصادی، منافع ایدئولوژیک و منافع معطوف به نظم جهانی. پس یکی از انواع منافع ملی هر کشور منافع ایدئولوژیک است. منافع ایدئولوژیک یکی از ارزش‌ها و اجزای منافع ملی است. اینکه کشوری به کدام یک از این منافع اولویت بدهد به شرایط خودش بستگی دارد. اولویت دادن این نیست که یکی را بگیریم و بقیه را رها کنیم. در ایران معمولا وقتی می‌گوییم چیزی در اولویت است، یعنی این را بگیریم و بقیه را رها کنیم. درحالی که اولویت دادن به یک منفعت یعنی سایر منافع را در راستای آن پیگیری کردن.

این‌طور نیست که فقط جمهوری اسلامی براساس یک ایدئولوژی بنا شده باشد. آمریکا هم براساس لیبرالیسم بنا شده و لیبرالیسم یک ایدئولوژی است. اساسا مبنای حکمرانی ایدئولوژی است و نمی‌شود در جایی بدون ایدئولوژی حکمرانی کرد. سیاست خارجی در هر کشوری برپایه ارزش‌ها و باورهایی است.

اتفاقا برخلاف گذشته امروز نظام سیاسی‌ای در ایران شکل گرفته که ایدئولوژی آن تامین و پیگیری منافع ملی را موجه و مشروع می‌کند. آیا باستان‌گرایی شاه اجازه می‌داد ما تا حوزه مدیترانه برویم؟ تحلیلگران معتقدند در زمان جمهوری اسلامی برد و دامنه منافع ملی ایران افزایش یافته و افزایش منافع ملی یعنی افزایش قدرت. امروز آمریکا چون می‌داند جمهوری اسلامی وزن ژئوپولیتیک ایران را افزایش داده است می‌گوید باید نظام تغییر کند. حتی شاه هم ادعا می‌کند تا من گوش به حرف آمریکایی‌ها می‌دادم هیچ کاری با من نداشتند، اما همین که خواستم مستقل عمل کنم من را برداشتند؛ این را شاه وابسته‌ترین رژیم سیاسی به آمریکا می‌گوید.
بنابراین مجرای توسعه برای ایران حفظ اسقلال است؛ همان چیزی که آمریکا مقابل آن ایستاده و با آن مبارزه می‌کند. بدون استقلال رسیدن به توسعه ممکن نیست.

شاید کسانی بگویند این یکی از الگوهای توسعه است. کشورهایی هستند که با الگوهای دیگری توسعه یافتند؛ مثل کره جنوبی، ژاپن و برخی دیگر از کشورهای آسیای شرقی. درحال حاضر این کشورها هیچ چالشی با آمریکا ندارند اما در عین حال توسعه یافته‌اند.

درمورد ژاپن، کره جنوبی و... آمریکا امنیت آنها را تامین کرده است و اگر فردا چتر امنیتی خود را بردارد می‌خواهند چه کنند؟ ما درباره یک کشور و یک ملت صحبت می‌کنیم. از طرفی نمی‌دانم چرا در کشور ما اصرار بعضی بر این است که در مساله چالش با آمریکا همه‌چیز را گردن ایران بیندازند. در طول این 43 سال برخی دولت‌های ما بیشترین همکاری را با آمریکا داشتند و هر دولتی بیشتر همکاری کرده بدترین تعامل را با او کرده‌اند. این از زمان آقای هاشمی بود، در خاطرات ایشان هم هست و در دوره اصلاحات نیز تکرار شد.

از زمان مصدق همین‌طور بود و اگر تبار‌شناسی کنیم می‌بینیم ما هیچ‌گاه شروع‌کننده تنش‌ها نبوده‌ایم.

آمریکا می‌گوید شما مستقلا منافع خود را پیگیری نکنید بلکه ما می‌گوییم شما چه کار کنید؛ در غیر این صورت تهدید و تنش ایجاد می‌کنند. شاید برخی افراد یا جریان‌ها بگویند که چه اشکالی دارد و خیلی هم خوب است ولی گذشتن از استقلال ملی و تصمیم‌گیری براساس منافع ملی دیگران، ازجمله آمریکا، درنهایت موجودیت کشور را از بین خواهد برد. حیات کشور را نمی‌توان به عزم و اراده دیگران وابسته کرد.

یعنی عموم مردم چنین چیز نمی‌خواهند بلکه برخی افراد و جریان‌ها چنین تفکراتی دارند؟

بله و منافع یک جریان الزاما مطابق منافع ملی ما نیست. این‌طور نیست که اگر ما با آمریکا سازش کنیم به رفاه و توسعه می‌رسیم. اگر این‌طور است مصر و اردن باید در حد سوئیس و سوئد باشند. ما که دنباله‌رو‌تر از اینها پیدا نمی‌کنیم، پس چرا به توسعه نرسیده‌اند؟!

شاید برخی فکر می‌کنند الگوی توسعه یک الگوی واحد برای همه کشور‌هاست.

برخی می‌گفتند الگوی توسعه خطی است و فقط در آمریکا و غرب یافت می‌شود، اما خلاف آن اتفاق افتاد و یک نمونه آن در کشورهای جنوب شرق آسیا و چین است. حرف ما این است که جهان منافع ما را به رسمیت بشناسد اما برخی مانند آمریکا چنین نمی‌کنند. می‌گویند چه کسی گفته اینها منافع شماست؟! ما تشخیص می‌دهیم منافع ملی شما چیست! حرف ما این است که باید به سطحی از قدرت برسیم که همه منافع ما را به رسمیت شناخته و محترم شمارند. استقلال و توسعه مانعه‌الجمع نیستند.

پس به نظر شما مقدمه توسعه کسب قدرت است؟

بله. شما بدون قدرت به جایی نمی‌رسید مگر اینکه دنباله‌رو باشید و هرچه آنها گفتند، بگویید چشم. در چنین وضعی این احتمال وجود دارد که یک روز آن قدرت‌ها دیگر از شما حمایت نکنند. به لحاظ تئوریک هم رئالیست‌ها وابستگی متقابل را در سیاست خارجی عاقلانه نمی‌دانند. چون کشور را آسیب‌پذیر می‌کند. به نظر آنها وابستگی که هیچ بلکه حتی وابستگی متقابل هم برای منافع ملی مضر است. کدام کشور بخشی از موجودیت و امنیت خود را به یک قدرت بیگانه محول می‌کند؟ البته این به معنی عدم تعامل و دیوار کشیدن به دور کشور نیست. بلکه ما باید از موضع قدرت با دیگران تعامل داشته باشیم.  درمورد همین برجام وقتی در موضع قدرت بودیم به ما گفته شد بیایید تا مذاکره کنیم. وقتی بیست هزار سانتریفیوژ کف زمین بود و اورانیوم غنی‌شده داشتیم، به ما گفتند بیایید مذاکره کنیم، چون این توانایی از نظر آنها ایران را در آستانه هسته‌ای شدن قرار می‌داد. اوباما می‌گفت اگر دست من بود می‌خواستم همه پیچ و مهره‌هایش را هم باز کنم ولی نمی‌توانم. قدرت پشتوانه دیپلماسی و مذاکره است. در فضای بین‌المللی دوگانه میدان و مذاکره بی‌معنی است؛ مگر بدون قدرت می‌توان مذاکره نتیجه‌بخش کرد؟! اینها مغالطه‌هایی است که بعضی به آن دامن می‌زنند.

پس به نظر شما الگوی توسعه مناسب برای جمهوری اسلامی کسب قدرت است.

بله. در سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی هم به اقتصاد درون‌زای برون‌گرا اشاره شده است. این به معنای انزوا نیست بلکه ما می‌توانیم از بازار، سرمایه و امکانات بین‌المللی استفاده کنیم. ولی اصل بر تقویت درون است. اقتصاد ما باید به درجه‌ای از رقابت‌پذیری برسد که بتوانیم وارد فضای تعاملات بین‌المللی شویم.

به‌طور کلی دو نوع الگوی توسعه اقتصادی داریم؛ الگوی جایگزینی واردات و الگوی توسعه صادرات. اقتصاد درون‌زای برون‌گرا تلفیقی از این دو است. ما نباید فکر کنیم که وابستگی توسعه می‌آورد، همان‌طور که برای کشور‌های دیگر نیاورده است. کشورهایی مثل اردن و مصر هستند که نشان می‌دهند وابستگی به آمریکا صرفا مساوی با توسعه نیست. به نظر من الگوی چین می‌تواند الگوی مناسبی برای ما باشد؛ یعنی به حدی از قدرت برسیم که آنها منافع ما را به رسمیت بشناسند و آنگاه ما می‌توانیم از موضع قدرت و موضع برابر به مذاکره بنشینیم. از طرفی ما یک مزیت دیگر هم داریم؛ آنها اقتدارگرا هستند و ما دموکراتیک هستیم. ما تک‌حزبی نیستیم و مزیت‌های این‌چنینی هم داریم.

در چهار دولت گذشته دو رویکرد سیاست خارجی مختلف اتخاذ شد که به یک معنا هر دو ناکارآمد بودند. در یک دوره دولتی سر کار بود که بی‌دلیل در سیاست خارجی اختلالاتی ایجاد می‌کرد و با اتخاذ مواضع جنجالی هزینه‌هایی برای کشور تولید می‌کرد. در دولت دیگری دیدیم که خوشبینی به غرب و آمریکا نه‌تنها برای ما آورده‌ای نداشت، بلکه خسارت‌هایی بعضا عمیق به کشور وارد کرد. با این اوصاف به نظر شما بهترین الگوی سیاست خارجی برای ایران کدام است؟ تجویز و توصیه شما به‌عنوان یک استاد روابط بین‌الملل چیست؟

گفتمان کلان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گفتمان آرمان‌گرایی واقع‌بین است. چون اسلام و انقلاب اسلامی برمبنای آرمان‌گرایی واقع‌بینانه است؛ یعنی ما برخی آرمان‌ها و ارزش‌ها را در سیاست خارجی داریم که براساس واقعیت‌های روی زمین پیگیری می‌شوند. به‌گونه‌ای که رهبر انقلاب تصریح می‌کنند که آرمان‌گرایی بدون‌توجه به واقعیت‌ها توهم و تخیل است. مثلا برای تشکیل یک جامعه جهانی واحد ابتدا باید در ایران یک جامعه توسعه‌یافته قدرتمند ایجاد کنیم و بعد وحدت جهان اسلام را داشته باشیم. ابتدا باید قدرت و وحدت در داخل باشد و بعد وحدت با حوزه‌های پیرامونی به‌عنوان یک هدف استراتژیک دنبال شود. اگر ما می‌خواهیم با استکبار مقابله داشته باشیم که آرمانی مقدس در سیاست خارجی ماست، براساس واقعیت‌ها ابتدا باید ابزار و وسایل آن را فراهم آورد که مستلزم کسب و افزایش قدرت ملی است.

برخی دولت‌ها یک بعد از این گفتمان را گرفتند و بعد دیگر را رها کردند. برخی واقعیت‌ها را دیدند و آرمان‌ها را نادیده گرفتند و برخی آرمان‌ها را مهم دیدند و واقعیت‌ها را نادیده گرفتند. در عرصه تقابل و تعامل نیز یا از این‌طرف بام افتادند یا از آن‌طرف. عده‌ای گفتند فقط تقابل، درصورتی‌که در گفتمان سیاست خارجی امام و رهبری تقابل با دنیا اصل نیست، بلکه اصل بر تعامل است مگر با کشورهای سلطه‌گر و مستکبر که حیات و منافع جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت نمی‌شناسند. امام درباره رابطه با آمریکا می‌فرماید تا این رابطه گرگ و میش است نه؛ یعنی تا زمانی که ما میش هستیم و او گرگ است، رابطه معقول و منطقی نیست. اما اگر این کشور از گرگ بودن و خوی استکباری خود دست کشید و ما هم از میش بودن فاصله گرفتیم، رابطه از موضع برابر و بدون سلطه و استکبار قابل‌تصور است. واقعیت مهم آن است که رژیم استکباری آمریکا از گرگ بودن و خوی استکباری خود دست نکشیده است؛ گرچه ما امروز در سطح بالایی از قدرت قرار داریم.

بنابراین انزواگرایی جزء ذات انقلاب اسلامی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست. اتفاقا ما می‌گوییم تعاملی فراتر از تعاملات دولتی در سیاست خارجی مطلوب بوده و ملت‌ها و مردم و مسائل فرهنگی را نیز درنظر می‌گیریم. برخی هم تفسیر نادرستی از شعارها و آرمان‌ها دارند؛ مثلا شعار نه شرقی نه غربی، به معنای عدم تعامل با شرق و غرب نیست، بلکه به معنای عدم وابستگی به آنهاست. از آنجا که وابستگی رژیم پهلوی به غرب و آمریکا بوده، اصل نه شرقی نه غربی منطقا متضمن قطع وابستگی از غرب و آمریکاست. ما براساس منافع‌مان تصمیم می‌گیریم که با شرق و غرب تعامل داشته باشیم؛ یعنی براساس عقلانیت باید بگوییم چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. باید اقتضائات عمل را ببینیم که این به معنای واقع‌بینی است. شما نمی‌توانید واقع‌بین باشید ولی غیرعقلانی عمل کنید.

من می‌گویم تعامل فعال و همه‌جانبه و هدفمند، و این‌چیزی است که ما از تجربه‌ای که داشتیم و از گفتمان آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و هدفمند می‌توانیم به آن برسیم. ما باید تعامل فعال و همه‌جانبه و هدفمند داشته باشیم و خودمان تعیین کنیم با چه کسی رابطه داشته یا نداشته باشیم و اصل باید منافع ملی باشد. مذاکره برای مذاکره که فایده‌ای ندارد. همان‌طور که مقابله برای مقابله فایده‌ای ندارد. پس همان‌طور که تقابل بی‌هدف و بی‌برنامه مطلوب نیست و تقابل برای تقابل معقول نیست، تعامل هم برای تعامل و مذاکره برای مذاکره هم بی‌معنی است. تعامل باید فعال و هوشمند و مذاکره باید مثمرثمر و نتیجه‌بخش باشد. سال‌ها پیش در زمان مذاکرات هسته‌ای منجر به برجام طی یادداشتی نوشتم که مذاکره باید نتیجه‌بخش باشد و ویژگی‌های آن را توضیح دادم. روابط نیز باید گسترده و با همه کشور‌ها و مناطق باشد نه اینکه به منطقه‌ای خاص و تعداد معدودی از کشور‌ها محدود باشد.  برخی همکاران ما این را با صراحت گفته و نوشته‌اند که به لحاظ طبیعی ایران در محور و مدار امنیتی غرب است و به قول آنها طبیعی‌ترین راه ائتلاف با غرب است. این سیاست خارجی گذشته‌نگر و مبتنی‌بر تجارب تاریخی است که نه‌تنها منفعتی نداشته بلکه شکست خورده و تمامیت ارضی ما را به خطر انداخته است. منظور آنها از تعامل‌گرایی یعنی تعامل با غرب و دنباله‌روی از غرب است. ما این را معنای تعامل نمی‌دانیم. تعامل به معنای سیاست خارجی مبتنی‌بر روابط گسترده با همه کشور‌ها و مناطق است. دوم سیاست خارجی متوازن و متعادل لازمه تعامل است؛ یعنی توازن باید در تعاملات خارجی ما موردنظر باشد. ما باید اصل و شاقول سیاست خارجی را بر منافع ملی بگذاریم و به‌صورت متوازن با همه کشورها و مناطق رابطه داشته باشیم. اگر برای تأمین منافع ملی تعامل فعال و هوشمند با غرب لازم است آن را باید پیگیری کرد، همان‌طور که رابطه با شرق نیز اگر تأمین‌کننده منافع ملی باشد باید تقویت کرد. در سال‌های اخیر توازن در سیاست خارجی به نفع غرب برهم خورده است، لذا باید با گسترش روابط با سایر حوزه‌ها و ازجمله شرق مجدد این توازن را برقرار کرد. رابطه ما باید مبتنی‌بر اولویت‌بندی کشور‌ها و مناطق باشد. نگاه برخی به سیاست خارجی لاکچری است. مثل اینکه ما می‌خواهیم برویم و خانه بخریم و نگاه می‌کنند که کجا خوش‌آب‌وهواتر و کجا باکلاس‌تر است و می‌گویند با آنجا رابطه داشته باشیم. سفرای ما در سطح معاون وزیر به کجا می‌روند؟ کانادا و استرالیا و آلمان! ما در این کشور‌ها چه منافع راهبردی داریم؟! بهترین دیپلمات‌های ما باید به عراق، سوریه، لبنان و افغانستان بروند. ما در این کشور‌ها منافع راهبردی داریم. در سیاست خارجی که بحث لاکچری بودن مطرح نیست. امروز همسایگان ما، آسیا، خاورمیانه و آفریقا باید در اولویت باشند. اولویت‌بندی و تعاملات ما باید براساس منافع ما باشد.  برای نمونه، مهم‌ترین سفارتخانه‌های کره‌جنوبی در جاهایی است که بیشترین بازار برای محصولات و تولیدات‌شان دارند. دیپلماسی آنها براساس منافعی است که برای خود تعریف کرده‌اند. می‌گویند ما می‌خواهیم اتومبیل و تولیدات تصویری صادر کنیم، کدام کشورها بازار بهتر و بیشتری دارند؟ پس بهترین دیپلمات‌ها را به آن مناطق می‌فرستند. بعد از حمله آمریکا به عراق بزرگ‌ترین سفارتخانه تاریخ آمریکا در بغداد دایر شد.  دوگانه کاذبی در سیاست خارجی ما تحت‌عنوان مذاکره-مقاومت شکل گرفت. درحالی‌که این دو یک چیزند، اینها لازم و ملزوم هم هستند. این دو مانند دو روی یک سکه یا دو تیغه یک قیچی هستند. من مثال می‌زنم بدون پول نمی‌توانید در خرید کالا چانه بزنید. گاهی هم پول دارید ولی چانه زدن بلد نیستید و سر شما کلاه می‌گذارند. باید پول داشته باشید و چانه زدن بدانید و بروید و به کمترین قیمت بخرید. داشتن قدرت و منابع قدرت لزوما مساوی با داشتن سیاست خارجی مطلوب نیست. شما باید هنر استفاده بهینه از این منابع قدرت را بدانید که در آنجا به دیپلماسی نیاز دارید. درحقیقت سیاست خارجی به جعبه ابزار نیاز دارد و هنر دیپلماسی این است که بداند کدام ابزار را باید کجا به‌کار ببرد. استفاده از این ابزار‌ها هم عقلانیت می‌خواهد. باید دانست که چطور و کجا از این ابزار‌ها استفاده بهینه کرد و این بعد از مرحله انتخاب ابزار است. وزارت خارجه و دیپلمات‌ها و وزیرخارجه باید هنر استفاده بهینه از همه ابزار‌ها در جای خود با کمترین هزینه را داشته باشند. زمانی ممکن است ما از منابع قدرت با بیشترین هزینه استفاده کنیم که اصلا معقول و مطلوب نیست؛ یعنی دستاوردی که داشتیم هیچ نسبتی با منابعی که در اختیار گرفته بودیم، ندارد. ما با منابع عظیم و سرمایه‌ای که جمهوری اسلامی ایران دارد، انتظار داریم سیاست خارجی ما بیشترین و بهترین دستاورد‌ها را داشته باشد.

من عقیده دارم گفتمان سیاست خارجی دولت سیزدهم با توجه به این توضیحات برمبنای گفتمان آرمان‌گرایی واقع‌بین خواهد بود. سیاست خارجی دولت سیزدهم دارای ویژگی‌هایی که در الگوی تعامل فعال گفتم، خواهد بود. به‌گونه‌ای‌که یک سیاست خارجی متوازن، معقول، مقتدر، متعامل و منسجم خواهد بود. یکی از مهم‌ترین مختصات آن نیز توازن در عقلانیت است. یعنی سیاستگذاری خارجی براساس عقلانیت اخلاقی، انتقادی، هنجاری، استدلالی، ارتباطی و ابزاری در قالب عقل عملی و واقع‌بینی بر پایه عقل نظری.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰