سارا ابراهیمیپاک، مترجم: سارا ویلدریر، مدیر بازرگانی مجله ماهانه واشنگتن و یک نویسنده مستقل ساکن ایالت ویرجینیای آمریکاست. او در 11 سپتامبر سال 2019 در وبسایت آتلانتیک یادداشتی منتشر کرده و در آن مدعی شده برای فرزندان نوجوانش گوشی هوشمند نمیخرد. در این یادداشت او از اختلافات نسلی خود با فرزندانش و اقتضائات نوجوانی گفته و نگرانی اصلیاش یعنی «تکنولوژی برای نوجوانان» را تشریح کرده است.
پسر 14 ساله من به تازگی وارد دبیرستان شده است و گوشی هوشمند ندارد! وقتی این را به مردم میگویم، با چهرهای مواجه میشوم که انگار گفتهام چند روزی است به پسرم غذا ندادهام! هرچند پسر من واقعا خوب است و مشکلی ندارد؛ من فکر نمیکنم او هرگز در اثر فقدان آن لوازم جانبی مهم قرن 21، بلاتکلیف یا حتی ناراحت شده باشد. پسرم و برادرش که یک سال از او کوچکتر است، در عصر تاریکی زندگی نمیکنند. هردوی آنها تبلتی دارند که فیلتر اینترنت قوی و محدودیتهای زمانی دارد و از آن در خانه استفاده میکنند. پسران من مثل کودکی که در کالج ملاقات کردم که بدون اینترنت بزرگ شده بود و اهمیت فرهنگی شخصیتهای سریالهای تلویزیونی را درک نمیکرد، نیستند. بچههای من به راحتی از بازیگران سریالهای کمدی نقلقول میکنند. آنها پیام میدهند، در شبکههای اجتماعی عضوند. چیزی که آنها را از اکثر دوستانشان متمایز میکند این است که هیچکدامشان دستگاه قابل حمل متصل به اینترنت ندارند!
حالا که پسر دومم کلاس نهمی است، به نظرم میرسد که این تصمیم برای نخریدن چیزی که هر بچه دیگری آن را دارد، ممکن است شورشیترین و ضدفرهنگیترین رفتار زندگی من باشد. آیا واقعا مقاومت در برابر این تکنولوژی در همهجا حاضر، ارزشش را دارد؟ برای من، بله! من معتقدم گوشی هوشمندی که بیش از حد قابل دسترس است، اگر خیلی زود و در دست افراد اشتباه قرار گیرد، در بهترین حالت حواسپرتی اعتیادآور به وجود میآورد و در بدترین حالت اهرمی است که با یک صدای زنگ، یک ضربه روی صفحه گوشی یا یک نوتیفیکیشن، نوجوانی بچهها را از بین میبرد. تعلل حضور گوشیهای هوشمند در خانه ما خیلی قبلتر از اینکه این ابزارها مانند امروز رایج بشوند؛ شروع شده بود و در آن زمان، این امر بیشتر «کنارگذاشتن» بود تا «کنش مقاومتی». هنگامی که پسران ما نوزاد و کودک نوپا بودند، به توصیه متخصصان اطفال و متخصصان رشد کودک که نسبت به تلویزیون بیشازحد برای کودکان خردسال هشدار دادند، توجه کردیم. ما برنامههای صبحگاهی تلویزیون و فیلمهای دیزنی را تماشا میکردیم و این تنها مدت زمان تماشای تلویزیون ما بود. بعد در سال 2009 وقتی بزرگترین پسر من پنجساله بود، پدرم کتابی را از ریچارد لوو به نام آخرین فرزند در جنگل، به ما هدیه داد. فرضیه اصلی کتاب بر ما تاثیر گذاشت. لوو ادعا میکند وقتی کودکان زمان کافی را زیر آسمان و در میان سایر موجودات زنده نمیگذرانند، درگیر اختلالی به نام «اختلال فقدان طبیعت» میشوند! به دلیل عادت محدود کردن مدت زمان تماشای تلویزیون بچههایمان، به تاخیر انداختن خرید وسایل الکترونیکی برایشان، طبیعی بود. ما به خرید تبلت تن دادیم و البته از آن عمدتا در سفرهایمان برای دیدار با خانواده استفاده میکنیم. اما هیچوقت از دستگاههای کوچکتر و با قابلیت حمل بیشتر استفاده نکردیم. ما میخواستیم که فرزندانمان وقت خود را در خارج از خانه با بازی بگذرانند، کتاب بخوانند و با ما صحبت کنند. پس ما هیچوقت برایشان گوشی نخریدیم! آنها بزرگ میشدند و ما هم همچنان برایشان گوشی نمیخریدیم! حالا که در مقطع راهنمایی و دبیرستان هستند، متوجه میشوم دوران کودکی آنها تا حدودی با دوستانشان متفاوت بوده و مشخصا با دوران نوجوانی من هم متفاوت است!
در دوران راهنمایی، در دهه 1980، من و دوستانم اوقات فراغتمان را بدون نظارت کسی، در پیست اسکیت، مرکز خرید و کلوپ بازی گذراندیم. در دبیرستان، ما به مکانهای خلوتتری میرفتیم که میتوانستیم ماشین را پارک کنیم، صدای موسیقی را بلند کنیم و بدون اینکه چشمان کنجکاو والدینمان دور و برمان باشد، با هم وقت بگذرانیم! حتی نامطلوبترین مکانها، مثل یک زمین خالی زیر پل هوایی، تا وقتی که دوستانمان آنجا بودند، مثل پناهگاه بود! حالا بعد از 30 سال، زمینهای اسکیت و کلوپهای بازی بسته شدند و زندگی بچههایم شباهت کمی به زندگی من و دوستان دوران نوجوانیام دارد. در مقالهای در وبسایت آتلانتیک، جین تواِنج درباره 25 سال مطالعه خود درمورد تفاوت نسلی در ایالاتمتحده بحث کرد. او دریافته بود نحوه گذراندن زمان نوجوانان امروزی بسیار متفاوت از نحوه گذراندن هر نسل قبل از نوجوانان در دوران انفجار جمعیت است. و همه شواهد به ظهور گوشیهای هوشمند و تولد شبکههای اجتماعی اشاره میکند. نوجوانان امروزی بیشتر در خانه هستند و از طریق Wi-Fi به دنیا متصل میشوند ولی در همان زمان، به احتمال زیاد احساس انزوا و نارضایتی میکنند. تواِنج مینویسد: «از سال 2000 تا 2015 تعداد نوجوانانی که تقریبا هر روز با دوستان خود دور هم جمع میشوند بیش از 40 درصد کاهش یافته است. آنها برای گذراندن وقت با دوستان خود نیازی به ترک خانه ندارند.» از قضا تکنولوژیای که وعده داده بود بین همه ما پیوند برقرار کند، ما را از یکدیگر بیگانهتر کرده است! و نوجوانها هم واقعا وقتشان را با دوستانشان نمیگذرانند، غیر از این است؟ وقتی به دوستانم میگویم فرزندان نوجوان من گوشی همراه شخصی ندارند، اغلب از من سوال میشود که آیا نگران این نیستم که آنها «زندگی اجتماعی» را از دست بدهند؟ درواقع ما این وسایل تکنولوژیک را در اختیار فرزندانمان قرار میدهیم تا از زندگی مجازی غافل نشوند، اما چیزی که آنها در ازای آن از دست میدهند، «زندگی واقعی» است. اگر نوجوانها از گوشیهای خود برای برنامهریزی جمعشدنها و معاشرتها استفاده میکردند، مشکلی وجود نداشت. اما اغلب، طبق تحقیقات تواِنج، استفاده از گوشی هوشمند به خودی خود اهمیت دارد! به نظر میرسد بسیاری از بچهها بیشتر علاقهمند به حفظ حسابهای کاربری خود در شبکههای اجتماعی هستند تا دوچرخهسواری و رفتن به خانه یکی از دوستانشان. یکی از پسرهایم اخیرا بعد از وقت گذراندن با دوستانش، با شانههایی افتاده و قدمهایی دَرهم که مشخصه نوجوانی ناراضی است، به خانه آمد. یکی از دوستانش یک آیفون X جدید خریده بود. با حالت افسردهای گفت: «گوشیاش خیلی جذاب بود!» من هم مانند بسیاری از مادران از دیدن غمگین بودن بچههایم متنفرم. کمی صحبت کردیم و او با عصبانیت گفت: «میدونم که بهش احتیاجی ندارم، مامان. من فقط دوست دارم یکی داشته باشم!.» رغبت او برای داشتن گوشی بیشتر از اینکه مربوط به خود گوشی باشد، مربوط به همرنگ شدن با دوستانش بود.
مانند پاسخ به بسیاری از سوالات والدین، پاسخ به اینکه آیا فرزند نوجوان من میتواند با تلفن هوشمند کار کند یا نه، به احتمال زیاد به خلقوخو و بلوغ نوجوان بستگی دارد. من نمیخواهم فرزندم را تحقیر کنم. او نوجوانی است با امید و آرزو برای آیندهاش و توانایی فکری برای دستیابی به آنها. من و همسرم معتقدیم اگر در حال حاضر به او گوشی هوشمند شخصی بدهیم، درست مانند این است که برایش یک کارتن سیگار بخریم و برای تمرکز او در دبیرستان آرزوی موفقیت کنیم! چون او هنوز فرصت دارد تا به بلوغ عقلی کافی برسد! با وجود اینکه ما ممکن است جزء اقلیت جامعه خود باشیم، اما در نگرانیهایمان تنها نیستیم. مثلا مدونا اخیرا گفت: «اشتباه کردم که در 13 سالگی برای فرزندان بزرگترم گوشی همراه تهیه کردم.» من و همسرم که بچههای دهه هشتاد میلادی هستیم، وقتی این مطلب را خواندیم، احساس اعتبار کردیم! حتی او هم به اثرات منفی گوشی همراه نگاه میکند! بهعنوان اعضای یک جامعه، ما میپذیریم که امتیازات خاصی مانند رانندگی و رای دادن باید با بلوغ همراه باشد. شاید داشتن تلفنهای هوشمند باید از دیگر امتیازات اینچنینی باشند. روزی میرسد که پسرهای من آماده استفاده از گوشی هوشمند برای مقصودی میشوند که در نظر گرفته شده است؛ بهعنوان یک ابزار ارتباطی برای کمک به هدایت زندگیشان. اما الان، این ابزار فقط یک اسباببازی گران و پرتکننده حواس است!
من والدین دیگر را به دلیل انتخاب متفاوت قضاوت نمیکنم. این سوال که چه زمانی و چه میزان تکنولوژی را باید در زندگی فرزندانمان وارد کنیم، یکی از بزرگترین چالشهای والدین در دوران کنونی است. محروم کردن یک نوجوان از تلفن هوشمند در این سالها یک تصمیم سخت و مستلزم وجود سپری غیرقابلنفوذ است. بچههای امروزی باهوش هستند و یک ادعای وثیق را برای «نیاز داشتن» به گوشی ارائه میدهند. اگر شما پدر و مادری هستید که تلاش میکنید تا در برابر کشش غیرقابلتحمل گوشیهای هوشمند بایستید، من اینجا هستم تا به شما بگویم این امکان وجود دارد و آن وقت است که آنها زندگی میکنند که امیدوارم «واقعی» باشد، نه یک زندگی مجازی.