نخستین سالگرد عادی‌سازی روابط میان امارات متحده‌‌عربی و رژیم‌صهیونیستی
شکست معامله قرن، پیش از آنکه دستاورد قابل‌توجهی داشته باشد، می‌توانست ترامپ را به یک فرد ناموفق در مساله فلسطین تبدیل کند. از این رو ترامپ با فوریت زیادی به‌دنبال یک دستاورد قابل‌توجه در این فضا بود که بتواند از آن در ماراتن نفسگیر انتخابات 2020 نیز استفاده کند. باقی‌ماندن ترامپ در قدرت، فقط برای او مهم نبود، بلکه کشورهایی که همه تخم‌مرغ‌هایشان را در سبد ترامپ چیده بودند نیز به‌شدت دنبال این پیروزی بودند.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۲۴ - ۰۰:۱۱
  • 00
نخستین سالگرد عادی‌سازی روابط میان امارات متحده‌‌عربی و رژیم‌صهیونیستی
یک سالگی خیانت به فلسطین
یک سالگی خیانت به فلسطین

وحید اخوت و امیرحسین صالحی، گروه بین‌الملل: سال گذشته در چنین روزی وزرای خارجه امارات و بحرین در واشنگتن به همراه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر سابق رژیم‌صهیونیستی توافقنامه عادی‌سازی روابط با تل‌آویو را امضا کردند؛ این‌گونه 15 سپتامبر نیز به یکی دیگر از نقاط تاریک در تاریخ اعراب بدل شد.

این عادی‌سازی به‌نوعی جایگزین طرح شکست‌خورده «معامله قرن» و اقدامی سریع برای ایجاد یک دستاورد در سیاست‌خارجی برای ترامپ بود تا بتواند در انتخابات به پیروزی برسد. با این حال اکنون ترامپ به‌دلیل شکست در انتخابات با به آشوب کشیدن کشور در جریان حمله به کنگره در 6 ژوئن 2020 از کاخ‌سفید خارج شده و نتانیاهو نیز پس از 12 سال ریاست دولت از کار برکنار شده است. خداحافظی ترامپ و نتانیاهو از قدرت البته می‌تواند برای امارات و بحرین تا حدی ایجاد زحمت کند، زیرا اقدام‌شان در امضای توافقنامه عادی‌سازی روابط با تل‌آویو به‌طرز آشکار و جسورانه‌ای تلاشی برای دوپینگ ستاد انتخاباتی رقیب جو بایدن، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا بود. گذشته از چنین مباحثی این توافقنامه دارای ابعاد چندگانه‌ای است که گذشت یک‌سال از تاریخ انعقاد آن می‌تواند داده‌ها و اطلاعات مناسبی برای بررسی ابعاد این توافق در اختیار قرار دهد. به همین دلیل در این گزارش به بررسی تحولات صورت‌‌گرفته پس از امضای توافقنامه عادی‌سازی روابط میان امارات و رژیم‌صهیونیستی پرداخته‌ایم.

مقدمه‌چینی و آماده‌سازی

اگر از کنار سال‌ها روابط پنهانی امنیتی و اطلاعاتی کشورهای حاشیه‌ خلیج‌فارس و به‌طور خاص امارات با رژیم‌صهیونیستی بگذریم و دیدارهای پنهانی میان دو طرف را نادیده بگیریم، روابط علنی امارات و رژیم‌صهیونیستی پیش از عادی‌سازی نیز در جریان بود. امارات سعی می‌کرد با انجام فعالیت‌هایی ساختارشکنانه، نبض سیاست عربی را بسنجد و از فعالیت‌های متهورانه‌ خود در تماس با رژیم‌صهیونیستی، بازخورد بگیرد.

از زمان صدور قانون اتحادی شماره 15 در سال 1972 درمورد تحریم رژیم‌صهیونیستی توسط زایدبن‌سلطان، بنیانگذار امارات متحده‌ عربی، هرگونه رابطه‌ای با این رژیم خلاف قانون محسوب می‌شد. قانونی که سختگیرانه، هرگونه رابطه‌ای را با این رژیم ممنوع می‌کرد، اما گویا دیگر اعتبار خود را از دست داده بود.

از سال 2018 امارات متحده‌ عربی برخی تعارفات را کنار گذاشت و به‌طور علنی نشانه‌هایی از میل خود به روابط عادی با رژیم‌صهیونیستی نشان داد. اگر بخواهیم یک نگاه خیلی سریع به این نشانه‌ها بیندازیم، فهرست زیر کارگشا خواهد بود:
پخش سرود ملی رژیم‌صهیونیستی برای اولین‌بار در جریان مسابقات قهرمانی جودو ابوظبی-28 اکتبر 2018.
استقبال رسمی از وزیر فرهنگ رژیم‌صهیونیستی توسط امارات و بازدید وی از مسجد شیخ زاید  -29 اکتبر 2018.
اولین سفر وزیر امور خارجه رژیم‌صهیونیستی به ابوظبی-30 ژوئن 2019.
اعلام شروع به ساخت اولین معبد یهودیان در امارات (بزرگ‌ترین معبد در منطقه) -22 سپتامبر 2019. (سال افتتاح 2022)
حضور مقامات دادگستری رژیم‌صهیونیستی در کنفرانس مبارزه با فساد ابوظبی-15 دسامبر 2019.
اختصاص غرفه‌‌ ویژه به رژیم‌صهیونیستی در نمایشگاه اکسپو 2020 دبی- 19 ژانویه 2020.
حضور سفیر امارات در کنفرانس اعلام معامله قرن در واشنگتن -28 ژانویه 2020.
حضور رئیس بورس الماس دبی در مراسم هفته‌ جهانی الماس در تل‌آویو-12 فوریه 2020.
حضور نمایندگان رژیم‌صهیونیستی در مسابقات دوچرخه‌سواری دبی – 23 فوریه 2020.
فرود اولین هواپیمای اماراتی حامل تجهیزات پزشکی برای کمک به فلسطینیان، بدون هماهنگی با ایشان - 19 می ‌2020 .
فرود دومین هواپیمای اماراتی در شرق تل‌آویو-9 ژوئن 2020.
گام‌هایی که با برخورد تند سیاستمداران عرب مواجه نشد و تنها بخشی از مردم را خشمگین می‌کرد. در این میان باید توجه داشت بسیاری از حاکمان عرب به زعم خود برای رهایی از مخمصه‌هایی که در آنها گیر کرده‌اند، گزینه عادی‌سازی را در ذهن مرور کرده‌اند.

  گام‌های نهایی پیش از تطبیع

اماراتی‌ها البته مخاطب خود را منتظر نگذاشتند و خیلی زود به‌طور رسمی اعلام کردند در تلاش برای عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی هستند. 12 ژوئن سال 2020 میلادی، انور قرقاش، وزیر مشاور وقت در امور خارجه، علاوه‌برتایید تلاش‌ها برای عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی، خواستار همکاری بیشتر با این رژیم شد. وی گفت: «همکاری با رژیم‌صهیونیستی نتایج بهتری خواهد داشت.» انور قرقاش تاکید داشت: «امارات خواهان ایجاد کانال‌های ارتباطی با رژیم‌صهیونیستی است، هرچند در برخی مسائل میان دو طرف هنوز اختلافات سیاسی وجود دارد.» این مقام اماراتی مدعی بود: «ما به‌دنبال منطقه‌ای با ثبات بیشتر و حل و فصل مسائل با رژیم‌صهیونیستی از طریق مذاکره هستیم.

اما رویداد مهم دیگری که در شرف قرارداد عادی‌سازی اتفاق افتاد، چاپ‌شدن یادداشت یوسف العتیبه، سفیر امارات در آمریکا و از چهره‌های بسیار موثر در تکوین سیاست خارجی امارات، در روزنامه‌ صهیونیستی یدیعوت آحارانوت به زبان عبری بود. سفیر امارات در آمریکا در مقاله‌ جنجالی خود نوشته بود: «مساله‌ الحاق با گفت‌وگوها بر سر عادی‌سازی روابط دو کشور در تعارض است.» العتیبه سپس اضافه کرد: «امارات و برخی دولت‌های دیگر خلیجی اسرائیل را یک فرصت می‌دانند و نه یک تهدید!» این سفیر اماراتی همچنین تاکید داشت کشورش سال‌ها پشتیبان ثابت صلح در خاورمیانه بوده و مواضع مشترکی با رژیم‌صهیونیستی دارد. مقاله‌ای که با حمایت و مشورت حاییم صابان، میلیاردر صهیونیست آمریکایی و موسس مرکز خاورمیانه‌ای سابان وابسته به پژوهشکده بروکینگز منتشر شد.

البته این مقاله بی‌پاسخ نماند. ایتسک شمولی، وزیر کار و رفاه اجتماعی وقت رژیم‌صهیونیستی، در یادداشتی که در یک روزنامه‌ مراکشی به دو زبان عربی و فرانسوی چاپ شد، به اهمیت و ضرورت ایجاد روابط میان رژیم‌صهیونیستی و کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس پرداخت.

دیود هرست، تحلیلگر سرشناس انگلیسی در واکنش به این تحولات در تحلیلی به نام «مأموریت غیرممکن بن‌زاید» نوشت: ماموریت کلیدی محمد بن‌زاید در دو پاراگراف مهم از نامه‌ای که عتیبه نوشته، منعکس شده است، عتیبه نوشته با بهره‌مندی از دو نیروی نظامی توانمند منطقه‌ای و با بهره‌مندی از رابطه عمیق و طولانی میان ایالات‌متحده، امارات و رژیم‌صهیونیستی، آنها می‌توانند همکاری‌های امنیتی نزدیک‌تر و موثرتری درمورد نگرانی‌های مشترک درباره تروریسم و پیکارجویی ایجاد کنند. به‌عنوان دو اقتصاد پیشرفته و متنوع در منطقه، گسترش روابط تجاری و اقتصادی می‌تواند رشد و ثبات در خاورمیانه را تسریع کند.»

دیوید هرست اینگونه تحلیل خود را جمع‌بندی می‌کند که محمد بن‌زاید می‌خواهد امارات متحده‌ عربی را به رژیم‌صهیونیستی دومی تبدیل کند که در اتحاد با رژیم‌صهیونیستی اصلی، با مخاطرات خود روبه‌رو شوند، هرچند این ماموریت بن‌زاید، ماموریتی غیرممکن است و هرچه زودتر متحدان عرب وی این موضوع را درک کنند، زودتر می‌توانند مانع از دهه دوم جنگ‌های منطقه‌ای شوند.

  توافق

دونالد ترامپ در روز پنجشنبه 13 آگوست 2020، درحالی که کوشنر داماد و مشاور خود را در سمت راست خود داشت، خطاب به دوربین‌های تلویزیونی از عادی‌سازی روابط میان رژیم‌صهیونیستی و امارات خبر داد.
سرانجام امارات در 15 سپتامبر 2020، درکنار بحرین، بر سر میز توافقنامه‌ موسوم به ابراهیم نشست. جالب آنجا بود که در متن این توافقنامه، برخلاف بیانیه ابتدایی، هیچ اشاره‌ای به تعلیق برنامه الحاق توسط رژیم‌صهیونیستی نشد و این درحالی است که امارات از آن به‌عنوان منفعت اصلی این توافق یاد می­کرد.

رئیس موساد چند روز پس از اعلام برقراری روابط میان امارات و رژیم‌صهیونیستی با هدف انجام مذاکرات و همکاری‌های امنیتی، بررسی تحولات منطقه و موضوعات موردعلاقه طرفین وارد امارات شد و با طحنون بن‌زاید، مشاور امنیت ملی امارات، دیدار کرد. سفر رئیس موساد اولین سفر رسمی یک مقام صهیونیست به امارات بود.

کنث پولاک، تحلیلگر کهنه‌کار آمریکایی، در همان روزهای ابتدایی به این رویداد واکنش نشان داد و در تحلیلی که به نام «عادی‌سازی روابط امارات و رژیم‌صهیونیستی به معنای خروج آمریکا از منطقه است» در نشنال‌اینترست منتشر کرد، نوشت: اما علت عمیق‌تر این تغییر، گسستن آمریکا از خاورمیانه است. شروع این روند در زمان اوباما آغاز شد و متحدان آمریکا در خاورمیانه از این روند متنفر بودند و امید داشتند این پروژه یک انحراف مقطعی باشد. آنها انتظار داشتند با کنار رفتن اوباما از کاخ سفید، رئیس‌جمهور بعدی به رویکرد سنتی آمریکا در منطقه بازگردد. [اما امیدهایشان واهی بود و الان] متحدان آمریکا در خاورمیانه از دولت ترامپ که روند گسستن آمریکا از خاورمیانه را عمیقا ناخوشایند، غیرقابل پیش‌بینی و حتی خطرناک گسترش داده است، بسیار ناامید شده‌اند.

...امارات و رژیم‌صهیونیستی در پی تعمیق روابط هستند تا از نزدیک به هم بپیوندند تا بتوانند با ایران و در مرحله دوم با گروه‌های مختلف اسلامی افراطی، مقابله کنند.

 ایران چه موضعی گرفت؟

مقام‌معظم‌رهبری در 11 شهریور 1399 در دیداری که با روسا و مدیران آموزش و پرورش داشتند، ضمن خیانت خواندن اقدام امارات متحده‌ عربی، فرمودند: «متاسفانه دولت امارات متحده‌ عربی... هم به دنیای اسلام خیانت کرد، هم به دنیای عرب خیانت کرد، هم به کشورهای منطقه خیانت کرد، هم به مساله‌ مهم فلسطین خیانت کرد. این کاری که اماراتی‌ها کردند، یک لکه‌ ننگی است؛ البته این از بین خواهد رفت، یعنی این حالت دیری نخواهد پایید ان‌شاءالله، لکن این لکه‌ ننگ بر پیشانی کسانی که این اقدام را امروز انجام دادند خواهد ماند. اینها خیانت کردند، کار بسیار بدی کردند، پای صهیونیست‌ها را در منطقه باز کردند.»

حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت ایران هم در واکنش به توافقنامه صلح میان امارات و رژیم‌صهیونیستی گفت: «امارات دچار اشتباه بزرگی شده و به مردم فلسطین خیانت کرده است.» وی به اماراتی‌ها هشدار داد اجازه ندهید رژیم‌صهیونیستی در منطقه جایی داشته باشد.

بلومبرگ نیز به نقل از سرلشکر باقری نوشت: «قطعا نگاه ایران به امارات پس از برقراری روابط دیپلماتیک، تغییر خواهد کرد و نیروهای مسلح نیز با محاسبات متفاوتی به امارات نگاه خواهند کرد.» وی افزود: «اگر کوچک‌ترین تهدیدی برای امنیت ملی ایران اتفاق بیفتد، قطعا امارات را مسئول می‌­دانیم.»

ظریف وزیر امور خارجه نیز این توافقنامه را خیانت دردناک به اعراب و سایر کشور‌های منطقه خواند.

وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران هم با صدور بیانیه‌ای ضمن محکومیت شدید برقراری روابط دیپلماتیک میان امارات عربی متحده و رژیم‌صهیونیستی، این اقدام را یک حماقت راهبردی از سوی ابوظبی و تل‌آویو دانست که بدون‌تردید حاصل آن تقویت محور مقاومت در منطقه خواهد بود.

کمااینکه حسین امیرعبداللهیان، دستیار وقت رئیس مجلس در امور بین‌الملل و وزیر فعلی خارجه‌ ایران نیز گفت: «‏رویکرد امارات ‬برای عادی‌سازی روابط با رژیم جعلی و جنایتکار رژیم‌صهیونیستی‬، نه‌تنها به نفع صلح و امنیت نیست بلکه در خدمت به تداوم جنایات صهیونیست‌هاست. رفتار ابوظبی هیچ توجیهی ندارد و پشت کردن آشکار به آرمان فلسطین و قدس است. با این خطای راهبردی، امارات در آتش صهیونیسم گرفتار می‌شود.»

  فرصت‌ها و چالش‌های تطبیع

پس از اعلام عادی‌شدن روابط امارات و رژیم‌صهیونیستی، توافقات سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی میان دو طرف به طرز چشمگیر و غیرقابل‌باوری افزایش داشت. برخلاف دو تجربه‌ گذشته از عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با رژیم‌صهیونیستی، یعنی مصر و اردن که هر دو در پی شکست در جنگ با رژیم‌صهیونیستی مجبور به عادی‌سازی شدند، این اولین روندی بود که یک کشور عربی به اختیار خود وارد آن می‌شود و از این‌رو مختصات متفاوتی با موارد قبلی داشت. به تناسب همین نکته، شرایطی نیز که پس از عادی‌سازی به وجود آمد، با نمونه‌های پیشین فاصله‌ زیادی داشت.

فرصت‌ها و چالش‌هایی که در سال گذشته در جریان عادی‌سازی روابط شکل گرفت را می‌توان در سه قسمت بررسی کرد. قسمت اول مربوط به روابط متنوعی است که میان طرفین برقرار شد. قسمت دوم سرنوشت امتیازات سیاسی و نظامی برجسته‌ای است که امارات متحده‌ عربی در زمان انعقاد توافق اعلام کرد به دست آورده است. یعنی خرید جنگنده اف-35 و الغای طرح الحاق. قسمت سوم نیز مربوط به جنگ غزه است که مهم‌ترین چالشی است که در این یک سال ایجاد شد.

 همکاری‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی

حجم همکار‌ی‌های گزارش شده پس از اعلام عادی‌سازی اعجاب‌انگیز بود. البته نمی‌توان تمام موارد اعلامی را لزوما منتهی به یک خروجی مشخص دانست و باید گفت بسیاری از آنها برای بازارگرمی در رسانه‌ها تبلیغ می‌شدند، اما با این حال این میزان از همکاری‌های گسترده، با عمر کوتاه روابط علنی، در نوع خود قابل‌توجه بود. در ادامه به تیتر برخی همکاری‌های اعلام شده می‌پردازیم؛ البته بسیاری از این موارد هنوز درحال بررسی است یا حتی از دستور کار خارج شده است: «همکاری‌های هوایی در برقراری پروازهای مستقیم و در اختیار قرار دادن حریم هوایی برای پروازهای عبوری و دایر شدن تورهای گردشگری ازجمله ورود بیش از 67هزار گردشگر صهیونیست در اولین ماه بازگشایی دبی پس از محدودیت‌های کرونایی.»، «دایر شدن نمایندگی موقت سیاسی در کشور مقابل در مرحله‌ اول، سپس برقراری سفارت و اعزام سفیر در مرحله‌ دوم»، «تاسیس صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک و اختصاص مبالغ هنگفت برای سرمایه‌گذاری در کشور مقابل ازجمله تاسیس صندوق 10میلیارد دلاری امارات برای سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف رژیم‌صهیونیستی، ازجمله انرژی، تولید، آب، فضا، مراقبت‌های بهداشتی و فناوری کشاورزی.»، «همکاری‌های نفتی ازجمله همکاری در توسعه خط لوله نفت ایلات – اشکلون.»، «همکاری‌های گازی ازجمله همکاری در توسعه میدان گازی تامار»، «همکاری‌های دریایی میان بندر جبل علی امارات و بنادر رژیم‌صهیونیستی و سرمایه‌گذاری در توسعه‌ بنادر»، «حضور ده‌ها هیات‌علمی، فناوری، بانکی، بازرگانی، تجاری و گردشگری برای ایجاد روابط متناسب و شروع همکاری‌ها.»

برخی همکاری‌ها هم بیشتر جنبه‌ نمادین داشت، مانند: «واردات شراب از سرزمین‌های اشغالی بعد از 1967 که دهن‌کجی تام و تمامی به هویت عربی و اسلامی مردم منطقه بود و همچنین قطع حمایت مالی امارات از سازمان آنروا که به آرزوی رژیم‌صهیونیستی در راستای منحل شدن این سازمان کمک می‌کند.

پیش‌بینی‌ها درمورد حجم روابط اقتصادی میان رژیم‌صهیونیستی و امارات البته متفاوت بود. الی کوهن، وزیر اطلاعات رژیم‌صهیونیستی گفت که انتظار دارد حجم تجارت بین این رژیم و امارات متحده عربی طی سه تا پنج سال آینده به میزان سالانه چهارمیلیارد دلار برسد. (لازم به ذکر است وی بین سال‌های 2017 تا 2020 وزیر اقتصاد و صنعت رژیم‌صهیونیستی بوده است)

باروخ ادیب که رئیس موسسه صادرات رژیم‌صهیونیستی است هم پیش‌بینی کرد تجارت میان امارات و رژیم‌صهیونیستی در پنج سال آینده به 10 ملیارد دلار برسد.

گمانه‌زنی‌هایی که تا حد زیادی به واقعیت نپیوست و گزارش‌های اقتصادی منتشرشده در سالگرد عادی‌سازی، عددی حدود 570 میلیون دلار را به‌عنوان حجم تجارت میان طرفین در سال اول اعلام کردند. امری که سبب شد گمانه‌زنی‌های واقع‌بینانه‌تری هم ارائه شود. براساس آمارها این حجم تا پایان سال 2021 نهایتا می­‌تواند به یک‌میلیارد دلار برسد و طی سه سال آینده بیش از سه‌میلیارد دلار نخواهد بود.

ناگفته پیداست این رقم در مقایسه با حجم تجارت خارجی 730 میلیارد دلاری امارات متحده‌ عربی و تولید ناخالص داخلی 420 میلیارد دلاری آن در سال 2019، ناچیز است و مهم به نظر نمی‌رسد.

البته اهمیت اصلی این حجم از روابط تجاری، پوششی است که این دست فعالیت‌های مدنی برای فعالیت‌های اطلاعاتی و نظامی ایجاد می‌کند که با اطمینان بالا می‌توان گفت مهم‌ترین بخش از روابط میان طرفین است. البته نباید انتظار داشت همکاری‌های نظامی امنیتی میان طرفین رسانه‌ای شود، اما به همین مقداری که در رسانه‌ها اعلام شده است، امارات به‌طور قابل‌توجهی از فناوری‌های پهپادی رژیم‌صهیونیستی برای ارتقای سطح امنیت خود استفاده کرده است. همکاری میان امارات با شرکت  Aerobotics  و Percepto برای محافظت از امنیت شهری و امنیت مکان‌های مهم ازجمله میادین نفتی، زیرساخت‌ها و مزارع خورشیدی ازجمله‌ این موارد است.کمااینکه اماراتی‌ها در همان هفته‌های ابتدایی عادی‌سازی به شرکت‌های صهیونیستی وعده دادند دستمزد کسانی که سابقه خدمت در واحد 8200 IFD داشته باشند، سالانه یک‌میلیون دلار خواهد بود. واحدی که غالب نوابغ تکنولوژی رژیم‌صهیونیستی را می‌توان آنجا پیدا کرد.

علی‌رغم دستاوردهای سیاسی و اقتصادی ذکرشده، برآورد نهادهای امنیتی رژیم‌صهیونیستی آن است که دستاورد توافقنامه‌های صورت‌گرفته کمتر از پیش‌بینی‌های اولیه بوده است. مراکز تحقیقاتی و راهبردی در تل‌آویو بر این باورند مقابله با جمهوری اسلامی ایران و توانمندی‌های هسته‌ای آن، عامل اصلی انعقاد توافق ابراهیم [از دید رژیم‌صهیونیستی] بوده است؛ اما این ‌انگیزه با پایان یافتن دوران ترامپ تضعیف شد.

  سرنوشت الغای طرح الحاق و خرید اف-35

دستاوردهایی که امارات متحده‌ عربی در ابتدای توافق برای خود اعلام کرد، دو شاخه داشت؛ از یک‌سو امارات می‌خواست «الغای طرح الحاق سرزمین‌های کرانه‌ی باختری به رژیم‌صهیونیستی» را دستاوردی در راستای منافع مردم فلسطین معرفی کند که به واسطه‌ توافق ابراهیم به دست آمده است و مدیون فعالیت دیپلماتیک آنهاست و از سوی دیگر «دستیابی به جنگنده‌ اف-35 و پهپادها و تسلیحات به روز» را در راستای منافع ملی و تامین امنیت خود به رخ بکشد. اما هر دو مورد در مدت کوتاهی به سرنوشت بد و نامعلومی گرفتار آمد.

در همان روزهای اولیه‌ توافق، رژیم‌صهیونیستی که به توافقات قطعی خود نیز چندان پایبند نیست، عقب‌نشینی از برنامه الحاق را صریحا انکار کرد. دفتر نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت، اعلام کرد: طرح الحاق بخشی از کرانه باختری از دستورکار دولت خارج نشده است و روزنامه یدیعوت آحارونت نیز نوشت که در این توافقنامه هیچ اشاره‌ای به تعلیق این طرح نشده است. بعدها کاشف به عمل آمد این موضوع تعهدی زبانی از طرف آمریکایی‌ها به امارات در جریان مذاکرات بوده است که تنها در بیانیه‌ ابتدایی به آن اشاره شد. تعهدی که نه دایر بر لغو طرح الحاق بلکه مشتمل بر توقف طرح تا سال 2024 بوده است. ناگفته نماند در حقیقت توقف طرح الحاق اراضی کرانه‌ باختری به رژیم‌صهیونیستی، بیش از هر عاملی، متأثر از اوضاع نابسامان دولت نتانیاهو در آن برهه و ناتوانی آن از قبول مخاطرات این طرح بود.

صهیونیست‌ها حتی در مساله فروش جنگنده‌ اف-35 به امارات نیز کارشکنی کردند. به‌طور مثال وزیر دفاع این رژیم سفری به واشنگتن انجام داد تا در آن روی موضوع احتمال فروش جنگنده‌های اف-35 به امارات با همتای آمریکایی خود بحث کند و از حفظ برتری کیفیت نظامی رژیم‌صهیونیستی اطمینان پیدا کند.هرچند مناقشات بر سر فروش اف-35 به امارات به این محدود نشد و در میان دو حزب آمریکا نیز بحث‌های زیادی در این موضوع در گرفت. مقامات دو حزب معتقد بودند ترامپ فقط به فکر استفاده از مزیت سیاسی این اقدام است و به تهدید‌های بالقوه‌ای که امنیت آمریکا را تهدید می­کند توجهی نمی­‌کند. نهایتا پس از روی کار آمدن بایدن معاملات فروش سلاح به امارات متحده‌ عربی برای بررسی بیشتر تعلیق شد.

جنگ غزه

اما مهم‌ترین چالشی که در یک‌سال گذشته بر سر راه توافق ابراهیم قرار گرفت، جنگ غزه بود؛ جنگی که با درگیری‌های قبلی، تفاوت‌های اساسی و مهمی داشت. برای اشاره همین بس که جرقه‌ این دور از درگیری‌ها نه در غزه، که در قدس و در محله‌ شیخ جراح زده شد و مردم غزه این بار در حمایت از مردم قدس دست به شلیک راکت زدند و این امر سبب به وجود آمدن انسجام کم‌سابقه‌ای در مساله‌ فلسطین، حداقل در سطح مردمی شد.

واکنش امارات متحده‌ عربی به جنگ غزه را می‌توان در دو لایه مورد بررسی قرار داد؛ لایه‌ اول، موضع‌گیری‌های رسمی مقامات مسئول و لایه‌ دوم، اظهارنظر افراد تاثیرگذار و مورد حمایت حکومت.

در لایه‌ اول که بیشتر در ابتدای درگیری‌ها و محدود بودن کشمکش‌ها به قدس و محله‌ شیخ جراح ابراز می‌شد، چیزی که بیش از همه به چشم می‌خورد ابراز نگرانی، محکومیت، دعوت طرفین به خویشتن‌داری و احترام به قواعد بین‌الملل بود.

محمد بن‌زاید با ابراز نگرانی از بروز تنش و خشونت در فلسطین، ضمن محکومیت انواع خشونت و نفرت، بر حفظ ارزش‌های انسانی تاکید کرد و خواستار پایان دادن به تمام حملات و اقدامات تنش‌زا شد. اما تندترین موضع را انور قرقاش، چهره‌ شناخته‌شده‌ سیاست خارجی امارات گرفت. او در توئیتر خود نوشت: امارات متحده عربی تا پایان در کنار فلسطین برای اتمام اشغال رژیم‌صهیونیستی خواهد ایستاد. وی بر راه‌حل مدنظر امارات مبنی بر ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیت المقدس شرقی تاکید کرد.

هنگامی که سطح درگیری‌ها افزایش یافت، عبدالله بن‌زاید، وزیر خارجه امارات متحده‌ عربی در موضعی جنجالی به همه قربانیان این جنگ تسلیت گفت و از دو طرف خواست ضمن اعمال آتش‌بس فوری و رعایت حداکثر خویشتنداری، گفت‌وگوهای سیاسی را آغاز کنند. القدس العربی در انتقاد به این واکنش نوشت: ابوظبی در این بیانیه، میان جلاد و مقتول فرقی قائل نشده است و هیچ حمایتی از آرمان فلسطین نکرده است.

ناگفته نماند مقامات رسمی اماراتی در پشت پرده سعی خود را برای فشار آوردن به طرف فلسطینی برای پایان دادن به درگیری‌ها انجام دادند.

اما لایه دوم را بی‌هیچ اغراق و تعارفی می‌توان هاسبارای عربی نام نهاد. هاسبارا نام نهادی غیررسمی است که دیپلماسی عمومی رژیم‌صهیونیستی را در جهان رهبری می‌کند و شبکه‌ رسانه‌ای و فضای مجازی گسترده‌ای دارد. آندریاس کریگ، تحلیلگر شناخته‌ شده‌ مسائل خاورمیانه با بیان تاریخچه‌ای از این نهاد و ساخت آن برای شکل‌دهی به افکار عمومی غرب در زمینه‌ مساله‌ فلسطین، می‌گوید که تا پیش از عادی‌سازی، تبلیغات صهیونیست‌ها در فضای عربی، آنچنان گیرا نبود و تا همین اواخر حساب‌های رسمی رژیم‌صهیونیستی در فضای مجازی ازجمله IsraelArabic و IsraelintheGulf چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت و آرمان فلسطین یگانه عنصر وحدت‌بخش در میان اعراب به حساب می‌­آمد. اما پس از عادی‌سازی در عین تعجب مشاهده می­شود اماراتی‌ها در پازل دیپلماسی عمومی رژیم‌صهیونیستی بازی می‌کنند و با کتمان واقعیت‌ها، همه‌ مسئولیت‌ها را متوجه فلسطینیان می‌دانند و در خدمت رژیم‌صهیونیستی هستند. او درنهایت با بیان اینکه در امارات متحده‌ عربی، اینگونه ابراز عقاید سیاسی تصادفی نیست و حتما با مجوز نهادهای بالادستی صورت گرفته است؛ مدعی شد امارات به بهانه مدارا به دنبال سیاست‌زدایی از دین است تا به این وسیله دین را به ابزاری برای امنیت و کنترل جامعه تبدیل کند. اگر بخواهیم به مصادیق بپردازیم، به‌طور مثال وسیم یوسف، مبلغ مذهبی اماراتی نزدیک به دولت ابوظبی، در آن ایام توییت‌های زیادی در نکوهش حماس و مقاومت اسلامی غزه منتشر کرد و حتی آنها را مسئول کشته شدن فلسطینیانی دانست که در بمباران‌های رژیم کشته می‌شوند. ضاحی خلفان هم که از چهره‌‌های مورد توجه اماراتی در توئیتر است، از اعراب خواست که حماس را از بین ببرندو همراه با وسیم یوسف به رهبران حماس تاخت.

البته حساب این افراد از شهروندان اماراتی جداست؛ هرچند جامعه‌ اماراتی، کم‌حساسیت‌ترین جامعه‌ عربی نسبت به مسائل سیاسی جهان اسلام و علی‌الخصوص مساله‌ فلسطین است.

  تحلیل

چرا تطبیع انجام شد؟

برای آنکه به این سوال مهم پاسخ دهیم باید بتوانیم از لایه ظاهری دلایلی که برای عادی‌سازی ابراز شده است، عبور کنیم و با تحلیل منافع و ‌انگیزه‌های اطراف درگیر در روند عادی‌سازی، به یک تحلیل چندبعدی، جامع و واقع‌نگر در این زمینه برسیم.

در لایه ظاهری پرتکرارترین دلیل برای عادی‌سازی «تهدید ایران» بود. آمریکایی‌ها از این مساله برای تبیین چرایی این توافقنامه بهره بردند. پمپئو عادی‌سازی روابط رژیم‌صهیونیستی و امارات را موجب تشکیل اتحاد علیه ایران دانست و گفت: «عادی‌سازی می‌تواند ایجاد یک اتحاد علیه ایران برای «محافظت از خاورمیانه» را امکان‌پذیر کند.» او با تایید اینکه هم امارات و هم رژیم‌صهیونیستی ایران را «یک خطر بزرگ» می‌دانند، افزود: «آنها به توافق رسیده‌اند رابطه‌ای ایجاد کنند که از طریق آن اتحادی ایجاد شود تا اطمینان حاصل شود که خطر به سرزمین‌های آمریکا نرسد یا به کسی در خاورمیانه آسیب نرساند.»

اما مهم‌ترین اظهارنظر آمریکایی‌‌ها در این زمینه را می‌توان در کلمات دنیس راس جست‌وجو کرد. دنیس راس بدون شک مهم‌ترین سیاست‌ساز آمریکا یا حتی جهان درزمینه‌ مسائل فلسطین اشغالی است. او از دولت کارتر تابه‌حال در رده‌های ارشد دستگاه سیاست خارجی مشغول به کار بوده و درتمام دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه سیاست‌ورزی کرده است. دنیس راس از بنیانگذاران آیپک، بزرگ‌ترین لابی صهیونیست‌ها در آمریکاست و کتاب‌های مهمی در مورد مسائل فلسطین اشغالی نوشته است. او در تحلیلی که در تارنمای موسسه واشنگتن منتشر کرده، نوشته است:

«مساله فلسطین از اولویت اکثر کشورهای عربی افتاده است. دل‌مشغولی آنها دیگر مساله فلسطین نیست، بلکه تهدیدهای ایران و اخوان‌المسلمین است و آنها اسرائیل را سنگری علیه هر دو می‌دانند. آنها سود حاصل از همکاری با این رژیم‌ در زمینه امنیت را می‌بینند، اما ارزش این همکاری را تنها محدود به عرصه امنیتی نمی‌کنند.»

ادبیاتی که در کلمات مقامات اماراتی‌ نیز به‌وضوح دیده می‌شد و بسیاری از تحلیلگران، این توافق را اتفاقی قلمداد کردند که در روند تنش‌زایی ایران در خلیج‌فارس (در سال‌های 2019 و 2020) و وارد کردن فشار بر امارات و عربستان، برای این کشور ناگزیر شده است. هرچند انور قرقاش در توئیتی سعی کرد که این توافق را متوجه ایران نداند و به‌طور ضمنی نسبت به موضع‌گیری مقامات ایرانی در مخالفت با این توافق واکنش نشان دهد. او نوشت: «پیمان صلح امارات و اسرائیل یک تصمیم مستقل است که جهت‌گیری به سمت ایران ندارد. این نکته را گفته‌ام و باز تکرار می‌کنم. ما دخالت در تصمیمات خود را نمی‌پذیریم، درست همان‌طور که تهدیدها و وعید‌ها را رد می‌کنیم، چه از سر قلدری باشد و چه از سر اضطراب... .»

علاوه‌بر مقامات آمریکا و امارات، صهیونیست‌ها نیز بر این نکته تاکید داشتند. یکی از مقامات امنیتی رژیم‌صهیونیستی این توافق را بخشی از استراتژی اتحاد منطقه‌ای و ایجاد جبهه مشترک علیه ایران دانست.

در ادامه توضیح خواهیم داد که تبیین چرایی این توافق براساس «تهدید ایران» یک دیدگاه ناقص و غلط‌انداز است. اساسا این توافقنامه برای طرف‌های مختلف درگیر در آن، یعنی امارات و رژیم‌صهیونیستی و آمریکا، معنای متفاوتی دارد و نمی‌توان تنها از یک دیدگاه به آن نگریست. برقراری این توافق در ماتریس‌ انگیزه‌ها، منافع و اهداف هر یک از این سه حکومت، در جایگاه متفاوتی نسبت به دیگری قرار می‌گیرد. البته رمزگشایی از این مساله در همه اطراف پیچیدگی یکسانی ندارد. به نظر می‌رسد انگیزه‌های آمریکا و رژیم‌صهیونیستی نسبتا واضح و انگیزه‌ امارات از همه گنگ‌تر است.

  اهمیت عادی‌سازی از دید امارات

جعبه سیاه تصمیم‌های سرنوشت‌ساز امارات متحده عربی در دهه اخیر، عادی‌سازی این کشور با رژیم‌صهیونیستی است. هرچند تحلیل‌های متنوع و مختلفی از این حرکت امارات متحده عربی تابه‌حال ارائه‌شده است، اما هیچ‌یک از آنها به‌تنهایی نمی‌توانند برای یک ناظر آگاه، قانع‌کننده باشند.

باید در نظر داشت که سابقه روابط پشت پرده و نیمه‌رسمی، یا صرفا اقتصادی میان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و رژیم‌صهیونیستی طولانی است و در این زمینه امارات نیز کشور پیشرو قلمداد نمی‌شود، اما برقراری روابط رسمی و علنی با رژیم‌صهیونیستی همراه با برقراری روابط بسیار گسترده و راهبردی امنیتی، سیاسی و اقتصادی در مدت بسیار کوتاه قطعا بی‌سابقه و سوال برانگیز است.

تحلیل‌های مختلفی از این پدیده تابه‌حال ارائه‌شده است که همه آنها در میزان قانع‌کنندگی یکسان نیستند، اما شاید هیچ‌یک به‌تنهایی نتوانند قانع‌کننده باشند:

دستیابی به امتیازات نظامی، سیاسی و اقتصادی از آمریکا نظیر خرید جنگنده اف-35: این تحلیل جزء اولین تحلیل‌هایی بود که ارائه شد. در این تحلیل امارات برای به دست آوردن امتیازاتی از آمریکا، حاضر به همکاری با سیاست‌های حمایتی آمریکا از رژیم‌صهیونیستی در دوره ترامپ شد. در این تحلیل پیشران اصلی برقراری این ارتباط، آمریکاست و هدف اصلی آن نیز تعمیق روابط امارات با این کشور است و عادی‌سازی یک عنصر تبلیغاتی برای موفقیت سیاست‌های ترامپ است.

ناگفته پیداست که این نوع تحلیل بیشتر به عادی‌سازی سودان یا مغرب با رژیم‌صهیونیستی می‌خورد. هر دوی این کشورها پس از عادی‌سازی کنش قابل‌توجهی در برقراری ارتباط با رژیم‌صهیونیستی انجام ندادند و امتیاز قابل‌توجهی از آمریکا دریافت کردند. مغرب تایید حاکمیت این کشور بر صحرای غربی را گرفت و سودان نیز از لیست کشورهای حامی تروریسم درآمد و به کمک امارات، خودش را از شر تحریم‌ها خلاص کرد. با توجه به گستره و سطح فعالیت‌هایی که پس از عادی‌سازی میان امارات و رژیم‌صهیونیستی انجام شد، امارات را نمی‌توان در این دسته قرار داد. چه اینکه هماهنگ‌کننده‌ اصلی عادی‌سازی روابط میان رژیم‌صهیونیستی با بحرین و سودان و مغرب نیز خود امارات بود.

ایجاد امنیت مقابل تهدید ایران: این همان تحلیلی است که پیش‌تر گفتیم بیش از سایر تحلیل‌ها در رسانه‌ها تبلیغ و تکرار می‌شد. حملات منتسب به ایران در سال 2019 علیه امارات و همچنین ضربه‌هایی که رژیم‌صهیونیستی توانسته بود در این سال‌ها به ایران بزند (نظیر انفجار نطنز، ترور شهید فخری‌زاده و...) می‌توانست به فضاسازی لازم برای غالب کردن این تحلیل کمک کند. در این تحلیل امارات که از تهدید‌های هر روزه‌ ایران برای امنیت ملی‌اش به ستوه آمده است، پس از مشاهده آنکه آمریکا حتی به سرنگونی پهپاد گران‌قیمت خود واکنشی نشان نمی‌دهد و انگیزه‌ سابق را برای رویارویی با ایران ندارد، دنبال یک مامن و ماوای جدید می‌رود و با مشاهده حملات بی‌باکی که رژیم‌صهیونیستی علیه منافع ایران در سوریه و حتی به‌طور مستقیم علیه خاک ایران انجام می‌دهد، این رژیم جعلی را شایسته پناه گرفتن می‌یابد.

این تحلیل نیز با واقعیات غیرقابل‌انکار میدانی منطقه غرب آسیا سازگاری ندارد. ایران هیچ‌وقت سر ناسازگاری با امارات متحده عربی را نداشته است و هیچ‌گاه این کشور را ابتدابه‌ساکن آزار نداده، بلکه همیشه بر ظرفیت‌های متنوع این کشور برای سود متقابل حساب کرده است. چه اینکه اگر امارات در دوره ترامپ شمشیر را برای ایران از رو نمی‌بست، علیه برجام لابی نمی‌کرد، سهم ایران در بازار نفت را نمی‌دزدید و خصمانه گلوی اقتصاد ایران را نمی‌فشرد می‌توانست بهترین همراه برای ایران در این دوران تاریک باشد. اگر ایران اقدامی ضد امارات انجام داده، این اقدام دفاعی تلقی می‌شود، لذا تهدید ساختن از ایران و مظلوم نشان دادن امارات در برهه منتهی به تنش‌های رخ داده در سال‌های 2019 و 2020 بیشتر یک بازی رسانه‌ای است.

چه اینکه سناریوی ایران‌هراسی و به‌تبع آن پناه بردن به دامان رژیم‌صهیونیستی برای ایران چندان جدید نیست؛ حاکمان باکو سال‌ها پیش، برای توجیه روابط خود با رژیم‌صهیونیستی چنین ادعاهایی را مطرح کرده بودند اما دلیل اصلی نزدیکی آذربایجان به رژیم‌صهیونیستی، غلبه بر ارمنستان بود، نه مقابله با تهدید ایران! باکو سعی داشت با کمک لابی‌های صهیونیستی لابی ارمنی‌ها در آمریکا را خنثی کند.

حتی برفرض پذیرش مفهوم «تهدید ایران» برای امارات متحده عربی، در پیش گرفتن عادی‌سازی برای این کشور منفعتی در این راستا ندارد. رژیم‌صهیونیستی از صدها کیلومتر آن طرف‌تر، وقتی‌که خود را از چند طرف در محاصره ایران و نیروهای وابسته به ایران و موشک‌های نقطه‌زن آنها می‌بیند و از ترس دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هسته‌ای خواب راحت ندارد، چگونه می‌تواند برای امارات درمقابل تهدید ایران امنیت بیاورد؟ سوالی که یک ناظر آگاه همان ابتدای امر از خود می‌پرسد. ناگفته پیداست که در این دو دهه میزان پیش‌روی ایران در ریشه‌دار کردن نیروهای ضدصهیونیستی در کمربند غزه-لبنان-سوریه قابل‌مقایسه با جای‌پایی که رژیم در حاشیه ایران برای خودساخته است، نیست و از این نظر کفه برتری راهبردی کاملا به نفع ایران است. رژیم‌صهیونیستی به‌خودی‌خود برای محاصره ژئوپلیتیکی ایران وابسته به حضور مستقیم آمریکایی‌هاست. به نظر می‌رسد این سناریو بیشتر به‌منظور ردگم‌کنی مطرح‌شده است و بیان‌کننده‌ نیت اصلی اماراتی‌ها نیست. هرچند برای رژیم‌صهیونیستی، حضور در امارات متحده عربی برای مقابله با «تهدید ایران» گزینه معتبری است.

رقابت با ترکیه: سال‌های سال ترکیه تنها منفذ معتبر ارتباط رژیم‌صهیونیستی با جهان اسلام بود. بسیاری از پیام‌ها میان کشورهای جهان اسلام و رژیم‌صهیونیستی توسط ترکیه منتقل می‌شد و در سال‌های پیش از انقلاب‌های عربی، کار حتی تا راضی کردن سوریه توسط قطر و ترکیه برای برقراری روابط عادی با رژیم هم رسید که سیل انقلاب‌های عربی و ناآرامی‌های سوریه رشته‌ها را پنبه کرد. ترکیه‌ در سال‌های اخیر همواره تلاش می‌کند با یک‌ دست دو هندوانه بردارد: هم روابطش با رژیم‌صهیونیستی را علی‌الخصوص در زمینه همکاری‌های اقتصادی و نظامی حفظ کند و هم خود را تبدیل به محور اسلام‌گرایی سنی کند و در این راه دستاویزی بهتر از مساله فلسطین وجود ندارد.

هویت ریاکارانه ترکیه در این میان و سودهایی که از انحصار روابط با رژیم‌صهیونیستی عایدش می‌شد، امارات را به طمع انداخت تا این مزیت نسبی را از دست دشمن درآورد. امارات که در پرونده‌های زیادی ترکیه را روبه‌روی خود می‌بیند و در لیبی حتی تا مرز برخورد مستقیم با این کشور نیز پیش رفت. اینکه یک کشور لیبرال مسلمان بخواهد با اهداف اقتصادی و امنیتی با رژیم‌صهیونیستی ارتباط برقرار کند، خیلی قابل‌هضم‌تر است تا اینکه کشوری که داعیه رهبری جهان اهل سنت را دارد، بخواهد با دشمن شماره یک مسلمانان روابط آشکار داشته باشد. امارات در این طراحی سعی می‌کند با تبلیغ علیه ترکیه و هویت ریاکارانه‌اش، خود را متحد بهتری در جهان اسلام برای رژیم‌صهیونیستی نشان دهد و سر پل جدید ارتباطات میان جهان اسلام و رژیم‌صهیونیستی باشد.

شاید این تحلیل چندان در رسانه‌ها مطرح نشده باشد، اما برخی از ابعاد پروژه عادی‌سازی امارات را بهتر از تحلیل‌های دیگر توضیح می‌دهد. در این چارچوب حجم عظیم روابط میان امارات و رژیم‌صهیونیستی و عجله برای برقراری روابط سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی برای جبران کردن سال‌ها عقب‌ماندگی امارات نسبت به ترکیه در برقراری روابط با رژیم است.

آماده شدن برای برهه خروج آمریکا از منطقه: از منظر امارات، خلأ امنیتی منطقه پس از خروج آمریکا بسیار نگران‌کننده است و باید به هر ترتیبی که شده، آن را با اقدامات متناسب پر کرد. آمریکا پس از انقلاب‌های عربی نشان داد که دیگر آن آمریکای سابق نیست و درحال دل کندن از خاورمیانه است. واشنگتن در مقابل سقوط مبارک و افتادن کشور مهمی چون مصر به دست اخوانی‌ها سکوت کرد. درمقابل فعالیت‌های توسعه‌طلبانه ایران (البته از دید امارات و کشورهای همسو با آن) در پایتخت‌های عربی، آن واکنشی که باید را نشان نداد. صحنه سوختن کشتی‌ها در بندر فجیره را نظاره کرد. در ماجرای هدف قرار گرفتن تاسیسات حیاتی نفت در ابقیق و خریص به گفتاردرمانی بسنده کرد و حتی این اواخر در مقابل مورد هدف قرار گرفتن پهپاد گران‌قیمت خودش نیز بسیار دست‌به‌عصا عمل کرد و از ایران به‌خاطر هدف قرار ندادن هواپیمای سرنشین‌دار همراه آن تشکر کرد!

این اقدامات مایوس‌کننده نشان داد که سال‌ها خرید نظامی کلان از آمریکا و تامین مالی حضور آن در خاورمیانه فایده چندانی برای کشورهای عربی نداشته و باید دست به زانوی خود بگیرند و برخیزند. همان‌گونه که در مصر توانستند ورق را برگردانند و اسلام‌گرایی را که می‌رفت تمام منطقه را ببلعد، در نطفه خفه کنند. در موقعیت جدید نیز باید براساس گزینه‌های متصور برای خود عمل کنند و راه‌حل تامین امنیت پایدار برای این کشور در مقابل تهدیدات ریز و درشتی که در منطقه وجود دارد، در تشکیل دادن یک بلوک جدید از طرفداران توانمند آمریکا در منطقه است که حمایت آمریکا را نیز دورادور پشت خود دارد.

 هرچند این تحلیل در لایه راهبردی، قابل‌تامل‌ترین تحلیل است، اما با عدم دستیابی ترامپ به دور دوم ریاست‌جمهوری و سقوط دولت نتانیاهو و جایگزین شدن آن با یک دولت ائتلافی متزلزل و چهل‌تکه، می‌توان این پروژه را یک پروژه ناکام دانست. در این چارچوب امارات در دوره بایدن، سعی می‌کند با تکیه‌بر روابط نوبنیادی که با رژیم برقرار کرده، از توان لابی‌گری و تاثیرگذاری رژیم در آمریکا استفاده کرده و خود را به امید ماه عسل دیگری با ترامپ در سال 2024 در مقابل اقدامات دولت دموکرات محافظت کند.

درکنار چهار تحلیل فوق، تحلیل پنجمی هم در حاشیه آنها اشاره می‌شود و آن هم استفاده از ظرفیت‌های اقتصادی و فناورانه رژیم است. این تحلیل بیشتر روی ابعاد اقتصادی این رابطه و نیازهای فناورانه امارات تمرکز می‌کند. در این چارچوب امارات می‌خواهد دو مشکل مهم خود را با کمک رژیم التیام دهد و دریچه جدیدی برای تجارت و فعالیت اقتصادی به‌روی خود باز کند. نهایتا شاید بتوان ترکیبی از تحلیل سوم و چهارم را تا حدی قابل‌قبول دانست. با تاکید بر اینکه هنوز ماهیت عمل امارات متحده عربی در پرونده عادی‌سازی به‌صورت همه‌جانبه روشن نیست.

  عادی‌سازی از دید رژیم‌صهیونیستی

بی‌اغراق برنده اصلی عادی‌سازی را باید رژیم‌صهیونیستی دانست، زیرا این توافق برای آنها بدون آنکه هزینه خاصی داشته باشد، دستاوردهای بسیاری داشت. صهیونیست‌ها حتی حاضر نشدند الغای طرح الحاق اراضی کرانه باختری را در حرف قبول کنند، چه برسد به اینکه آن را به‌عنوان یک تعهد مکتوب در توافق بپذیرند، لذا به معنی دقیق کلمه نمی‌توان سوال «چرا عادی‌سازی انجام شد؟» را درمورد رژیم‌صهیونیستی مطرح کرد، زیرا این پرسش زمانی معنی دارد که طرف قرارداد در مقابل آورده‌های آن بهایی پرداخته باشد، لذا در این بخش بیشتر به دستاوردهایی که تطبیع برای رژیم داشت می‌پردازیم.

  دستاورد ادراکی

به‌طورکلی بزرگ‌ترین سود این توافقنامه در بلندمدت برای رژیم‌صهیونیستی، نفوذ در جوامع عربی و تغییر عقاید نسل‌های آینده این کشورهاست به‌گونه‌ای که آنها حتی بدون تامین حقوق مردم فلسطین، صلح با این رژیم را بپذیرند. اگر الان با شنیدن کلمه منحوس «رژیم‌صهیونیستی» زنجیره‌ای از کلمات تاریک در ذهن یک مخاطب عرب و مسلمان شکل می‌گیرد، ممکن است 10سال دیگر، این زنجیره کلمات تاریک، جای خود را به کلماتی خنثی یا حتی درخشان بدهند. عادی‌سازی با امارات نیز بدون زمینه‌سازی لازم برای چنین تغییری نبود. صهیونیست‌ها به کمک اماراتی‌ها سال‌ها تلاش کردند که ادراک از رژیم کودک‌کش را در این کشور عادی‌سازی کنند.

دستاورد تجاری

رژیم‌صهیونیستی در کوتاه‌مدت از امارات به‌عنوان دروازه رسیدن به بازارهای تجاری جنوب آسیا، شرق آفریقا، هند و بنگلادش استفاده می­کند و در آینده‌ای نه‌چندان دور احتمالا در بازار تجاری کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس نیز به‌طور جدی‌تر وارد خواهد شد. تشکیل شورای تجاری امارات و رژیم‌صهیونیستی که در حال حاضر چهارهزار عضو دارد، (که به‌صورت مساوی میان اماراتی‌ها و صهیونیست‌ها تقسیم شده) سنگ بنایی برای توسعه تجارت توسّط امارات است.

اتحاد اقتصادی-تجاری سه دولت هند-امارات-رژیم‌صهیونیستی، می‌تواند قطب قدرتمندی در تجارت منطقه‌ای ایجاد کند.

  امنیتی

در همان روزهای اولی که این توافق ایجاد شد، برخی تحلیلگران به این واقعیت اشاره کردند که اتحاد راهبردی میان رژیم‌صهیونیستی و امارات در زمینه‌ امنیتی-اطلاعاتی تا حدی متناقض‌نماست و بیشتر از یک اتحاد راهبردی، شبیه به یک رابطه ارباب-رعیتی است، زیرا این اتحاد میان دو کشور با قدرت یکسان از نظر سیاسی رخ نداده است.

رژیم‌صهیونیستی این توافق را پایه‌ای برای بسط حوزه نفوذ خود در منطقه خلیج‌فارس خواهد کرد. این معامله خلیج‌فارس را در میان‌مدت به حوزه نفوذ رژیم‌صهیونیستی تبدیل می­کند، به‌ویژه اگر سایر کشورهای منطقه نیز دست به عادی‌سازی بزنند. با توجه به قدرت اطلاعاتی و نظامی رژیم، تمام این کشورها به زیر سلطه آن خواهند رفت و این نکته مهم‌ترین تهدید این توافق برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود، زیرا رژیم‌صهیونیستی می‌تواند از سرزمین‌های امارات و همچنین ایرانیان حاضر در این کشور برای جاسوسی علیه ایران استفاده کند.

  عادی‌سازی از دید آمریکا

به‌نظر می‌رسد عزیمت آمریکا از منطقه خاورمیانه یک تصمیم قطعی و فراحزبی در آمریکاست. دو دلیل واضح برای این موضوع وجود دارد:
1. آمریکا دیگر به نفت خلیج‌فارس نیاز حیاتی ندارد و حتی در صورت بروز بحران، با نفت شیل می‌تواند نیازهایش را تامین کند.
2. اولویت سایر تهدیدات آمریکا علی‌الخصوص تهدید چین به‌شدت افزایش یافته است و اگر آمریکا دیر به خود بجنبد دیگر قدرت بلامنازع جهان نخواهد بود.
از این رو سوال اصلی بر چگونگی خروج آمریکا از خاورمیانه متمرکز است و اصل خروج قطعی است. پاسخ این سوال فراحزبی نیست و هر یک از دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان پاسخ متفاوتی نسبت به این سوال دارند.

دموکرات‌ها به‌دنبال به وجود آوردن توازنی پایدار در منطقه هستند، به شکلی که هیچ‌یک از بلوک‌های سیاسی در خاورمیانه نتواند بر دیگری غلبه کنند و غرب آسیا دائما درگیر وزن‌کشی‌های بی‌پایان منطقه‌ای باقی بماند. در این دیدگاه آمریکا می‌تواند تنها از بیرون نظارت می‌کند و هرگاه یکی از بلوک‌های سیاسی درحال غلبه بود، آن را تضعیف کرده و با تقویت حریف، با صرف کمترین انرژی، نظم را به منطقه بازگرداند. برجام را می‌توان در همین چارچوب تفسیر کرد.

جمهوری‌خواهان اما درپی تشکیل یک بلوک مقتدر و مسلط از طرفداران خود در منطقه هستند؛ بلوکی که بتواند پس از آمریکا یک‌تنه منطقه را مدیریت کند و با سیاست‌های بین‌المللی آمریکا هماهنگ باشد. در این چارچوب نیاز است که پیش از ترک منطقه توسط آمریکا، اتحادی راهبردی میان نیروهای طرفدار آمریکا ایجاد شود، به شکلی که این اتحاد بتواند بر هر تهدید منطقه‌ای بی‌درنگ فائق بیاید. ناگفته پیداست مهم‌ترین گامی که باید در این زمینه برداشته شود آشتی دادن میان کشورهای اسلامی متحد آمریکا با کشور جعلی یهودی است.

معامله قرن تا حد زیادی در همین چارچوب طراحی شد، اما کوهی بود که موش زایید. آمریکا به‌عنوان یک نقشه جایگزین، نیاز به یک کشور اسلامی متحد داشت که بی‌پروا و بدون فوت وقت بتواند دستش را در دست رژیم‌صهیونیستی بگذارد و کشورهای دیگر را نیز با خود همراه کند. در این بین هیچ‌گزینه‌ای غیر از امارات وجود نداشت. سعودی‌ها علی‌رغم تغییرات فراوانی که در دوره محمد سلمان انجام داده بودند، آمادگی و انعطاف لازم برای این تغییر در مدت زمان کم را نداشتند و سایر کشورها هم فاقد مرجعیت لازم برای همراه ساختن دیگران بودند. این‌گونه شد که امارات با همراه کردن بحرین، سودان و مغرب جمع کشورهای عرب مسلمان دارای روابط عادی با رژیم را روی کاغذ همراه با اردن و مصر که اعضای قدیمی این لیست هستند، به عدد 6 رساند.

شکست معامله قرن، پیش از آنکه دستاورد قابل‌توجهی داشته باشد، می‌توانست ترامپ را به یک فرد ناموفق در مساله فلسطین تبدیل کند. از این رو ترامپ با فوریت زیادی به‌دنبال یک دستاورد قابل‌توجه در این فضا بود که بتواند از آن در ماراتن نفسگیر انتخابات 2020 نیز استفاده کند.

باقی‌ماندن ترامپ در قدرت، فقط برای او مهم نبود، بلکه کشورهایی که همه تخم‌مرغ‌هایشان را در سبد ترامپ چیده بودند نیز به‌شدت دنبال این پیروزی بودند. از این رو در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کردند. شرایط محمد بن‌زاید و نتانیاهو در صورت پیروزی ترامپ تثبیت می‌شد یا حداقل از شرایط موجود بدتر نمی‌شد. از این رو همکاری برق‌آسایی میان سه‌طرف درگرفت تا توافقنامه خیلی زود روی میز بیاید. اوج خوش‌خدمتی امارات آنجا بود که توانست علاوه‌بر خودش بحرین، سودان و مراکش را نیز به‌پای میز بکشاند و یک پیروزی تمام‌عیار برای دولت ترامپ و نتانیاهو رقم بزند.

هرچند سهم تاثیرگذاری مسائل خارجی بر انتخابات آمریکا چندان دندانگیر نبود و تشتت در اوضاع داخلی رژیم‌صهیونیستی نیز بیش از آن بود که با این دستاوردها تثبیت شود و تنها پادشاهی موروثی امارات بعد از این توافق پابرجا ماند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰