محراب محمدزاده، روزنامهنگار: در ماههای اخیر که تغییراتی جدی در ساختارهای مدیریتی کلان کشور درحال رخدادن است، فرهنگ و هنر شاهد تغییراتی است که برخی به آن امیدوارند و برخی دیگر معتقدند اتفاق خاصی رخ نخواهد داد. در این میان اما تکلیف رسانهای و هنری ایجاب میکند تا آنجا که میتوانیم پیشنهادها و راهنماییهای هنرمندان و صاحبنظران را اعلام کنیم، شاید در طرح و برنامهریزی آتی مدیران هنری بهویژه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شهرداری تهران و دیگر استانها تاثیرهایی مثبت برجای بگذاریم. در همین راستا سلسلهگفتوگوهایی را با چند تن از هنرمندان تئاتر بهمرور خواهیم داشت.
سومین گفتوگوی «فرهیختگان» با منوچهر اکبرلو، نویسنده، پژوهشگر و کارگردان تئاتر است. این هنرمند فعال تئاتر سالیانی است در عرصه رسانه نیز فعال بوده و چه بهصورت مکتوب و چه بهصورت تصویری همواره مباحث علمی و چالشی بسیاری را مطرح کرده است؛ اکبرلو معتقد است تئاتر دچار یک انسداد شده و نیازمند یاری مدیران و هنرمندان درکنار یکدیگر است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
دهه نود از دورههای حساس تئاتر کشور بوده است و این مساله را از جهات مختلف بهویژه فعالیت سالنهای نمایشی خصوصی و بهتبع آن افزایش مخاطبان تئاتر و از طرف دیگر شیوه تازه فروش بلیت و تبلیغات تئاتر در فضای مجازی و... میتوان بررسی کرد. شما وضعیت تئاتر را در این دهه چگونه ارزیابی میکنید؟
درحال حاضر به نظر میرسد نه هنرمندان و نه مدیران، هیچ برنامهای برای برونرفت از این شرایط ندارند و درنتیجه کاری که میتوان کرد این است که امیدوار باشیم بیماری کرونا تعدیل شود و واکسیناسیون سراسری هرچه سریعتر تمام شود و به شرایط مناسبی برسیم. به هرحال به اعتقاد من زمانی میتوان گذشته را نقد کرد و برای آینده پیشرو برنامهریزی کرد که شرایط مساعد باشد. در وضعیت کنونی هم نظارت مطلق دولت و هم تعلق نگرفتن بودجه مناسب، تئاتر را دچار انسداد کرده و تئاتر بهعنوان صنعت و یک امر اقتصادی نمیتواند روی پای خود بایستد.
در دهه 90 رفتن به سمت تئاتر خصوصی و تولید تئاتر در تماشاخانههای خصوصی مسیری اجتنابناپذیر بود. ما نیز دیر یا زود باید این مسیر را مانند سراسر جهان میرفتیم. این رفتن اجتنابناپذیر بوده و حاصل سیاستگذاری مدیران تئاتر نبوده است، چراکه هیچگاه مدیریت و برنامه بلندمدتی در این رابطه نبوده است. بنابراین باید پس از دوران کرونا همچنان مساله اصلی مدیران توجه به تماشاخانههای خصوصی، ایجاد تسهیلات بیشتر برای آنها، ایجاد نظارت کمتر برای آنهایی که فعال هستند و توسط هنرمندان حرفهای اداره میشوند و تولیدات با حداقل استانداردها را دارند؛ باشد. در غیر این صورت دولتی بودن و تمرکز بر سیاستهای دولتی ما را به بنبست میرساند، همانطور که پیش از دهه 90 به این بنبست رسیدیم.
در شرایط فعلی اگر مدیران جدید دولت راهنمایی نشوند و با هنرمندان دیالوگ نکنند، احتمالش زیاد است که در حصار وعدهها و تصمیمهای شتابزده گیر کنند و نتیجهای جز وعدههای توخالی سالیان گذشته نخواهد داشت و البته ضرر آن تنها برای هنرمند و مخاطبان است و مدیر پس از مدتی موفق یا ناموفق میرود. به نظر شما چگونه باید ارتباط دایره هنرمندان و بخش مدیریت فرهنگی اصلاح و بهبود پیدا کند؟
بحث ما راهنمایی مدیران نیست، بلکه آنها باید ارادهای داشته باشند که پشت میزی که نشستهاند حوزه مسئولیت خود را ارتقا دهند. اگر قصدی بر ارتقا نباشد پیشنهاد کردن و راهکار دادن راه به جایی نمیبرد. این تجربه را در گذشته بارها داشتهایم. در طول دهههای مختلف همواره مدیران نشستهای مختلف داشتهاند و هنرمندان زوایا و مسائل موردبحث را برایشان مطرح کردهاند، اما از آنجایی که یا راهکارها آرمانی بوده یا متناسب با شرایط زمانه نبوده و از سوی مدیران نیز اراده محکمی برای ارتقای وضعیت وجود نداشته است و بیشتر به فکر مدیریت کوتاهمدت خود بودهاند، درنتیجه هیچ اتفاقی عملیاتی نشده است و همهچیز صرفا به چند نشست و صورتجلسه مکتوب غیراجرایی ختم شده است.
همین بیثباتی مدیران و اینکه میدانند در درازمدت نخواهند بود باعث میشود راهکارهای جدی و اساسی که نیازمند زمان است مورداقبالشان قرار نگیرد و عملیاتی نشود. بنابراین به اصطلاح آسیبها و راهکارها مشخص است و همهچیز به مدیران بازمیگردد که چقدر به تخصص اعتقاد داشته باشند و چقدر به تعهد به معنای واقعی اعتقاد داشته باشند تا در حوزه کاری خود قدمی بردارند. وگرنه درگیری مدیران با کاغذبازیها و روزمرگیها و حواشی باعث میشود همین دلسوزی و علاقهمندیشان به هدر برود و شاهد اقدامی جدی از سوی آنها نباشیم.
تغییرات مدیریتی البته سویه دیگری هم دارد و آن تغییر مدیران در شهرداری تهران و دیگر شهرهاست. به نظر شما شهرداری تهران با توجه به اینکه نزدیک به پنج سال است فعالیتی جدی و منظم در تئاتر نداشته باید چه تصمیمی اتخاذ کند؟
در دورههای مختلف مدیران شهرداری تهران نشان دادند ذهنیت فرهنگی ندارند و بیش از هر چیزی درگیر ساختوساز هستند و همانطور که همه میدانیم چند صد خانه فرهنگ، فرهنگسرا، سرای محله و از همه بزرگتر پردیس تئاتر تهران را ساخته بدون اینکه در نظر بگیرند در هر منطقهای چه چیزی نیاز است، بدون اینکه کارشناسی کنند که سالنها مناسب اجرای تئاتر، فیلم و آثار هنری هستند یا نه و بدون اینکه برنامهریزی کنند که پس از افتتاح سالن باید چگونه از آن بهرهبرداری کنند. البته سالنهایی که شهرداری میسازد چندمنظوره است که درست هم هست و این توقع که سالنهای اختصاصی برای تئاتر باشد توقعی نابجاست، اما این توقع میرود که بخشی از آنها یا حداقل در هر منطقه از تهران، سالنی اختصاصی برای تئاتر در نظر گرفته شود. هرچند باید به این نکته هم اشاره کنم که متاسفانه از این سالنهای چندمنظوره برای دیگر عرصههای هنری هم استفادهای نمیشود و صرفا سالنهایی هستند که یا خالی هستند یا برای برخی مجالس و همایشها به نهادهای مختلف اجاره داده میشوند و ظرفیتی که میتواند به خوبی در اختیار اهل فرهنگ قرار گیرد، تبدیل به سالن اجتماعات میشود.
جالب است که جشنواره تئاترشهر که برای خود شهرداری تهران است، در زمان برگزاریاش، با وجود این همه سالن، مشکل اختیار گرفتن آنها را دارد و برای برپایی جشنواره مجبور است به سراغ سالنهای دیگر نهادها برود. همان اندازه که خندهدار است، به همان میزان تاسفبار است.
شهرداری تهران به جای این ساختوسازهای بیهوده، باید تمرکز را بر این بگذارد که چگونه این ظرفیت موجود را فعال کند و در این سالنها به صورت مستمر شاهد اجرای تئاتر و دیگر فعالیتهای فرهنگی باشیم.
یکی از مسائل نگرانکننده این است که طی دو سال گذشته دانشجویان بسیاری در رشتههای مختلف هنرهای نمایشی فارغالتحصیل شدهاند و از این میزان بیشتر دانشجویان جدید وارد دانشگاه شدهاند که بهزودی آنها نیز فارغالتحصیل میشوند به دور از اینکه کیفیت آموزشی این دانشجویان چگونه بوده است با توجه تعطیلی سالنهای تئاتر در دوران کرونا، آیا نیاز نیست از اکنون برای این ظرفیت محروم از اجرا برنامهای مجزا در نظر گرفت؟
این بحث همیشه وجود داشته است که مراکز آموزش عالی میگویند که موظفند برای علاقهمندان هر رشته دانشجو بپذیرند و مسئولیتی برای بازار کار را برعهده نمیگیرند.
مساله اینجاست که بازار کار کنونی نیازها را برطرف نمیکند، یعنی اگر از پتانسیلهای فعلی استفاده شود و برنامهریزی تولید صحیحی در تئاتر داشته باشیم حتی با کمبود نویسنده، بازیگر و کارگردان روبهرو خواهیم شد؛ اما از این پتانسیلها درست استفاده نمیشود. شهرداریها سالنهایشان تعطیل است، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامه منسجمی ندارد، سالنهای دانشجویی بهصورت مستمر از سوی مقامات وزارت علوم حمایت نمیشود و همینطور نهادهای دیگر. بنابراین چون این بخشها نیمهکاره فعالیت میکنند طبیعی است که ما بحران بیکاری برای هنرمندان حرفهای تئاتر داشته باشیم چه برسد به فارغالتحصیلان جوان که با وضعیت مبهم بیشتری روبهرو میشوند.
نکته دیگر در این است که بسیاری فارغالتحصیل میشوند اما مهارتهای لازم را ندارند. هنر، عرصه اداری نیست. اینکه هرکسی فارغالتحصیل میشود و مدرک تئاتر دارد به این معنا نیست که ادارهای وجود دارد که او را مشغول به کار کند. بلکه این انبوه فارغالتحصیلان بدون مهارت در بهترین حالت اگر سالنها و بودجه تئاتر چندبرابر شود هم نمیتوانند جایگاه مناسبی را داشته باشند. این بیمهارتی و کممهارتی ربطی به بازار کار و بحث حمایت از هنرمندان جوان ندارد.
نکته دیگر اینکه هرگونه جدایی بین هنرمندان تئاتر آفتزاست و رانت ایجاد میکند. در هیچ کجای دنیا از یک فارغالتحصیل خام حمایت خاصی صورت نمیگیرد. همه هنرمندان بزرگ در طول تاریخ آرامآرام توانستهاند تجربه کسب کنند و دانش خود را افزایش دهند تا جایگاهی در عرصه تئاتر پیدا کنند. آنهایی که تمایل به آموختن، پرورش استعداد و ممارست داشتند و پشتکارشان بیشتر بوده است توانستهاند در این عرصه موفق شوند. افرادی که مهارت کافی ندارند و به واسطه رانت و حمایت افراد دولتی یا برخی هنرمندان در مقطعی وارد عرصه تئاتر شوند ماندگار نخواهند بود. اینجاست که میبینیم رانت چگونه میتواند به کیفیت آثار هنری لطمه بزند.
نقدهایی نسبت به نحوه پذیرش دانشجویان تئاتر (بدونکنکور و آزمون خاص و مشخصی) وجود دارد، به نظر شما این نوع ورود افراد چه سرانجامی دارد؟
این جنس نقدها درخصوص نحوه پذیرش دانشگاهها وارد است، در یک نمونه تعداد هنرجویان زیادی است که بعضی از این دانشگاهها میپذیرند یا در شهرهای کوچکی که دسترسی به مدرسان باتجربه و با تجربه کم است نیز پذیرش دانشجو صورت میگیرد. هرچند پاسخ مدیران این مجموعهها این است که علاقهمندان وجود دارند و پذیرشها، پاسخگوی آنها هستند.
اما رشته تئاتر باید در شهرهایی پذیرش شود که حداقل تعداد هیاتعلمی قابلتوجهی با سطح مشخصی از تجربه داشته باشند، در غیر این صورت ما با دانشآموختگانی روبهرو میشویم که تنها مدرک دارند و در وهله اول خود آنها هستند که دچار سرخوردگی میشوند. همچنین نکته مهم دیگر برای آنکه شهری رشته تئاتر در دانشگاهش باشد این است که تئاتر در آن شهر فعال باشد. متاسفانه ما الان در شهری رشته تئاتر داریم که در آن شهر سالن تئاتر وجود ندارد. دانشجویی که طی چهارسال آموزش خود امکان رویارویی با مخاطب غیردانشگاهی را ندارد، نمیتواند راهی به دنیای حرفهای تئاتر پیدا کند.
باید نتیجهگیری کنم از بین انبوه دانشجویانی که در دانشگاههای مختلف گرفته شده است، خروجی مناسبی وجود ندارد و تنها نتیجه هدررفتن هزینه و وقت و زندگی و سرخوردگی دانشجو است.
برخی معتقدند برای بهبود وضعیت تئاتر کشور در دهه پیشرو، باید این تعداد نهادهای متولی تئاتر ساماندهی شوند تا بهتر بتوان برای اصلاح رویههای برنامهریزی کرد. شما با این نظر موافقید؟
من از اینکه فعالیتهای تئاتری در یک نهاد متمرکز شود، مخالف هستم. این تعدد نهادها بهویژه در شهرستانها باعث شده هنرمندان فعالیت داشته باشند. اگر متولیگری را برعهده یک نهاد بگذاریم با اصل غلط تمرکزگرایی پیش رفتهایم و تجربه نشان داده هرگونه تمرکزگرایی رانت و فساد مالی ایجاد میکند. باید هم بخش خصوصی و هم بخش دولتی متولی تولید تئاتر باشند.
دوران پساکرونا را بهویژه در عرصه تئاتر کودک و نوجوان چطور پیشبینی میکنید؟
در دوران پساکرونا عطشی که برای اجرای تئاتر به وجود آمده است فوران خواهد کرد که تئاتر کودک و نوجوان هم از این قاعده مستثنی نیست. به اعتقاد من تغییر اساسی که با آن روبهرو خواهیم بود این است که هنرمندان تئاتر خیلی جدیتر به اقتصاد تئاتر فکر کنند؛ همانگونه که به ناچار در یک سال و نیم اخیر مجبور شدند راههای دیگری را تجربه کنند.
به امید این که گوشی برای شنیدن باشه.