سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: تاکنون 6 قسمت از اولین سریال تاریخی شانزدهقسمتی «خاتون» از پلتفرم نماوا پخش شده است. این مجموعه نخستین سریال شبکه نمایش خانگی تینا پاکروان است که در کارنامهاش سابقه همکاری با فیلمسازانی همچون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، محمدرضا ورزی و سیدضیاءالدین دری دیده میشود. کارنامه کاری پاکروان هرقدر که از دستیاری و برنامهریزی و فیلم کوتاه پروپیمان است اما در بخش فیلمهای بلند، سه اثر در خودش میبیند. معروفترین ساخته این کارگردان تا قبل از «خاتون»، فیلم سینمایی «نیمهشب اتفاق افتاد» با بازی حامد بهداد و رویا نونهالی بود که با استقبال قابلتوجه مخاطبان در سینما و بهطور خاص در شبکه نمایش خانگی مواجه شد. «لسآنجلس تهران» آخرین ساخته پاکروان بود که نسبت به اولین اثرش یعنی «خانوم» و حتی در قیاس با فیلمهای طنز دیگر هم بهشدت ضعیف بود. این فیلم با وجود حضور پرویز پرستویی و مهناز افشار، بههیچوجه نتوانست در گیشه موفق شود و یک شکست کامل برای پاکروان در مقام کارگردان و تهیهکننده بود. حالا و پس از گذشت چهارسال از این تجربه ناموفق، او با «خاتون» به شبکه نمایش خانگی آمده و تا اینجای کار هم با اقبال عمومی مواجه شده است. «خاتون» سریالی تاریخی است که گفته میشود با استناد به داستانهای واقعی و با الهام از افرادی مانند بیبیمریم بختیاری یا همان خاتون ساخته شده است. بستر تاریخی این سریال متعلق به سال۱۳۲۰ خورشیدی و زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم است، دورهای که نقش مهمی در تاریخ معاصر ایران دارد و پس از گذشت چندین دهه هنوز زوایای نهفته و نگفتهای دارد. «خاتون» با بازی نگار جواهریان و «سرگرد شیرزاد ملک» که توسط اشکان خطیبی بازیشده، زوج و شخصیتهای اصلی این سریال هستند. مکان داستان هم شمال ایران انتخاب شده است. مهران مدیری، شبنم مقدمی، بابک حمیدیان و مهران غفوریان از دیگر بازیگران شاخص این سریال هستند.
مقطع حساس و سهم ناچیز سریالها
با وجود اینکه رضاشاه در نطق مراسم افتتاح دوازدهمین دوره مجلس شورای ملی بیطرفی ایران را اعلام کرده بود و بیانیه رسمی هم توسط دولت وقت صادر شده بود اما این ارتش بریتانیا و شوروی بودند که از شمال و غرب و جنوب به ایران هجوم آوردند و دلیلش را هم کمک به جبهه روس از طریق ایران عنوان کردند اما درواقع بهانهشان در زمان حمله به ایران حضور آلمانیها بود. البته بودند و هستند مورخان و پژوهشگرانی که با لفظ «اشغال» برای اتفاقات سال1320 ایران موافق نیستند. آنها معتقدند هدف متفقین از ورود به ایران، اشغال نظامی کشور نبوده است و فقط میخواستند از راهآهن شمال به جنوب ایران، بهعنوان مسیری امن برای انتقال تسلیحات به شوروی استفاده کنند.
فارغ از درستی یا نادرستی این ادعا اما چیزی که غیرقابل تردید است طیشدن یکی از مهمترین، تاثیرگذارترین و دراماتیکترین دورههای تاریخ ایران در زمان جنگ جهانی دوم است؛ دورهای که برخلاف شعر و ادبیات که سرشار از آثار شاخص دراینباره است در حوزه سینما و تلویزیون کمترین نشانی از آن را میبینیم. اگر پیش از انقلاب و در کتاب و سریال کمنظیر «داییجان ناپلئون» اشارههایی از حضور انگلیسیها در ایران را درقالب دیالوگهای شوخی و جدی شاهد بودیم؛ پس از انقلاب اما سهم سریالهای ما از این واقعه تاریخی به سه اثر هم نمیرسد. اگر حسن فتحی «مدار صفر درجه» و مسعود جعفریجوزانی، «در چشم باد» را نمیساختند و یکی، دو اثر مستند مانند «نامههای کارستن» نبود، مخاطبان امروزی شاید همین شناخت نسبی را هم از وقایع آن زمان نداشتند. درکنار این آثار اما فیلمنامه «اشغال» بهرام بیضایی هم نوشته شد که هنوز امکان تبدیلشدن به یک فیلم را پیدا نکرده است. حالا و در این قحطی آثار مرتبط با آن دوره مهم، «خاتون» روایت خودش را از ماجراهای آن سالها به تصویر کشیده است؛ تصویری که البته کمی متفاوتتر از تصویری است که در سریالهای تلویزیونی دیدهایم. اگر در «مدار صفر درجه» و بیشتر در «در چشم باد» بیشتر انگلیسیها مقصر اصلی وقایع سال1320 نشان داده میشوند اما اینبار این شوروی است که در «خاتون» تبدیل به یک چهره موثر و البته منفور در ماجرای ورود متفقین میشود. تصویری که اسنادی هم برایش در تاریخ وجود دارد و در سریالهای ما کمتر به آن پرداخته شده است. با توجه به اینکه شمال ایران و مشخصا گیلان، مکان وقوع اتفاقات انتخاب شده است، نزدیکی و در نتیجه امکان پرداختن با جزئیات بیشتر به روسها وجود دارد.
زنهای محبوب و خاتون متفاوت
از «اوشین» و «هانیکو» تا «یانگوم» که نمونههای خارجی بودند تا «کیمیا» و «ستایش» در سریالهای خودمان، نشان میدهد که سریالهایی با محوریت زنها و بهطور خاص زنان تنها و قوی محبوبیت بالایی بین مردم جهان و ایرانیان دارند. «خاتون» نمونه تازهای از این نمونه سریالها هستند و البته کمی متفاوت با قبلیها. خاتون در این سریال هرچند با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکند اما جنس مشکلات و مسائلش با زنهای دیگر سریالها فرق دارد. از فوت فرزند و مشکلات خانوادگی با مادرشوهر و بعضی اختلافات با همسرش که بگذریم، با دغدغههای دیگری مواجه میشویم، دغدغههایی که شکل و شمایل روابط و تعاملات او با آدمها را تعیین میکند و بهخاطر همین است که مناسباتش با جماعت روشنفکر و کتابفروشیها بیشتر است تا مردم عادی آن دوره. ارتباط خاتون با مردم عادی، معطوف به کمکهای مالی یا دادن برنج و گندم میشود و جنس بازی جواهریان هم این وجه امروزیبودن خاتون را بیشتر کرده است. نحوه حرف زدن، فیزیک ظاهری و حتی قدم زدن جواهریان در این سریال بیشتر شبیه به یک زن امروزی و شهری است و مشخص نیست که آیا نویسنده و کارگردان، آگاهانه خواسته شمایل یک زن امروزی را در دل تاریخ به تصویر بکشد یا آن را میتوان بهعنوان یک نقطهضعف قلمداد کرد. قرار است خاتون بهعنوان نماد یک نسل در گذشته و حتی امروز معرفی و ارائه شود، زنی که در قسمت اول و در صحنه کتکخوردن سرباز (گماشته) بهدلیل گوش کردن به حرف خاتون و سرپیچی از دستور شیرزاد مشخص میشود بهعنوان یک «مظلوم» و نه «معصوم» میخواهد نمایش داده شود. در این صحنه مخاطب هم قرار است عذاب وجدان احتمالی خاتون را از بازی جواهریان برداشت کند و بعدش سراغ گرفتن او پس از کتکخوردن سرباز را و همه کاسهکوزهها سر شیرزاد خالی شود. هرچند حدود 10قسمت تا پایان سریال مانده اما ظاهرا پاکروان در طراحی شخصیت خاتون بیش از آنکه حواسش به تاریخ باشد میخواسته شخصیتی را بسازد که بتواند مشکلات امروز زنان را بیان کند و لهجه تهرانی و دیالوگهای دهان پرکن را هم متناسب با این شخصیت نوشته است. با اینکه داستانهای خاتون در حدود 80سال پیش میگذرد اما کمتر وجوه تاریخی و سنتی در شخصیت خاتون دیده میشود. او از همه اطرافیانش بیشتر میفهمد و وجوه مادرانگی و همسریاش هم ختم میشود به قصهخواندن و آموزش زبان فرانسه برای پسرش و شوخیهای دمدستی و مرتبکردن لباس شیرزاد. ظاهرا خاتون همیشه و بهخاطر شرایط خانواده و جامعه مردسالار مجبور است دروغ بگوید و پنهانکاری کند و اتفاقا در این فقرهها هم حق با اوست. فارغ از جذابیتهای این سریال اما سوال اصلی این است که «خاتون» قرار است بهلحاظ کارکردی فراتر از متن اثر چه باشد؟ آیا برای آنها که بهدنبال کلیشههای الگوبرداری از یک زن قوی هستند، توانایی این را دارد که الگویی مناسب برای دختران و زنان امروز باشد؟ اصلا خاتون برای الگوشدن ساختهشده یا صرفا قرار است یک راوی ساده باشد؟ برای الگوشدن و فارغ از آنچه در قسمتهای بعدی اتفاق میافتد، خاتون قرار است دست به کارهای عجیب و قهرمانانه بزند یا در همین شمایل یک زن روشنفکر میماند؟ چیزی که مسلم است اینکه کارگردان میخواسته خاتون را بهعنوان یک قهرمان امروزی معرفی کند و بهخاطر همین قید وفاداری به برخی جلوهها و ظواهر تاریخی را زده است.
ریتم کند یا تفکر اقتصادی؟
گفتیم که تاکنون 6 قسمت از این سریال پخش شده است. اگر وقت داشتید و خواستید یکبار دیگر این قسمتها را نگاه کنید به این نکته دقت کنید که آیا این 6 قسمت در 3 یا 4 قسمت قابل پخش نبود؟ صحنههای خنثی، توضیحات تکراری، اضافی و گاه ملالآور در این 6 قسمت کم نبودند. ریتم کُند در بعضی سکانسها بهشدت حوصله مخاطب را سر میبرد و در تداوم داستان و شناسایی شخصیتها و مکانها هم نقش خاصی ندارد. از فیلمنامه اولیه و احتمالا کامل نه خبری داریم و نه اطلاعاتی. اما آنچه تاکنون مشاهده شده است را میتوانستیم کوتاهتر و سریعتر تماشا کنیم. گفته میشود که از نیمه سریال، ریتم تندتری را شاهد خواهیم بود، اما فارغ از خاتون و چیزی که ثابت شده این است که مخاطب نهایتا تا 5 قسمت به سازندگان فرصت میدهند و در شرایطی که باید هزینهای را هم بپردازد، این حساسیت بیشتر هم میشود. در کنار نقدی که به ریتم کند خاتون کردیم، اما نمیشود از کنار موسیقی فوقالعاده این سریال بهراحتی گذشت. کیهان کلهر در این اثر همانند آثار قبلیاش درخشیده و مظلومیت وطن و ایرانی را بهواسطه موسیقیاش به بهترین شکل منتقل کرده است.
روی دیگر سکه «گاندو»
یکی از نقدهای جدی که به فصل دوم «گاندو» میشد، دیالوگهای شعاریاش بود. دیالوگهایی که از دل بیانیههای سیاسی آمده بودند. حالا و در خاتون هم شاهد حضور چنین دیالوگهایی هستیم. دیالوگهای شعاری و دارای تاریخ مصرف مشخص که از دهان بازیگر و دل سریال هم بزرگتر هستند. عجیب اینکه این دیالوگها اجرای بدی هم دارند. به این نمونهها توجه کنید. در بخشی از سریال این دیالوگ درباره حضور روسها در ایران گفته میشود: «دوست ندارم بچههام روسی حرف بزنند!» که اشاره به جمله معروفی است درمورد حمله صدام به ایران و مقاومت مردم در دوران جنگ. یا در قسمت دوم سریال، وقتی رئیس شیرزاد (پژمان بازغی) زمانی که شیرزاد خواهان لغو ماموریتش به تهران بود، از او میپرسد که: «نگران زمینت هستی؟» و شیرزاد جواب میدهد: «نه نگران سرزمینم هستم.» دیالوگ دیگری که در فضای مجازی هم وایرال شد، مربوط به صحبتهای پروین (ستاره پسیانی) با خاتون است و این جملات رد و بدل میشود: «شما چی میگین؟ دیکتاتوری یا اشغال؟ - نه دیکتاتوری نه اشغال، آزادی. چیزی که الان شده رویا.» این نوع دیالوگنویسی با هر هدفی، نهایتا میتواند آن و لحظه مخاطب را درگیر کند و ختم به یک استوری یا پست اینستاگرامی شود. دیالوگهایی درباره وطن و آزادی و تجاوز و مقاومت، در دل خودشان آمادگی تبدیل به شعار را دارند، چه برسد به اینکه به آن شاخ و برگ هم بدهند. این جنس از دیالوگهای خاتون را میتوان روی دیگر سکه «گاندو» نامید، جایی که خبر از ظرافت و اعتماد به هوش مخاطب نیست و انگار قسم خوردهاند که باید لقمه را داخل دهان مخاطب بگذارند.
3 کاراکتر جذاب و واقعی
خاتون در کنار تخیل نویسنده و کارگردانش اشارات واقعی به برخی از شخصیتها و ماجراها دارد و برخی از اینها را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است. «جهانگیر روزبه» یکی از آن شخصیتهاست؛ مردی زیرک و فرصتطلب که گمان میکند دنیا را انگلیسیها میچرخانند. جهانگیر روزبه، داییجون انگلیسی خاتون است و نقشش را مهران مدیری برعهده دارد. این برای اولینبار است که مدیری نقش تاریخی بازی میکند. در قسمتهای ابتدایی شاهد حضور شخصیت «فهیمه اکبر» بودیم. یک شخصیت حقیقی با نقشآفرینی غزل شاکری که با وجود کوتاهیاش اما دیده شد. فهیمه اکبر، خواننده و نویسندهای مبارز در عصر خودش بود که در بسیاری از انجمنها و سازمانهای خیریه و مجامع زنان فعالیت داشت. او همچنین مسئول کمیسیون هنری جمعیت راه نو بود. شخصیت دیگر«باربارا کُوالسکا» است که نقشش را آیدا ماهیانی بازی میکند. در سال ۱۳۲۱ تعداد بسیاری از زنان، دختران، کودکان و مردان مسن و بیمار لهستانی از اردوگاههای سیبری بنا به توافقی به ایران درحال اشغال متفقین منتقل شده بودند که باربارا کوالسکا یکی از این زنان بوده است که در یکی دو قسمت آخر احتمالا او را دیده باشید.
در اهمیت تفاوت روایت
در دنیایی زندگی میکنیم که میگویند اهمیت روایتها از واقعیتها بیشتر است. حالا و در این رقابت جذاب، فرم و لحن این روایتها بیش از هر عنصر دیگری مهم هستند. اینکه کدام روایت را در فضای ذهن مردم و جامعه ثبت کنیم، هدف اصلی است. حالا دیگر روایتها میگویند که در جنگ جهانی اول و دوم چه گذشته است. این روایتها هستند که ماجرای مصدق و کاشانی را بیان میکنند و حالا این روایت است که میگوید در شهریور 1320 در ایران چه رخ داده و اصلا این امکان وجود دارد که تعریف کردن یک روایت جذاب کار را به جایی برساند که روایتها از واقعیتها پیشی بگیرند. اگر داود میرباقری در سریال «امام علی»، سهم یک خطی قطام از تاریخ را، بدون تحریف، تبدیل به یک کاراکتر جذاب و ماندنی میکند اما آثاری مانند «مدار صفر درجه»، «شهرزاد» و «خاتون» تعریف و روایت خودشان از وقایع معاصر را در ذهنها جا میاندازند. حسن فتحی با ساختن «شهرزاد» نمیخواهد بگوید که صرفا یک قصه عاشقانه در دل تاریخ را تعریف کردهام. او فراتر میرود و میخواهد بگوید که واقعیت تاریخی اصلا همین چیزی است که من میگویم و تجویز و داروهایی که برای مسائل و دردهای امروز جامعه میدهم را از دل همین روایت تاریخی سریال شهرزاد پیدا کنید.
پاکروان هم در «خاتون» همین ایده را اجرا کرده است. او روایت خودش از ماجرای متفقین را به تصویر کشیده است. روایتی که مثلا سهم روسهایش بیشتر از انگلیسهاست و مردهای «خوب» و «روشنفکر» کمتری را به تصویر بکشد. پاکروان نمیخواهد تاریخ را تحریف کند، اما دوربین سریالش را جایی گذاشته که مخاطب آنچه او میخواهد را ببیند. روایت او است که زن امروز را همراه و همدل با خاتون هشتاد سال گذشته میکند و به او در اکثر مواقع حق میدهد. همین تفاوت روایت است که در ماجرای اختلاف «فخرالنسا» (شبنم مقدمی) با هوویش «رعنا» (بهناز جعفری) همسر این دو نفر که پدر شیرزاد است، مقصر و گناهکار جلوه داده میشود. روایتهای تاریخی در این سریالها از همین جنس است. مخاطب برای پی بردن به بخش عمده و کاملی از اطلاعات باید هم «خاتون» شبکه نمایش خانگی را ببیند و هم «مدار صفر درجه» شبکه اول تلویزیون را. وجود دو عنصر عشق و سیاست همیشه برای داستان گفتن و همچنین مخاطب جذاب بوده است. معمولا هم سهم عشق در این میان بیشتر بوده است. در خاتون اما کمی اوضاع فرق میکند. سیاست و عشق (اینجا به معنای روابط خانوادگی) دوشادوش هم و به یک اندازه حضور دارند. حتی گاهی زور سیاست میچربد. آثار قبلی پاکروان نشانههایی از اعتراض به جامعه مردسالار را داشته و حالا در خاتون بهانه مردها برای این سالاری، سیاست شده است. جبری که سیاست بهوجود میآورد و تمام بلاها را او نازل میکند. تایید فرضیهای که میگوید سیاست مردانه است و انگار خاتون فراتر از سیاست به انسانیت و وطن میاندیشد و برایش مبارزه میکند.