• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۰-۰۶-۲۸ - ۰۲:۲۰
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0
آل‌احمدیسم زنده است

پای درس قصه‌نویسی شمس

آدم خیال می‌کند شمس آل‌احمد یکی از جدی‌ترین نیاتش این بود که در بیان مکافات و گله‌مندی و شکوه کردن از زمین و زمان، گوی سبقت را از برادرش جلال برباید. شاید هم این رسمِ اغلب نویسندگان دهه 50 و 60 است که هربار که با شنونده‌ای مواجه می‌شوند، داستان کار و زندگی خود را روی خطی منقطع و پاره‌پاره از حوادث تاریخ تعریف می‌کنند. حتی اگر جزء کسانی باشند که از این حوادث نفع برده‌اند.

پای درس قصه‌نویسی شمس

الهام احمدپور، روزنامه‌نگار: شمس آل‌احمد شهرت برادرش را نداشت؛ اما رویکردی مشابه با او را دنبال کرده بود. عازم اروپا و آمریکای لاتین شده و از نزدیک جهان تحت انقیاد چپ‌های لاتین را درک کرده بود و در اسپانیا سراغ فرهنگ اسلامی اندلس رفته بود. محصول کاوش‌هایش «سیر و سلوک» بود. نامش چندان شباهتی به نام‌های محبوب جلال نداشت و نگرش هم متفاوت بود. اگرچه جلد دوم هیچ‌گاه منتشر نشد، جلدی که تجربه عینی شمس از کوبا و نیکاراگوئه انقلابی داشت.

البته شمس چندان در قید و بند حمایت نبود. پیش از انقلاب انتشارات رواق را تأسیس کرده بود و حتی نوشتارهای سانسورشده جلال را شخصا‌ منتشر می‌کرد. در قیدوبند میز هم نبود، هرچند در همان ابتدای انقلاب سمت‌هایی نصیب شد؛ ولی پایبند سمت نشد. او در بند امور مدنظر خودش بود: تصحیح متون. یادگار توصیه مجتبی مینوی به او و انتشار کتاب‌های مهمی چون «طوطی‌نامه».  ازهمین‌رو شمس آل‌احمد کمتر از برادر زیر ذره‌بین رسانه‌ها بود. او در خلوت خودش بود و کار خودش را می‌کرد. سال 1369، مجله سوره و سیدمرتضی آوینی قصد گفت‌وگو با شمس آل‌احمد می‌کنند. آذرماه و در اولین سردبیری علنی سیدمرتضی. نتیجه کار گفت‌وگویی است که شمس از چگونگی نوشتن «سیر و سلوک» و سفر به کوبا می‌گوید. همان‌جاست که از جلد دوم سخن می‌گوید و آن را تشریح می‌کند. کتاب هیچ‌گاه چاپ نشد؛ اما مصاحبه شمس آل‌احمد با سوره، سندی است از محتوای آن.

آدم خیال می‌کند شمس آل‌احمد یکی از جدی‌ترین نیاتش این بود که در بیان مکافات و گله‌مندی و شکوه کردن از زمین و زمان، گوی سبقت را از برادرش جلال برباید. شاید هم این رسمِ اغلب نویسندگان دهه 50 و 60 است که هربار که با شنونده‌ای مواجه می‌شوند، داستان کار و زندگی خود را روی خطی منقطع و پاره‌پاره از حوادث تاریخ تعریف می‌کنند. حتی اگر جزء کسانی باشند که از این حوادث نفع برده‌اند.

مردی که سرش همیشه توی کتاب و درس و مکتب و بعد دانشگاه بوده است و کاری یعنی شغلی جز درس دادن و همین «کارهای شورایی» نداشته، چون آدم کارهای اجرایی و شغل‌های این‌چنینی نیست را در سال 56 بازنشسته می‌کنند که برود و کنج خانه‌اش بنشیند. بعد هم که بخواهد در همان کارهایی که ازش برمی‌آید دست ببرد، به شکل‌های مختلف مانع می‌ شوند و کار را برایش سخت‌تر می‌کنند.

این تصویری است که شمس آل‌احمد در 61سالگی از خود ارائه می‌دهد. در گفت‌وگوی نه‌چندان بلندی که مجله سوره در سال 1369 با او داشته است شمس ادعا می‌کند که او همچنان در مسیر نوشتن است اما دیگران هستند که تشخیص داده‌اند دیگر کاری از او ساخته نیست.

بدین‌ترتیب در جواب مصاحبه‌کننده که از فعالیت یا عدم فعالیت او در موعد خانه‌نشینی‌اش می‌پرسد، نوشتن و چاپ نوشته‌ها را دو مقوله جدا از هم می‌داند. شمس می‌گوید نوشتن کار نویسنده است و نویسنده اگر ننویسد، دیگر زنده نیست. پس نویسنده‌ای که او باشد، دارد کار خودش را می‌کند. اما چاپ و نشر آثار ربطی به نویسنده ندارد. او می‌گوید: «امکانات نوشتن در اختیار من هست، یا دست‌کم آن میزانی که مرا ارضا می‌کند در اختیارم هست؛ اما امکانات چاپ در اختیار من نیست.»

از بابت امکانات چاپ، نمی‌توان فعالیت کوتاه انتشارات رواق را نادیده گرفت. همان‌طور که خود او نیز به آن اشاره می‌کند. این انتشاراتی در سال 56 توسط شمس آل‌احمد تأسیس شد و مجالی بود برای چاپ کتاب‌های خود و برادرش. مجموعه داستان «گاهواره»، مجموعه داستان «عتیقه» و «حدیث انقلاب» که به امام خمینی و روحانیت مبارز تقدیم شده، از کتاب‌هایی است که شمس آل‌احمد در انتشاراتی خود به چاپ رساند. این موسسه سال 64 از بین رفت. آل‌احمد در این مصاحبه گفته است: «امکانات نوشتن در اختیار من هست یا دست‌کم آن میزانی که مرا ارضا می‌کند در اختیارم هست اما امکانات چاپ در اختیار من نیست. یک مختصری داشتم-انتشارات رواق- که سال 64 به‌کلی از بین رفت و رواق اوراق شد.» شمس آل‌احمد اما درمورد علت از بین رفتن این انتشارات، جز «بماند به چه علل» توضیحی نمی‌دهد!

او از اتمام نگارش سفرنامه کوبا و نیکاراگوئه که طی چهار-پنج ماه سفر به این کشورها به واسطه دعوت سفارت کوبا داشته است، حرف می‌زند که قرار است توسط انتشارات برگ منتشر شود. اما نشر برگ تنها سفرنامه آلمان و اسپانیای او را تحت‌عنوان «سیر و سلوک» چاپ کرد و آن دیگری تا امروز منتشر نشده است. بررسی تحولات پس از انقلاب کوبا که بیست‌وپنچ-شش سالی زودتر از انقلاب ایران به وقوع پیوسته بود و انقلاب نیکاراگوئه که تقریبا همسن انقلاب ایران بود و به فاصله سه ماه پس از انقلاب ایران پیروز شده بود و مقایسه وضعیت این کشورها با ایران، نقطه تمرکز آل‌احمد در این سفرنامه‌هاست. شمس آل‌احمد در این‌باره گفته است: «من کنجکاو بودم که این دو انقلاب (کوبا و نیکاراگوئه) چگونه توانستند بر مسائل جامعه خودشان بعد از سال‌ها زیر سلطه استبداد و استعمار بودن، تسلط پیدا کنند و چه راه‌حل‌هایی را برای مسائل‌شان پیدا کردند. مثال خدمت‌تان عرض کنم؛ مثلا در نیکاراگوئه طی دو سال، تعداد بی‌سوادان که نزدیک به 90درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند به کمتر از 50درصد رسیده بود. یا مثلا در انقلاب کوبا که مثل جامعه خودمان بسیاری از روشنفکرها و درس‌خوانده‌ها و آدم‌های عزیزدردانه ناراضی از نظام نوین، رنجیدند، قهر کردند و گذاشتند رفتند جامعه ده میلیونی را با کمتر از 400 پزشک گذاشتند و رفتند. اما آنها طی چهار سال سطح پزشکی جامعه خود را به جایی رساندند که طی روزهای جنگ بین ما و عراق، فقط بیست هزار طبیب کوبایی در عراق بود، گروهی هم در آفریقا. اینها کنجکاوی‌هایی است که در این حوزه‌ها کرده بودم.»

 دیگر کتاب آل‌احمد که در زمان انجام این گفت‌وگو، نگارش آن به پایان رسیده بود اما تا امروز چاپ نشده، نوشته‌ای تحت‌عنوان «ماجرای انشعاب» است. این نوشته شرح تجربیات سیاسی- اجتماعی او در سن نوجوانی و مواجهه‌اش با مسائل روز و ماجراهای مربوط به حزب توده است. همچنین آل‌احمد که خود را از سنین کودکی با مطبوعات دمخور می‌داند، از نگارش متنی به نام «ماجرای کتاب در ایران» یا «با مطبوعات» حرف می‌زند که گویا بخشی از متن و اسناد آن به قول خودش یک بچه‌خامی-انگار پسرش_ دزدیده و برده است!

 او ماجرای بازنشستگی زودهنگام و ناخواسته‌اش و به‌دنبال آن تأسیس انتشاراتی رواق و فراز و فرود آن را نیز در مطلبی به نام «کارنامه شکست» روایت کرده که البته این مکتوب هم تا امروز منتشر نشده است. شمس آل‌احمد ادعا می‌کند که دو سال آخر زمان شاه توانسته حدود صد جلد کتاب چاپ کند، اما از بعد از انقلاب ده کتاب هم نتوانسته چاپ کند. او بخشی از ناکامی و شکست خود در کار نشر را، به هشت سال مار در آستین پرورش دادن مربوط می‌داند و باکنایه می‌گوید: «کل سرمایه مادی مرا- متجاوز از دو میلیون- بردند. تجربیات مرا که دیگر نمی‌توانند ببرند.»

ما که «کارنامه شکست» و دیگر نوشته‌ها را نخوانده‌ایم، جز حجم کینه و ناسزاهای آل‌احمد، چیز بیشتری از این مارهای گزنده و آن دومیلیون تومان نمی‌دانیم! این نقاط کور، تصویر شمس آل‌احمد را به تصویر ناواضح و دوگانه‌ای بدل می‌کند؛ او همان کسی است که از طرفی در سال 1359 به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی درآمد، مسئولیتی که آن را یک «کار شورایی–نه کار اجرایی» می‌نامد و می‌گوید: «حاصلش ولنگاری‌های احمد شاملو و جوجه‌چپل‌های انقلاب (بود) که بوق زدند من واضع قانون سانسورم.»، از طرفی هم خود را گرفتار استیصال سازوکارهای پس از انقلاب می‌داند.

شمس که کتاب «از چشم برادر» را در سال 69 در پاسخ به سوالات بی‌شمار دیگران درباره‌ جلال آل‌احمد نوشته بود، از کتابی که نشر گستره تحت‌عنوان «یادمان...» چاپ کرده است، گله می‌کند. او از چاپ بخشی از دستنوشته‌ها و عکس‌های خانوادگی‌ای که معلوم نیست از کجا به دست نشر گستره افتاده، شاکی است و آن را تکرار کاری می‌داند که نشر خوارزمی و امیرکبیر قبل از انقلاب انجام داده بودند. پیش از انقلاب نیز این دو انتشاراتی اقدام به چاپ اسناد خصوصی جلال کرده بودند که حاصل شکایت و کشیدن کار به دادگاه، چیزی جز خواباندن دوساله کتاب نشر خوارزمی نبود. این‌بار اما کار بودار بود؛ چراکه مولف کتاب یادمان، یعنی کسی که اسناد، نامه‌ها، دستنوشته‌ها و عکس‌های جلال را به دست انتشاراتی رسانده بود، مستخدم شمس بوده که در سال 66 این اسناد را با تایید غیرمستقیم وزارت ارشاد چاپ کرده بود. علی‌رغم پیگیری‌های سیمین دانشور و شمس آل‌احمد از ارشاد و مکاتبه شمس با مسئولان مربوطه ازجمله آقای خامنه‌ای، نه‌تنها جلوی انتشار کتاب گرفته نشد، بلکه این‌بار کتاب با نظارت مستقیم ارشاد منتشر شد.

 شمس آل‌احمد در ابتدای مصاحبه اشاره می‌کند که ضمن علاقه‌ای که به داستان دارد، در این مدت مسائل مربوط به جامعه، سیاست و فرهنگ بیشتر او را به سمت خود کشانده است. باوجود این، کار او روی طوطی‌نامه یا جواهرالاسمار کار بزرگی بوده است؛ زمانی که در سال 1345 تنها نسخه این کتاب در مشهد پیدا می‌شود، کتابخانه مجلس شورای اسلامی آن را می‌خرد و سپس شمس به پیشنهاد جلال آل‌احمد و نیز مجتبی مینوی به تصحیح آن می‌پردازد. کار روی طوطی‌نامه که نثری همسنگ با کلیله و دمنه دارد، پنج سال طول می‌کشد و سرانجام در سال 1350 به چاپ می‌رسد و جلال آل‌احمد هیچ‌گاه حاصل کار برادر را نمی‌بیند. مقدمه‌ای که شمس درباره‌ قصه و ریشه‌های آن برای این کتاب نوشته بود، از سوی ناشر کنار گذاشته می‌شود و کتاب بدون مقدمه چاپ می‌شود.

این مقدمه، بخشی از تحقیق‌ها و نگارش‌های او درباره‌ پیشینه و ساختار داستان‌های ایرانی است که در ادامه مصاحبه مقداری درباره‌شان توضیح می‌دهد.

شمس معتقد بود تمام آنچه در ادبیاتِ ترجمه‌ای طرح، پیرنگ، اوج و فرود و... نامیده شده است در ساختار داستان‌ها و حکایت‌های ایرانی مانند سمک عیار وجود دارد. بنابراین درست نیست که بدون مطالعه و تحلیل آنها، بخواهیم مصرف‌کننده صرف «طرح» و «توطئه» و «سیال ذهن» و امثال اینها باشیم و در مکتب «جویز» و «فالکنر» و «مارکز» الفبای قصه‌نویسی بیاموزیم.

آل‌احمد در بخشی از این مصاحبه به اهمیت درک اصطلاحات داستان‌نویسی در زبان فارسی هم اشاره می‌کند، اصطلاحاتی مانند داستان، دستان، حکایت، قصه، افسانه و... که هرکدام کارکرد و ویژگی خاص خود را دارند و اینها همه نشانه سابقه دراز قصه‌نویسی در ایران است. شمس در این مصاحبه با تاکید بر لزوم بازخوانی تاریخی مفهوم قصه و قصه‌نویسی در ایران می‌گوید: «گروهی از بچه‌های اهل نقد به نظرم غفلت کردند از پشتوانه قصه‌نویسی در زبان فارسی. من وظیفه‌ام این بود که برای این تعابیر تعریفی بیابم از متون گذشته. مثال می‌زنم: در زمان سلطان محمد خوارزمشاه شغلی بود به اسم «قصه‌دار». این قصه‌دار آدمی بود که می‌نشست و تمام کسانی که به‌شان ظلم شده بود به او رجوع می‌کردند و مسائل‌شان را به او می‌گفتند، و قصه‌دار در خلوت و فراغت سلطان، مجملی از این مشکلات را می‌گفت و قضیه حل می‌شد. البته قاضی‌القضات هم هست، و دبیر و منشی هم هست، اما قصه‌دار رکن اصلی است. اینجا قصه‌داری در موضع یک‌جور قضاوت است، اما قصه تعابیر دیگری هم دارد. طبق متونی که داریم، از کلیله و دمنه گرفته تا آخرین قصه‌ای که «ادیب‌الممالک» برای ناصرالدین‌شاه می‌گفت. اصلا تمام متون شعری ما قصه است. مثنوی معنوی، منطق‌الطیر... تمام متون فارسی ما مملو از قصه است و تمام تفاسیر ما قصه است.»

به‌زعم شمس آل‌احمد اگر نگاهی به اروپا بیندازیم، می‌بینیم که آنها پس از رنسانس و شناخت سابقه فرهنگی خود، به چنان درجات عالی‌ای در هنر و فرهنگ رسیدند، آثار کسانی چون شکسپیر را برای کودکان تصویرسازی کردند و در ایران اما تعداد لیسانسه‌هایی که کلیله و دمنه خوانده‌اند، انگشت‌شمار است. شمس الگوبرداری صرف از متدهای داستان‌نویسی غربی را که از اوایل انقلاب تا الان رایج شده است، زیرسوال می‌برد و تکیه بیش از حد به آن را مایه دلسردی نویسندگان جوان ایرانی می‌داند. او در این‌باره می‌گوید: «این همه روی «متد» و «آداب» قصه‌نویسی و «مکاتب هنری قصه‌نویسی» تکیه کردن و آن هم با اصطلاحات فرنگی، خیال نمی‌کنید موجب دلسردی بچه‌های مستعد قصه‌نویسی بشود؟ قصه چیزی نیست جز شرح غصه‌های بشری. و هرچه جبهه نویسندگان جامعه پر «نفر»تر باشد احتمال پیروزی یا پیشرفت در آن جناح بیشتر خواهد شد. بعضی دوستان را دیده‌ام نگران این امر هستند که اگر کار «نویسندگی» را «آسان» بگیریم، جوانان گمراه خواهند شد و خواهند پنداشت کار سهل‌الوصولی است. برای این نگرانی بجای آن دوستان باید چاره‌ای اندیشید. به نسل جوان قصه‌نویس توجه داد که بیشتر از آنچه می‌نویسد، ضرور است بخواند. ضرورت دارد تجربه کند. باید ریاضت بکشد.»

شمس آل‌احمد در بخش پایانی از این مصاحبه در پاسخ به این سوال که وضعیت نویسندگان جوان را چگونه می‌بیند، معتقد است در میان هزاران داستانی که با صرف وقت و دقت فراوان از نویسندگان جوان می‌خواند، اغلب‌شان پر از توصیف و فضاسازی‌های خوب هستند، اما قصه ندارند. او قصه را وابسته به داشتن یک هدف و دنبال کردن آن می‌داند و معتقد است داستانی که هدف خاصی دنبال نمی‌کند، محتوا و حیات ندارد. او منظور خود را چنین توضیح می‌دهد که صرف توضیح مصیبت‌های بشری مانند فقر و فلاکت نمی‌تواند داستان بسازد. هر داستانی باید یک پیام داشته باشد که با دنبال کردن هدف خاصی که گفته شد، ایجاد می‌شود. او بی‌خبری نویسندگان جوان از اوضاع جامعه را عامل نبود محتوا و شاعرانه شدن نثر داستان‌ها می‌داند.

گفت‌وگو با شمس آل‌احمد با همین صحبت‌ها درباره وضعیت داستان‌نویسی در ایران به پایان می‌رسد و به نظر می‌آید شمس آل‌احمد در آن سال‌ها خسته یا دلخون‌تر از آنی بوده که درباره‌ نابسامانی‌هایی که مطرح می‌کند، توضیح روشن‌تری بدهد. پس تنها به شرح مختصری از نارضایتی‌هایش در طی سالیان بسنده کرده است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار

خبرهای روزنامه فرهیختگانمرتبط ها