صادق امامی، دبیرگروه بینالملل: بیش از یکماه است که در افغانستان طالبان بر سر کار آمده و «جمهوری اسلامی افغانستان» را به «امارت اسلامی افغانستان» تغییر داده و پرچم سفیدرنگ طالبان را جایگزین پرچم سهرنگ پیشین کرده است. هیچکس نمیداند قرار است چه بر سر افغانستان بیاید و بر همین اساس هم عدهای سرخوش، عدهای بیاعتنا و عدهای نیز نگران هستند. باوجود اینکه رویکار آمدن طالبان بهطور مستقیم با زندگی مردم در افغانستان سروکار دارد، اما این موضوع تبدیل به محل مناقشه و ایجاد شکاف عمیق اجتماعی نشده است. برخلاف افغانستان، در ایران، بازگشت طالبان تبدیل به محل مناقشه و ایجاد یک دوقطبی کاذب شده است؛ دوقطبیای که نهتنها کمکی به افغانستان نمیکند که بیش از هرچیز دیگر، «ایران» را هدف گرفته است و میرود تا با توسعه آن، از ایران، افغانستانی دیگر بسازد.
مجموع آنچه در ایران برای مواجهه با همسایه شرقی در دوره جدید مطرح میشود، ذیل چهار دسته قابلتفکیک است:
دسته نخست با تکیه بر منافع ملی ایران معتقدند تهران باید همین مسیر فعلی را درپیش بگیرد و پیش از هرگونه اقدام عجولانه، با بررسی فضای میدانی و تحولات پیشرو درباره اینکه سطح مناسباتش با همسایه شرقی به چه شکل باشد، تصمیمگیری کند.
دسته دوم همین دیدگاه را دارند، اما معتقدنددر شرایط فعلی که بسیاری از کشورها در تلاش برای تعامل با دولت جدید افغانستان هستند، نقشآفرینی تهران در این کشور بسیار کمرنگ است. آنها از رایزنیهای گسترده و پشتپرده برخی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس با طالبان و اقدامات مستقیم پاکستان در این کشور میگویند و معتقدند در روزهایی که کشورهای کوچک حاشیه خلیجفارس، هواپیماهای پر از دلار به کابل میفرستند، تعلل ایران در تقویت همکاری و بهرسمیت شناختن امارت اسلامی، باعث ضرر به منافع ملی در کوتاه و بلندمدت میشود.
دسته سوم اما رویکرد کاملا متضادی با دو دسته پیشین دارد. نسخه تجویزی آنها «جنگ مسلحانه» به هر شکل ممکن است. یعنی معتقدند ایران باید حتی شده با نیروهای نیابتی، طالبان را مهار و ناچار به عقبنشینی کند. در ذیل این دسته، دو گروه قابل تفکیک هستند؛ عدهای بهصورت ایدئولوژیک همراه و همسو با جمهوری اسلامی هستند و از این منظر که جمهوری اسلامی همواره حامی مظلومان بوده است، چنین دیدگاهی دارند. گروه دیگر اما 180 درجه با گروه نخست تفاوت دارند. آنها از اساس با حمایت از مظلومان مخالفند و بر همین اساس نیز در حوادث پس از انتخابات سال 88 که یک مساله داخلی بود، علیه رویکرد انسانی ایران در حمایت از مردم مظلوم فلسطین، شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دادند. با اینحال آنها با فهم شکاف بین جمهوری اسلامی و بدنه ایدئولوژیکش در مساله افغانستان، به یکباره تغییر موضع دادند و ریاکارانه خواستار اعزام نیرو به افغانستان همچون سوریه شدند.
دسته چهارم رویکرد نسبتا منطقیتری نسبتبه دسته سوم دارند. آنها میگویند نیاز به لشکرکشی به افغانستان نیست. تجویز آنها ایجاد یک جبهه جدی از مقاومت دربرابر طالبان و تجهیز این گروهها است.
ایران دربرابر این چهار دیدگاه، کدام را باید در دستورکار خود قرار دهد؟ واضح است که رویکرد سوم یعنی اعزام نیروی نظامی به افغانستان، اقدامی احساسی و به دور از تعقل است. اگرچه ایران روش حکومتداری طالبان در افغانستان را نمیپسندد و اسلام این گروه را متحجرانه میداند، اما به این مساله نیز اشراف دارد که طالبان برخلاف آمریکا، یک نیروی اشغالگر خارجی نیست و از همینرو امکان دخالت نظامی در این کشور را ندارد. علاوهبر این رفتار مردم و رهبران افغانستان نشان میدهد آنها دربرابر متجاوز خارجی حاضر به تمکین نیستند. آنطور که محمدحسین جعفریان (مستندساز) گفته، شهید احمدشاه مسعود در پاسخ به سوالی مبنیبر اینکه اگر پس از شهادت دیپلماتهای ایرانی ایران به افغانستان حمله میکرد، شما چه میکردید؟ گفته بود «با طالب یکجا میشدم و از افغانستان دفاع میکردم.» جعفریان این روایت را در 7 دقیقه پایانی لایو اینستاگرامیاش در شنبه 27 شهریورماه گفته و به نقل از احمدشاه مسعود افزوده است: «موقعی هم که ما با دکتر نجیب میجنگیدیم پاکستانیها به افغانستان حمله کردند. من [احمدشاه مسعود] به نجیب پیغام دادم که حاضرم سلاحم را زمین بگذارم و با هم یکجا شویم و علیه پاکستان در دفاع از افغانستان بجنگیم.» آیا این احتمال بعید بود که فرزند مسعود، راهی متفاوت از پدر را در پیش گیرد؟ جدای از این رویکرد، با فرض حمله نظامی و فرض نابودی طالبان، آیا ایران میتوانست کاری را که آمریکا و متحدانش در ناتو در 20 سال از انجام آن عاجز بودند، در چندهفته و چندماه به سرانجام برساند و یک دولت فراگیر تشکیل دهد؟ مجموع این شرایط ناممکن رویکرد نظامی را به اثبات میرساند.
رویکرد دسته چهارم نیز باتوجه به حجم تصرفات طالبان و حدود 80 میلیارد دلار تجهیزاتی که آمریکا برای آنان به یادگار گذاشته است، کمی غیرقابل تحقق است. اگر هم چنین نباشد و مقاومت پنجشیر توان شکست طالبان در پنجشیر و ولایات دیگر را داشته باشد، تجربه افغانستان نشان داده که این جنگ در یک هفته و دو هفته یا یکسال و دو سال به پایان نمیرسد. افغانستان بیش از چهار دهه درگیر جنگ بوده و هیچیک از این جنگها نتوانسته درنهایت تغییری در این کشور ایجاد کند. اگر ایران یا هر کشور دیگری بهجای میانجیگری برای تحقق صلح بین دو طرف، اقدام به تجهیز یکطرف این نبرد کند، بهطور حتم ملت افغانستان بهدلیل دمیدن بر آتش جنگ او را نخواهد بخشید. حال اگر ورق برگردد و با حمایت نظامی نیز مقاومت نتواند در میدان موفق عمل کند، حمایت خارجی بهمعنای کمک به قتلعام مقاومت پنجشیر خواهد بود.
رویکرد دسته دوم یعنی بهرسمیت شناختن سریعتر طالبان، اگرچه منافع جمهوری اسلامی را تامین میکند، اما باتوجه به اینکه ایران بیش از دولتها، تکیهاش بر ملتها است، در تعارض با سیاستهای تهران است. این موضوع را رهبر انقلاب نیز صریحا اعلام کردند که «طرفدار ملت افغانستان هستیم؛ چراکه دولتها همچون گذشته میآیند و میروند، اما ملت افغانستان است که باقی میماند.» بنابراین رویکرد دسته دوم نیز نمیتواند آن چیزی باشد که تهران بهدنبال آن است. با بهرسمیت شناخته شدن طالبان ازسوی کشورها و ایران، این گروه مخالفتی دربرابر رفتارهای متحجرانهاش نخواهد دید و این باعث دلخوری ملت افغانستان از ایران و کاهش قدرت نرم ایران در این کشور خواهد شد.
تنها رویکرد باقیمانده رویکرد دسته نخست است. ایران برخلاف آنچه عدهای در داخل قصد دارند به پای تهران بنویسند، این رویکرد را در دستورکار خود قرار داده و بر همین اساس از معدود کشورهایی است که حمله طالبان به پنجشیر را به «اشد وجه» محکوم کرد و «شهادت رهبران افغانستانی» را «مایه تأسف عمیق» دانست. این اظهارات و تاکید ایران بر ایجاد یک دولت همهشمول و فراگیر در افغانستان نشان میدهد تهران بیش از منافعش، به حمایت از ملت افغانستان و بازگشت آرامش در این کشور اعتقاد دارد.
طالبان چگونه بر سر کار آمدند؟
پس از حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان، سخن گفتن از احتمال بازگشت طالبان به قدرت، احمقانه بهنظر میرسید، اما چه شد که طالبان پس از شکست سنگین دوباره احیا شد و به نقطهای رسید که آمریکا برای زنده بیرون کشیدن نیروهایش از افغانستان در سال 2018 ناچار به توافق با طالبان شد. متهم اصلی اتفاقات این روزهای افغانستان دولت آمریکا است. آنها 20 سال پیش به افغانستان لشکرکشی کردند تا ضمن از بین بردن تروریسم، دموکراسی و آزادی را برای این کشور به ارمغان بیاورند، اما در سال 2021 افغانستان را بار دیگر با حدود 80 میلیارد دلار تسلیحات و تجهیزات به آنها هدیه دادند. اما چرا آمریکاییها در افغانستان دستاوردی نداشتند؟ پاسخ این سوال را باید ازسویی در نگاه مردم افغانستان به متجاوز خارجی و ازسوی دیگر در رفتار متجاوزان بررسی کرد. از افغانستان بهعنوان قبرستان امپراتوریها یاد میشود. آنها در یک قرن سهبار انگلیسیها را در افغانستان زمینگیر کرده و یکبار هم شوروی را در دهه 1980 با ذلت از خاکشان بیرون کردهاند. اینکه چنین سرنوشتی برای آمریکاییها رقم خورد، امر دور از ذهنی نبود.
صرفنظر از قومیتها، تقریبا 99 درصد مردم افغانستان مسلمان هستند و به آموزههای اسلامی فارغ از اینکه حکومتشان طالبانی باشد یا غیرطالبانی معتقد هستند. اشغالگران غربی بدون توجه به این موضوع، تغییر باورهای جامعه افغانستان را در دستورکار خود قرار دادند و برای اینکار از سازمانهای مردمنهادی که در این راستا فعالیت میکردند، حمایت کردند. تحقیر آداب و رسوم و عرف حاکم بر جامعه افغانستان، بازخورد منفیای در جامعه افغانستان داشت و این امر یکی از دلایل تقابل با نیروهای آمریکایی شد.
اما اصلیترین دلیل احیای طالبان، جنایتهای آمریکا در افغانستان بود. آنها تنها در یک عملیات در سال 2008، یک مراسم عروسی در قندهار را بمباران کردند و بیش از یکصد شهروند را به شهادت رساندند. آنها مردم غیرنظامی دهها روستا را با بمباران هوایی از بین بردند. این جدای از جنایتهایی بود که نیروهای نظامی آمریکا بهصورت خودسرانه انجام میدادند و افراد غیرنظامی را به رگبار میبستند. براساس آمارها در 20 سال اشغال نظامی افغانستان، 241 هزار غیرنظامی و نظامی افغانستانی کشته شدهاند؛ سه میلیون نفر مجبور به مهاجرت و چهار میلیون نفر نیز بیخانمان شدهاند. جنایات آمریکاییها در افغانستان، زمینه را برای بازگشت طالبان فراهم کرد و از همینرو چندسال بعد نیروهای این گروه که به پاکستان پناه برده بودند، به افغانستان بازگشتند و عملیات علیه اشغالگران را آغاز کردند.
آمریکاییها درکنار کشتار مردم، با زندانیان افغانستانی نیز وحشیانه برخورد میکردند. در بگرام «سازمان اطلاعات دفاعی» و «نیروهای عملیات ویژه» آمریکا زندانی را اداره میکردند که در آن زندانیها سختترین شکنجهها را تجربه کردهاند. در کابل با یکی از افرادی که بیش از 10 سال در این زندان بوده، گفتوگو کردم. او مسئول یک عملیات انتحاری علیه نیروهای آمریکایی بوده است. در این عملیات 6 آمریکایی کشته میشوند. آمریکاییها عامل هدایت این عملیات را ازطریق دوربینهای مداربسته شناسایی و دستگیر میکنند. او تعریف میکرد که در این زندان علاوهبر افغانستانیها، پاکستانی و ایرانیهایی نیز حضور داشتهاند که شدیدتر از افغانستانیها شکنجه میشدند: «قرآن شریف را لگد میزدند، دختر افغانستانی را میآوردند و در مقابل ما با او زنا میکردند.» میگوید: «این را به چشم خودم دیدم.» اسم متجاوز را هم که از نیروهای ایتالیایی ناتو بوده است، به یاد دارد: «کارلو اسمش بود.» میگوید: «برای آفتاب ما را به محوطه میبردند. سگهایشان را میآوردند تا روی صورت ما ادرار کنند.» حدود هفت سال در بخشی از زندان بوده که به آن زندان سیا گفته میشود: «دندانهای من را داغون کردند؛ ناخنهایم را کشیدند. سوزن زیر ناخنها میکردند و بعد با انبردست آن را میکشیدند. سرباز آمریکایی به ما میگفت ما با شما کاری نداریم. ما انتقام آبا و اجدادمان را از شما میگیریم. فکر میکرد درنهایت ما را میکشد و این رازشان بیرون نمیرود.» میپرسم صلیب سرخ کاری برایتان نکرد؟ میگوید: «یکدفعه صلیب سرخ به بگرام آمد. با او حرف زدیم، ولی او رفت جاسوسی و وضع ما را بدتر کرد.» این رفتارها باعث میشد کسانی که به هر نحو از زندان آزاد میشدند بهخاطر تنفر از آمریکاییها، مسیر جهاد را در پیش بگیرند. در افغانستان با دهها نظامی طالبان گفتوگو کردم. بسیاری از آنها میگفتند برای کارگری به ایران میآمدند و بعد از کمی پسانداز، به افغانستان بازمیگشتند و پسانداز را به همسرشان میدادند و راهی جهاد علیه آمریکا میشدند. جهاد با آمریکا بهجز قوت روزانه، برای افغانها هیچ دستاوردی نداشت. تقریبا در پای هیچیک از نیروهای طالبان، پوتین نظامی ندیدم. آنها با صندل و دمپایی دربرابر سربازان مجهز آمریکایی جنگیدند. متاسفانه در رخدادهای افغانستان شکست خفتبار نظامیان آمریکایی در حاشیه قرار گرفته است. اکنون آمریکاییها از افغانستان و متحدانش خارج شدهاند، اما تنفر از آنان و رفتارهایشان همچنان در بین بسیاری از مردم و بهویژه بدنه طالبان شعله میکشد.
«هبه» افغانستان به طالبان
دونالد ترامپ بدون توجه به آینده افغانستان، تنها میخواست ارتش آمریکا را از این باتلاق بیرون بکشد. او زلمای خلیلزاد را مسئول مذاکره با طالبان کرد و درنهایت نیز دو طرف بدون حضور دولت افغانستان به توافق دست پیدا کردند. برپایه این توافق، آمریکا از افغانستان خارج میشد با این شرط که طالبان مانع استفاده هر گروه یا فرد ازجمله القاعده از خاک افغانستان برای تهدید امنیت ایالاتمتحده و متحدانش شود. در این توافق دولت اشرف غنی هیچ جایگاهی نداشت و مشخص بود پس از برنامه زمانبندی خروج آمریکا، این طالبان است که بر افغانستان حاکم خواهد شد. تصرفات طالبان بسیار سریعتر از روندی بود که آمریکاییها و دولت غنی تصور میکردند. آنها مسیر سختی را نیز برای تصرف ولسوالیها و شهرهای بزرگ و ولایات طی نکردند. برخی منابع آگاه به «فرهیختگان» گفتهاند طالبان با 30 نیروی نظامی توانسته یک پایگاه نظامی با 15 تانک را به تصرف خود درآورد. یکی از پایگاههای دولت غنی، تنها پس از سخنرانی یک عضو طالبان بهطور کامل دراختیار این گروه قرار گرفت. واقعیت این است که نظامیان افغانستان باتوجه به فساد گسترده در دولت و وضع حاکم، انگیزهای برای نبرد با آمریکاییها نداشتند و از همینرو فورا تسلیم طالبان شدند.
طالبان در نگاه مردم
طالبان امروز نه در افغانستان رسانه دارد و نه در جهان افکارش خریداری دارد. روایت رسانههای جهانی از افغانستان تصویری یکدست سیاه است و این تصویر درکنار رفتارهای گذشته طالبان و بخشنامههای جدیدش، یک حکومت وحشتناک را در افغانستان بهتصویر میکشد. از طالبان نمیتوان انتظار یک دموکراسی متکی به رای مردمی را داشت، اما برای مردم افغانستان حکومت طالبان آنگونهای که تصویر میشود، معنا نمیشود. فساد در تمام شئون دولت سابق افغانستان ریشه دوانده بود. سرمایهداران زندانهای خصوصی به پا کرده بودند و با هرکسی که اختلافی داشتند او را به زندان شخصی میانداختند. تردد در شهر پس از غروب آفتاب و تاریک شدن هوا، یک اقدام انتحاری بود؛ چراکه مردم یا گرفتار سارقان میشدند یا آدمربایان. تصویر غالب این است که طالبان با انتحاریهایش مسئول ناامنی در افغانستان بود، اما واقعیت این است که ناتوانی دولت در تامین امنیت، دیگرانی را نیز به طمع انداخته بود تا از این فضا نهایت بهرهبرداری را کنند. در هرات با یکی از کسانی که گرفتار آدمربایان شده بود، گفتوگو کردم. میگفت «آدمربایان با لباس پلیس من را دستگیر و به مکان نامعلوم منتقل کردند. در تماس با پدرم من را میزدند تا فریاد بکشم و پدرم راضی به پرداخت یک میلیون دلار به آنها شود.» این فرد با حدود 200 هزار دلار از دست آدمربایان نجات پیدا کرد، اما سرنوشت بسیاری که چنین پولی نداشتند، نامشخص است. جدا از این بهدلیل عدم نظارت دولت، برخی از زنان افغانستانی ازسوی نیروهای پلیس که مسئول تامین امنیت مردم بودند مورد تجاوز قرار گرفتهاند. برای فهم نگرش مردم افغانستان به طالبان بایستی این مسائل را نیز درنظر گرفت. بر این اساس میتوان گفت پنج نگاه به طالبان در افغانستان جاری است:
1 پذیرش طالبان
نمیتوان گفت یک قشر خاص در افغانستان هوادار طالبان است. در روستاها که مردم چسبندگی بیشتری به باورهای دینی و قومیتی دارند، پذیرش طالبان پررنگتر از شهرها و مراکز ولایات است. در میان روستاها، روستاهای پشتونتبار بیشتر با طالبان همراه هستند. این وضع برای ولایات پشتونتبار هم صدق میکند. جدای از مسائل قومیتی و مطالبات متفاوت مردم روستا و شهر، بخشی از کسانی که با وضع موجود کنار میآیند، افرادی هستند که در دولت سابق حقوقشان پایمال شده و زندگیشان به مخاطره افتاده است. برای آنها برقراری «امنیت» بیش از «آزادی» و «حق رای» و «حقوق زنان» اهمیت دارد. آنها چهار دهه جنگ و ناامنی را تجربه کردهاند و حالا گمان میکنند طالبانی که توانسته آمریکا را از کشور بیرون کند، توان برقراری امنیت را دارد. تا به امروز هم همین اتفاق افتاده است. طالبان امنیت را نقطهعطف خودش میداند و با چنگ و دندان برای حفظ آن تلاش میکند. آنها با برقراری امنیت توانستهاند نظر بخشی از مردم را جلب کنند.
2 پذیرش مشروط
بخش دیگری از مردم علاقهای به طالبان ندارند و درصورت داشتن حق تعیین سرنوشت بهطور حتم آنان را انتخاب نمیکنند، اما با مشاهده وضع موجود و برقراری یک نظم نسبی، با امیدواری به آینده نگاه میکنند و امید دارند طالبان همانگونه که مدعی است، تغییر کرده باشد. این دسته طالبان را بهصورت مشروط پذیرفتهاند. اگر طالبان نتواند با اقداماتش نظر آنها را جلب کند، احتمالا این افراد به دسته دیگر یعنی کسانی که از طالبان متنفرند، ملحق خواهند شد.
3 تنفر بدون واکنش
غالب مردم در ولایات، در این دسته قابل شناسایی هستند. این تنفر در شهرهای بزرگی همچون کابل و هرات بهوضوح دیده میشود. آنها طالبان را گروهی میدانند که جز کشتار و ویرانی هیچ نقشی در تاریخ افغانستان نداشته است. آنان طالبان را وحشی و کثیف میدانند و معتقدند دست این گروه به خون بسیاری از مردم افغانستان آلوده است. این دسته رفتارهای پیشین طالبان را بهخوبی به یاد دارند؛ به چشم، انتحاریهای آنها در خیابان را که زن و کودک را تکهتکه کرده، دیدهاند و حاضر نیستند با این گروه کنار بیایند. آنها آرزو دارند این روزها یک کابوس شبانه باشد و چشم باز کنند و افغانستانی بدون طالبان ببینند. با اینحال اما این افراد انگیزهای برای قیام ندارند؛ چراکه میدانند قیام دربرابر این گروه خشن، نتیجهای جز مرگ بههمراه نخواهد داشت.
4 مقاومت
در افغانستان پنجشیر را باید نماد مقاومت دانست. طالبان تمام ولایات افغانستان را تصرف کرد، اما پنجشیر دربرابر این گروه که اکنون به بهترین سلاحها مجهز شده، ایستاد. اگرچه طالبان روستاها را به تصرف خود درآورده، اما گفته میشود نیروهای مقاومت در کوهستان مستقر شدهاند و آماده عملیات چریکی علیه طالبان هستند. صرفنظر از اینکه این مقاومت تا چه زمانی ادامه خواهد یافت و تاثیرش بر آینده افغانستان چیست، اهمیت این رویکرد است. اگر پنجشیر این روند را ادامه بدهد، شاید در آینده نزدیک این مقاومت، منجر به اعتراضات داخلی در سایر شهرها و فشارهای بینالمللی علیه طالبان شود. بههرروی در افغانستان اقلیتی هستند که نهتنها طالبان را نپذیرفتهاند که علیه آنها سلاح به دست گرفتهاند تا مبارزه کنند.
5 فرار
اینکه در افغانستان چه اتفاقی خواهد افتاد، بر قشر تحصیلکرده افغانستان پوشیده نبود. بسیاری از آنها در این مدت از ترس حکومت طالبان از کشور خارج شدند. برخی نیز تلاش کردند بههمراه نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند. عمده افرادی که از افغانستان خارج شدند، اساتید دانشگاه، نخبگان علمی و تجار سرمایهدار بودند. اما آنهایی که هیچ کشور خارجی حاضر به خارج کردنشان از افغانستان نشد، راهی مرزهای ایران و پاکستان شدند تا بلکه از این طریق در امارت اسلامی طالبان زندگی نکنند. در افغانستان بسیاری هستند که چشمانتظار صدور روادید ازسوی ایران برای خروج از کشور هستند. بسیاری نیز درحال فراگیری زبان خارجی هستند.
طالبان تغییر کرده یا خیر؟
در روزهای نخست برای همه مردم افغانستان این سوال بود که آیا واقعا طالبان تغییر کرده است. با هر بخشنامهای که طالبان صادر میکند، امید به تغییر در مردم فروکش میکند. درحال حاضر طالبان مدارس مقطع متوسطه را بهدلیل اینکه معلم این مدارس عمدتا خانم هستند، تعطیل کرده است. در روزهای گذشته خبرهایی پیرامون تعطیلی مدارس متوسطه دخترانه نیز منتشر شد. طالبان برای دانشگاهها نیز قوانین سختگیرانهای وضع کرده و حتی حرف زدن دختر و پسر را نیز ممنوع و دختران دانشجو را موظف به پوشیدن لباس سیاهرنگ کرده است. طالبان این هفتههای نخست سعی میکند آرامتر و صبورتر بهنظر برسد و در مواجهه با مردم کمی خویشتنداری بیشتری میکند. آنها به قدرت رسانه ایمان آوردهاند و با خبرنگاران خارجی برخورد محترمانهای دارند. کسی نمیداند آنها تغییر کردهاند یا خیر. فقط میتوان گفت آنها به نظم بینالمللی معتقد شدهاند و میدانند برای جنایتهایشان باید پاسخگو باشند؛ بنابراین یا کمتر جنایت میکنند یا جنایتهایشان را در جایی رقم میزنند که ردی از دوربین و خبرنگاری نیست. تغییر طالبان موضوعی نیست که بتوان با حضورشان در حسینیه و رواداریهای ریاکارانهشان در یکماه نخست، صحتسنجی کرد.
مقاومت چه میخواهد؟
پنجشیر مرکز ثقل مقاومت در افغانستان است، اما مشکل اینجاست که در پنجشیر مقاومت با فقدان انسجام در رهبری مواجه است. آنها روی کاغذ شانس چندانی ندارند و از همین رو نیز تلاش میکنند تا زمان نبرد را افزایش دهند تا یک نبرد فرسایشی علیه طالبان شکل بگیرد. برای مقاومت پنجشیر، جنگ اولین گزینه نبوده و نیست. آنها فهم درستی از وضع موجود دارند و بر این اساس از نبرد عجولانه خودداری میکنند. ایدهآل آنها برای افغانستان یک دولت فراگیر بدون درگیری و نزاع است، اما بهنظر نمیرسد طالبان به این آسانی تن به این خواسته بدهد. طالبان البته بیمیل نیست که سهم کوچکی از کیک قدرت را به پنجشیریها بدهد و از هر نزاع داخلی جلوگیری کند. مقاومت نیز همین را میخواهد، اما اختلاف اصلی بر سر میزان این سهم است. روز گذشته یک فایل صوتی بهدست نگارنده رسیده که حکایت از سفر یک کمیسیون 20 نفره به ولایت پنجشیر برای پیگیری روند صلح دارد. در این فایل صوتی که یکی از مقامات سیاسی نزدیک به امرالله صالح، معاون دولت سابق در اختیار «فرهیختگان» قرار داده است، فردی که در معیت این کمیسیون به پنجشیر سفر کرده میگوید: «کمیسیون توانسته در ولسوالیها با مجاهدین گفتوگو کند.»
در این دیدار مقاومت پنجشیر اعلام کردهانددرصورت خروج نیروهای طالبان از پنجشیر، حاضرند عملیاتهای خود را متوقف سازند و بیرون از پنجشیر اقدامی نکنند، در غیر این صورت آنها جنگهای چریکی را از سر میگیرند. آنها البته یک شرط دیگر برای پایان درگیریها داشتهاند و آن «انتخاب والی پنجشیر از همین ولایت است. همچنین باید تشکیلات دولتی پنجشیر در مشورت با مردم ساخته شود.» این عضو کمیسیون 20 نفره صلح میگوید که در این زمینه با والی ولایت پروان که او را «بیعقل» و «بیمنطق» میخواند نیز گفتوگویی صورت گرفته است و از او خواسته شده تا با طالبان در این زمینه گفتوگو و توافق کند.
او از نگرانی طالبان از آمادگی نیروهای آن سوی دریای جیحون و این سوی دریا میگوید و میافزاید: «کارهای زیادی در پنجشیر در دست اجراست. در جلسه شانگهای هم رسما درباره مساله پنجشیر بحث شده است. طالبان نگران این مساله هستند و کوشش میکنند با ما مردم کنار بیایند و سهمی در دولت برای آنان قائل شوند.» این اظهارات نشان میدهد که مقاومت پنجشیر نیز به جنگ بهعنوان یک گزینه تحمیلی و نه انتخابی نگاه میکند.
در این رابطه مطالب زیر را بخوانید: